الْعَصْف
«عَصْف» (بر وزن اسب) به معناى برگ ها و اجزایى است که بر ساقه زراعت است و از گیاهان جدا مى شوند، و گاه به وسیله بادها به هر سو پراکنده مى گردند، و به تعبیرى دیگر، به معناى «کاه» است، و بعضى آن را به معناى پوسته گندم هنگامى که در خوشه است تفسیر کرده اند.
ریشه کلمه
- عصف (۷ بار)
قاموس قرآن
شدت. برگ. كاه. [يونس:22]. آمد به آن بادى تند [ابراهيم:18]. اعمال كافران همچون خاكسترى است كه باد بر آن در روز طوفانى به شدت وزيده. «ريحٌ عاصِفَةٌ» يعنى باد طوفانى. [رحمن:11-12]. عصف را در آيه برگ، كاه و علف حبوبات گفتهاند. الميزان آن را غلاف حبوبات از قبيل عدس و لوبيا و غيره گفته است. قول الميزان از همه بهتر و درستتر است زيرا «ذوُالْعَصْفِ» مقابل «ذات الْاَكْمام» است كه درباره نخل آمده همان طور كه از اكمام غلاف خرما مراد است از ذوالعصف نيز غلاف حبوبات مراد است در صحاح و قاموس در معنى «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» گفته شده «كَوَرَقٍ اُكِلَ حَبُّهُ وَ بَقِىَ تِبْنُهُ» مانند برگى كه دانهاش خورده شده و كاهش باقى مانده است. على هذا مراد از عصف در آيه غلاف دانه هاست و چون آنها بالاخره كاه خواهند شد بر آنها عصف اطلاق شده است و چون ذوالعصف از صفات مخصوصه حبّ است لذا نمىشود آن را برگ معنى كرد. [فيل:5]. اگر مأكول به معنى جويده شده باشد مثل [سباء:14]. كه ظاهراً به معنى جويدن است، معنى آن است كه خدا ياران فيل را مانند برگ و كاه جويده گردانيد وگرنه بايد عصف مأكول را همانطور كه از صحاح و قاموس نقل شد به معنى غلافى كه كه مغزش خورده شده و پوستش مانده است بگيريم. الميزان گفته: عصف مأكول برگى است كه دانهاش خورده شده و يا پوستى كه مغزش خورده شده به قول بعضى مراد از عصف مأكول برگى است كه اكال (كرم) آن را خورده و فاسد كرده است. ناگفته نماند عصف مأكول را سرگين معنى كردن درست نيست و از ساحت قرآن به دور است. اگر مراد از عصف مأكول پوستى كه مغزش خورده شده باشد، مقصود از آيه آن است كه خداوند شوكت و نيرو و اقتدار آنها را به وسيله حجاره سجّيل گرفت و بى نيرو و ضعيف و پراكنده شدند همانطور كه قشر پس از خورده شدن مغز بى فايده مىشود. به درستى معلوم نيست كه اصحاب فيل همه مردهاند يا عدّهاى متفرق و پراكنده شده و عدّهاى مردهاند وجه دوم درست است . [مرسلات:1-2]. ظاهراً مراد از عاصفات بادهاى طوفانى است مثل [انبیاء:81]. مشروح سخن در «رسل» گذشت.