النمل ٨١
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ |
ترجمه
النمل ٨٠ | آیه ٨١ | النمل ٨٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْعُمْیِ»: جمع أَعْمی، کوران. مراد کوردلان و دل مردگان است (نگا: بقره / و . «إِنْ»: حرف نفی است. «مُسْلِمُونَ»: مطیعان. مخلصان. تسلیم شوندگان.
تفسیر
- آيات ۵۹ - ۸۱، سوره نمل
- انتقال از داستانهاى انبياء و اقوامشان به زمان خاتم الانبياء و احتجاج با كفار زمان اوصلى اللّه عليه و آله وسلم
- توضيح اينكه دعاى مضطر چون صادقانه است قطعا اجابت مى شود (امن يجيب المضطر اذادعاه و يكشف السوء)
- بيان فساد گفتار برخى مفسرين در ارتباط با آيه شريفه
- مقيد بودن اجابت به مشيت خدا منافاتى با استغراق ندارد
- خليفه بودن انسان در زمين مستلزم كشف سوء او و رفع موانع از پيش پاى اوست
- مقصود از اينكه فرمود: ((يبدء الخلق ثم يعيده ))
- بطور كلى در عالم وجود بطلان و نيستى راه ندارد
- نفى الوهيت آلهه مشركين از طريق نفى ربوبيت آنها و انحصار ربوبيت در خداى سبحان
- برهانى ديگر بر ابطال الوهيت آلهه مشركين با بيان اينكه آنان علمى به غيب و قيامتندارند
- توصيف بى خبرى و استعباد و انكار مشركين نسبت به قيامت
- معناى آيه : ((قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون )) و مفاد كلمه ((عسى ))و امثال آن در كلام خداى تعالى
- بحث روايتى
- رواياتى در مراد از بندگان در (وسلام على عباد الذين اصطفى )
- روايتى كه در آن از جمله : ((و يجعلكم خلفاء الارض )) وجوب مطلق فرمانبرى از خليفه(حاكم ) استفاده شده و بيان مجعول بودن آن
- نقل و رد روايتى راجع به اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) علم غيب نداشته و...
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81»
تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آوردهاند و در برابر حقّ تسليم هستند.
نکته ها
مرگ و حيات در فرهنگ قرآن، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مىشود و هم به مرگ و حيات معنوى.
قرآن، كسانى را كه تحت تأثير كلام حقّ قرار نمىگيرند، مرده مىداند «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» چنانكه مكرّر مىفرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مىدهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين، زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند، و شهيدان كه از دنيا رفتهاند، زندهاند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم:
جلد 6 - صفحه 456
مراحل حيات
حيات، داراى مراحلى است:
1. حيات نباتى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» «1»* خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيلهى باران زنده مىكند.
2. حيات حيوانى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِيكُمْ» «2»* ما به شما حيات داديم.
3. حيات روحى. «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا» «3» تا افراد زندهرا هشدار دهى. يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مىفرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست، «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» «4»
4. حيات سياسى واجتماعى. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» «5» اگر با اجراى حكم قصاص، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعهى مردهاى داريد).
5. حيات اخروى. «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي» «6» اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مىفرستادم و ذخيرهاى مىاندوختم.
پاسخ يك اشكال
در تفسير نمونه «7» مىخوانيم: فرقهى وهّابيون، آيهى «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده، مىگويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمىشنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم.
پاسخ فرقهى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تأثير ناپذيرى، قُلُوبُكُمْ ... كَالْحِجارَةِ «8» نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است، زيرا قرآن، حيات برزخى را دربارهى شهدا پذيرفته ونسبت به آن، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است:
1. محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه، ص 41، مىگويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مىدهند مىشنود.
«1». عنكبوت، 50.
«2». جاثيه، 26.
«3». يس، 70.
«4». انفال، 24.
«5». بقره، 179.
«6». فجر، 24.
«7». تفسير نمونه، ج 15، ص 543.
«8». بقره، 74.
جلد 6 - صفحه 457
2. روايات فراوانى در كتب شيعه واهلسنّت، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك، سلام مىدهند مىشنوند و پاسخ مىدهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مىشود. «1»
3. ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشيده است.
4. در صحيح بخارى مىخوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاكشدهى جنگ بدر گفتگو مىكرد و همين كه مورد سؤال عمر قرار گرفت، فرمود: «و الذى نفس محمد بيده ما انتم باسمع» به خدايى كه جانم در دست اوست، شما از آنان شنواتر نيستيد. «2»
5. حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشهى كعببن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد. «3»
پیام ها
1- كار كوردلان را به خداوند واگذار كن. فَتَوَكَّلْ ... إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى
2- اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گويندهى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمىشود. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين در سنگ
3- بىاثر بودن تبليغ پيامبران، به خاطر ابهام در كار نيست، بلكه به خاطر كوردلى منكران است. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
4- ايمان به منزلهى روح در كالبد است. كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق، ايمان نمىآورند، لاشهاى بىروح و مرده هستند. «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» آرى
«1». كشفالارتياب، ص 109.
«2». صحيحبخارى، ج 5، ص 97.
«3». شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 1، ص 248.
جلد 6 - صفحه 458
حقّ شنوى و حقّ پذيرى، نشانهى سلامت روح است.
5- اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
6- افراد كر مىتوانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شدهاند، اشارات را هم نمىفهمند. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
7- بدتر از اعراض، تداوم اعراض است. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ: و نيستى تو راه نماينده كوران، عَنْ ضَلالَتِهِمْ: از گمراهى ايشان، زيرا هدايت حاصل نمىشود مگر به چشم، و اين از ايشان مفقود است. به قرائت حمزه (و ما انت تهدى العمى) يعنى تو راه نمىنمائى هر كه را كه كور است. اين نيز بر سبيل تمثيل است، يعنى چون كفار و معاندان به جهت فرط عناد و استكبار، استعمال قوه فكريه نمىكنند در آيات واضحه كه رساننده سالك است بسر منزل نجات، پس گوئيا بصيرت ندارند، و اين كوردلان بمنزله كورانند كه به جهت نداشتن چشم، راه نمىبرند به مقصد خود و در گمراهى خود متحير و سرگردان مىمانند. إِنْ تُسْمِعُ: نشنوانى تو، يعنى شنوانيدن تو فايده ندارد، إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ: مگر كسى را كه ايمان بياورد و تصديق نمايد، بِآياتِنا: به آيات ما، يعنى طلب حق كند به نظر كردن و تأمل نمودن در آيات بيّنه و معجزات واضحه ما. فَهُمْ مُسْلِمُونَ: پس ايشان تسليم شدگان فرمانند و متخصصان ايقان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (77) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (78) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (79) إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (80)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
جلد 4 صفحه 164
ترجمه
همانا اين قرآن خبر ميدهد به بنى اسرائيل بيشتر آنچه را آنها در آن اختلاف ميكنند
و همانا آن هدايت و رحمت است براى مؤمنان
همانا پروردگار تو داورى ميكند ميانشان بحكمش و او است تواناى دانا
پس توكّل كن بر خدا همانا توئى بر حق آشكار
همانا تو نميشنوانى مردگانرا و نميشنوانى به كران ندا را چون برگردند در حاليكه پشت كنندگانند
و نيستى تو راه نماينده كوران از گمراهيشان نميشنوانى مگر آنانرا كه ميگروند بآيتهاى ما پس ايشان منقادانند
و چون واقع شود وعده حق بر آنان بيرون آريم براى آنها جنبندهاى از زمين كه سخن گويد با آنها آنكه مردم بودند كه بآيتهاى ما يقين پيدا نميكردند
تفسير
خداوند متعال در مقام اثبات اعجاز قرآن فرموده كه بيشتر اختلافات يهود و نصارى را در معارف و احكام و غيرها قرآن بر طبق تورية و انجيل رفع و حل مينمايد در صورتى كه آورنده آن مراجعه بكتب آسمانى ننموده و درس نخوانده و از كسى غير از خداوند علمى نياموخته مانند اختلاف يهود در پيغمبرى كه بشارت بآن در تورية داده شده كه آيا يوشع است يا غير آن و در شأن عزير و حدّ زناى محصنه و امثال اينها و اختلاف نصارى در شأن عيسى عليه السّلام كه آيا پسر خدا است يا شريك او و در شأن مريم و روح القدس يا اختلاف آن دو در آنكه حضرت ابراهيم يهودى بوده يا نصرانى كه خداوند بوجه احسن حقيقت اين امور را در قرآن بيان فرموده بطوريكه ملزم شدند و اين دليل واضحى است كه آن كتاب خدا و آورندهاش پيغمبر او است چون چنين علم و احاطهاى براى چنين بشرى بدون وحى الهى عادتا ممكن نيست پيدا شود و آنكه موجب هدايت و مزيد رحمت و نعمت است براى اهل ايمان چون نفعش بايشان و اصل ميشود و خداوند حكم ميكند بحق و عدل و حكمت ميان بنى اسرائيل و غير آنها در قيامت و او توانا است كسى نميتواند تخلّف از حكم او كند و دانا است نميشود اشكالى بحكم او كرد و داد مظلوم را هر وقت باشد از ظالم ميستاند و حق را از باطل ممتاز
جلد 4 صفحه 165
ميفرمايد پس توكّل كن اى پيغمبر و واگذار امر خود را بخدا و از كسى بيم نداشته باش كه تو بر حق واضح و آشكار مستقرّ و بر قرارى و محق احقّ بتوكّل بر حق است و ملول و متأثر مباش از آنكه نصايح و مواعظ تو در آنها مؤثر نميشود چون شيطان روح ايمان را از آنها گرفته و در گوش آنها پنبه غفلت گذارده و تو نميتوانى بمردگان و كرانى كه فرار از شنيدن مواعظ ميكنند مطالب حقه را بشنوانى آواز تو بگوش آنها نميرسد و از آن بهرهمند نميگردند با آنكه از حق معرض و رو گردانند و گوش شنوا و دل بينا ندارند و تو نميتوانى كورانى گم گشته از راه را كه نميخواهند وارد در جاده شوند هدايت براه است بنمائى فقط تو ميتوانى بشنوانى حقايق را و بفهمانى رموز و دقائق را بكسانيكه گوش شنوا و دل بينا داشتند و ايمان آوردند بآيات ما پس منقاد و مطيع اوامر و نواهى تو شدند بعد از آنكه اقرار بتوحيد ما و نبوّت تو نمودند چون معرض از حق نبودند و بديده انصاف نظر كردند و تصديق نمودند و يسمع الصمّ بياء و رفع الصم و تهدى العمى نيز قرائت شده است و چون وقت موعود پاداش اعمال آنها برسد و حكم الهى بعذابشان صادر گردد بيرون ميآوريم براى آنها جنبنده مهيبى از زمين كه با آنها سخن گويد يا آنها را مجروح نمايد چون تكلمهم بتخفيف لام نيز قرائت شده تا اعلام نمايد بآنها شقاوت و استحقاقشان را براى عذاب چون آنمردم بقول انبيا و اوليا اعتماد ننمودند و يقين پيدا نكردند بآيات الهى كه موجبات سعادت و شقاوت آنها را مبيّن مينمود لايق و قابل آنند كه حيوانى از زمين بيرون بيايد و با آنها سخن بگويد تا يقين بفساد عقايد و اعمالشان پيدا كنند و اين بمنزله پيش اگهى باشد براى حضورشان در محشر و دخولشان در جهنم و اهانت و تحقيرى از آنها در مقابل اعراضشان از ذكر و رو گرداندن از بيانات انبيا و اوليا مناسب بعمل آمده باشد آنچه ذكر شد از ظاهر آيه شريفه بنظر حقير رسيده است ولى اقوال و اخبار از عامّه و خاصه در اين باب بسيار است و چون فى نفسه مختلف و با ظاهر آيه مخالف بود و با ذوق سليم وفق نداشت حقير از نقل آنها و تحقيق در هويّت دابّة الارض و احوال آن صرف نظر نمودم و احتمال ميدهم مراد از وقوع قول حكم الهى بموت آنها باشد و مراد از دابّه حيوانيكه مولّد از ملكات و اعمال
جلد 4 صفحه 166
ناشايسته آنها است كه بصورت مناسب خود با آنها سخن ميگويد كه من عقايد و اعمال شمايم كه بايد در عالم برزخ با شما محشور باشم و آنها را اذيت و آزار مينمايد و اللّه اعلم بحقيقة الحال و بعضى انّ النّاس بكسر همزه قرائت نمودهاند و اينجمله را كلام دابّه دانستهاند كه خداوند نقل بمعنى فرموده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما أَنتَ بِهادِي العُميِ عَن ضَلالَتِهِم إِن تُسمِعُ إِلاّ مَن يُؤمِنُ بِآياتِنا فَهُم مُسلِمُونَ (81)
و نيستي تو بهدايت كننده كوران از ضلالت و گمراهي آنها نميشنواني مگر كساني که ايمان آورند بآيات ما پس آنها تسليم شدگان هستند.
انسان اگر در جاده راه را گم كند محتاج بدليل و راهنما هست خداوند براي راهنمايي بشر که در تيه ضلالت افتاده و راه بجايي ندارد از لطف و كرمش انبياء فرستاده که راه را به آن نشان دهند ولي وظيفه انبياء اينکه نيست که دست او را بگيرند و براه ببرند چون عنوان جبر و سلب اختيار ميشود فقط وظيفه آنها راهنماييست ولي اينکه راه نمايي فائده دارد براي كسي که چشم بصيرت داشته باشد و راه حق را از راههاي باطل تميز دهد و راهي که بآن نشاندهند بگيرد و برود ولي كور راه نمايي براي او نتيجه ندارد اينست که ميفرمايد:
وَ ما أَنتَ بِهادِي العُميِ عَن ضَلالَتِهِم اينکه كفار و مشركين چشم قلب آنها كور شده حب جاه و دنيا و بغض و عداوت و تقليد آباء و مضار ديگر لكن كوري بحدي نيست که قابل معالجه نباشد و سلب اختيار كند اگر اينکه موانع را بر طرف كند و معالجه كند باز ميشود لكن هيهات هيهات.
إِن تُسمِعُ ان نافيه است يعني نميتواني شنوا كني.
إِلّا مَن يُؤمِنُ بِآياتِنا بانبياء و معجزات آنها و آثار قدرت الهي در مخلوقات و معرفت باحوال سابقين که در اثر ايمان بانبياء نجات يافتند و در اثر تكذيب آنها بچه عقوباتي هلاك
جلد 14 - صفحه 188
شدند اينها توجه دارند و گوش شنوا دارند و فرمايشات انبياء در آنها اثر ميگذارد پند ميگيرند هدايت ميشوند گوش بفرمايشات تو ميدهند.
فَهُم مُسلِمُونَ تسليم اوامر الهي و دستورات ديني و اطاعت خدا و رسول و دوري از نافرماني ميكنند و ممكن است مراد مقام تسليم باشد که فوق مقام رضا است در آنچه براي آنها تقدير شده از نعمت و بلاء تمام را عين صلاح ميدانند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 81)- باز اگر آنها به جای گوش شنوا چشم بینایی داشتند، در این صورت گر چه صدا به گوش آنها نمیرسید، اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند، اما افسوس که آنها نابینا هم هستند «و تو نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان باز گردانی» و هدایت کنی (وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به این ترتیب تمام راههای درک حقیقت به روی آنها بسته است، قلبهایشان مرده، گوشهاشان کر و چشمهاشان نابیناست.
«تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
نکات آیه
۱ - برخى از گمراهان، گرفتار کوردلى و فاقد زمینه هدایت (و ما أنت بهدى العمى عن ضللتهم)
۲ - بى تأثیر بودن قوى ترین هدایتگران و نیرومندترین هدایت ها، در گمراهان کوردل (و ما أنت بهدى العمى عن ضللتهم) از آن جایى که فردى چون پیامبر(ص) - که قوى ترین هدایتگر - و کتابى چون قرآن - که دربردارنده نیرومندترین پیام هدایت است - در کوردلانى که زمینه بینش را از دست داده اند، بى تأثیرند، برداشت یاد شده به دست مى آید.
۳ - حق گرایى و حق یابى، نشان بینایى حقیقى در بینش الهى (و ما أنت بهدى العمى عن ضللتهم) خداوند، به کسانى که چشم ظاهر دارند; ولى فاقد زمینه شناخت حق و گرایش به آن هستند، عنوان «نابینا» داده است و این بدان معنا است که بینایى در این بینش، به چشم ظاهر نیست; بلکه به حق یابى و حق گرایى است.
۴ - علاقه و سعى فراوان پیامبر(ص) در هدایت گمراهان (و ما أنت بهدى العمى عن ضللتهم) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که اگر تلاش فراوان پیامبر(ص) نبود دلیلى نداشت که خداوند براى آرامش بخشیدن به او یادآور شود که آنان مردگانى کور و کرند و تلاش او براى آنان سودى ندارد.
۵ - کفر و حق ستیزى داراى مراتب، گونه ها و عوامل مختلف (إنّک لاتسمع الموتى و لاتسمع الصمّ ... و ما أنت بهدى العمى عن ضللتهم) از این که در این آیه و در آیه قبل، سه تعبیر مختلف درباره کافران به کار رفته است (۱- مرده، ۲- ناشنواى روى برتافته، ۳- نابیناى گمراه)، احتمال مى رود که هر یک اشاره به مرتبه و گونه اى از کفر و تعریضى به عوامل متفاوت آن داشته باشد.
۶ - تنها دل هاى سلیم و حق پذیر، شایسته بهره مندى از پیام الهى انبیا (إن تسمع إلاّ من یؤمن بایتنا) مراد از «من یؤمن» کسانى اند که در مقام پذیرش حق مى باشند و دل هایشان گرفتار کرى و کورى نشده است.
۷ - بى تأثیر بودن هدایت گرى پیامبر(ص) در محرومان از روحیه تسلیم و حق پذیرى (إن تسمع إلاّ من یؤمن بایتنا فهم مسلمون)
۸ - تسلیم بودن در برابر خدا، نمود حقیقى ایمان است. (یؤمن بایتنا فهم مسلمون) تفریع «هم مسلمون» بر «من یؤمن» بیانگر مطلب یاد شده است.
موضوعات مرتبط
- انبیا: استفاده از تعالیم انبیا ۶
- ایمان: نشانه هاى ایمان ۸
- بصیرت: نشانه هاى بصیرت ۳
- تسلیم: تسلیم به خدا ۸
- حق: آثار حق پذیرى ۶، ۷; عوامل حق ستیزى ۵; مراتب حق ستیزى ۵
- حق طلبى: آثار حق طلبى ۳
- قلب: آثار قلب سلیم ۶
- کفر: عوامل کفر ۵; مراتب کفر ۵
- کوردلان :۱ هدایت ناپذیرى کوردلان ۱ ۲
- گمراهان: کوردلى گمراهان ۱; هدایت گمراهان ۴; هدایت ناپذیرى گمراهان ۱، ۲
- محمد(ص): زمینه تأثیر هدایتهاى محمد(ص) ۷; علایق محمد(ص) ۴; هدایتگرى محمد(ص) ۴
- هدایت ناپذیران :۱
منابع