النساء ٦
کپی متن آیه |
---|
وَ ابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَ بِدَاراً أَنْ يَکْبَرُوا وَ مَنْ کَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کَانَ فَقِيراً فَلْيَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً |
ترجمه
النساء ٥ | آیه ٦ | النساء ٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِبْتَلُوا»: بیازمائید. «آنَسْتُمْ»: درک کردید و فهمیدید. «رُشْداً»: شعور ضبط اموال و حسن تصرّف. لیاقت و کارآئی. «بِدَاراً»: شتابگرانه. (إِسْرَافاً وَ بِدَاراً): مفعولٌله بوده و یا حال بشمارند، یعنی: لا تَأْکُلُوهَا مُسْرِفِینَ وَ مُبَادِرِینَ کِبَرَهُمْ. «فَلْیَسْتَعْفِف»: پاکدامنی کند و به مقدار اندک قناعت کند. خودداری کند. «بِالْمَعْرُوفِ»: به گونه شایسته. برابر عرف محلّ. «أَشْهِدُوا»: گواه بگیرید. «کَفَی بِاللهِ حَسِیباً»: حرف باء زائد است و الله فاعل و حَسیباً حال یا تمییز است. «حَسِیباً»: حسابرس. مراقب.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
اين آيه درباره ثابت بن رفاعة نازل گرديد كه پدرش رفاعة از دنيا رفت در حالتى كه ثابت طفل بود. عموى وى سرپرست و قيم او قرار گرفت و نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله، برادرزاده ام در تحت قيمومت و سرپرستى من است. تكليف من با او چيست؟ و چه وقتى بايد مال او را بدهم؟ سپس اين آيه نازل شد.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً «6»
و يتيمان را بيازماييد، تا هنگامى كه به (سنّ بلوغ و ازدواج) برسند، پس اگر در آنان رشد (فكرى) يافتيد، اموالشان را به ايشان برگردانيد و آن را به اسراف و شتاب، از (بيم) اينكه بزرگ شوند (و اموالشان را از شما بگيرند) مصرف نكنيد.
وهر (قيّم وسرپرستى) كه بىنياز است، عفّت به خرج دهد (و از گرفتن
جلد 2 - صفحه 23
حقالزّحمهى امور يتيمان چشم بپوشد) وآن كه نيازمند است، به مقدار متعارف (در برابر نگهدارى از مال يتيم) مىتواند ارتزاق كند. پس هرگاه اموالشان را به آنان ردّ كرديد، (افرادى را) بر آنان گواه وشاهد بگيريد. (اين گواهى براى حفظ حقوق يتيمان است، وگرنه) خدا براى محاسبه كافى است.
نکته ها
امام صادق عليه السلام فرمودند: مراد از «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» اين است كه يتيمان بتوانند مال خود را حفظ كند. «1»
همچنين فرمودند: مراد از «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» به مقدارى است كه شكم خود را سير كند. «2»
پیام ها
آييننامهى پرداخت اموال يتميان
1- يتيمان را پيش از بلوغ، از نظر رشد اقتصادى، آزمايش كرده و با كارآموزى و ياددادن روش داد و ستد انان را رشد دهيد. وَ ابْتَلُوا الْيَتامى ...
2- يتيم، زير نظر ولىّ خود، حقّ تصرّف در مال خود را دارد. لازمهى عمل به «وَ ابْتَلُوا»، آن است كه يتيم زير نظر ولىّ خود تصرّف كند، تا آزمايش شود.
3- براى در اختيار داشتن سرمايه، علاوه بر بلوغ جنسى، بلوغ اقتصادى و اجتماعى هم لازم است. «إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
4- در سپردن اموال يتيم به او، حدس و گمان كافى نيست. بايد اطمينان به رشد داشته باشيد. «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
5- مالكيّت، همواره همراه با جواز تصرّف نيست. يتيم مالك هست، امّا تا رشد نيابد، حقّ تصرّف ندارد. «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
6- افراد متمكّن، خدمات اجتماعى را بدون چشمداشت انجام دهند. «مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ»
«1». من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 223.
«2». كافى، ج 5، ص 130.
جلد 2 - صفحه 24
7- در گرفتن حقّالزّحمه، حدّ متعارف را در نظر بگيريد. «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»
8- هم اموال يتميان را حفظ كنيد، هم با شاهد گرفتن و جلوگيرى از اختلافات و تهمتهاى آينده، آبروى خود را حفظ كنيد. «فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ»
9- گواهى مردم، براى حفظ عزّت دنياست و گواهى خدا براى عزّت آخرت.
«وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً»
10- گواه گرفتن در جامعه، نزاع را خاتمه مىدهد، ولى حساب قيامت همچنان پابرجاست. «وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً «6»
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى: و امتحان نمائيد يتيمان را قبل از بلوغ، اگر مردانند، به عقل و تميز و صيانت اموال و دقايق بيع و شرى؛ و اگر زنانند، به غزل و نسج و تربيت امور خانه، حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ: تا اينكه برسند به حد نكاح. اين كنايه از بلوغ است، چه در اين وقت، صلاح نكاح دارد؛ و بلوغ مردان به احتلام، و يا انبات شعر خشن برعانه، و يا پانزده سالگى تمام؛ و در زنان، نه سال تمام، يا يكى از اين دو علامت ديگر است. فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً: پس اگر روشن شد بر شما و يافتيد از ايشان طريقه راست و مستحسن در تصرف اموال به ضبط و استرباح از آن به تجارت، در اين صورت، فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ: پس بدهيد به ايشان مالهاى آنها را كه در دست شما بوده بدون تأخير از حد بلوغ. و اين دليل است بر آنكه دفع اموال به ايشان نكنند مادامى كه رشد از ايشان مفهوم نشود.
وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً: و مخوريد، اى اوليا و اوصيا، مالهاى يتيمان را، و تلف مكنيد به گزاف و تجاوز از حدّ يعنى زياده بر آنچه در شرع مقرر است و
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 357
بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا: و ديگر اتلاف نكنيد در اموال ايشان به سبقت گرفتن بر بلوغ آنها از ترس آنكه بزرگ شوند، يعنى مشتابيد در خوردن مال يتيمان از خوفى كه ناگاه بزرگ شوند و مال را از شما پس بگيرند. وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ: و هر كه باشد از اوصيا و اوليا، غنى، پس بايد عفت ورزد و نگهدارد خود را از اكل مال يتيم، و دست طمع از آن باز دارد. وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ: و هر كه باشد از اوليا، فقير و محتاج، پس هر آينه بخورد از مال يتيم به نيكوئى، يعنى به قدر حاجت از اطعمه و البسه به مقدارى كه اجرت سعى او است. و لفظ استعفاف و اكل به معروف، مشعر است به آنكه ولى را حقّى است در مال وصى. در مجمع- از امام محمد باقر عليه السّلام مروى است كه: مراد اخذ مال يتيم است بر سبيل قرض، و بعد از استطاعت ادا كند. فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ: پس وقتى رد نمائيد به يتيمان اموالشان را، فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ: پس شاهد بگيريد بر اقرار ايشان به قبض مال، تا در ميانه جدال و خصومت واقع نشود و ضمانى نگردد. وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً: و كافى است ذات احديت الهى را كه محاسب است در روز جزا، پس مخالفت اوامر سبحانى منمائيد در تجاوز از حد، و مرتكب تصادق شويد در شهادت، و مجتنب گرديد از تكاذب. يا خدا كافى است در شهادت ايتام، به دفع اوليا، اموال را به آنها.
نزد بعضى اين آيه در حق ثابت بن رفاعه و عمش نازلشد. وقتى رفاعه وفات يافت، ثابت طفل بود و در حجر عمش تربيت مىيافت. روزى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد: پسر برادرم، طفل، و در حجر، و مال او نزد من است، آن را كى به او دهم؟ حق تعالى آيه مذكوره را نازل، و در آن امر فرمود كه بعد از بلوغ و رشد به او تسليم كن. و آيه عموميت دارد نسبت به همه مكلّفان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً «6»
ترجمه
و بيازمائيد يتيمان را تا چون برسند بحد ازدواج پس اگر يافتيد از ايشان رشد را پس تسليم نمائيد بايشان مالهايشان را و مخوريد آنرا از راه اسراف و پيش از آنكه بزرگ شوند و كسيكه بىنياز باشد پس بايد خوددارى نمايد و كسيكه محتاج باشد پس بايد بخورد بقدر شايسته و چون تسليم نموديد بايشان مالهايشان را پس گواه گيريد بر ايشان و كافى است خداوند كه محاسب باشد..
تفسير
آزمايش ايتمام بمراقبت حال آنها است در دين دارى و مال نگهدارى و تمكن از مقاربت با زنان بظهور امارات آن و چون باين حد رسيدند بايد اولياء اموال آنها را مسترد دارند بشرط رشد كه مقابل سفه است كه سابقا بيان شد خلاصه آنكه بايد آزمايش نمود آنها را اگر بالغ شده باشند و عاقل باشند كه صلاح و فساد خودشان را تشخيص بدهند بايد بدون مماطله اموال آنها را مسترد داشت در فقيه از حضرت صادق (ع)
جلد 2 صفحه 16
روايت نموده است كه آزمايش رشد بحفظ مال است و نيز از آنحضرت روايت شده است در اين آيه كه فرمودند وقتى ديديد دوست آل محمدند بر احترام و درجه آنها بيفزائيد و در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت نموده است كه رشد عقل و اصلاح مال است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده در اين آيه كه فرمود كسيكه در دست او مال ايتام باشد جائز نيست كه باو مسترد نمايد تا آنكه بالغ شود و محتلم گردد و چون محتلم شود مكلف است بايد بوظائف الهيه خود قيام نمايد و تضييع مال ننمايد و شراب نياشامد و زنا نكند و چون بحد رشد رسيد بايد مال او را مسترد دارد و شاهد بگيرد و اگر ندانند كه بالغ شده است امتحانش بموى زير بغل و موى ظهار است كه روئيده باشد و چون چنين باشد بالغ شده است بايد مال او را مسترد داشت در صورتى كه رشيد باشد و جائز نيست كه مال او را نگهدارد و تعلل نمايد كه هنوز كبيره نشده است و نبايد در صرف مال يتيم اسراف نمود و مبادرت در خرج آن كرد بملاحظه آنكه شايد كبير شود و اموالش را بزودى بستاند و اسراف و بدار گفتهاند حال است از فاعل كه اولياء باشند يعنى نخوريد در حاليكه مسرفين و مبادرين باشيد و بنظر حقير هر دو مفعول مطلق نوعى است و مصدر است يعنى نخوريد بطريق اسراف و تعجيل از ترس كبر ايتام و بين اسراف و تعجيل در صرف فرق است زيرا كه ممكن است مخارجى لازم باشد و اسراف نباشد ولى تعجيل در آن لازم نباشد كه در اين صورت نبايد ولىّ باميد آنكه از آن بهره ببرد بعنوان حق العمل يا غيره مبادرت بآن خرج نمايد و كسيكه غنى است و ولى يتيم است بايد عفت نفس و بزرگوارى خود را از دست ندهد و تقربا الى اللّه و صلة للرحم بدون نظر باجر و مزد امور يتيمى را كه در كفالت اوست مرتب نمايد و چيزى از آن براى خود ملحوظ ندارد و كسيكه فقير است ميتواند بقدر حاجت و اجرت سعى و عمل خود از مال ايتام صرف نمايد و در كافى و عياشى از حضرت صادق (ع) در تفسير اين آيه نقل نموده است كه كسيكه متولى امر ايتام است و محتاج باعاشه است و تمكن ندارد و بايد امرش از اين كار بگذرد و مشغول باصلاح امور آنها است تا اندازئيكه اسراف نباشد ميتواند از اموال آنها خرج كند ولى اگر اصلاح امور آنها منافى با كار و كسب او نيست نبايد از اموال ايتام چيزى برداشت نمايد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه معروف قوت است كه ميتواند وصى و قيم كه مشغول اصلاح امور ايتام است استفاده نمايد و نيز از آنحضرت
جلد 2 صفحه 17
روايت شده است كه كسيكه خود را براى اصلاح امور ايتام از كار بازداشته ميتواند بقدر شايسته از اموال آنها براى خود منظور دارد ولى اگر مال كم باشد نميتواند و عياشى از آنحضرت در تفسير اين آيه نقل نموده است كه اين راجع بكسى است كه خود را از كار بازداشته باشد و براى يتيم مشغول بزراعت و حفاظت مواشى شده باشد كه بايد بمقدار شايسته صرف خود نمايد ولى اگر مال يتيم كه نزد او است پول طلا و نقره باشد حق صرف ندارد و در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه كسيكه فقير است ميتواند از مال يتيم بقدر حاجت و كفايت خود بعنوان قرض برداشت نموده صرف نمايد و بعد از تمكن باو مسترد دارد و در بعضى از روايات كه در مجمع و عياشى هم نقل نموده است براى نگاهدارى شتران ايتام استفاده از شير آنها را تا مقداريكه خارج از انصاف نباشد اباحه فرمودهاند و در يك روايت نسبت نسخ بآيه داده شده است بنظر حقير آيه و روايات در مقام بيان حكم تكليفى اعم از واجب و مستحب و دستور اخلاقى است نسبت باولياء و ايتام و ناظر بحكم وضعى نيست باين معنى كه نميخواهند بفرمايند حق شما نسبت بتصرفات و اصلاحاتيكه در اموال صغار مينمائيد چيست چون بر طبق قواعد كليه كه حرمت فعل مسلم و نفى ضرر و حرج در دين است اگر كفيل مجانا تقبّل نموده باشد كفالت و اصلاح امور اطفال را حقى براى او نيست و الا بقدر اجرت عادى عملش حق دارد خواه غنى باشد خواه فقير و زائد بر آن حق ندارد خواه حاجت داشته باشد خواه نداشته باشد بلكه ميخواهند بفرمايند تكليف شما شرعا و اخلاقا آنستكه اگر بىنياز باشيد مراعات عفت كه يكى از اصول اخلاق حسنه است بنمائيد و دامن استغناء خود را از نيل بمال يتيم چركين ننمائيد و اگر فقيريد مىتوانيد بمقدار شايسته صرف نمائيد و مقدار شايسته آنستكه اگر با مداخله در امور صغير ميتوانيد براى خودتان هم كسب نمائيد و از مال صغير چشم بپوشانيد چيست بهتر از اين و اگر نميتوانيد خوب است بمقدار حاجت اكتفا نمائيد و زيادتر از آن اگر چه اجرت عادى زحمات شما باشد صرف ننمائيد و اگر مال يتيم كم باشد يا وجه نقد باشد كه شما در آن تصرفاتى كه اخذ اجرت بر آن معتاد باشد ننمودهايد باز نبايد سهمى براى خودتان منظور داريد و بهتر از همه آنكه اگر چيزى هم صرف نموديد براى احتياج اعم از آنكه ذى حق بوديد يا نبوديد بعنوان قرض برداريد و بعد از تمكن ادا نمائيد چون لازمه عفت نفس اين است
جلد 2 صفحه 18
وصله رحم و اعانت و كفالت و حفاظت جان و مال آنها بلكه عموم اهل ايمان از فرائض دينى و اخلاقى است و همچنين وظيفه دينى و اخلاقى آنها هم آنستكه اگر اولياء و اوصياء بواسطه فقر و حاجت زياده از قدر استحقاق صرف نموده باشند بعنوان قرض يا از باب اضطرار يا ساير جهات ديگر كه مرخص بوده از آنها مطالبه ننمايند در صورتى كه متمكن از اداء آن نباشند بلكه با تمكن هم بهتر آنستكه صله رحم و احسان نمايند و عفو و اغماض كنند و از خداوند عوض بخواهند و شايد مراد از نسخ هم اين باشد كه حكم وضعى مراد نيست و بظاهر بدوى آن نبايد عمل نمود چنانچه معمولا ائمه اطهار براى اقناع مخالفين در ترك عمل بظواهر اين تعبيرات را مينمايند و اين بيان وجه جمع است بين اخبار باب و ظاهر آيه شريفه و اللّه اعلم بحقائق الامور و چون اموال آنها را مسترد دارند خوب است شاهد بگيرند بر استرداد تا باين وسيله مأمون از تهمت شوند و خصومتى ايجاد نشود ما بين مؤمنين اگر چه محاسب حقيقى خدا است اگر واقعا خيانت نكرده باشند ضامن نيستند اگر چه شاهد هم نه گيرند و اگر خيانت كرده باشند مسئولند اگر چه بوسائلى شاهد هم گرفته باشند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ابتَلُوا اليَتامي حَتّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَيهِم أَموالَهُم وَ لا تَأكُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن يَكبَرُوا وَ مَن كانَ غَنِيًّا فَليَستَعفِف وَ مَن كانَ فَقِيراً فَليَأكُل بِالمَعرُوفِ فَإِذا دَفَعتُم إِلَيهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَيهِم وَ كَفي بِاللّهِ حَسِيباً «6»
و امتحان و اختيار كنيد يتيمها را ذكورا و اناثا تا زماني که بحد بلوغ برسند که بتوان تزويج نمود پس اگر بحد بلوغ يافتيد آنها را برشيد که بتوانند حفظ مال كنند پس اموال آنها را بدست خودشان دهيد و نخوريد اموال آنها را که اسراف كنيد و مبادرت نكنيد در اكل مال آنها تا كبير شوند بآنها رد كنيد يعني بعنوان قرض از مال آنها بر نداريد و بگوئيد موقعي که كبير ميشوند بآنها رد ميكنيم و اگر وصي و قيم ثروتمند است عفت ورزد و از خوردن مال آنها اجتناب كند و اگر فقير است براي زحمتهايي که در كار آنها ميكشد بعنوان حق الزحمه بمقدار معروف که تعدي نشود از مال آنها بر دارد و زماني که مال آنها را بآنها رد كرديد شاهد بگيريد که فردا منكر نشوند و باعث اتهام نشود و كفايت ميكند
جلد 5 - صفحه 16
بخداوند که محاسب باشد.
شرح اينکه آيه شريفه در چند جمله بيان ميشود-
(جمله اولي)
ايتام تا مادامي که بحد بلوغ و رشد نرسند بايد اموال آنها دريد قيم آنها باشد چه پدر و جد پدري معلوم كرده باشند يا حاكم شرع معين كرده باشد، و حد بلوغ در پسرها پانزده سال قمري يا خروج مني که مراد از بلوغ نكاح است يا انبات شعر، و در دخترها تماميت نه سال قمري است اگر تاريخ ولادت معلوم باشد يا حيض اگر مجهول باشد، و حد رشد عقل اينست که تضييع مال نكند و بتواند حفظ كند و بمصارف غير عقلايي صرف نكند.
مسئلة- اگر بحد بلوغ و رشد رسيدند ولايت پدر و جد پدري و وصي و قيمي که براي آنها معين شده قطع ميشود و اگر بعد از بلوغ و رشد سفيه شدند يا ممنوع التصرف شدند حاكم شرع بايد قيم بر آنها معين نمايد و حكم مجنون هم همين است بلي اگر سفاهت و جنون متصل بزمان صغر باشد ولايت آنها قطع نميشود تا بحد رشد و كمال عقل برسند.
(جمله ثانية)
قيم تصرفاتش در اموال آنها بايد مطابق صرفه آنها باشد بر خلاف صرفه نميتواند عمل كند به اينكه قرض بر دارد يا بيكي قرض دهد يا اسراف در مصارف خود يتامي كند و امثال اينها و لو ضرر نداشته باشد چه رسد بتصرفات ضرري، و اگر قيم بر خلاف صرفه رفتار ميكند حاكم شرع او را عزل ميكند و ديگري را بجاي او نصب ميكند يا كسي را منضم بآن ميكند يا ناظر براي او مينگارد
(جمله ثالثه)
قيم نميتواند جهت حق الزحمة خود از مال يتامي بر دارد در صورتي که احتياج
جلد 5 - صفحه 17
ندارد و غني است بلي اگر پدر يا جد پدري يا حاكم شرع حقي براي او معين كردهاند مطابق قرارداد که اجرة المسمي ميگوييم مانعي ندارد، و اما اگر فقير باشد مطابق حق الزحمة که اجرة المثل ميگوييم حق دارد بر دارد اگر قصد تبرع نكرده باشد و معناي معروف همين است.
(جمله رابعه)
پس از بلوغ و رشد که بايد اموال آنها را بآنها رد كند بايد شاهد و بينه بگيرد يا در حضور حاكم و عدول مؤمنين رد كند که اگر چنين نكرد و سپس از او مطالبه كردند بحكم ظاهر شرع محكوم است بايد جور بكشد و دعوي رد از او مسموع نيست مگر باثبات نزد حاكم شرع يا باقامه بينه يا با قرار طرف يا بقسم مردود از طرف منكر و پس از بيان اينکه جملات احتياج بشرح الفاظ آيه و نقل اخبار وارده و نقل اقوال مفسرين نيست و اينکه جملات در فقه مفصلا بيان شده.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- لزوم آزمایش یتیمان تا هنگام بلوغ و توان ازدواج، براى تشخیص رشد اقتصادى آنان (و ابتلوا الیتامى حتّى اذا بلغوا النّکاح ... رشداً)
۲- رسیدن به مرحله بلوغ جنسى و تحقق رشد اقتصادى، دو شرط براى تحویل اموال یتیمان به آنان (حتّى اذا بلغوا النّکاح فان انستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم)
۳- رسیدن به مرحله بلوغ جنسى و تحقق رشد اقتصادى، دو شرط براى جواز تصرف یتیمان در اموال خود (و ابتلوا التیامى ... فادفعوا الیهم اموالهم)
روایات و احادیث
۴- وجوب ردّ اموال یتیمان، پس از بلوغ جنسى و احراز رشد اقتصادى آنان (و ابتلوا الیتامى ... فان انستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم) مؤیّد برداشت فوق فرمایش امام صادق (ع) است که درباره آیه فوق فرمود: ایناس الرّشد حفظ المال.[۴]
۵- کودکان (نابالغان) و کسانى که رشد اقتصادى ندارند، از تصرف در اموال خود محجورند.* (و ابتلوا الیتامى ... فان انستم منهم رشداً فادفعوا)
۶- مالکیّت، همواره مستلزم جواز تصرّف نیست. (و ابتلوا الیتامى ... فان انستم منهم رشداً فادفعوا) از اینکه یتیمان نابالغ از تصرف در اموال خویش ممنوع و محجورند، معلوم مى شود که مجرد مالک بودن مستلزم جواز تصرف در اموال نیست.
۷- صحت تصرف کودکان یتیم در اموال، با اذن و نظارت ولىّ (و ابتلوا الیتامى حتّى اذا بلغوا النّکاح) چون بدون تصرف یتیم در اموال و بدون نظارت ولىّ بر آن تصرفات، آزمایش تحقق نمى یابد.
۸- مالکیت شخصى کودکان (و ابتلوا التیامى ... فادفعوا الیهم اموالهم)
۹- حرمت اسراف و سوء استفاده اولیا از اموال یتیمان (اموالهم و لا تاکلوها اسرافاً و بداراً ان یکبروا)
۱۰- برداشت از اموال یتیم در قبال خدمت به وى، بر ولىّ ثروتمند حرام است. (و من کان غنیّاً فلیستعفف) برخى برآنند که مراد از تصرف و بهره گیرى از اموال یتیم، بهره هایى است که ولىّ و سرپرست یتیمان به عنوان کارمزد از اموال یتیم مى گیرد.
۱۱- استفاده نکردن ولىّ غنى از اموال یتیمان در قبال خدمت به آنان، امرى نیکو و پسندیده (مستحب) (و من کان غنیّاً فلیستعفف) در برداشت فوق «فلیستعفف» (باید از تصرف در اموال یتیم بپرهیزد)، بر معناى استحبابى حمل شده است ; چون مقابل «فلیاکل» قرار گرفته که دلالت بر وجود ندارد.
۱۲- جواز بهره گیرى متعارف ولىّ از مال یتیم، در قبال خدمت به او، در صورت فقر (و من کان فقیراً فلیاکل بالمعروف)
۱۳- اعتبار عرف، در تعیین مقدار ارزش کار (فلیاکل بالمعروف) کلمه «بالمعروف»، یعنى متعارف و مورد پسند مردم.
۱۴- لزوم گرفتن شاهد، به هنگام پرداخت اموال یتیمان به آنان (فاذا دفعتم الیهم اموالهم فاشهدوا علیهم)
۱۵- لزوم گواه گرفتن، در اداى اموال دیگران (فاذا دفعتم الیهم اموالهم فاشهدوا علیهم) به نظر مى رسد ملاک در شاهد گرفتن، مختص مال یتیم نباشد. بنابراین آیه مى تواند دلیل لزوم گواه گرفتن براى اداى همه اموال و دیون باشد.
۱۶- کفایت خداوند در حسابرسى اعمال (و کفى باللّه حسیبا)
۱۷- اعتقاد به حسابرسى دقیق خداوند (وجدان دینى)، پشتوانه رعایت حقوق دیگران (و کفى باللّه حسیبا)
۱۸- هشدار خداوند به اولیاى یتیمان، نسبت به عدم رعایت حقوق آنان (فان انستم منهم رشداً ... و کفى باللّه حسیبا)
۱۹- جواز بهره گیرى متعارف ولىّ یتیم از مال وى، مشروط به صرف وقت خود در جهت مصلحت آن و کم نبودن (کافى بودن) آن مال (و من کان فقیراً فلیاکل بالمعروف) امام صادق (ع) در مورد آیه فوق فرمود: ذلک رجل یحبس نفسه عن المعیشة فلابأس ان یأکل بالمعروف اذا کان یصلح لهم اموالهم فان کان المال قلیلا فلایاکل منه شیئاً ... .[۵]
۲۰- جواز بهره گیرى سرپرست یتیم از دارایى وى، در صورت نیاز ضرورى به آن (فلیاکل بالمعروف) امام صادق (ع) در مورد آیه فوق فرمود: المعروف هو القوت و انما عنى الوصّى او القیّم فى اموالهم و ما یصلحهم.[۶]
۲۱- جواز برداشت سرپرست یتیم از دارایى وى به عنوان قرض، در صورت نیاز ضرورى به آن (فلیاکل بالمعروف) امام باقر (ع) در مورد آیه فوق فرمود: معناه من کان فقیراً فلیأخذ من مال الیتیم قدر الحاجة و الکفایة على جهة القرض ثم یردّ علیه ما أخذ اذا وجد.[۷]
موضوعات مرتبط
- احکام:۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۱۹ ثانوى ۲۰، ۲۱
- ارزش: ملاک ارزش ۱۳
- اسراف: احکام اسراف ۹ ; حرمت اسراف ۹
- اقتصاد: رشد اقتصادى ۱، ۲، ۳، ۴
- امانتدارى: احکام امانتدارى ۱۵ ; گواهى در امانتدارى ۱۵
- امتحان: فلسفه امتحان ۱
- ایمان: به خدا ۱۷
- تصرف در مال: شرایط تصرف در مال ۶
- خدا: حسابرسى خدا ۱۶، ۱۷ ; هشدار خدا ۱۸
- عرف: ارزش عرف ۱۳
- عمل: حسابرسى عمل ۱۶ ; عمل صالح ۱۱
- کار: ارزش کار ۱۳
- کودک: تصرفات کودک ۵، ۷ ; مالکیت کودک ۸ ; محجوریت کودک ۵
- مالکیت: احکام مالکیت ۶ ; مالکیت خصوصى ۸
- محجورین:۵
- محرمات:۹، ۱۰
- مردم: رعایت حقوق مردم ۱۷
- واجبات:۴
- وجدان: دینى ۱۷
- ولى: اختیارات ولىّ ۱۲، ۱۹، ۲۰، ۲۱
- یتیم: احکام یتیم ۲، ۳، ۴، ۱۹ ; استفاده از مال یتیم ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۹، ۲۰، ۲۱ ; امتحان یتیم ۱ ; اولیاى یتیم ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۸ ; تصرفات یتیم ۲، ۳، ۷ ; حقوق یتیم ۱۸ ; خدمت به یتیم ۱۰، ۱۲، ۱۹ ; رشد یتیم ۱، ۲، ۳ ; کفالت یتیم ۷، ۲۰، ۲۱ ; مال یتیم ۲، ۷، ۹، ۱۴ ; مصلحت یتیم ۱۹
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۱۸۲.
- ↑ تفاسير روض الجنان و كشف الاسرار.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶۴، ح ۷، ب ۱۱۳ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۴۴، ح ۶۰.
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۱۳۰، ح ۵ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۴۵- ، ح ۶۹.
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۱۳۰، ح ۳ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۵۴۶- ، ح ۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۷ ; تفسیر برهان، ج ۱- ، ص ۳۴۵، ح ۲۰.