البقرة ٧٦
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْکُمْ لِيُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ |
ترجمه
البقرة ٧٥ | آیه ٧٦ | البقرة ٧٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَقُوا»: برخورد کردند. رسیدند. «خَلا»: رفت. به خلوت نشست. «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَیْکُمْ»: آنچه خداوند در کتاب آسمانی تورات به شما آموخته است. «لِیُحَآجُّوکُم بِهِ»: تا با شما بستیزند و آن را بر شما حجّت گیرند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: از امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام روايت شده كه فرمودند: قومى از يهود كه از دشمنان محسوب نمى شدند هنگامى كه مسلمين را ملاقات ميكردند با آنها از صفت محمد صلى اللّه عليه و آله كه در تورات بود سخن مى گفتند ولى بزرگان آنها ايشان را از اين گونه سخنان با مسلمين بازداشته و به آنها مى گفتند با مسلمين از اين گونه گفتار به ميان نياوريد و آنچه در تورات از صفت محمد صلى اللّه عليه و آله گفته شده ذكر نكنيد زيرا آنان آن را دستاويز قرار داده و با شما به جدال و گفتگو پردازند سپس اين آيه نازل گرديد، مجاهد گويد اين آيه درباره طايفه بنىقريظه نازل شد وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را برادران ميمون و خوك خطاب نمود. آنان گفتند: چه كسى از اين گونه اخبار به محمد داده است.[۳]
سدى گويد: درباره يهوديانى نازل شد كه نخست ايمان آورده بودند سپس منافق گرديدند و با مؤمنين عرب به گفتگو مى پرداختند.[۴]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«76» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
و (همين يهوديان) هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مىكنند، مىگويند: ايمان آورديم، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى ديگر خلوت مىكنند، مىگويند: چرا آنچه را كه خداوند (دربارهى صفاتِ پيامبر اسلام) براى شما (در تورات) گشوده (و بيان كرده، به مسلمانان) بازگو مىكنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟ پس آيا تعقّل نمىكنيد؟
نکته ها
طبق روايتى امام باقر عليه السلام فرمود: گروهى از يهوديان بىغرض، هنگامى كه با مسلمانان روبرو مىشدند، اوصاف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را كه در تورات مذكور بود براى آنان شرح مىدادند.
اين جريان به گوش بزرگان آنان رسيد و آنها در صدد جلوگيرى برآمده كه چرا اوصاف و نشانههاى محمد صلى الله عليه و آله را براى مسلمانان بازگو مىكنيد؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهيد، روز قيامت بر ضد شما به كار مىگيرند. «1»
«1». تفسير مجمعالبيان.
جلد 1 - صفحه 144
پیام ها
1- انسان وقتى حقيقت را فهميد، بايد از آن پيروى كند و نبايد با ارعاب و تهديد ديگران و نفوذ مقام اين و آن، حقيقت را ناديده بگيرد. «قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما ...»
اى بسا اگر در آن روز دانشمندان كتمان حقّ نمىكردند، اين همه يهودى و مسيحى وجود نداشت.
2- در نظر منحرفان، نفاق و كتمان حقيقت براى حفظ موقعيّت و تعصّب نابجا، نشانهى عقل و عاقلانه عمل كردن است، در صورتى كه خلاف عقل است.
«أَ تُحَدِّثُونَهُمْ ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا: و زمانى كه ملاقات كنند يهود آنان را كه ايمان آوردهاند، يعنى اصحاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را، قالُوا آمَنَّا: گويند ما ايمان آوردهايم مانند شما و تصديق نمودهايم به آنكه
«1» مدرك پيشين.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 180
حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبرى باشد كه در تورات بشارت مقدم او را داده و صفاتش را بيان فرموده، وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ: و زمانى كه خلوت كنند بعضى از آنان به بعض ديگر كه ظاهرا و باطنا كافرند، قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ: گويند كافران آنها را بر سبيل سرزنش: آيا حديث مىكنيد و خبر مىدهيد اصحاب پيغمبر را، بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ: به آنچه را كه مفتوح ساخته و باز فرموده خدا ابواب دانش آن را بر شما در كتاب شما؟ يعنى از صفات پيغمبر آنها را خبر مىدهيد، لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ:
تا مخاصمه و محاجه كنند و حجت گيرند بر شما به آن بيانات، عِنْدَ رَبِّكُمْ:
نزد پروردگار شما؛ يعنى احتجاج كنند بر شما به آنچه نازل فرموده پروردگار شما در كتاب تورات و انجيل. أَ فَلا تَعْقِلُونَ: پس چرا تعقل نمىكنيد كه اسرار را نبايد ظاهر نمود؟ يا خطاب به مؤمنان است، يعنى: اى مؤمنان چرا تعقل نمىكنيد در حال اين منافقان، و قطع اميد از ايمان ايشان كه ايمان نخواهند آورد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76)
ترجمه
و چون ملاقات نمايند آنانرا كه ايمان آوردهاند گويند ايمان آورديم و چون خلوت كنند بعضى از ايشان با بعض ديگر گويند آيا خبر ميدهيد ايشانرا بآنچه كشف فرموده است خداوند بر شما تا حجت آورند شما را بآن نزد پروردگارتان
جلد 1 صفحه 115
آيا پس تعقل نميكنيد.
تفسير
براى بيان مزيد جهالت يهود است كه وقتى ملاقات مينمودند مانند سلمان و أبو ذر و مقداد را ميگفتند ما هم مانند شما ايمان آورديم چون اوصاف پيغمبر شما را خدا براى ما بيان فرموده است و وقتى كه با يكديگر خلوت مينمودند بزرگ ترهاشان ميگفتند اين چه كارى بود كرديد و چه اظهارى بود بمسلمانان نموديد آيا خبر ميدهيد آنها را بآنچه گشوده است باب علم بآنرا خداوند براى شما در توريت و غير آن از دلالات واضحه بر صدق پيغمبر خاتم تا محاجه نمايند مسلمانان با شما در نزد خداوند و بگويند شما دانستيد اوصاف و علائم او را و مشاهده و تطبيق نموديد پس چرا ايمان نياورديد و اطاعت نكرديد چون از فرط جهالت تصور ميكردند غير از اقرار حجتى بر آنها نيست با آنكه نفس وجود آنعلامات و معجزات حجت بر آنها بود خواه اقرار و اخبار مينمودند خواه نمينمودند با اين وصف ميگفتند بكوچكترهاشان كه آيا شما تعقل نميكنيد كه اخبار و اقرار حجت است بر شما و نبايد شخص حجت بدست طرف خود بدهد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعضُهُم إِلي بَعضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم لِيُحَاجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُم أَ فَلا تَعقِلُونَ (76) أَ وَ لا يَعلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعلِنُونَ (77)
(و زماني که با مؤمنان برخورد كنند گويند ايمان آورديم و هر گاه بعضي از آن يهود با بعضي ديگر خلوت كنند گويند آيا حديث ميكنيد و خبر ميدهيد مؤمنين را «مسلمانان را» بآنچه خدا بر شما گشوده و نازل نموده است تا بواسطه آن محاجه كنند و حجت قرار دهند بر شما نزد پروردگارتان، آيا تعقل نميكنيد آيا اينکه قوم نميدانند که خداوند ميداند آنچه را پنهان كنند و آنچه را آشكارا نمايند).
در مجمع البيان از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده که فرمود گروهي از يهود که از معاندين نبودند، مسلمين را که ملاقات مينمودند از آنچه در تورات
جلد 2 - صفحه 65
از اوصاف پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بود بآنها خبر ميدادند و چون با بزرگان خود ملاقات مينمودند آنان را از اينکه عمل نهي نموده ميگفتند آيا مسلمانان را خبر ميدهيد بآنچه در تورات است از صفت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تا با شما نزد پروردگارتان محاجّه كنند و زبان آنها بر ما باز باشد.
و بعضي گفتند آيه راجع بيهود بني قريظه و بني النضير است که بعد از آنكه حضرت علي عليه السّلام مأمور جنگ با آنها شد وقتي كنار قلعه آنها رسيد سفاهت نموده و دشنام ميدادند و رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم شنيد و فرمود «
يا اخوة القردة و الخنازير انا اذا نزلنا بساحة قوم فساء صباح المنذرين
» ايشان با يكديگر گفتند اينکه حديث را که با محمّد گفته! و بعضي گفتند آيه درباره منافقين از يهود است که بظاهر مسلمان و در باطن يهودي بودند.
و ظاهرا آيه درباره مذمّت يهود است که ملاقات آنان با مسلمانان و اظهار ايمانشان از روي نفاق و كذب بوده است و آنچه بنظر ميرسد «و اللّه أعلم» اينست که اينکه دسته از يهود جاسوس بوده و از طرف ساير يهوديان مأمور بودند که اظهار ايمان نموده و بدينوسيله از مسلمانان كشف خبر كنند و در برخورد با مسلمانان و گفتگوي با آنان دريافتند که مسلمين از اخبار و مطالبي که يهود اطلاع از آنها را مختص بخود ميدانستند آگاهند و اينکه امور موجب الزام آنها و اتمام حجّت مسلمانان بر آنهاست از اينجهت وقتي با يكديگر خلوت مينمودند ميگفتند شما مسلمانان را باين امور که موجب غلبه آنها بر شما و محاجه و مخاصمه آنها عليه شما نزد پروردگارتان ميباشد خبر ميدهيد، آيا اينکه مطلب را تعقل نميكنيد! و كلمه ما موصوله عام و شامل بشارات تورات بر نبوت پيغمبر اسلام و عقوبات وارده بر اسلافشان و غير اينها از اموري که تنها خود يهود ميدانستند ميشود، و اينها غافل از اينكه چه خبر دهند و ندهند، خداوند عالم السر و الخفيات
جلد 2 - صفحه 66
همه اينها را به پيغمبرش وحي مينمايد و احتياج بكشف مسلمين از يهود نيست و از اينجهت در مقام ردّ بر آنها ميفرمايد: أَ وَ لا يَعلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعلِنُونَ آيا اينها نميدانند که خداوند ميداند آنچه را اينها پنهان ميدارند از بشارات تورات و غير آنها، از نفاق و دورويي آنها در دعوي و اظهار اسلامشان و آنچه را آشكارا ميدارند و از اينکه آيه استفاده ميشود که يهود بواسطه توغل در ماديت حتي علم خدا را هم محدود ميدانسته و گمان ميكردند اگر چيزي را پنهان دارند و مسلمانان را از آن مطلع نسازند خدا نميداند و حجت او بر آنها تمام نخواهد بود و گرنه كسي که معتقد بخدا باشد و او را عالم السر و الخفيات و علام الغيوب بداند چنين كلامي از او صادر نميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 76)- شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از امام باقر علیه السّلام چنین نقل کردهاند: «گروهی از یهود که دشمنی با حق نداشتند هنگامی که مسلمانان را ملاقات میکردند از آنچه در تورات پیرامون صفات پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله آمده بود به آنها خبر میدادند، بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این کار نهی کردند، و گفتند شما صفات محمد صلّی اللّه علیه و اله را که در تورات آمده برای آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلی بر ضدّ شما نداشته باشند، این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت».
تفسیر: این آیه پرده از روی حقیقت تلخ دیگری پیرامون قوم یهود، این جمعیت حیلهگر و منافق بر میدارد و میگوید: «پاکدلان آنها هنگامی که مؤمنان را ملاقات میکنند اظهار ایمان مینمایند» و صفات پیامبر را که در کتبشان آمده است خبر میدهند (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).
«اما در پنهانی و خلوت، جمعی از آنها میگویند: «چرا مطالبی را که خداوند در تورات برای شما بیان کرده به مسلمانان میگویید»؟ (وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ).
«تا در قیامت در پیشگاه خدا بر ضدّ شما به آن استدلال کنند، آیا
ج1، ص91
نمیفهمید»؟ (لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
از این آیه به خوبی استفاده میشود که ایمان این گروه منافق در باره خدا آن قدر ضعیف بود که او را همچون انسانهای عادی میپنداشتند و تصور میکردند اگر حقیقتی را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند!
نکات آیه
۱ - عوام، یهود در حضور مسلمانان به حقانیت پیامبر اسلام (ص) و انطباق نشانه هاى پیامبر موعود، بر آن حضرت اعتراف مى کردند. (و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا ... قالوا أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم) جمله «أتحدثونهم ...; چرا حقایقى که خدا در اختیار شما نهاده به مسلمانان باز مى گویید؟» دلالت بر این دارد که مراد از «آمنا» بیان ویژگیهاى پیامبر موعود در تورات و تطبیق آن با رسول اکرم(ص) است. بنابراین «آمنا»; یعنى، ما تصدیق مى کنیم که محمّد(ص) همان پیامبر موعود است و ویژگیهاى بیان شده بر او تطبیق مى کند.
۲ - یهودیان عصر بعثت، مطمئن به حقانیت رسالت پیامبر و انطباق علایم پیامبر موعود بر آن حضرت (و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا ... قالوا أتحدثونهم بما فتح اللّه) عبارت «لیجاجوکم به ...; تا به استناد آن حقایق در پیشگاه خدا علیه شما استدلال کنند.» مى رساند که مصداق مورد نظر از «ما فتح اللّه» حقانیت اسلام و رسول اکرم(ص) است که در تورات بیان شده است. بنابراین همه یهودیان - چه عالمان و چه عوام ایشان - به رسالت پیامبر(ص) اطمینان داشتند.
۳ - تورات، بیانگر بعثت پیامبر اسلام و تبیین کننده صفات و ویژگیهاى آن حضرت (قالوا أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم) از معانى «فتح» مطلع ساختن و تعلیم دادن است. بنابراین «ما فتح اللّه علیکم»; یعنى، حقایقى که خداوند شما را از آن مطلع ساخته و در اختیار شما قرار داده است. از آن جا که تورات تنها منبع یهودیان براى این گونه اطلاعات است مى توان به برداشت فوق دست یافت.
۴ - یهودیان عصر بعثت داراى جلسات سرّى و مخفیانه براى توطئه چینى علیه اسلام (و إذا خلا بعضهم إلى بعض)
۵ - عالمان و پیشوایان یهود، مردم خویش را از بازگویى صفات پیامبر موعود و اعتراف به انطباق آن به رسول اکرم(ص)، بر حذر مى داشتند. (قالوا أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم) استفهام در «أتحدثونهم» انکار توبیخى است.
۶ - ناتوانى مسلمانان از احتجاج علیه یهود در پیشگاه خدا، توجیه عالمان یهود براى بازدارى مردم خویش از بازگویى و نشر صفات پیامبر موعود (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم لیحاجوکم به عند ربکم)
۷ - یهودیان عصر بعثت در تلاش براى کتمان حقانیت اسلام و رسالت پیامبر(ص) (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم)
۸ - پیشوایان یهود، بازگویى صفات پیامبر موعود و اعتراف به حقانیت او را، نشانه بى خردى بازگو کننده مى شمردند. (أتحدثونهم ... أفلا تعقلون)
۹ - پیشوایان و عالمان یهود در عصر بعثت، مردمانى لجوج و حق ناپذیر (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم ... أفلا تعقلون)
۱۰ - لجاجت و حق ناپذیرى عالمان و پیشوایان یهود، دلیل نا به جا بودن امید و دل بستن مسلمانان به ایمان آوردن آنان (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... قالوا أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم) آیه مورد بحث عطف بر جمله حالیه «و قد کان ...» و یا عطف بر جمله «یسمعون ...» در آیه قبل مى باشد. در هر صورت، بیانگر علتى دیگر براى «أفتطمعون ...» مى باشد.
۱۱ - حفظ منافع قوم و جامعه یهود، برتر از اعتراف به باورها و عقاید دینى در دیدگاه عالمان و پیشوایان آنان (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم ... أفلا تعقلون)
۱۲ - پیشوایان و عالمان یهود، اعتراف به حقایق دینى و معارف الهى را، در صورتى که مخدوش کننده منافع قومى آنان گردد، ناروا و برخاسته از بى خردى مى دانستند. (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم ... أفلا تعقلون)
۱۳ - یهودیان معتقد به برپایى قیامت، بر قرارى صحنه هاى محاکمه در آن روز و احتجاج انسانها علیه یکدیگر در پیشگاه خدا (أتحدثونهم ... لیحاجوکم به عند ربکم)
۱۴ - یهودیان، معتقد به ربوبیت خداوند (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم لیحاجوکم به عند ربکم)
۱۵ - آگاه نبودن خدا به اسرار نهانى انسانها، از باورها و پندارهاى باطل یهود (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم لیحاجوکم به عند ربکم) از جمله «أتحدثونهم ... لیحاجوکم» چنین بر مى آید که یهود آن گاه راه احتجاج علیه خویش را گشوده مى دیدند که حقایق و دانسته هاى خویش را آشکار کنند; ولى اگر حقایق را آشکار نکنند علیه آنان احتجاج نمى شود و مؤاخذه نمى گردند. این پندار بیانگر برداشت فوق است.
۱۶ - سوء استفاده عالمان یهود، از ضعف بینشهاى دینى و اعتقادى مردم خویش (أتحدثونهم بما فتح اللّه علیکم لیحاجوکم به عند ربکم)
روایات و احادیث
۱۷ - از امام باقر (ع) روایت شده که: «انه قال کان قوم من الیهود لیسوا من المعاندین المتواطئین إذا لقوا المسلمین حدثوهم بما فى التوراة من صفة محمّد(ص) فنهاهم کبرائهم عن ذلک، و قالوا: لا تخبروهم بما فى التوراة، من صفة محمّد(ص) فیحاجوکم به عند ربکم فنزلت هذه الآیة;[۵] گروهى از یهود - که کینه اى به مسلمانان نداشتند - هنگامى که با مسلمانان روبرو مى شدند از اوصاف رسول خدا(ص) که در تورات آمده بود سخن مى گفتند; بزرگان یهود با خبر شده و آنها را نهى کردند و گفتند: از صفات محمّد [[ص] - که در تورات آمده - مسلمانان را مطلع نسازید که به وسیله آن با شما در نزد پروردگارتان استدلال و احتجاج خواهند نمود، پس آیه فوق نازل گشت.».
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۴، ۶، ۷ ،۸; توطئه علیه اسلام ۴
- اقرار: اقرار به حقانیت محمّد(ص) ۱
- تورات: تعالیم تورات ۳، ۱۷
- خدا: خدا و جهل ۱۵
- عقیده: عقیده به ربوبیت خدا ۱۴; عقیده به قیامت ۱۳
- علماى یهود: بینش علماى یهود ۶، ۸، ۱۱، ۱۲; توجیه گرى علماى یهود ۶; حق ناپذیرى علماى یهود ۹، ۱۰; زمینه توجیه گرى علماى یهود ۶; سوء استفاده علماى یهود ۱۶; علماى یهود و سفاهت ۸، ۱۲; علماى یهود و کتمان حق ۱۲; علماى یهود و محمّد(ص) ۵، ۶، ۸; علماى یهود و مسلمانان ۶; علماى یهود و یهود ۵، ۱۶; لجاجت علماى یهود ۹، ۱۰; نژاد پرستى علماى یهود ۱۱
- قیامت: احتجاج در قیامت ۱۳; مؤاخذه در قیامت ۱۳
- محمّد(ص): حقانیت محمّد(ص) ۲; محمّد(ص) در تورات ۳، ۱۷
- مردم: سوء استفاده از ضعف مردم ۱۶
- مسلمانان: مسلمانان و علماى یهود ۱۰
- یهود: اقرار عوام یهود ۱; توطئه یهود ۴; جلسات سرّى یهود صدر اسلام ۴; عقیده یهود ۱۳، ۱۴; عقیده باطل یهود ۱۵; عوام یهود و پیامبر موعود ۱; عوام یهود و محمّد(ص) ۱; یأس از اسلام یهود ۱۰; یهود صدر اسلام و اسلام ۷; یهود صدر اسلام و پیامبر موعود ۲; یهود صدر اسلام و کتمان حق ۷; یهود صدر اسلام و محمّد (ص) ۲، ۷، ۱۷; یهود و حفظ منافع قومى ۱۱، ۱۲; یهود و ربوبیت خدا ۱۴; یهود و علم غیب خدا ۱۵; یهود و کتمان حق ۱۷
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۱۱۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱۲.
- ↑ صاحب روض الجنان از خاصه از مجاهد راجع به شرح قضيه چنين گويد: بعد از فتح جنگ احزاب رسول خدا صلى الله عليه و آله قصد طوايف بنىقريظه و بنىالنضير فرمود: لشكر اسلام در پاى ديوار آنان خيمه زدند و پيامبر پرچم را به على مرتضى عليهالسلام سپرد و فرمود: به يارى خدا پيروز خواهى گشت، آنان كه على را ديدند ترسيدند زيرا به يادشان بود كه على قاتل عمرو بن عبدود در جنگ بوده لذا با حال اضطراب فرياد ميزدند و پيامبر و مسلمين را دشنام ميدادند. على گفت: در اين ميان رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و به آنان با صداى بلند فرمود: يا اخوة القردة والخنازير؛ اى برادران ميمون و خوك ما هر جا كه به يارى خدا رو نهاديم دشمن را منكوب نموديم، طبرى نيز از مجاهد جريان نزول را بدون ذكر نام على مرتضى عليهالسلام آورده است.
- ↑ در تفسير على بن ابراهيم از خاصه نيز اين موضوع ذكر شده است.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۸۶; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۹۲، ح ۲۵۳.