الأحزاب ٩
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً |
ترجمه
الأحزاب ٨ | آیه ٩ | الأحزاب ١٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِذْ جَآءَتْکُمْ جُنُودٌ ...»: اشاره به جنگ احزاب است. جنگ احزاب، نام مبارزه همه جانبهای است که از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههای مختلفی همچون یهودیان بنی نضیر و طایفه قریش، و قبائل غطفان و بنیاسد و بنی سلیم در سال پنجم هجری به راه انداخته شده بود. «رِیحاً»: مراد طوفان باد سخت و سردی است که خیمه و خرگاه لشکریان کفر را به بازیچه گرفت. «جُنُودٌ لَّمْ تَرَوْنَهَا»: مراد فرشتگانی است که خوف و هراس را به دل سپاهیان دشمن انداختند. چه بسا مراد چیزهای دیگری هم باشد که جز خدا کسی از آنها آگاه نیست.
نزول
حذیفه گوید: در شب جنگ خندق (احزاب) در حالتى که ابوسفیان در یک طرف و بنى قریظه در طرف دیگر ما به صف آرائى مشغول بودند، خوف و ترس عجیبى ما را در آن شب که باد سختى به طرف ما مى وزید و در تاریکى و ظلمانى زیادى فرو رفته بودیم، فراگرفت و منافقین هم به بهانه هاى گوناگون از زیر بار این جنگ شانه خالى میکردند و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى آمدند و مى گفتند: یا رسول الله به ما اجازه بده که برویم زیرا خانه هاى ما داراى حفاظ و در و دیوار نیست و البته دروغ مى گفتند و منظور آنها بهانه اى بیش نبود و پیامبر به ناچار به آنها اجازه میداد که بروند و در این میان نزد یکایک ما میآمد تا این که به من رسید.
فرمود: اى حذیفه میخواهم بروى و از دشمن براى من خبر بیاورى. من در آن شب که باد بسیار سختى وزیدن گرفته بود، رفتم تا بدانجا رسیدم که صداى باد را که از میان صفوف و خیمه هاى آنها میگذشت، مى شنیدم و نیز صداى سگها را در قافله هاى مختلف آنها مى شنیدم و حتى صداى الرحیل الرحیل آنها را که قصد کوچ کردن داشتند، مى شنیدم پس از انجام مأموریت بازگشتم و اخبار آنچه که شنیده بودم براى رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم سپس این آیة نازل گردید.[۱]
عروة بن الزبیر و محمد بن کعب القرظى گویند که معتب بن قشیر در آن شب چنین میگفت: ما در حالت وحشت زده و ترسناکى قرار گرفتیم که حتى قادر نیستیم براى قضاء حاجت و طهارت و دست به آب رسانیدن چند قدم به طرف بیابان برویم، محمد به ما وعده گنجهاى کسرى و قیصر و تصرف ممالک آنها را میدهد و اوس بن قیظى در حضور جمعى به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا محمد به ما اجازه بده که نزد زنان و فرزندان خود برویم زیرا خانه هاى ما داراى حفاظ و در و دیوار نیست و البته این مطالب را به جهت ترس و وحشتى که سراسر افراد را فراگرفته بود و از طرفى داراى سوء نیت و بدگمانى نیز مى بودند، میزدند سپس این آیه در آن زمان نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۷، سوره احزاب
- بيان آيات مربوط به داستان جن احزاب (خندق )
- حكايت ترس و بهانه تراشى منافقان و بيماردلان بعد از مشاهده لشكر انبوه دشمن و سخنپراكنى هايشان در جهت تضعيف روحيه مؤ منين
- مقصود از اينكه فرمود: ((لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة ...))
- وصف حال مؤ منين بعد از ديدن لشكريان احزاب : افزون گشتن ايمان ، وفا و استوارىبر عهده و...
- بيان وصف مؤ منينى كه به عهد خود وفا كردند
- اشاره به اينكه بسا مى شود گناه مقدمه سعادت و آمرزش مى شود
- بحث روايتى
- يكى از معجزات پيامبر اكرم (ص ) در واقعه حفر خندق
- يكى ديگر از دلائل نبوت حضرت خاتم (ص ) در واقعه خندق
- روياروئى لشكر اسلام و كفر در جنگ خندق
- آغاز درگيرى و به ميدان آمدن عمرو بن عبدود و مقابله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با او
- پيروزى اميرالمؤ منين بر عمرو بن عبدود و بيان ارزش آن از زبان مبارك پيامبر(ص )
- نيرنگى كه يكى از مؤ منان بعد از اجازه گرفتن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد تفرقه بين دشمنان به كار برد
- خذيفه بن اليمان از جنگ خندق سخن مى گويد
- خاتمه جنگ احزاب و روانه شدن سپاه اسلام به سوى بنى قريظه و محاصره آنان و...
- سرانجام يهوديان بنى قريظه و حكميت سعد بن معاذ درباره آنها
- سرانجام حق ستيزى كعب بن اسيد يهودى و شاءن نزول (و انزل الذين ظاهروهم ...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «9»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد، آن گاه كه (دشمنان شما در قالب) لشكريانى به سراغتان آمدند، ولى ما (براى دفاع از شما) تند بادى (سخت) و لشكريانى كه آنها را نمىديديد بر آنان فرستاديم، (و بدين وسيله دشمنان را قلع و قمع كرديم)، و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
«1». احزاب، 23.
«2». حجرات، 15.
«3». توبه، 119.
«4». تفاسير مجمعالبيان و برهان.
جلد 7 - صفحه 335
نکته ها
اين آيه و شانزده آيه پس از آن، به جنگ احزاب مربوط است كه در سال پنجم هجرى واقع شد. در اين جنگ كه يهوديان و مشركان و منافقان قصد كودتا و تصرّف مدينه را داشتند، مسلمانان با پيشنهاد سلمان فارسى و موافقت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اطراف مدينه را خندق كندند و در برابر دشمن استقامت كردند. در حفر خندق نيز، اوّلين كلنگ را خود رسول اللّه به زمين زد و هر بار كه بر اثر اصابت كلنگ به سنگ برقى مىجهيد، پيامبر پيروزى اسلام بر منطقهاى از جهان را بشارت مىداد. خداوند در اين نبرد به وسيلهى وزش باد و نزول فرشتگان مسلمانان را يارى كرد.
پیام ها
1- شرط دريافت امدادهاى الهى، ايمان و تلاش است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ» (مسلمانان آمادهى دفاع شدند، خندق كندند و سپس يارى شدند.)
2- ياد نعمتها، مورد سفارش خداوند است. «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ» ياد امدادهاى الهى، روحيّهى رزمندگان را بالا مىبرد.
3- انسان در معرض فراموشى نعمت است و به تذكّر نياز دارد. «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ»
4- پاسخ جنود را بايد با جنود داد. جاءَتْكُمْ جُنُودٌ- فَأَرْسَلْنا ... جُنُوداً
5- پيروزىها را از خدا بدانيم. «1» «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ»
6- با اراده خداوند بادها هم سرباز مىشوند. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً»
7- فرشتگان، هم به مؤمنان دعا مىكنند و هم آنان را بشارت و امداد مىدهند.
«فَأَرْسَلْنا- جُنُوداً»
8- اگر خداوند ببيند كه ما به وظيفهى خود عمل مىكنيم، امدادهاى خود را بر ما نازل مىكند. «كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً»
«1». امام خمينى قدس سره در فتح خرمشهر فرمود: «خرمشهر راى خدا آزاد كرد».
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 336
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «9»
بعد از آن تذكر فرمايد مؤمنان را نعمت فتح و ظفر را بر كافران:
«1» تفسير مجمع البيان ج 4 ص 339 و برهان ج 3 ص 295.
جلد 10 - صفحه 412
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آوردهايد به خدا و رسول و معتقدات حقه ايمانيه، اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ: ياد بياوريد نعمت خداى را كه انعام فرمود به شما، إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ: زمانى كه آمدند به شما لشكرها در روز غزوه خندق و آنها ده هزار نفر بودند. فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً: پس فرستاديم بر ايشان باد را. مراد باد «صبا» است كه خيمههاى ايشان را از جاى بركند و همه را پراكنده ساخت. وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها: و لشكرهائى كه نديديد شما ايشان را، يعنى ملائكه كه هزار نفر بودند. وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً: و هست خداى تعالى به آنچه مىكنيد از تدبير و صلاح در باب دين و عمل صالح، بينا و شما را مجازات خواهد داد.
واقعه خندق: در شوال سال پنجم هجرت پيش آمد، و آن را غزوه احزاب نيز گويند، زيرا قريش از هر قبيلهاى حزبى فراهم نمودند. بيست تن از بزرگان آنها با ابو سفيان و پنجاه نفر در خانه كعبه معاهده كردند كه تا زنده باشند از حرب پيغمبر باز نايستد و به سوگندها معاهده را محكم نمودند. با چهار هزار نفر لشكر از مكه بيرون شدند. حضرت با اصحاب مشورت فرمود، سلمان رضوان اللّه عليه عرض كرد: در ممالك ما چون لشكرى انبوه بر بلدى تاخت كنند، از بهر حضانت شهر، خندقى حفر نمايند تا جنگ از يك طرف باشد. حضرت كلام او را پسنديدند، اصحاب او را تحسين كردند، انصار گفتند: سلمان از ماست، و مهاجر گفتند: سلمان از ماست، و حضرت فرمودند: «سلمان منّا اهل البيت» «1» پس امر نمودند به حفر خندق، هر ده نفر چهل ذرع، و حضرت به آنها مدد مىفرمود تا يك ماه تمام شد. طرق آن را هشت باب نهادند، و در هر بابى يك نفر مهاجر و يك نفر انصار مقرر با چند نفر كه حافظ باشند. حصار مدينه استوار، و زنان و كودكان و اموال و اثقال را جاى دادند. سه روز پيش از آمدن قريش كارها منظم شد.
«1» بحار الانوار، ج 22 ص 348 روايت 64 بنقل از اختصاص و بهمين مضمون حديث 67 بنقل از رجال الكشى و خصوصا مجمع البيان، ج 1 ص 427 ذيل آيه 27، آل عمران و نيز بحار الانوار، ج 20 ص 198 بنقل از حاكم در المستدرك 3: 598.
جلد 10 - صفحه 413
جابر بن عبد اللّه روايت نموده كه موقعى كه خندق مىكنديم سنگى پيدا شد، به حضرت گفتيم، فرمود: آب بپاشيد. پس برخاست و از غايت گرسنگى سنگ بر شكم بسته بود. بيل و تيشه برداشت و آن را مانند پشته ريگ گردانيد «1».
ابو سفيان؛ حى بن اخطب را فرستاد تا به حيله و تدليس، يهود بنى قريظه را با خود همراه نمود و عهدنامه پيغمبر را گرفته پاره كرد. مسلمانان را اين قسمت كسرى در قلوب افتاد و حضرت آنها را وعده نصرت داد، چون لشكر كفار فوج فوج در عقب هم رسيدند، بعضى از مسلمين كه دلهاى ضعيف داشتند از كثرت آنها ترسيدند چنانچه فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «9» إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا «10» هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً «11»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد ياد كنيد نعمت خدا را بر شما هنگاميكه آمد شما را لشگرهائى پس فرستاديم بر آنها بادى و لشگرهائى كه نديديد آنرا و باشد خدا بآنچه ميكنيد بينا
هنگامى كه آمدند شما را از جانب بالاى بلد شما و از جانب پائين بلد شما و هنگاميكه خيره شد چشمها و رسيد دلها بمنتهاى حلقومها و گمان ميبرديد بخدا گمانهائى
آنجا آزمايش شدند مؤمنان و متزلزل گشتند تزلزل شديدى.
تفسير
اين آيات راجع بجنگ احزاب است و احمال آن بنقل قمّى ره و غيره آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم بعد از نزول در مدينه با دو قبيله از يهود كه يكى را بنى النّضير و ديگرى را بنى قريظه ميخواندند و در حوالى مدينه جاى داشتند
جلد 4 صفحه 307
معاهده فرمود كه آنها بر ضرر مسلمانان اقدامى ننمايند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم هم متعرّض آنها نشود و چندى باين منوال گذشت تا بنى النّضير نقض عهد نمودند و سوء قصد آنها نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ظاهر گشت و حضرت آنها را امر بجلاء از وطن فرمود و رئيس آنها حىّ بن اخطب بود و از نسل هارون بودند و با آنها بخيبر رفت و از آنجا عازم مكّه شد براى آنكه با قريش همدست شود و آنها را با قبايل ديگرى متّحد نمايد بجنگ با پيغمبر و همگى متّفقا بمدينه حمله نمايند و باين امر موّفق شد و لشگرى در حدود ده هزار نفر از قريش و كنانه و غطفان و بنى النّضير و بنى سليم و هوازن و غيرها جمع آورى نموده متوجّه مدينه شدند و چون اين خبر به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم رسيد با اصحاب خود كه هفتصد نفر بودند مشورت فرمود و از آن جمله سلمان فارسى بود كه عرضه داشت يا رسول اللّه ما در ايران كه بوديم هر وقت دشمنى قوى بما روى مىآورد دور لشگرگاه خودمان خندق حفر مينموديم كه نتوانند بما حمله نمايند و حضرت رأى او را پسنديد و لشگرگاه خود را تعيين و امر بحفر خندق فرمود و اصحاب مشغول شدند و حضرت هم كمك ميفرمود و امير المؤمنين عليه السّلام خاك بيرون ميآورد تا تمام شد سه روز پيش از و رود عساكر دشمنان كه رئيس آنها ابو سفيان بود وحى بن اخطب شبانه بحصار بنى قريظه كه دو ميل پائينتر از مدينه بود رفت و آنها را وادار بنقض عهد با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نمود و آنها هفتصد نفر بودند و رئيس آنها كعب بن اسيد بود كه اوّلا مخالف با نقض عهد بود و اخيرا بوسوسه حىّ بن اخطب موافق شد و چون اين خبر بسمع پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و اصحاب رسيد آنحضرت مغموم و مسلمانان باضطراب و وحشت عجيبى دچار شدند چون تقريبا محصور بدشمنان داخلى و خارجى شده بودند از پائين و بالا و مشرق مدينه و مغرب آن و آذوقه درستى هم نداشتند هوا هم بشدّت سرد شده بود و از هر جهت بزحمت افتاده بودند ولى پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ميفرمود كه احزاب عرب بر من هجوم آور ميشوند و يهود عدر و مكر مينمايند و ما از دو جانب در مشقّت مىافتيم و بالاخره من بر آنها غالب ميشوم و مسلمانان پاك دل مطمئن ميشدند و منافقين ميگفتند خدا و پيغمبر بوعده ما را فريب ميدهند و در اين بين بعضى بخيال فرار از لشگرگاه افتادند و به اهل مدينه ميگفتند اينجا قابل اقامت نيست بيائيد برگرديم برويم بمنازل خودمان
جلد 4 صفحه 308
پناهنده شويم و بعضى كه در اطراف مدينه خانه داشتند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند منازل ما در و پيكر درستى ندارد اجازه بفرما برويم آنها را مستحكم و درست نمائيم ولى باطنا قصد فرار داشتند و يكنفر كه از همه منافقتر و خبيثتر بود برفيقش كه هم مسلك با خودش بود گفت بيا پيغمبر را بدست دشمن بدهيم و برويم دنبال كار خودمان و نعيم بن مسعود كه تازه مسلمان شده بود و كسى خبر نداشت خدمت پيغمبر رسيد و اجازه خواست كه برود با بنى قريظه و قريش صحبت كند و آنها را از يكديگر بد گمان نمايد و نگذارد بنى قريظه ملحق بقريش شوند و آنحضرت اجازه فرمود و او موفق باين خدمت شد و امير المؤمنين عليه السّلام شبها تا صبح بيدار بود هم حراست عسكر ميفرمود و هم عبادت خدا و نماز ميخواند بقدريكه آنجا مسجدى بنام حضرت معروف شد و در اين خلال روزى جمعى از فرسان قريش عازم شدند كه از خندق عبور نمايند و شوكتى بخرج مسلمانان بدهند يا آسيبى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم برسانند و از آن جمله عمرو بن عبد ود بود كه در عرب معروف بشجاعت بود و او را فارس يل يل ميخواندند و با هزار سوار برابر ميدانستند جاى تنگى را از خندق تجسّس نمود و نهيب بمركب داد و از آن پرش نمود و در دنبال او هبيرة بن وهب و ضرار بن الخطاب هم باين عمل موفق شدند و امير المؤمنين عليه السّلام با چند نفر فورا آن موضع از خندق را اصلاح فرمود و در مقابل آنها قيام نمود و نگذارد نزديك به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شوند ولى بقيه اصحاب در پشت سر حضرت رسول جاى گرفتند و او را در مقدمه لشگر قرار دادند و عمرو نيزه خود را بزمين كوبيد و رجز خواند و مبارز طلبيد و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود يكنفر جواب اين سگ را بدهد و كسى جرئت نكرد جز امير المؤمنين كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله عمامه بر سر او بست و ذو الفقار را حمايل او فرمود و رخصت مبارزه داد و دعا فرمود كه خداوند او را از شرّ آن ملعون حفظ فرمايد و حضرت امير عليه السّلام بعد از مكالمه و مبارزه مختصرى با او از اسب پيادهاش كرد و دو پايش را قطع نمود و سرش را از بدن جدا فرمود و نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بر زمين نهاد و حضرت زبير و عمر را مأمور بقتل آن دو نفر ديگر كرد زبير هبيره را كشت ولى عمر از دست ضرار فرار نمود و او بلشكرگاه قريش معاودت كرد و پس از اين فتح رعبى از مسلمانان در دل كفار
جلد 4 صفحه 309
افتاد و روح تازهاى بقالب مسلمانان دميد و حضرت رسول فرمود ضربت على عليه السّلام در روز خندق افضل است از عبادت جنّ و انس چون بقتل عمر و تمام مشركين خوار و تمام مسلمين عزيز شدند و بعد از اين واقعه ديگر كفار جرئت ننمودند كه متعرّض مسلمانان شوند ولى چون مدّت محاصره طول كشيد و مسلمانان بمجاعه گرفتار شدند به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله متوسل گشتند و حضرت دعاء كرد و خداوند اجابت فرمود و باد شديد و ملائكه غضب را بر آنها مسلّط نمود كه چادرهاى آنها را كند و ديگهاى طعامشان را بزمين سرازير نمود و سرما تاب مقاومت را از آنها برد و فرار بر قرار اختيار نمودند و بسيارى از اثاثيه خود را نتوانستند حمل نمايند و براى غنيمت مسلمانان باقى گذاردند و اين واقعه در سال پنجم از هجرت روى داد و حقير به نقل اجمالى از آن اكتفا نمودم براى توضيح اين آيات و آيات آتيه و در كتب تواريخ و تفاسير مفصّلا ذكر شده است و از جمله آياتيكه در اين جنگ ظاهر شد در وقت حفر خندق سنگ بزرگ سختى بود كه اصحاب از خرد كردن و در آوردن آن عاجز شدند و جابر بن عبد اللّه انصارى را روانه نمودند به پيغمبر خبر دهد و او رفت در مدينه اطلاع داد و حضرت بعجله آمد و وضو گرفت و از آب وضو در دهان كرد و بسنگ پاشيد و كلنگ را بدست گرفت و بنام خدا بر آن سنگ زد و يك قسمت آن جدا شد و برقى زد كه قصور شام نمايان گرديد و كلنگ ديگرى زد برقى جهيد كه قصور يمن و صنعاء آشكار گشت و قسمتى از سنگ جدا شد باز كلنگ زد نورى تابيد كه قصور مدائن مشاهده شد و حضرت فرمود اين مملكتها براى ما مفتوح خواهد شد و سنگ بتمامى نرم گرديد و جابر و سلمان و مسلمانان واقعى تصديق نمودند ولى منافقين گفتند پيغمبر از ترس قبائلى از عرب خندق دور خود ميكند و بما وعده فتح شام و يمن و ايران را ميدهد و در آنوقت جابر ديد حضرت بشكم مبارك سنگى بسته دانست گرسنه است و يك بزغاله و قريب يك من جو داشت مايل شد حضرت را مهمان نمايد دعوت كرد و اجابت شد و بمنزل جابر رفت و از تمام اصحاب دعوت فرمود و همه را با آن بزغاله و نان جو اطعام نمود و از آن طعام براى جابر بقدرى باقى ماند كه تا چند روز با آن اعاشه نمود لذا خداوند متعال اشاره باين آيات و بركات فرموده و اهل ايمان حقيقى را مخاطب
جلد 4 صفحه 310
قرار داده ميفرمايد ياد كنيد نعمت فتح و نجات از دشمن و ساير مواهب الاهيّه را بر خودتان وقتى كه احزاب نامبرده بر شما وارد شدند پس ما باد صبا را بر آنها مسلّط نموديم و لشگرهائى از ملائكه كه شما نميديديد آنها را و خداوند بكار شما از حفر خندق و غيره بصير بود و يعملون نيز قرائت شده يعنى خدا بكار آنها و اتّفاقشان بر جنگ با شما بينا بود وقتى كه از دو جانب مدينه كه ذكر شد بشما رو آور شدند و چشمهاى شما از حال اعتدال خارج شد و ششها از شدّت ترس متورّم گرديد و دلها به تبع آن بالا آمد تا بمنتهاى حلقومها رسيد و هر دسته از شما بحسب مراتب ايمانتان گمانى بخدا ميبرديد بعضى از شما كه ايمانشان قوى بود معتقد بودند خداوند بالاخره مسلمانانرا بر آنها غالب ميفرمايد و بعضى كه ايمانشان ضعيف بود مردّد بودند و بعضى كه منافق بودند بكلّى مأيوس و دشمنان را غالب مىپنداشتند و در آنوقت و آنجا امتحان شدند اهل ايمان و ظاهر شد مخلص از منافق و ثابت قدم از فرارى ولى همه طبعا خائف و ترسان و هراسان و لرزان بودند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكُرُوا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم إِذ جاءَتكُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَيهِم رِيحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِيراً «9»
اي كساني که ايمان آوردهايد ياد كنيد نعمت الهي را بر شما موقعي که آمد شما را لشكري که شما را هلاك كند پس ما فرستاديم بر آنها باد سختي و لشكري که نميديديد آنها را و خداوند، به آنچه عمل ميكنيد بينا است.
اينکه آيه شريفه راجع به غزوه خندق و جنگ احزاب است و شرح اينکه قصه بسيار مفصل است و اخبار زيادي از عامه و خاصه در اينکه باب رسيده از اينكه مشركين از جميع احزاب همدست شدند و عده آنها بالغ بر ده هزار و جمعيت مسلمين بين هفتصد و هزار علي اختلاف، بوده و دستور حفر خندق به اشاره سلمان فارسي و معجزاتي که از پيغمبر در حفر خندق ظاهر شد مثل آن صخره که حضرت سه ضربه زد که برق عظيمي از ضربات حضرت ظاهر شده که بشارات فتح يمن و شام و مدائن بود و قضيه ضيافت جابر و اطعام حضرت تمام مهاجر و انصار را بيك صاع
جلد 14 - صفحه 480
جو که نان شده بود و يك بز که طبخ شده بود بدون اينكه از نان در تنور كم شود و از گوشت در ديگ و قضيه پسران جابر که آنها را زنده فرمود و با حضرت طعام خوردند و قضيه عمرو بن عبد ود و امير المؤمنين و شرح مبارزه آنها و كشته شدن عمرو بدست امير المؤمنين و فرمايش پيغمبر که ميفرمايد:
«ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»
و در بعض اخبار
«افضل من عبادة امة محمّد (ص)»
و در مجمع و برهان مفصل نقل كردهاند و ما فقط به تفسير آيه شريفه اكتفاء ميكنيم.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطاب به تمام مؤمنين است.
اذكُرُوا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم که همين فتح احزاب و خندق بدست امير المؤمنين که گفتند پيغمبر در مبارزه علي با عمرو فرمود
«برز الايمان كله الكفر كله»
که اگر اينکه فتح نشده بود اسمي از اسلام باقي نميماند.
إِذ جاءَتكُم جُنُودٌ که تمام احزاب همدست شدند و بالغ بر ده هزار و عده شما مؤمنين بسيار كم بالغ بر هفتصد يا هزار خداوند براي نصرت شما، فَأَرسَلنا عَلَيهِم رِيحاً باد سختي وزيد که لشكر كفر در هم ريخته ريگهاي بيابان بسر و صورت آنها اصابت ميكرد تمام بساط آنها را برچيده طعامهاي آنها مملو از خاك و ريگ شده.
وَ جُنُوداً لَم تَرَوها ملائكه آمدند بياري مسلمين و دفع كفار و مشركين و احزاب.
وَ كانَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِيراً خوب و بدكارها را ميداند تمام مؤمنين و منافقين و رفتار و كردار آنها را ميبيند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 9)- آزمایش بزرگ الهی در میدان احزاب: این آیه و چندین آیه بعد از آن که مجموعا هفده آیه را تشکیل میدهد پیرامون یکی از بزرگترین آزمونهای الهی در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن میگوید.
این آیات از یکی از مهمترین حوادث تاریخ اسلام، یعنی جنگ احزاب، که در سال پنجم هجری واقع شد بحث میکند.
جنگ «احزاب» چنانکه از نامش پیداست مبارزه همه جانبهای از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههای مختلفی بود که با پیشرفت این آیین منافع نامشروعشان به خطر میافتاد.
نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهی از یهود «بنی نضیر» روشن شد که به مکّه آمدند و طایفه «قریش» را به جنگ با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تشویق کردند و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان بایستند، سپس به سراغ قبیله «غطفان» رفتند، و آنها را نیز آماده کارزار کردند.
این قبائل از هم پیمانان خود مانند قبیله «بنی اسد» و «بنی سلیم» نیز دعوت کردند، و چون همگی خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند.
مسلمانان به فرمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسی، اطراف مدینه را خندقی کندند- و به همین جهت یکی از نامهای این جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسیار سخت و خطرناکی بر مسلمانان گذشت منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمی لشکریان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر
ج3، ص593
نوشتهاند- و آمادگی آنها از نظر تجهیزات جنگی آینده سخت و دردناکی را در برابر چشم مسلمانان مجسم میساخت.
ولی خدا میخواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید وصف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد.
سر انجام این غزوه به پیروزی مسلمانان تمام شد، طوفانی سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و خرگاه و زندگی کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدی در قلب آنها افکند، و نیروهای غیبی فرشتگان را به یاری مسلمانان فرستاد.
قدرت نماییهای شگرفی همچون قدرتنمایی امیر مؤمنان علی علیه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشرکان بیآنکه بتوانند کاری انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آیات هفدهگانه نازل شد و با تحلیلهای کوبنده و افشاگرانه خود به عالیترین وجه از این حادثه مهم برای پیروزی نهایی اسلام و کوبیدن منافقان بهره گیری کرد.
قرآن این ماجرا را نخست در یک آیه خلاصه میکند سپس در شانزده آیه دیگر به بیان خصوصیات آن میپردازد.
میگوید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ).
«ولی ما باد و طوفان سختی بر آنها فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید» و به این وسیله آنها را در هم شکستیم (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند همیشه به آنچه انجام میدهید (و کارهایی که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند) بینا بوده است» (وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).
نکات آیه
۱ - مؤمنان، باید نعمت هاى خداوندى را یادآور شوند. (یأیّها الذین ءامنوا اذکروا نعمة اللّه علیکم)
۲ - مورد هجوم قرار گرفتن مسلمانان در مدینه از سوى لشگر دشمن در غزوه احزاب (اذکروا نعمة اللّه علیکم إذ جاءتکم جنود) مفسران بر این نکته اتفاق نظر دارند که این آیه، درباره غزوه احزاب نازل شده است. مراد از «جنود» گروه هاى مشرک و یهودیان اند که در یک تصمیم جمعى، متحد شدند و جهت درهم کوبیدن مسلمانان، به مدینه هجوم بردند.
۳ - نعمت هاى خداوند، شایسته یادآورى است. (اذکروا نعمة اللّه علیکم)
۴ - براى درهم شکستن سپاه دشمن، در غزوه احزاب، طوفانى عظیم برخاست. (إذ جاءتکم جنود فأرسلنا علیهم ریحًا) تنوین نکره در «ریحاً» براى تعظیم است و حکایت از این مى کند که بادى که وزیده، معمولى نبوده است; بلکه طوفانى بوده که خیمه ها را در هم مى کوبیده و خار و خاشاک را در چشمان دشمن مى پاشیده است.
۵ - به وجود آمدن طوفان، در غزوه احزاب براى درهم شکستن توان دشمن، نعمتى الهى براى مسلمانان بود. (یأیّها الذین ءامنوا اذکروا نعمة اللّه علیکم ... فأرسلنا علیهم ریحًا) «فأرسلنا» بیان نعمتى است که خداوند، از مسلمانان خواسته است که به یاد آن باشند.
۶ - خداوند، در غزوه احزاب نیرویى نامرئى، به کمک مسلمانان فرستاد. (فأرسلنا علیهم ... و جنودًا لم تروها)
۷ - نزول ملائکه امداد در غزوه احزاب، به منظور کمک به مسلمانان (و جنودًا لم تروها) احتمال قوى این است که سپاهى که قابل رؤیت نبود همان ملائکه باشد.
۸ - امداد غیبى الهى به مسلمانان در غزوه احزاب، نعمتى خدایى براى آنان و شایسته یادآورى است. (یأیّها الذین ءامنوا اذکروا نعمة اللّه علیکم إذ جاءتکم جنود... و جنودًا لم تروها)
۹ - خداوند، بصیر (آگاه و با اطلاع) است. (و کان اللّه ... بصیرًا)
۱۰ - خداوند، همواره بر همه کردارهاى مسلمان ها آگاهى دارد. (و کان اللّه بما تعملون بصیرًا)
موضوعات مرتبط
- احزاب صدراسلام: عوامل شکست احزاب صدراسلام ۴، ۵; لشکرکشى احزاب صدراسلام ۲
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲
- اسماء و صفات: بصیر ۹
- خدا: امدادهاى غیبى خدا ۸; علم خدا ۱۰; نعمتهاى خدا ۵، ۸
- ذکر: ذکر امدادهاى خدا ۸; ذکر نعمتهاى خدا ۱، ۳
- غزوه احزاب: امدادهاى غیبى در غزوه احزاب ۶، ۸; طوفان در غزوه احزاب ۴، ۵; قصه غزوه احزاب ۲، ۴، ۵، ۶; ملائکه در غزوه احزاب ۷; هجوم دشمن در غزوه احزاب ۲
- مؤمنان: مسؤولیت مؤمنان ۱
- مسلمانان: امداد به مسلمانان ۶، ۷، ۸; عمل مسلمانان ۱۰
- ملائکه: ملائکه امداد ۷
منابع