الأحزاب ٢٣
کپی متن آیه |
---|
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً |
ترجمه
الأحزاب ٢٢ | آیه ٢٣ | الأحزاب ٢٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَضی نَحْبَهُ»: به نذر خود وفا کرد. مراد از نذر، موت است. یعنی جان خود را فدا کرده است و شربت شهادت را نوشیده است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ... (۱)
وَ إِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا... (۰) وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ... (۱)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: چنین روایت شده که این آیه درباره حمزة بن عبدالمطلب و جعفر بن ابىطالب و على بن ابىطالب علیهالسلام نازل شده و منظور از این قسمت آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ» حمزه و جعفر است و مقصود از «وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ» در آیه على بن ابىطالب علیهالسلام مى باشد.[۱][۲]
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۷، سوره احزاب
- بيان آيات مربوط به داستان جن احزاب (خندق )
- حكايت ترس و بهانه تراشى منافقان و بيماردلان بعد از مشاهده لشكر انبوه دشمن و سخنپراكنى هايشان در جهت تضعيف روحيه مؤ منين
- مقصود از اينكه فرمود: ((لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة ...))
- وصف حال مؤ منين بعد از ديدن لشكريان احزاب : افزون گشتن ايمان ، وفا و استوارىبر عهده و...
- بيان وصف مؤ منينى كه به عهد خود وفا كردند
- اشاره به اينكه بسا مى شود گناه مقدمه سعادت و آمرزش مى شود
- بحث روايتى
- يكى از معجزات پيامبر اكرم (ص ) در واقعه حفر خندق
- يكى ديگر از دلائل نبوت حضرت خاتم (ص ) در واقعه خندق
- روياروئى لشكر اسلام و كفر در جنگ خندق
- آغاز درگيرى و به ميدان آمدن عمرو بن عبدود و مقابله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با او
- پيروزى اميرالمؤ منين بر عمرو بن عبدود و بيان ارزش آن از زبان مبارك پيامبر(ص )
- نيرنگى كه يكى از مؤ منان بعد از اجازه گرفتن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد تفرقه بين دشمنان به كار برد
- خذيفه بن اليمان از جنگ خندق سخن مى گويد
- خاتمه جنگ احزاب و روانه شدن سپاه اسلام به سوى بنى قريظه و محاصره آنان و...
- سرانجام يهوديان بنى قريظه و حكميت سعد بن معاذ درباره آنها
- سرانجام حق ستيزى كعب بن اسيد يهودى و شاءن نزول (و انزل الذين ظاهروهم ...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا «23»
از ميان مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را با خداوند پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند (و خود را آمادهى جهاد نمودند)، برخى از آنان پيمانشان را عمل كردند (و به شهادت رسيدند) و بعضى ديگر در انتظار (شهادت) هستند، و هرگز (عقيده و پيمان خود را) تغيير ندادند.
نکته ها
كلمهى «نحب» داراى معانى زيادى است ولى در اين جا به معناى نذر و عهد و پيمانى است كه چه بسا انجام آن منجر به مرگ يا خطر بزرگى شود.
در برابر گروهى كه خواهان زندگى در رفاه بودند، «يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ» «1» گروهى در انتظار شهادتند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»
امام حسين عليه السلام در كربلا هنگام وداع با اصحابش و گاهى بالاى سر شهدا اين آيه را تلاوت مىفرمود. «2»
پیام ها
1- همهى اصحاب پيامبر و مؤمنان در يك درجه نيستند. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»
2- نقل كمالات ديگران يكى از راههاى تربيت است. مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ ...
3- دفاع از حقّ تا مرز شهادت، نشانهى صداقت در ايمان است. «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ»
4- تعهّد، لازم الاجرا و عمل به آن نشانه صداقت است. «صَدَقُوا ما عاهَدُوا»
5- بزرگداشت شهدا، پيام و درسى قرآنى است. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ»
6- انتظار شهادت نيز يك ارزش است. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» آمادگى براى لقاى
«1». احزاب، 20.
«2». تفسير كنزالدّقائق.
جلد 7 - صفحه 348
خداوند، از صفات مؤمنان است.
7- باب شهادت باز است. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»
8- شهادت برخى مؤمنان، عامل عقب نشينى يا دلسردى ديگر مؤمنان نمىشود.
(مؤمن با اينكه شهادت دوستان و عزيزان خود را مىبيند، باز خود در انتظار شهادت است) «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»
9- مؤمنان واقعى پايبند عهد و پيمان خود با خدا هستند و هيچ چيز حتّى شهادت دوستان و عزيزان، روحيه آنان را تغيير نمىدهد. «وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً «23»
بعد از آن تخصيص مىدهد مؤمنان را به خصالى كه در ايشان بوده و مىفرمايد:
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ: از ايمان آورندگان، رِجالٌ صَدَقُوا: مردانى كه راست گفتند، ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ: آنچه را كه عهد بستند با خداى تعالى بر آن چيزى كه آن ثبات بر قتال و مقاتله براى رضاى خدا بود، زيرا عهد كننده هرگاه وفا نمايد به عهد خود پس صادق بوده در آن عهد.
شأن نزول: مفسرين نقل نمودهاند جمعى از صحابه مانند مصعب و انس بن جبير و امثال ايشان نذر كرده بودند كه در حربگاه، ملازم حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله باشند، ثبات قدم ورزيده كمر مقاتله بر ميان جان بسته و تا شربت شهادت نچشند آرام نگيرند. حق تعالى در وصف ايشان فرمود اين مؤمنان راست گفتار بودند در عهد و نذرى كه نموده بودند.
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ: پس بعضى از ايشان كس هست كه بجا آورد و وفا نمود عهد و نذر خود را و كارزار كرد تا شهيد شد مانند حمزه و مصعب و انس.
نكته: «نحب» به معنى نذر و استعاره شده براى موت، چه موت مانند نذر لازم است بر رقبه هر انسان. و مراد به آن موت به طريق شهادت است، يا وفاى به نذر كه ثبات با حضرت پيغمبر باشد. وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ: و بعضى ديگر كسانى هستند كه انتظار شهادت مىكشند مانند ساير مؤمنان حقيقى كه متصفند به اعتقاد جازم ثابت. وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا: و تغيير ندادند عهد را تغيير دادنى. اين تعريض است به منافقين و ضعفاى اسلام كه عزم خود را به وهن بدل كردند.
تبصره: جمهور مفسران و محدثان برآنند كه اين آيه در شأن حضرت
جلد 10 - صفحه 429
امير المؤمنين عليه السّلام و حمزه و جعفر بن ابى طالب نازل شده و احاديث در آن وارده شده:
1- ابن بابويه (رحمه اللّه) در خصال- از حضرت باقر عليه السّلام كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در حديثى با يهودى فرمود: به تحقيق عهد كرديم با خدا و رسول، من و عموى من حمزه و برادرم جعفر و پسر عموى من عبيده، بر امرى و وفا نموديم به آن براى خدا، پس پيش گرفتند بر من اصحاب من كه آن سه نفر باشند و در عقب افتادم از ايشان به مصلحت خدا، و در حق من نازل فرمود اين آيه را «1».
2- ابو القاسم حسكانى- از ابى اسحق روايت نموده كه حضرت امير عليه السّلام فرمود: در حق ما نازل شد اين آيه، و فرمود: منم قسم به خدا آنكه انتظار دارد و تبديل نمىدهم تبديل دادنى «2».
3- در مناقب حضرت سيد الشّهداء عليه السّلام در وداع آخر هر شهيدى مىفرمود (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر) «3» اگر مناسب در حق ايشان نبود اين را تلاوت نمىكرد.
تتمه: چون آيات شريفه عام است، پس شامل باشد مؤمنين ثابت الايمان را، چنانچه در كافى حضرت صادق عليه السّلام به بعض از شيعيان فرمود: ذكر نموده خدا شما را در كتاب خود در آيه (مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ...) بدرستى كه شما وفا كرديد به آنچه خدا از شما ميثاق گرفت و آن ولايت ما بوده و شما تبديل نكرديد ما را به غير ما «4»، يعنى شما غير ما را اختيار نكرديد.
و نيز آن حضرت فرمود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: يا على هر كه دوست داشته باشد تو را و مرده باشد، پس «قضى نحبه». و هر كه دوست داشته باشد تو را و نمرده باشد، پس او منتظر
«1» كتاب الخصال (چاپ 1389 هجرى قمرى)، ج 2، باب السبعة، ص 376، ذيل روايت 58.
«2» شواهد التنزيل (چ بيروت 1393 هجرى)، ج 2، ص 1، روايت 627.
«3» مناقب ابن شهر آشوب، (چ علميه قم)، ج 4، ص 100.
«4» فروع كافى (ج 8)، ص 35- 34.
جلد 10 - صفحه 430
است و طلوع نكند آفتاب و غروب نكند مگر آنكه طلوع كند بر او به رزق و ايمان «1».
تتمه: رجوع به تاريخ اصحاب خاصه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين و بزرگان دين مبين، اين مطلب را محقق سازد كه در عهد خود ثابت، و صداقت خود را به گفتار و كردار به عالميان معرفى، و داستان خود را سرمشق براى عموم مؤمنين تا قيامت قرار دادند. از جمله در احوالات شهيد اول شمس الدين محمد (رضوان اللّه عليه) فقيه بزرگ كه در زهد تقوى و علم و فقاهت سر آمد زمان بود و در احاطه بر ابواب فقه، چشم روزگار نديده، علماء چهار مذهب اطاعت او و از محضر علمش بهرهور شدند عاقبت به سبب حسادت پس از مدت يك سال حبس كه كتاب «لمعه» را به مدت هفت روز در محبس نوشت بدون آنكه كتب فقهى نزد او باشد، به سبب تشيّع از روى عناد و لجاج بعد از مباحثه قاضى بن عباد جماعه معاند وضو ساخته، دو ركعت نماز خوانده و فتواى قتل شيخ را داد، و حكم قتل از «بيدمر» والى شام صادر شد، روز نوزدهم يا نهم جمادى الاولى 782 آن وجود محترم را به شمشير كشتند و بعد جسد او را بدار آويختند، و بعد سنگسار نمودند پس از آن سوزانيده شد به آتش در بلده دمشق. خداى تعالى لعنت كند فاعلين و راضين به اين امر را «2».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً «21» وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً «22» مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً «23» لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «24» وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25»
وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً «26» وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً «27»
ترجمه
هر آينه بتحقيق بود براى شما به پيغمبر خدا اقتدائى خوب براى كسيكه اميد دارد بخدا و روز بازپسين و ياد كند خدا را بسيار
و چون ديدند مؤمنان طايفههاى دشمن را گفتند اينست آنچه وعده داد ما را خدا و پيغمبرش و راست گفت خدا و پيغمبرش و نيفزود ايشانرا جز ايمان و انقياد
از مؤمنان مردانى هستند كه براستى بانجام رساندند آنچه را پيمان بستند با خدا بر آن پس از ايشان كسى است كه ادراك نمود مراد خود را و از ايشان كسى است كه انتظار ميكشد و تغيير ندادند تغيير دادنى
تا پاداش دهد خدا راستگويان را براستيشان و عذاب كند منافقانرا اگر بخواهد يا در گذرد از آنها همانا خدا آمرزنده مهربانست
و بر گردانيد خدا آنها را كه كافر شدند با خشمشان نائل نشدند به خيرى و كفايت كرد خدا از مؤمنان كارزار را و باشد خدا تواناى غالب
و فرود آورد آنها را كه پشتيبانى كردندشان از اهل كتاب از قلعههايشان و انداخت در دلهاى آنها ترس را دستهاى را ميكشتيد و اسير مينموديد دستهاى را
و ميراث داد بشما زمينشان و خانههاشان و مالهاشان را و زمينى را كه پا نگذارده بوديد در آن و باشد خدا بر همه چيز توانا
تفسير
خداوند سبحان بعد از بيان احوال منافقان تكليف مسلمانان را معلوم فرموده كه بايد اقتدا به پيغمبر اكرم نمايند در صبر بر شدائد و استقامت در امور و ثبات در ميدان جنگ و ساير اخلاق حميده و صفات پسنديده آنسرور كه اگر
جلد 4 صفحه 315
چنين كرده بودند كار خوبى بود براى كسانيكه اميدوار برحمت خدا و ثواب روز جزا باشند و چنين اشخاصى البتّه بيشتر اوقات بياد خدايند و زبان ذاكر و قلب شاكر و مطمئن دارند و آنكه بعكس اهل نفاق و سخنان ناروائى كه گفتند و سابقا ذكر شد وقتى اهل ايمان ديدند احزاب نامبرده در آيات سابقه را كه وارد شدند و در كنار خندق جاى گرفتند ياد فرمايش پيغمبر صلى اللّه عليه و اله آمدند كه فرموده بود چند روز ديگر احزاب عرب بر من هجوم آور ميشوند و ما بزحمت و مشقّت مىافتيم ولى عاقبت من بر آنها ظفر خواهم يافت و گفتند اين همانست كه خدا و پيغمبر بما وعده داد و راست بود و موجب مزيد اعتقادشان بآنحضرت و انقيادشان از او گرديد چنانچه سابقا هم اشاره شد و اسوة بكسر الف نيز قرائت شده است و آنكه بعضى از اهل ايمان مردانى هستند كه بعهد خودشان با خدا وفا نمودند و براستى و درستى بانجام رساندند آنچه را كه معاهده با او نموده بودند و با پيغمبر او بر آن كه بانجام برسانند آن را از صبر و سكون و ثبات در ميدان جنگ براى نصرت اسلام تا شهيد شوند پس بعضى از ايشان ادراك نمودند مراد خود را و رسيدند بآرزوى خويش و شربت شهادت را نوشيدند چون اصل نحب بمعناى نذر است و كنايه از مرگ قرار داده شده گويا آن نذر لازمى است در گردن هر كس و آنان مانند حمزه سيد الشهداء و مانند جعفر طيّارند و بعضى منتظرند كه خداوند شهادت را نصيبشان فرمايد مانند امير المؤمنين عليه السّلام كه هميشه منتظر بود و آرزو ميكرد چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نمود كه مراد آنانند و در روايات ديگرى تأييد شده است و بهيچ وجه تغيير و تبديلى در آن عهد ندادند بخلاف اهل نفاق كه دادند و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى على هر كس ترا دوست داشته باشد و بميرد بمراد خود رسيده و هر كس ترا دوست داشته باشد و نميرد او منتظر است و همه روزه بر ايمان و نور او افزوده خواهد شد و در روز عاشورا هر يك از اصحاب با حضرت سيد الشهداء وداع مينمود و بميدان ميرفت حضرت ميفرمود ما هم ملحق بشما ميشويم فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا و اينها همه براى آنستكه دنيا جاى مواسات و آخرت دار مكافات است تا جزا دهد خدا آنانرا كه براستى و درستى با پيغمبر و
جلد 4 صفحه 316
و برادران دينى خود معامله و مواسات نمودند در مقابل صدق و صفا و وفاشان و عذاب فرمايد اهل نفاق و شقاق و خودخواهى و بدعهدى را بعذاب اليم جهنّم اگر بخواهد بر حسب استحقاقشان كيفر دهد يا بپذيرد توبه آنها را اگر موفق بتوبه شوند يا توفيق توبه به آنها دهد اگر بخواهد بفضلش با آنها رفتار فرمايد در هر حال تمام اختيارات با او است و مغفرت و رحمتش وسعت داشته و دارد و خواهد داشت و باز خداوند بعضى از مواقع جنگ احزاب را گوشزد فرموده براى مزيد تذكّر و تشكّر كه باز گردانيد خدا كفّار قريش و ساير قبائل عرب را كه با هم متّفق شده بودند در هجوم به مسلمانان از مدينه با نهايت خشم و غيظ كه جز زحمت و خسارت و رسوائى و فضاحت از اين سفر خيرى نبردند و خداوند كفايت و كفالت كرد از اهل ايمان جنگ را بقتل امير المؤمنين عليه السّلام عمرو بن عبد ود را كه بآن مرعوب و مغلوب و منكوب شدند و ترك جنگ كردند و بالاخره كارشان بهزيمت و فرار و ذلّت و ادبار كشيد چون خداوند هم كمك فرمود بقوّت و عزّت خود و ارسال باد و انزال ملائكه و در نتيجه مسلمانان قوى شدند براى فوز بغنيمت و عزيز گشتند براى نيل بعزّت و سر بلندى و حسن خاتمت و در تاريخ جنگ ذكر شد كه نعيم بن مسعود با اجازه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كارى كرد كه نگذاشت بنى قريظه رسما بقريش و متّحدين با آنها ملحق شوند ولى باز چون نقض عهد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را نموده بودند و مسلمانان را از جهت باضطراب و تشويش بزرگى انداخته بودند مستحق عقوبت شدند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم از فرار احزاب مطمئن شد و بمدينه مراجعت فرمود هنوز نماز عصر را بجا نياورده بود كه مأمور بمحاصره آنها شد بامر خدا و علم را كه هنوز باز ننموده بودند بدست امير المؤمنين عليه السّلام داد و لشگر بجانب حصار آنها سوق شد و حضرت با دست اشاره فرمود بدرختهاى خرما كه بر حصارشان احاطه داشت همگى دور شدند و لشگر بر آنها احاطه نمود و پس از چندى كه گذشت از محاصره آنها بامان آمدند و راضى بحكم پيغمبر صلى اللّه عليه و اله در باره خودشان شدند و حضرت مردهاى آنها را احضار فرمود و دست بسته همه را حاضر نمودند و هفتصد نفر بودند در آنوقت قبيله اوس كه دستهاى از انصار بودند متوسّل بحضرت شدند و از آنها شفاعت كردند بملاحظه روابط دوستانه خودشان با آنها در سابق و حضرت حاضر شد كه
جلد 4 صفحه 317
بحكم يكى از انصار كه سعد بن معاذ بود در باره آنها عمل فرمايد يهود بنى قريظه هم ناچار قبول كردند و او حكم كرد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مردان آنها را بكشد و زنان و كودكانشانرا اسير نمايد و غنائم و اموالشان را بين مهاجر و انصار قسمت فرمايد و حضرت فرمود اى سعد حكم كردى بحكم خدا فوق هفت آسمان و بر طبق آن عمل فرمود و حىّ بن اخطب سابق الذكّر بعد از فرار احزاب به بنى قريظه پناهنده شده بود و بعد از قتل كعب بن اسيد رئيس آنها بقتل رسيد و هيچيك قبول اسلام ننمودند با آنكه كعب بن اسيد اقرار بوجود علائم نبوّت در پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نمود ولى گفت از ملامت يهود ميترسم كه از دين آنها بيرون روم و حىّ بن اخطب گفت كسيرا كه خدا مخذول نمايد مخذول خواهد شد و گردنش زده شد و بسزاى كردارش رسيد لذا خداوند فرموده در ضمن بيان الطاف خود كه فرود آورد كسانيرا كه معاونت و پشتيبانى نمودند با احزاب عرب از اهل كتاب كه يهود بنى قريظه بودند از حصون و قلاعشان و انداخت در دلهاشان خوف و ترس از پيغمبر و اصحابش را كه مردهاى آنها را بتمامى كشتيد و زنها و كودكانشانرا اسير كرديد و مانند ميراث بدون زحمت خداوند اراضى مزروعى نزديك و باغات و عمارات و نقود و مواشى و امتعه و اسلحه و ساير اموال آنها را نصيب و مورد استفاده شما قرار داد و نيز اراضى دور دست آنها كه هنوز شما در آن پا نگذاشتيد بتصرف شما در آمد يا بعد از اين امثال اين اراضى بتصرف شما در آيد مانند خيبر و غيره كه مسلمانان فتح نمودند بدون تاخت و تاز و خداوند بر هر امر قادر و توانا بوده و هست و خواهد بود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
مِنَ المُؤمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضي نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِيلاً «23»
بعض مؤمنين رجالي هستند که آنچه با خداوند- عهد كرده بودند عملي نمودند پس بعض آنها به درجه رفيعه شهادت نائل شدند و مدت آنها منقضي شد و بعض آنها انتظار دارند تا مدت آنها سر رسد و تبديل نكردند هيچگونه تبديلي.
مِنَ المُؤمِنِينَ من تبعيضيه است يعني بعض مؤمنين.
رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيهِ در اخبار بسياري داريم از ائمه اطهار که اينکه آيه شريفه در شأن امير المؤمنين و جعفر طيار و حمزه سيد الشهداء و عبيدة بن حارث- جعفر برادر امير
جلد 14 - صفحه 492
المؤمنين حمزه عم او و عبيده إبن عم او- نازل شده و مكرر گفته شده که نوعا اخبار بيان مصداق اتم ميكند منافي با عموم آيه ندارد که مراد مؤمنين ثابت قدم باشند که بعهد خود وفا كردند و عهد آنها اينکه بود که فرار از زخف نكنند تا شهيد شوند يا فتح كنند.
فَمِنهُم مَن قَضي نَحبَهُ بدرجه رفيعه شهادت نائل شدند مثل حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ بدر و عبيده در جنگ موته و ساير شهداء در ركاب حضرت رسالت در حروب.
وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ مثل امير المؤمنين که تا در محراب زكريا شهيد شد و مثل مؤمنين که نصيب آنها فتح شد بلكه ميتوان آيه شريفه را تعميم داد چنانچه در اخبار بسيار است که عهد الهي ولايت ائمه است: در كافي است که حضرت صادق به ابي بصير فرمود
« يا ابا محمّد لقد ذكركم اللّه في كتابه فقال: مِنَ المُؤمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا
الايه، انكم وفيتم بما اخذ اللّه عليكم ميثاقكم من ولايتنا- الحديث»
و نيز در كافي مسندا از حضرت رسول است که به امير المؤمنين فرمود
«من احبك ثم مات فقد قضي نحبه و من لم يمت فهو ينتظر»
و نيز دارد از حضرت صادق فرمود:
«المؤمن مؤمنان فمؤمن من صدق بعهد اللّه و وفي بشرطه و ذلک قول اللّه عز و جل رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيهِ
- الي قوله- و مؤمن كخامة الزرع يعوج احيانا و يقوم احيانا».
وَ ما بَدَّلُوا تَبدِيلًا نقض عهد نكردند و فرار از زخف ننمودند و بمعناي اخير غيري را بر ائمه، اختيار نكردند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 23)- این آیه اشاره به گروه خاصی از مؤمنان است که در تأسّی به
ج3، ص601
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از همه پیشگامتر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنی فداکاری تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند.
میفرماید: «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا).
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف میافکند، و هر روز فکر شوم و تازهای در مغز ناتوان خود میپروراندند.
آیه چنان مفهوم وسیعی دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل میشود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خدای خویش ایستادهاند و آماده جهاد و شهادتند.
نکات آیه
۱ - برخى از مسلمانان مدینه، بر سر پیمان خود با خداى خویش، وفادار ماندند و از جهاد نگریختند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه) به قرینه آیه پانزده - که درباره عهد منافقان مبنى بر فرار نکردن از صحنه جنگ است - مراد از «ما عاهدوا» مى تواند عهد بستن بر فرار نکردن از جهاد باشد.
۲ - مسلمانان مدینه، با خدا، عهد بسته بودند که از جهاد و رویارویى با دشمن نگریزند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه)
۳ - وفادارانِ به عهد خود، از مسلمانان مدینه، مردانى مورد ستایش خداوندند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه) آوردن «رجال» - به صورت نکره - براى زیادت در تعریف و تمجید است.
۴ - برخى از مؤمنان، به عهد خویش با خداى خود، وفادار مانده و بر آن پا مى فشارند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه)
۵ - براى تصمیم به انجام دادن عمل خوب و یا ترک امرى ناپسند، خوب است که آن تصمیم، به صورت عهدى با خداوند در میان گذاشته شود. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه فمنهم من قضى نحبه) تعبیر از تکلیفى که مؤمنان انجام دادند به «ما عاهدوا اللّه علیه» و نیز آوردن واژه «نحب» - که به معناى «نذر» است - دلالت مى کند که مؤمنان، براى انجام دادن تکلیف شان، آن را به صورت عهدى با خدا در میان گذاشتند و خداوند نیز از چنین کارى ستایش کرده است. این، نشان مى دهد که انجام دادن تکلیف به صورت عهد بستن با خدا، امرى سزاوار و شایسته است.
۶ - برخى از مسلمانان مدینه، در عمل به عهد خود با خدا، تا پاى جان پیش رفتند. (فمنهم من قضى نحبه) «نحب» در لغت، به معناى «نذر واجب» است (مفردات راغب). «قضى نحبه» کنایه از مرگ و یا کشته شدن است.
۷ - بعضى از مؤمنان، براى وفا کردن به عهد خود، تا پاى جان مى ایستند. (فمنهم من قضى نحبه)
۸ - برخى از صاحبان عهد با خدا، از مسلمانان مدینه، در انتظار فرا رسیدن فرصتى مناسب براى عمل به عهد خویش بودند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه ... و منهم من ینتظر)
۹ - بعضى از مؤمنانِ صاحب عهد با خدا، در انتظار فرا رسیدن موقعیتى مناسب، براى عمل کردن به آن عهدند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه ... و منهم من ینتظر)
۱۰ - برخى از مؤمنان، بر خلاف منافقان، از جهاد و کشته شدن، ترسى ندارند. (و إن یأت الأحزاب یودّوا لو أنّهم بادون فى الأعراب ...من المؤمنین رجال ... قضى نحبه و منهم من ینتظر) به قرینه مقابله، احتمال دارد که آیه، در صدد بیان روحیه مؤمنان در مقابل منافقان باشد. در آیات سابق، از منافقانى یاد شده است که از جهاد فرار مى کردند و یا دوست داشتند که در صحنه جهاد، حضور نداشته باشند. در این آیه، از مؤمنانى یاد مى کند که به عهد خود وفادار ماندند و تا پاى جان ایستادند و این نشان مى دهد که آنان، ترسى ندارند.
۱۱ - صاحبان عهد با خداوند، از مسلمانان مدینه، بر خلاف منافقانِ آن دیار، هیچ گاه از زیر بار عهد خود شانه خالى نکردند. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه ... و ما بدّلوا تبدیلاً)
۱۲ - وفادار ماندن بر پیمان با خدا و تغییر ندادن آن، امرى بس شایسته و سزاوار تمجید است. (من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا اللّه علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً)
موضوعات مرتبط
- ترس: ترس از جهاد ۱۰
- جهاد: فرار از جهاد ۱، ۲
- خدا: عهد با خدا ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۹، ۱۱، ۱۲; عهدشکنى با خدا ۱۱
- عمل: ترک عمل ناپسند ۵; عمل خیر ۵
- عهد: انتظار وفاى به عهد ۸، ۹; اهمیت وفاى به عهد ۱۲; مقامات وفاداران به عهد ۳
- مؤمنان: شجاعت مؤمنان ۱۰; عهد مؤمنان ۹; وفاى به عهد مؤمنان ۴، ۷
- مسلمانان مدینه: انتظار مسلمانان مدینه ۸; عهد مسلمانان مدینه ۲، ۶، ۸، ۱۱; وفادارى مسلمانان مدینه ۱۱; وفاى به عهد مسلمانان مدینه ۱، ۳، ۱۱
- منافقان: ترس منافقان ۱۰
- منافقان مدینه: عهدشکنى منافقان مدینه ۱۱
منابع
- ↑ صاحب تفسیر کشف الاسرار و نیز در صحیح ترمذى و صحیح مسلم و دیگران از علماء عامه از انس مالک روایت کنند که گوید: این آیه درباره عموى من انس بن النظیر نازل شده که در جنگ بدر حاضر نبوده است و حسرت میخورد که چرا در جنگ بدر که نخستین جنگ بوده و رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حضور داشته، حاضر نبوده است و مى گفت: اگر جنگ دیگرى پیش آید خداوند شاهد خواهد بود که چسان در آن جنگ شرکت نمایم. سال بعد که جنگ احد پیش آمد، وى خود را مسلح نمود و در معرکه حاضر گردید و سعد معاذ را که در معرکه جنگ بود، دید. گفت: اى معاذ به آن خدائى که جان من در دست قدرت اوست من به وى بهشت را از احد مى شنوم بالاخره در آن جنگ کشته شد و او را در میان کشتگان یافتند که هشتاد جراحت از ضربات شمشیر و زخم تیر و نیزه بر تن داشت و این آیه درباره او نازل شده است و نیز صاحب کشف الاسرار از جابر بن عبدالله نقل کند که منظور آیه طلحة بن عبیدالله مى باشد چنان که صاحب روض الجنان از مفسرین خاصه علاوه بر ذکر شأن و نزولى که شیخ بزرگوار نقل نموده، چنین گوید: (از عائشه هم موضوع طلحة بن عبیدالله نقل گردیده است) روی هم رفته بین عامه و خاصه در این شأن و نزول اختلاف است ولى بیشتر مفسرین و جمهور اصحاب اخبار گویند: این آیه درباره على علیهالسلام و عبیده حارثه و حمزه و جعفر است که عبیدة حارث در جنگ بدر و حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ موته کشته شدند.
- ↑ در تفسیر برهان از محمد بن العباس بعد از شش واسطه از جابر و او از امامین امام باقر|باقر و امام صادق|صادق علیهمالسلام و نیز از محمد بن الحنفیة روایت کند که فرمودند: امام على مرتضى علیهالسلام فرمود: من و برادرم جعفر و عموى من حمزه و پسرعموى من عبیده حارث با خداوند معاهده بستیم و به آن وفا نمودیم و آنان بر من در شهادت تقدم جستند و من به آنها بعد ملحق خواهم شد و منتظر در این آیه من مى باشم.