أُف
«راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: «أُفّ، در اصل به معناى هر چیز کثیف و آلوده است; و به عنوان توهین نیز گفته مى شود. این کلمه تنها معناى اسمى ندارد بلکه فعل از آن نیز ساخته مى شود; مثلاً مى گویند: أَفَّفْتُ بِکَذا: «یعنى من فلان چیز را آلوده شمردم، و از آن اظهار نفرت کردم». بعضى از مفسران، مانند «قرطبى» در تفسیر خود و «طبرسى» در «مجمع البیان» گفته اند: «افّ» و «تفّ» در اصل، به معناى چرکى است که زیر ناخن جمع مى شود، هم آلوده است و هم ناچیز. حتى بعضى، میان «افّ» و «تفّ» تفاوت گذاشته اند; اولى را چرک گوشت و دومى را چرک ناخن دانسته اند، سپس مفهوم آن توسعه یافته، و به هر چیزى که مایه ناراحتى است اطلاق شده. معانى دیگر نیز براى «افّ» گفته اند، از جمله چیز کم، ناراحتى و ملامت، بوى بد. بعضى دیگر گفته اند: اصل این کلمه از اینجا گرفته شده است که هر گاه خاک یا خاکستر مختصرى روى بدن یا لباس انسان مى ریزد، انسان با فوت کردن آن را از خود دور مى کند; صدایى که از دهان انسان در این موقع بیرون مى آید چیزى است شبیه «اوف» یا «اف» و بعداً در معناى اظهار ناراحتى وتنفّر، مخصوصاً از چیزهاى کوچک به کار رفته است. از جمع بندى آنچه در بالا ذکر شد و قرائن دیگر، چنین استفاده مى شود که این کلمه در اصل «اسم صوت» بوده است (صدایى که انسان به هنگام اظهار نفرت یا ابراز تألّم و درد جزئى و یا فوت کردن چیز آلوده اى از دهانش خارج مى شود). سپس این «اسم صوت» به صورت کلمه اى درآمده و حتى افعالى از آن مشتق شده است; و در ناراحتى هاى جزئى و یا اظهار تنفر به خاطر مسائل کوچکى، به کار رفته و معانى مختلفى که در بالا ذکر شد، به نظر مى رسد از مصداق هاى همین معناى جامع و کلّى بوده باشد.
ریشه کلمه
- افف (۳ بار)
قاموس قرآن
[اسراء:23] در قاموس گويد: افّ كلمه اظهار تنفّر است چون انسان چيزى را مكروه داشت در مقام اظهار كراهت مىگويد: افّ: ابراهيم «عليه السلام» در مقام اظهار تنفّر از بتان و بت پرستان گفت: [انبیاء:67]. راغب گفته: اُفّ در اصل هر چيز تنفّر آور است از قبيل چرك و ناخن گرفته شده، و در مقام اظهار تنفّر بكار مىرود، فقط سه بار در قرآن آمده است (به پدر و مادر اف مگو) يعنى از كارها و اعمال و رفتار آنها اظهار تنفّر و ملالت نكن.