أَصْلاَبِکُم
ریشه کلمه
قاموس قرآن
(بر وزن قفل) سخت و محكم. «هُوَ صُلْبٌ فى دينِهِ» او در دينش محكم است در نهج البلاغه نامه 45 فرموده «اَلّا وَ اِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِيَّةَ اَصْلَبُ عُوداً» بدان درخت بيابانى (كه آب كم بيند) شاخهاش محكمتر است [طارق:6-7]. صلب به مهرههاى پشت و مجارى نطفه مرد گفته مىشود و علت اين تسميه به قول راغب سخت بودن مهره پشت است همچنين است اصلاب در آيه [نساء:23]. ولى در «تراب» معنى آيه مشروحاً گذشت و احتمال داديم كه مراد از صلب قسمت آخر ستون مهره است و مراد از اصلاب به نظر ما همان است. صلب: (به فتح اول) دار زدن است براى قتل [يوسف:41]، [طه:71] حتماً حتماً شما را تنههاى خرما آويزانتان مىكنم. صلب و تصليب هر دو متعدى اند و ظاهراً از تفعيل مبالغه مراد است در اقرب تصليب را لازم هم گفته است. * [نساء:157]. يعنى: عيسى را نكشتند و برادر نكردند وليكن كار بر آنها مشتبه شد. آيه در عدم قتل و عدم صلب غيسى با دست يهود صريح است و ابهامى ندارد. موضوع صليب در نصارى و اينكه دار رفتن عيسى عليه السلام كفّاره گناهان است از بيخ باطل و ساختگى است و انشاءاللّه در «عيسى» بررسى خواهد شد. با صراحت اين آيه و ذيل آن «وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً» باز ملاحظه مىشود كه عدهاى مسلمانان قلم بدست گرفته و كتاب مىنويسند چون به حالات حضرت عيسى عليه السلام رسيدند با كمال بى خبرى مىگويند: عيسى را به صليب كشيدند رجوع كنيد به فرهنگ امير كبير، فرهنگ عميد كلمه عيسى. اين نويسندگان چه قدر از قرآن و مطالب اسلامى بى خبرند؟ صلب دراسلام دار كردن يكى از مجازات اسلامى است كه در كيفر محارب ذكر شده است و آن چنين است [مائده:33]. ترتيب مجازات او در «حرب» گذشت ولى آيا صلب در اسلام مانند امروزى است كه مجرم را به وسيله آن خفه كنند. يا جور ديگر است ؟ نا گفته نماند در «حرب» تحت عنوان محار و حدّ او گفته شد: صلب يكى از چهار مجازات محارب است و او كسى است كه امنيّت عمومى را به هم زده و ايجاد نا امنى و سلب آسايش كند به موجب روايات اگر حاكم صلاح بداند او را سه روز بدار مىآويزند، پس از آن به زير آورده نماز مىخواند و دفن مىكند. در وسائل كتاب الحدود ابئاب حدّ محارب باب 5 سه حديث در اين خصوص نقل كرده است: «اِنَّ اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام صَلَبَ رَجُلاً بِالْحيرَةِ ثَلاثَةَ اَيّامٍ ثُمَّ اَنْزَلَهُ فى الْيَوْمِ الرّابِعِ فَصَلّى عَلَيْهِ فَدَفَنَهُ». «قالَ الصّادِقُ عليه السلام اَلْمَصْلُوبُ يُنْزَلُ عَنِ الْخَشَبَةِ بَعْدَ ثَلاثَةِ اَيّامٍ وَ يُغَسَّلُ وَ يُدْفَنُ وَ لا يَجُوزُ صَلْبُهُ اَكْثَرُ مِنْ ثَلاثَةِ اَيّامٍ». ملاحظه اين احاديث نشان مىدهد كه اول او را مىكشند، سپس مردهاش را به دار مىزنند چنانكه شيخ طوسى آيه را حمل بر ترتيب كرده و فتئى داده كه پيش از قتل صلب جايز نيست ولى شيخ مفيد و ابن ادريس آيه را حمل بر تخيير كرده و گفتهاند: زنده بدار زده مىشود ولى از روايات اول و نهم باب اول حدود محارب قول شيخ مفيد ره استفاده مىشود رجوع شود به مختلف علّامه و شرايع و شرح لمعه و جواهر. البته: دار زدن در صورت صلاح ديدن حاكم، براى آن است كه مردم او را مصلوب ديده متنّبه شوند و ايجاد نا امنى نكنند.