أَسْر
ریشه کلمه
- سرى (۱۰ بار)
قاموس قرآن
بستن. حبس. گرفتار كردن. ناگفته نماند معنى جامع همان بستن و بسته شدن است. اسير را از آن جهت اسير گويند كه گرفتار و بسته شده است «اُسارى» جمع اسير است یعنى گرفتار شدگان و «تَأسِرون فَریقاً» [احزاب:26] یعنی قسمتى را اسیر و گرفتار میکنید «اُسَراءِ» نیز جمع اسیر است «نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا اَسْرَهُمْ» [انسان:28] يعنى ما آنها را آفريدهايم و تركيب وجودشان را محكم كرديم آنانكه «اَسْر» را در آيه فوق، خلقت معنى كردهاند، مرادشان بايد همان اتصال و تركيب باشد.
(بر وزن صرد) رفتن در شب. راغب گويد «السرى: سير الليل يقال: سرى و اسرى» در اقرب آمده سرى الرجل يعنى تمام شب را راه رفت اسرى نيز مثل سرى است و گوسند: اسرى براى اوّل شب و سرى براى آخر آن است. طبرسى ذيل آيه 65 سوره حجر گويد: اسراء شب رفتن است سرى يسرى سرّى و اسرى اسراء دو لغت به يك معنى است اسراء در تمام قرآن با »با» تعديه شده است مثل [طه:77]. موسى را وحى كرديم كه بندگان مرا شبانگاه از مصر بيرون ببر. [هود:81] اسراء دلالت به شب رفتن دارد گويند كلمه «الليل» براى تأكيد آمده كه حتماً بايد شبانگاه برويد زيرا كه وقت صبح بنا بود عذاب نازل شود [هود:81]. سرّى: نهريكه جارى است (راغب) [مريم:24]. از پاوينش او را ندا كرد: محزون مباش خدايت در پائين تو نهرى قرار داده است. * [اسراء:1] مراد از مسجد الحرام مسجد مكّه و از مسجد اقصى كليساى بيت المقدس است و چون سرزمين فلسطين پر آب و علف است و محصول فراوان دارد لذا «باركْنا حَوْلَهُ» آمده و اين كلمه در چند آيه ديگر تكرار شده است «لَيْلاً» منصوب است براى ظرفيّت يعنى اسراء در شب واقع شده زمخشرى گويد: «لَيْلاً» و تنكير آن با آنكه اسرى به شى دلالت دارد براى بعضيّت است و اينكه مدّت اسراء قسمتى از شب بوده با آنكه فاصله آن دو محل مدت چهل شبانگاه است طبرسى گويد: به علت بعد مسافت ميان آن و مكه، الاقصى گفته شده . اين ايه صريح است در اينكه خداوند آن حضرت را دريك شب از مكّه به مسجد اقصى برده و علت اسراء نشان دادن قسمتى از آيات خدا بوده است «لِنُريَهُ مِنْ آياتِنا» ديگر از اينكه از مسجد اقصى به آسمانهاعروج كرده آيه از آن ساكت است ولى روايات و اقوال علماء صريح است در اينكه آن حضرت از مسجد اقصى به آسمانها عروج فرموده و معراج از آنجا واقع شده است. جمله «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»كه هدف اسراء را بيان مىكند در سوره نجم به طرز ديگرى آمده است [نجم:13-18]. يعنى پيامبر بار ديگر جبرئيل را ديد آن رؤيت در نزد سدرة المنتهى بود كه بهشت نزد آن است. موقعى او را ديد كه سدره را مىپوشانيد آنچه مىپوشانيد، چشم پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلم در آن رؤيت به خطا و اشتباه نرفت (آنچه ديد حقيقت بود) از آيات بزرگ پروردگار ديد. اين آيات را حمل بر جريان زمينى كردن مشكل است و روشن مىشود كه شرح حال معراج است مخصوصاً جمله «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأوى» كه ظاهراً آن بهشت موعود است در آيه اسراء كه «لِنُرريَهُ مِنْ آياتِنا» آمده اگر مراد از آيات مثلاً ديدن مقام پيامبران در بيت المقدس و ديدن طور سينا و يا ديدن اينكه خداوند او را چگونه در يك شب آن همه مسافت راه برد و يا مانند اينها باشد هيچ و اگر منظور از آن همان «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبرى» باشد، معلوم مىشود كه اسراء مقدمه معراج بوده است. نا گفته نماند روايات معراج از طريق شيعه و اهل سنت به قدرى زياد است كه نمىشود وقوع آن را فى الجمله انكار نمود و بزرگان اسلامى در عقيده به مطلق معراج متفق القول اند. براى نمونه به تفسير مجمع البيان، صافى، برهان، و الميزان و غيره ذيل آيه اسراء رجوع شود همچنين به بحار ج 18 طبع جديد رجوع شود كه از ص 282 تا ص 410 مجموعاً 128 صفحه به اين مطلب اخنصاص داده شده است. طبرسى رحمة اللّه در مجمع البيان فرموده: درباره معراج پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم روايات زيادى نقل شده و بسيارى از صحابه مثل، ابن عباس، ابن مسعود، انس، جابربن عبداللّه، حذيفه، عايشهام هانى و غير هم آن را از آن حضرت نقل كردهاند. بعضى زياد و بعضى كم كردهاند و مجموع آنها به چهار قسم منقسم است اول آنچه يقينى است چون اخبار درباره آن متواتر و علم به صحت آن حاصل است. دوّم آنچه در ابن باره نقل شده از چيزهائيكه عقل جايز مىداند و اول اسلامى از ان ابا ندارد ما نيز آن را در بيدارى آن حضرت بوده نه در خوابش سوّم آنچه ظاهرش مخالف اصول است ولى مىشود طورى توجيه كرد كه مخالف عقل نباشد بهتر آن است كه مطابق حق و دليل تأويل شود. چهارم آنچه ظاهرش صحيح نيست و تأويل آن جز به مشقت بعيد ممكن نمىباشد. بهتر آن است كه آنرا قبول نكنيم. اما تولى كه مقطوع به است آن است كه آن حضرت فى الجمله معراج كرده است. امّا دوّمى از آن جمله است مه روايت شده آن حضرت در آسمانها گردش كرد و پيغمبران سدرة المنتهى و بهشت و جهنّم و امثال ذلك را ديد. اما سوّمى نظير آنچه نقل شده مردمانى را در بهشت ديد كه كتنعّم بودند و از اهل آتش كسانى را مشاهده كرد كه در عذاب به سر مىبردند اين حمل بر آن مىشود كه صفت و يا نامهاى آنها را ديده است. اما چهارم تظير آنچه نقل شده آن حضرت با خدا آشكارا صحبت كرد و او را ديد و با خدا ذلك از چيزهائيكه دلالت بر تشبيه دارد. مجلسى رحمة اللّه در بحار مجموع آنچه گفته شد از مجمع نقل كرده الميزان نيز ملام طبرسى را نقل كرده و تقسيم آن را پسنديده است ولى در غالب امثله آن خدشه كرده و فرموده سير در آسمانها و ديدن انبياء و نظير آنها تمثيلات برزخى و يا روحى است... و در آنهابعدى نيست كه احاديث مملوّ است. نا گفته نماند مفصّل ترين روايات درباره معراج، روايت على بن ابراهيم است از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق عليه اسلام. رجال اين روايت همه موثّق اند جز ابراهيم بن هاشم كه هر چند توثيق نشده واى قدحى هم ندارد و از بزرگان مىباشد. علماءشيعه روايات آن بزرگوار را تلقّى به قبول كردهاند. اين روايت در تفسير برهان و تفسير صافى، و تفسير الميزان نقل شده و علّامه مجلسى آن را در بحار از تفسير فرات نقل كرده است. لازم است در اينجا چند مطلب را بررسى كنيم: 1- اسراء از مسجد الحرام به مسجد اقصى حتمى و صريح آيه است اگر در حقيقت معراج كه آيا در خواب بوده يا در بيدارى صحبت شود، اسراء جاى صحبت نيست و اگر كسى بگويد كه اسراء در خواب بود سخنش باطل و بى جاست زيرا رفتن به مسجد اقصى در عالم خواب چندان اهميت ندارد كه قرآن مجيد با آن طمطراق بيان دارد. در روايات و تفاسير هست كه آن حضرت در همان شب بر گشت و صيح جريان را به مشركين مكّه حكايت كرد و نشانه هائى از شتران آنها كه در راه بودند بيان داشت و همانطور بود كه بيان فرمود. 2- بعضى گويند معراج در خواب بود و بعضى گفتهاند روحانى بود نه جسمانى. ولى روحانى بودن آن را معناى روشنى نيست و بايد گفت كه روح آن حضرت از بدنش خارج شد اين جز مرگ معنى ندارد و شايد مراد اين عدّه انكشاف و يا نظير عالم خواب باشد. 3- معراج آن حضرت يكى از دو جور است يا در عالم ظاهر و بيدارى با قدرت خداوند به اسمانها رفته و آنچه را مىبايست ببيند ديده است و آن از قدرت خداوند بعيد نيست و لازم بود براى وسعت علم آن حضرت و سعه صدرش چنين جريانى پيش آيد. و موضع خرق و التيام در افلاك كه يگانه مستمسك ما نعين است امروز از موهومات مىباشد و اينكه با كدام سرعت رفته آيا با سرعتى شبيه به سرعت نور و در آن صورت ماده قهراً مبدّل به نيرو مىشود چنانكه گفتهاند و اگر با كمتر از آن رفته آن وقت اين همه مسافت را در آن مدت كم چطور پيموده است؟ بايد اين را محوّل به قدرت و علم خدا كرد ما از علوم عالم جز اندكى بلد نيستيم. جور ديگر آن است كه خداوند به چشم آن حضرت وسعت داده و در جاى خود آسمانها و هر آنچه را كه در روايات معراج آمده ديده است. فرض كنيد كسى در ايران نشسته خداوند به ديد او چنان وسعت بدهد كه ممالك آمريكا و شهرها و حتى ميان خانههاى آنها را ببيند و اين هيچ بعيد نيست چنانكه در حديث آمده كه جبرئيل كربلا و محل شهادت ابا عبداللّه عليه السلام را به آنحضرت نشان داد و از مدينه آنجا را ديد چنانكه سبط ابن جوزى و ديگران آن را نقل كردهاند. و محدث قمى در نفس المهموم از سبط ابن جوزى نقل مىكند. عياشى در تفسير خود ذيل آيه اسراءؤ از هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السلام نقل مىكند: چون رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و سلم جريان اسراء را به كفّار مكّه خبر داد كفتند از او از شهر ايله، كه در وسط راه است بپرسيد.. و جبرئيل آمد و گفت يا رسول اللّه سرت را بلند كن و خلاصه حديث آنكه خداوند پستى و بلندىهاى زمين را از بين برد آن حضرت ايله را آشكار ديد و كفّار سؤال مىكردند و آن حضرت به شهر نگاه كرده و به آنهاخبر مىداد. و چنانكه در شكستن سنگ خندق و جهيدن برق از آن از فتح يمن و شام و غيره خبر دادو منافقان گفتند: تعجب نمىكنيد نمىتوانيد به قضاى حاجت برويد اين شخص مىگويد: از مدينه كاخهاى حيره و شهرهاى مدائن را مىبينم و آنهافتح خواهد شد. اين سخن را طبرسى و ديگران در جريان ختدق نقل كردهاند از اين قبيل چيزها در احوال آن حضرت بيشتر مىتوان يافت. خلاصه آنكه هيچ بعيد نيست كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در جاى خود بنشيند و خداوند به چشم او چنان قدرت دهد كه آسمانها و كرات را ببيند و چشمش اصلا اشتباه نكند «نا زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى». ولى روايات معراج وجه اول را مىرسانند يعنى آن حضرت به آسمانهارفته است براى تحقيق بيشتر به روايات رجوع كنيد.