يَسْتَسْخِرُون

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

جمله «یَسْتَسْخِرُون» از مادّه «استسخار» به عقیده جمعى از مفسران، به معناى «یسخرون» (مسخره مى کنند) آمده، و در میان این دو تعبیر فرقى نیست، در حالى که بعضى دیگر، براى این دو، معناى متفاوتى قائلند: «یَسْتَسْخِرُون» را به خاطر مفهومى که در باب استفعال نهفته شده، به معناى دعوت کردن دیگران به سخریه نمودن دانسته اند، اشاره به این که: نه تنها خودشان آیات الهى را به باد استهزاء مى گرفتند، بلکه تلاش و کوشش داشتند دیگران نیز این کار را انجام دهند تا مسأله به شکل عمومى در جامعه درآید.

بعضى تفاوت این دو را در تأکید بیشترى مى دانند که از جمله «یَسْتَسْخِرُون» استفاده مى شود. و بعضى این جمله را به عنوان «اعتقاد به سخریه بودن چیزى» تفسیر کرده اند، یعنى آنها بر اثر انحراف شدید، به راستى معتقد بودند که این معجزات سخریه اى بیش نیست! ولى معناى دوم، از همه مناسب تر به نظر مى رسد.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

ريشخند كردن. در اقرب گويد «سخرمنه:هزء به» [هود:38]. اگر ما را مسخره بكنيد ما هم شما را مسخره و ريشخند خواهيم كرد. اين كلمه در همه جاى قرآن با «من» تعديه شده است در اقرب الموارد با «باء» نيز گفته سپس مى‏گويد: فراء تعديه با باء را منع كرده و جوهرى گويد ابوزيد حكايت كرده كه آن پست‏ترين دو استعمال است و در تاج العروس آمده كه «سخريه» براى در ضمن گرفتن «هزأ» است. ساخر: مسخره كننده [زمر:56]. به عقيده طبرسى سخر و اسنسخر هر دو به يك معنى است و بعضى استفعال را طلب اظهار مسخره گفته‏اند على هذا معنى [صافات:14]. آن است چون آيه‏اى بينند مسخره و ريشخند كنند يا يكديگر را به اظهار ريشخند و اميدوارند در اقرب نيز هر دو به يك معنى است ولى مى‏شود گفت كه اضافه مبانى كثرت و مبالغه را مى‏رساند. تسخير: يعنى وادار كردن به عمل با قهر و اجبار. راغب گويد: تسخير آن است كه شى‏ء را به غرض مخصوصى با قهر سوق كنند. طبرسى آن را رام كردن گويد كه عبارت اخراى سوق به قهر است. ديگران نيز چنين گفته‏اند [رعد:2]. يهنى خورشيد و ماه را رام كرد و به حركت و نظم مقهور نمود [لقمان :20]. «لكم» در اين ايه و ايات ديگر نشان مى‏دهد كه اين تسخير براى بندگان و براى منافع آنهاست. [اعراف:54]. سخرّى. به ضمّ سين و كسر آن به معنى مسخره شده يا تسخير شده است طبرسى ذيل آيه 110 مؤأمنون نقل كرده كه آن به معنى مسخره شده و با ضمّ و كسر هر دو آيد ولى به معنى تسخير شده فقط با ضمّ آيد و نيز گويد: آن را در آيه [زخرف:32]. بالاتفاق به ضمّ خوانده‏اند ولى در آيه [مؤمنون:110]، [ص:63]. به ضمّ وكسر هر دو خوانده‏اند. ناگفته نماند: «سَخْرِيّاً» در مؤمنون 110 و ص 63 در قرآنها به كسر سين است گرچه قراء با هر دو خوانده‏اند به نظر مى‏آيد كه مراد از آن در دو آيه فوق مسخره گرفتن است مخصوصاً در سوره‏مؤمنونكه ما بعد آن «وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ» است. ولى در آيه 32 زخرف مراد از آن تسخير شده است كه ذيلاً آن را بررسى ميكنيم : * [زخرف:32]. «سُخْرِيّاً» در اين آيه چنانكه گفتيم بالاتفاق با ضمّ قرائت شده است. و مراد از آنه تسخير كردن است كه مردمان يكديگر را مسخر مى‏كنند. مراد از رحمت ظاهراً نبوت است كه آيه قبل مى‏گويد «وِ قالوا لَوْ لا نُزِّلَ هذا الْقةرْآنُ على رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتينِ عَظيمٍ» در جواب آمده: آيا آنها رحمت خدا را قسمت مى‏كنند و مى‏خواهند نبوّت روى دلخواه آنها باشد گذشته از نبوّت معيشتهاى آنها را نيز ما قسمت كرده‏ايم تا يكديگر را تسخير كنند و هر كس از ديگرى فرمان برد و دست به هم دهند تا كار دنيا اداره شود. نا گفته نماند چنانكه در «رزق» گذشت خداوند استعدادهاى بشر را مختلف قرار داده تا هر يك در كارى متخصّص باشند و هر يك كارى پيش گيرند و هر متخصّص آن ديگرى را تسخير كند تا اطاعت و فرمانبردارى در جريان افتاده كارها روبه راه شوند. اگر مردم در يك استعداد آفريده مى‏شدند و يكسان مى‏بودند يكديگر را مسخّر نمى‏كردند و امور دنيا پيش نمى‏رفت به نظر نگارنده مراد از «قَسَمْنا» و «رَفَعْنا» راجع به اختلاف استعدادها است نه به ثروت و مال دنيا گرچه نتيجه آن از اختلاف در ثروت نيز هست و اللّه اعلم.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...