الْعُزّى

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

به ضم (ع) [نجم:19-20]. آن بتى بود مشهور. در فرهنگ قصص القرآن تأليف آقاى صدر بلاغى ص 342 آمده: عُزّى يكى از بزرگترين بتهائى است كه از طرف عرب مخصوصاً قبيله قريش پرستيده مى‏شد. بتكده عزّى در وادى نخله شاميّه بالاى سر «ذات عرق» ميان راه عراق و مكّه بود و احترام آن بت نزد قريش بدان پايه بود كه دره‏اى از وادى «حراض» را كه «سقام» نام داشت بست و پناهگاه آن ساخته بودند و آن را با حرم كعبه برابر مى‏نهادند و آن بت قربانگاهى داشت كه ذبايح را در آن سر مى‏بريدند و نام قربانگاه «غبغب» بود. خدّام بت عزّى بنوشيبان بن جابر بن مرّه از بنى سليم بودند و آخرين ايشان «دبيّه» نام داشت. بت عزّى همچنان در اوج عزّت و عظمت خود باقى بود تا خداى تعالى پيغمبرش را فرستاد و چون اسلام در عربستان منتشر شد و سال فتح مكّه فرا رسيد پيغمبر «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» خالد بن وليد را مأمور ساخت تا به طرف بتكده عزّى رهسپار شد و آن را ويران ساخت. آنچه از قصص قرآن نقل شد در كتاب الاصنام ابن كلبى چاپ قاهره سال 1332 قمرى صفحه 17 تا 27 مذكور است و آن ظاهر مى‏شود كه عزّى بزرگترين بت در نزد قريش بود در ص 18 گفته: «و كانت اعظم الاصنام عند قريش» و در ص 23 گفته: چون رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» از عبادت آن نهى كرد اين مطلب بر قريش گران آمد ابواصيحه (سعيد بن عاص بن اميّه) در مرض مرگ آخرين دقائق عمر خويش را تمام مى‏كرد، ابولهب به عيادت وى آمد و ديد كه او گريه میكند گفت: علت گريه‏ات چيست؟ آيا از مرگ مى‏ترسى آن لابد خواهد آمد؟ ابواصيحه گفت: نه مى‏ترسم پس از من عزّى را عبادت نكنند. ابولهب (در مقام دلدارى به آن مريد شيطان) گفت: به خدا در حيات تو به خاطر تو عزّى را عبادت نكرده‏اند تا به سبب مرگ تو دست از عبادتش بكشند. ابو اصيحه گفت: اكنون دانستم كه جانشين دارم و جايم خالى نخواهد ماند و از ثبات ابولهب در عبادت عزّى، به شگفت شد. و در ص 27 گويد: در هيچ يك از پنج بت كه عمرو بن لحّی به قريش داده بود به آن عظمت قائل نبودند كه درباره عزّى بودند. رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» خالد را فرستاد درختى را (كه در كنار بتكده و مورد تقديس بود) قطع كرد، بتكده را ويران ساخت و بت را به شكست. از اين سخن معلوم مى‏شود كه بت عزّى از سنگ يا فلز بوده است. اين مطالب در مغازى واقدى نيز يافت مى‏شود. بعضى احتمال داده‏اند: بت عزّى درختى بوده كه قبيله غطفان به آن عبادت مى‏كردند و براى آن خانه‏اى بنا كرده بودند. وجدى در دائرة المعارف بعد از گفتن اينكه عزّى نام بتى بود براى قريش. درخت بودن آن را نسبت به قول داده است. در مجمع نيز اين قول نقل شده است. ايضاً در مجمع فرموده: به قولى لات، منات، عزّى هر سه از سنگ بودند كه آنها را در كعبه گذاشته وعبادت مى‏كردند. بت عزّى همان است كه چون رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» پس از شكست «احد» به بالاى آن كوه رفت ابوسفيان درپائين كوه شعار شرك را با صداى بلند خواند و گفت: «نَحْنُ لَنَا الْعُزّى وَ لاعُزّى لَكُم». آن حضرت در جواب فرمود: «اَللّه مَوْلانا وَ لا مَوْلى لَكُمْ» به قولى اين جواب را على «عليه السلام» به دستور آن حضرت داد. عقيده عرب درباره عزّى‏ [نجم:19-23]. ظهور آيات در آن است كه عرب سه بت فوق را دختران خدا مى‏دانسته‏اند لذا فرموده: از لات و عزّى و منات به من خبر دهيد آيا براى شماست پسر و براى خدا است دختر؟!! آن وقت اين قسمت ظالمانه است كه پسر را به خود و دختر را به خدا نسبت مى‏دهيد. اينها جز نامهائى نيستند كه شما و پدرانتان در آورده‏ايد. به نظر الميزان: اين سه بت را به صورت ملائكه ساخته بودند و ارباب آنها را كه ملائكه باشند بنات الله مى‏دانستند. در مجمع اين مطلب را به قول نسبت داده است در اين صورت بايد آيات را طورى معنى كرد كه اين مطلب از آنها فهميده شود.

کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...