تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۶

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


سيماى كفار و اهل شقاوت در قيامت

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ عَلَيهَا غَبرَةٌ كلمه «غبره » به معناى غبار و كدورت است ، كه منظور از آن سيما و نشانه هاى غم و اندوه است . تَرْهَقُهَا قَترَةٌ يعنى سياهى و تاريكى بر آن چهره ها نشسته . در اين چهار آيه حال دو طايفه را، با بيان حال چهره هايشان بيان كرده ، چون چهره و قيافه آينه دل است ، هم مسرت درونى در آن جلوه مى كند و هم اندوه و گرفتارى . أُولَئك هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ يعنى اين طايفه جامع بين دو صفت كفر و فجورند، كفر كه كار قلب ، و فجور كه كار بدنى و به معناى گناهان شنيع است ، و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمت ها، و منظور از فجور همان گناه ان باشد، و اين جمله تعريف طايفه دوم است ، كه اهل شقاوتند، چيزى كه هست در اين آيات طايفه اول يعنى اهل سعادت را به مثل چنين تعريفى توصيف نكرده ، و اين بدان جهت بوده كه سياق كلام و غرض اصلى ، بيان حال طايفه دوم بوده ، و مى خواسته آن طايفه را انذار و از سرانجام وخيمى كه در پيش دارند بيم دهد. بحث روائى (روايتى درباره : «قتل الانسان ما اكفره »،جهل ابوبكر و عمر به معناى «ابا» شدت روز قيامت و...) در الدر المنثور است كه ابن منذر از عكرمه روايت كرده كه در تفسير آيه «قتل الانسان ما اكفره » گفته : اين آيه در شاءن عتبه بن ابى لهب نازل شده ، كه وقتى آيه «و النجم اذا هوى » را شنيد، گفت : من كفر مى ورزم به پروردگار نجم وقتى كه فرو مى ريزد، ناگزير رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) او را نفرين كرد، و در سفرى كه به شام مى رفت شير او را پاره كرد. و در احتجاج از امير المؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى طولانى در معناى «قتل الانسان ما اكفره » فرمود: يعنى انسان لعنت شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۵

و در تفسير قمى در ذيل آيه ثم السبيل يسره آمده كه خداوند راه خير را براى بشر آسان كرده است . مؤ لف : مراد از اين حديث اين است كه : خداى تعالى انسان را در عملش ‍ مختار كرده ، بطورى كه راه سعادت و رسيدن به كمالش را آسان ساخته ، همان كمالى كه براى رسيدن به آن آفريده شده . پس اين خبر با آن معنايى كه ما در تفسير آيه آورديم منطبق است . و نيز در معناى كلمه «و قضبا» در همان كتاب آمده كه قضب به معناى «قت » است (گياهى است كه حيوانات علفخوار آن را مى چرند). و نيز در معناى جمله «و فاكهه و ابا» فرموده : «اب » به معناى علف خشكى است كه علفخواران مى خورند. و در الدر المنثور است كه ابو عبيد در كتاب «فضائل » خود از ابراهيم تيمى روايت كرده كه گفت : شخصى از ابو بكر صديق پرسيد: «و ابا» يعنى چه ؟ در پاسخ گفت به زير كدام آسمان و روى كدام زمين پناهنده شوم ، وقتى درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه نمى دانم . و نيز در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن سعد، عبد بن حميد، ابن منذر، ابن مردويه ، بيهقى (در كتاب شعب الايمان )، خطيب و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، از انس روايت كرده اند كه روزى عمر آيات «فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا» را تا كلمه و ابا قرائت كرد، آنگاه گفت : همه اينها را مى شناسيم ، اما بايد ديد كلمه «اب » به چه معنا است ، آنگاه چوب دستياى كه در دست داشت از دست انداخت و گفت : عمر بيهوده خودت را به اين در و آن در نزن ، اگر تو معناى كلمه اب را ندانى چه گناهى دارى ، اى مردم برويد به دنبال كسى كه از خود قرآن شما را به معناى آن هدايت كند، آنگاه عمل كنيد، و وقتى چيزى از كتاب خدا را نفهميديد آن را به پروردگار كتاب واگذاريد. و نيز در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد، از عبد الرحمان بن يزيد روايت كرده كه گفت : مردى از عمر پرسيد: معناى كلمه «و ابا» چيست ؟ همين كه ديد حضار مجلس به دادن جواب پرداختند، شلاق خود را گرفته به آنان حمله ور شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۶

مؤ لف : اين حديث مى خواهد بگويد عمر مردم را از بحث پيرامون معارف قرآن و حتى تفسير الفاظ آن ، منع مى كرد. و در ارشاد مفيد آمده كه روايت شده شخصى از ابو بكر از كلام خداى عز و جل كه فرموده : «و فاكهه و ابا» پرسيد: ابو بكر معناى كلمه «اب » از قرآن را ندانست ، در پاسخ گفت كدام آسمان و كدام زمين مرا پناه مى دهد و يا چه خاكى به سر كنم اگر درباره قرآن چيزى بگويم كه بدان علم ندارم ، اما كلمه «فاكهه » كه معنايش را همه مى دانيم ، و اما كلمه اب را من نمى دانم خدا داناتر است . اين سخن به امير المؤ منين (عليه السلام ) رسيد فرمود: سبحان اللّه چطور نمى داند كه كلمه «اب » به معناى علف و چريدنيها است ؟ و اينكه خداى تعالى در اين آيه مى خواهد نعمت هايى را كه به خلقش ‍ داده ، و از آن جمله آنچه غذاى آنان و غذاى چهار پايان ايشان است كه بوسيله آن هم جانشان زنده مى ماند، و هم جسمشان نيرو مى گيرد، به رخ آنان بكشد. و در مجمع البيان است كه از عطاء بن يسار از سوده همسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: مردم پا برهنه و لخت . و ختنه نشده محشور مى شوند و عرق آنچنان از ايشان مى ريزد كه حتى تا نرمه گوشها مى رسد، مى گويد عرضه داشتم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خاك بر سرم آيا در آن روز مردم لخت و عريان به يكديگر نگاه مى كنند؟ فرمود: در آن روز مردم به هيچ چيز جز گرفتارى خود نمى انديشند و نمى پردازند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه ». و در تفسير قمى در ذيل آيه «لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه » فرموده : يعنى شغلى است كه از هر شغل ديگرى بازش مى دارد. سوره تكوير

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۷

آيات ۱ - ۱۴، سوره تكوير

سوره تكوير مكى است و بيست و نه آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا الشمْس كُوِّرَت (۱) وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (۲) وَ إِذَا الجِْبَالُ سيرَت (۳) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (۴) وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (۵) وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (۶) وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت (۷) وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سئلَت (۸) بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت (۹) وَ إِذَا الصحُف نُشِرَت (۱۰) وَ إِذَا السمَاءُ كُشِطت (۱۱) وَ إِذَا الجَْحِيمُ سعِّرَت (۱۲) وَ إِذَا الجَْنَّةُ أُزْلِفَت (۱۳) عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت (۱۴) ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. زمانى كه آفتاب درهم پيچيده مى شود (۱) و آن روز كه ستارگان سقوط مى كنند (۲). و وقتى كه كوهها از شدت زلزله به راه مى افتند (۳). و هنگامى كه نفيس ترين اموال بى صاحب مى ماند (۴). و روزگارى كه وحشى ها هم مانند انسانها زنده مى شوند (۵). و زمانى كه درياها افروخته گردند (۶). و آن وقت كه نفوس هر يك به جفت مناسب و لايق خود مى رسد (۷). و روزى كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال شود (۸). كه به كدامين گناه كشته شدند؟ (۹). و روزى كه نامه هاى اعمال براى حساب باز مى شود (۱۰). و روزى كه آسمان چون طومار پيچيده مى شوند (۱۱). و روزى كه دوزخ را مى افروزند (۱۲). و زمانى كه بهشت را به اهلش نزديك مى سازند (۱۳). در چنين روزى هر كس مى فهمد كه چه كرده است (۱۴).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۸

بيان آيات

مفاد كلى سوره تكوير و زمان نزول آن

اين سوره روز قيامت را با ذكر پاره اى از مقدمات و نشانيهاى آن و پاره اى از آنچه در آن روز واقع مى شود متذكر و يادآور مى شود و آن روز را چنين توصيف مى كند كه : روزى است كه در آن عمل انسان هر چه باشد كشف مى گردد، و سپس قرآن را توصيف مى كند به اينكه از القاآتى است كه رسولى آسمانى كه فرشته وحى است آن را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) القاء كرده ، و از القاآت شيطانى نيست ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم ديوانه نيست ، كه شيطانها او را دست انداخته باشند. و چنين به نظر مى رسد كه اين سوره از سوره هاى قديمى باشد كه در اوائل بعثت نازل شده ، همچنانكه در متن خود سوره شاهدى بر اين معنا ديده مى شود، و آن اين است كه خداى تعالى رسول گراميش را از آنچه كه دشمنان در باره اش مى گفتند - مثلا ديوانه اش مى خواندند - منزه مى دارد، و معلوم است كه اتهام ها مربوط به اوائل دعوت آن جناب است ، همچنان كه سوره نون هم كه مشتمل بر تنزيه آن جناب از اين تهمت ها است در اوائل بعثت نازل شده ، پس سوره بدون هيچ حرف و ترديدى در مكه نازل شده است .

حوادث و وقايع زمان وقوع قيامت

إِذَا الشمْس كُوِّرَت كلمه «تكوير» كه مصدر فعل «كورت » است به معناى پيچيدن چيزى ، و به شكل مدور در آوردن آن است ، نظير پيچيدن عمامه بر سر، و شايد تكوير خورشيد استعاره باشد از اينكه تاريكى بر جرم خورشيد احاطه پيدا مى كند. وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت مصدر «انكدار» به معناى سقوط است ، و انكدار مرغ از هوا، به معناى آمدنش به طرف زمين است ، و بنابر اين مراد از اين جمله اين است كه در آن روز ستارگان مى ريزند، همچنان كه آيه «و اذا الكواكب انتثرت » نيز همين را مى رساند، البته ممكن هم هست از باب كدورت و تيرگى باشد، و مراد اين باشد كه در آن روز ستارگان بى نور مى شوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴۹

وَ إِذَا الجِْبَالُ سيرَت روزى كه از شدت زلزله آن ، كوهها به راه مى افتند، مندك و متلاشى مى شوند، غبارى پراكنده مى گردند، سرابى (خالى از حقيقت كوهى ) مى شوند، همه اينها تعبيرهايى است كه در قرآن درباره وضع كوهها در آن روز آمده . مراد از اينكه درباره قيامت فرمود: «و اذا العشار عطلت و اذا الوحوش حشرت ...» وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت بعضى گفته اند: عشار جمع عشراء است همچنان كه نفاس جمع نفساء - زن زائو - است ، و عشراء به معناى ماده شتر حامله اى است كه ده ماه از حملش گذشته باشد، و همچنان عشرائش مى نامند تا وقتى كه بچه اش را بزايد، و چه بسا كه بعد از زائيدن هم آن را عشراء بخوانند، چون چنين شترى از نفيس ترين اموال عرب به شمار مى رود، و معناى تعطيل شدن عشراء اين است كه در آن روز عرب چنين مال نفيسى را رها مى كند، و هيچ چوپان و دشتبانى كه آن را حفظ كند بر آن نمى گمارد، و گويا در اين جمله اشاره اى بطور كنايه به اين معنا باشد كه همين اموال نفيسى كه مردم در دنيا بر سر آن پنجه به روى هم مى كشند، آن روز بى صاحب مى ماند، كسى نيست كه از آنها استفاده كند، براى اينكه مردم آن روز آنقدر به خود مشغولند كه از هيچ چيز ديگرى ياد نمى كنند، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه ». وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت كلمه وحوش جمع وحش است ، و اين كلمه به معناى حيوانى است كه هرگز با انسانها انس نمى گيرد، مانند درندگان و امثال آن . و ظاهر آيه از اين جهت كه در سياق آياتى قرار دارد كه روز قيامت را توصيف مى كند، اين است كه وحشى ها هم در روز قيامت مانند انسانها محشور مى شوند، آيه شريفه «و ما من دابه فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ثم الى ربهم يحشرون »، نيز اين احتمال را تاءييد مى كند. و اما اينكه وحشيان بعد از محشور شدن چه وضعى دارند، و سرانجام كارشان چه مى شود؟ در كلام خداى تعالى و در اخبارى كه قابل اعتماد باشد چيزى كه از اين اسرار پرده بردارد نيامده ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۰

بله چه بسا بتوان از آيه سوره انعام آنجا كه مى فرمايد: «امم امثالكم » و نيز آنجا كه مى فرمايد: «ما فرطنا فى الكتاب من شى ء»، پاره اى رمرها كه فى الجمله وضع را روشن كند استفاده نمود، و آن رموز بر اهل دقت و تدبر پوشيده نيست . و چه بسا بعضى گفته باشند كه : محشور شدن وحشى ها مربوط به روز قيامت نيست ، بلكه از نشانه هاى قبل از قيامت است ، و منظور از آن اين است كه قبل از قيامت (در اثر زلزله هاى پى در پى ) همه وحشى ها از بيشه خود بيرون بجهند. وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت تسجير و افروختن درياها، به دو معنا تفسير شده ، يكى افروختن دريايى از آتش و دوم پر شدن درياها از آتش ، و معناى آيه بنا به تفسير اول اين است كه روز قيامت درياها آتشى افروخته مى شود، و بنا بر دوم اين مى شود كه درياها پر از آتش مى شود. وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت اما نفوس سعيده با زنان بهشت تزويج مى شوند، همچنان كه فرمود: «لهم فيها ازواج مطهره »، و نيز فرمود: «و زوجناهم بحور عين »، و اما نفوس اشقياء با قرين هاى شيطانيشان ازدواج مى كنند، همچنان كه فرمود: «احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون »، و نيز فرموده : «و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين ». وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سئلَت بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت كلمه «مووده » به معناى آن دخترى است كه زنده زنده در گور شده ، و اين مربوط به رسم عرب است كه دختران را از ترس اينكه ننگ به بار آورند زنده زنده در گور مى كردند، همچنان كه آيه زير هم به آن اشاره دارد و مى فرمايد: «و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب »

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۱

وجه اينكه فرمود از دختران زنده به گور شده پرسيده مى شود: «باى ذنب قتلت » و در حقيقت مسؤ ول قتل اين دختر پدر او است تا انتقام وى را از او بگيرند، ليكن در آيه ، مسؤ ول را خود آن دختر دانسته و مى فرمايد از خود او مى پرسند به چه جرمى كشته شد؟ اين هم نوعى تعريض و توبيخى است از قاتل آن دختر و هم زمينه چينى است براى اينكه آن دختر جرات كند و از خداى تعالى بخواهد كه انتقام خون او را بگيرد، و آنگاه خداى تعالى از قاتل او سبب قتل او را بپرسد، و سپس انتقامش را بگيرد، در نتيجه مى توان گفت اسلوب كلام در اين آيه نظير اسلوب در آيه زير است ، كه مى فرمايد: «و اذ قال اللّه يا عيسى بن مريم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله ». و بعضى گفته اند اگر نسبت مسؤ وليت را به خود مووده داده از باب مجاز عقلى است ، و مراد اين است كه : از وضع او پرسش مى شود، نظير مجازى كه در آيه «ان العهد كان مسئولا» بكار رفته . وَ إِذَا الصحُف نُشِرَت يعنى روزى كه نامه هاى اعمال براى حساب باز مى شود. وَ إِذَا السمَاءُ كُشِطت در مجمع البيان گفته : كلمه «كشط» به معناى قلع و كندن چيزى است كه سخت به چيز ديگر چسبيده ، و قهرا كندنش نيز به شدت انجام مى شود. و كشط آسمان قهرا با آيه «و السموات مطويات بيمينه »، و آيه «و يوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملئكه تنزيلا» و ساير آيات مربوطه به اين معنا منطبق مى شود. وَ إِذَا الجَْحِيمُ سعِّرَت مصدر «تسعير» كه فعل «سعرت » مشتق از آن است به معناى شعله ور ساختن آتش است ، بطورى كه زبانه بكشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۲

وَ إِذَا الجَْنَّةُ أُزْلِفَت مصدر «ازلاف » كه فعل مجهول «ازلفت » از آن گرفته شده ، به معناى نزديك آوردن است ، منظور اين است كه در قيامت بهشت را به اهل آن نزديك مى كنند تا داخلش شوند. عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت اين جمله جواب كلمه «اذا» است ، كه در دوازده آيه تكرار شده بود، و منظور از كلمه «نفس » جنس آدميان است ، و مراد از جمله «ما احضرت » اعمالى است كه هر فردى در دنيا انجام داده ، وقتى گفته مى شود: «احضرت الشى ء» معنايش اين است كه : من آن چيز را حاضر يافتم ، همچنان كه وقتى گفته مى شود: «احمدت الشى ء» معنايش اين است كه من آن چيز را محمود و پسنديده يافتم . بنابر اين ، آيه مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «يوم تجد كل نفس ماعملت من خير محضرا و ما عملت من سوء». بحث روائى

(رواياتى در معناى آيات گذشته )

در تفسير قمى در ذيل آيه «اذا الشمس كورت » فرموده : يعنى خورشيد سياه و تاريك مى شود، و در معناى آيه «و اذاالنجوم » انكدرت فرموده : يعنى نورش از بين مى رود، و در «و اذا الجبال سيرت » فرموده : حركت مى كند اين همان است كه در آيه «تحسبها جامده و هى تمرمر السحاب - كوهها را جامد مى پندارى و حال آنكه مانند ابرها در حركتند» فرمود. و در آيه «و اذا العشار عطلت » فرموده اشتران وقتى كه همه خلق مردند بى صاحب مى مانند، كسى نيست شير آنها را بدوشد، و در جمله «و اذا البحار سجرت » فرمود: درياهايى كه پيرامون كره زمين هستند همه آتش مى شوند، و در جمله «و اذا النفوس زوجت » فرمود: يعنى با حور العين تزويج مى كنند. و نيز در آن كتاب در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه در معناى آيه «و اذا النفوس زوجت » فرموده : اما اهل بهشت با خيرات حسان (حور العين ) ازدواج مى كنند، و اما اهل دوزخ ، بايد دانست كه با هر انسانى از دوزخيان شيطانى است ، يعنى هر يك از آن كفار و منافقين با شيطان خود كه قرين اوست ازدواج مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۳

مؤ لف : ظاهرا از كلمه «يعنى تا آخر» روايت ، جزو كلام راوى باشد. و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ديلمى از ابى مريم روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در معناى آيه «اذا الشمس كورت » فرمود: «در جهنم تكوير مى شود»، و در معناى آيه «و اذا النجوم انكدرت » نيز فرمود: «در جهنم منكدر مى شود»، و هر چيزى و كسى كه به جاى خداى تعالى پرستيده شود در جهنم خواهد بود، به جز عيسى بن مريم و مادرش كه معبود واقع شدند، ولى داخل جهنم نمى شوند، آنان نيز اگر به اين پرستش راضى مى بودند داخل جهنم مى شدند. و در تفسير قمى در ذيل آيه «و اذا الصحف نشرت » فرموده : منظور صحف اعمال است ، و در معناى آيه «و اذا السماء كشطت » فرموده يعنى باطل شود. و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از نعمان بن بشير روايت كرده كه گفت : من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم كه در معناى آيه «و اذا النفوس زوجت » مى فرمود: منظور هر دو نفرى است كه به شركت كارى خير و يا گناهى را انجام مى دهند، كه با هم داخل بهشت و يا آتش مى شوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۴

آيات ۱۵ - ۲۹، سوره تكوير

فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ(۱۵) الجَْوَارِ الْكُنَّسِ(۱۶) وَ الَّيْلِ إِذَا عَسعَس (۱۷) وَ الصبْح إِذَا تَنَفَّس (۱۸) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ(۱۹) ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ(۲۰) مُّطاعٍ ثمَّ أَمِينٍ(۲۱) وَ مَا صاحِبُكم بِمَجْنُونٍ(۲۲) وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ(۲۳) وَ مَا هُوَ عَلى الْغَيْبِ بِضنِينٍ(۲۴) وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شيْطنٍ رَّجِيمٍ(۲۵) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(۲۶) إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ(۲۷) لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ(۲۸) وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ(۲۹) ترجمه آيات گر چه سوگند به ستارگان كه در روز پنهان مى شوند (۱۵). و آنها كه سيارند و در مغرب خود غروب مى كنند (۱۶). و سوگند مى خورم به شب هنگامى كه تاريك مى شود (۱۷). و به روز وقتى كه مى دمد (۱۸). كه قرآن گفتار فرستاده بزرگوار خداست (جبرئيل امين ) (۱۹). فرشته اى ارجمند كه نزد صاحب عرش مقامى دارد (۲۰). و فرمانش براى ساير فرشتگان مطاع است (۲۱). و اينكه رفيق شما (محمد) ديوانه نيست (۲۲). او وى را در افق مبين ديده است (۲۳).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۵

و در موارد غيبى كه بدو وحى مى شود بخيل نيست (۲۴). و اينكه قرآن كلام شيطان رجيم نمى باشد (۲۵). پس با اين حال به كجا مى رويد (۲۶). كه اين بجز روشنگرى مردم عالم غرضى ندارد (۲۷). تا هر كس مى خواهد مس تقيم شود (۲۸). ولى از شما كسى نمى خواهد مگر وقتى خداى تعالى كه رب عالميان است خواسته باشد (۲۹). بيان آيات اين آيات در مقام منزه داشتن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از جنون است ، - كه مشركين آن جناب را بدان متهم كرده بودند -، و نيز منزه داشتن قرآنى كه آورده از مداخله شيطان است ، مى فرمايد: قرآن او كلام خداى تعالى است ، كه ملك وحى آن را به وى القاء مى كند، ملكى كه هرگز در رسالت خود خيانت نمى كند، و نيز قرآن او هشدارى است كه به اذن خدا هر كسى را كه بخواهد راه راست را بيابد هدايت مى كند. مراد از «الخنس الجوار الكنس » كه بدانها قسم ياد فرموده است فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ الجَْوَارِ الْكُنَّسِ كلمه «خنس » جمع خانس است ، همچنان كه كلمه «طلب » جمع طالب است ، و مصدر آن «خنوس » است ، كه به معناى گرفتگى و تاخر و استتار مى آيد، و كلمه جوارى جمع جاريه است ، و مصدر جرى به معناى سير سريع است ، كه معنايى است استعاره از جريان آب ، و كلمه كنس جمع كانس است ، و مصدر كنوس به معناى داخل شدن وحشى هايى از قبيل آهو و طيور به درون لانه اش است ، لانه اى كه براى خود اتخاذ كرده و در آن جايگزين شده . و اينكه به دنبال جمله «فلا اقسم بالخنس ...» جمله «و الليل اذا عسعس و الصبح اذا تنف س » را آورده ، اين احتمال را تاءييد مى كند كه منظور از «خنس و جوار كنس » ستارگان است ، يا همه آنها و يا بعضى از آنها، چيزى كه هست چون ستارگان بعضى سيار و بعضى ثابتند، آنهايى كه سيار هستند با صفاتى كه در اين آيات براى «مقسم بها» آن چيرهايى كه با آن سوگند خورده آمده مناسبت بيشترى دارد، چون از جمله صفات مقسم بها، صفت خنوس و جرى و كنوس را آورده ، و اين صفات با وضع پنج سياره سرگردان يعنى زحل ، مشترى ، مريخ ، زهره و عطارد، منطبق است ، زيرا اينها در حركتشان بر حسب آنچه ما مى بينيم استقامت و رجعت و اقامت دارند، استقامت دارند براى اينكه حركتشان از نظر زمان شبيه هم است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۶

و رجعت دارند چون انقباض و تاخر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند، چون در حركت استقامتى و رجعتى خود زمانى توقف دارند، گويى آهوى وحشى اند كه زمانى در آشيانه خود اقامت مى كند. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد همه ستارگان است ، و خنوس ستارگان يعنى ناپديد شدن آنها در روز روشن ، و مراد از جرى آنها، حركتى است كه مى بينيم در شب دارند، و مراد از كنوس آنها غروب كردن هر يك در مغرب مخصوص به خودش است . بعضى ديگر گفته اند: منظور گاو وحشى و يا آهو است ، و بعيد نيست كه منظور اين مفسر از بردن نام اين دو حيوان از باب مثال بوده ، و منظورش ‍ همه وحشيان باشد. و به هر حال از ميان اين اقوال ، قول اول به ذهن نزديك تر است ، و اما قول دوم بعيد و قول سوم از آن بعيدتر است . معناى «و الليل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس » وَ الَّيْلِ إِذَا عَسعَس اين آيه عطف است بر كلمه «خنس »، و جمله «اذا عسعس » قيدى است براى كلمه «ليل »، و كلمه «عسعسه » هم به رو آوردن شب اطلاق مى شود، و هم به رفتن آن . راغب گفته : معناى «و الليل اذا عسعس » اين است كه : سوگند به شب وقتى كه رو مى آورد، و وقتى كه مى رود، كه منظور اول و آخر شب است ، پس «عسعسه » و «عساس » به معناى تاريكى مختصر است ، نظير تاريكى اول مغرب و قبل از آفتاب . مناسب تر با اتصال جمله مورد بحث با آيه «و الصب ح اذا تنفس » اين است كه بگوييم منظور تنها رفتن شب است . بعضى هم گفته اند: منظور آمدن شب است ، ولى به همان جهتى كه دانستى بعيد است . وَ الصبْح إِذَا تَنَفَّس اين جمله عطف است بر كلمه «خنس »، و جمله «اذا تنفس » قيد كلمه صبح است ، و اگر صبح را داراى تنفس خوانده - بطورى كه از بعضى ها استفاده مى شود -، به اين مناسبت بوده كه صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را كه افق را فرا گرفته بود از بين مى برد، و اين نوعى استعاره است كه صبح ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۷

بعد از آنكه ظلمت شب را شكافته و طلوع كرده به كسى تشبيه كرده كه بعد از اعمال دشوارى كه انجام داده و لحظه فراغتى يافته تا استراحت كند نفسى عميق مى كشد، روشنى افق هم تنفسى است از صبح . زمخشرى درباره اين استعاره وجهى ديگر ذكر كرده ، مى گويد اگر بپرسى تنفس صبح چه معنا دارد؟ مى گويم : وقتى صبح مى آيد با آمدنش روح و نسيمى مى آورد، و همين نسيم بطور مجاز تنفس صبح خوانده شده . اين بود گفتار زمخشرى ، ليكن وجه قبلى به ذهن نزديك تر است .

مدح و توصيف جبرئيل به شش صفت

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ مُّطاعٍ ثمَّ أَمِينٍ اين آيات جواب قسم است و ضمير در «انه » به قرآن بر مى گردد، ممكن هم هست به آيات اين سوره به عنوان اينكه آنها نيز قرآن است برگردد، چون فرموده : «لقول رسول ...»، اينها كلام رسول است ، و مراد از رسول جبرئيل است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ». و در اينكه «قول » را به جبرئيل به عنوان رسول نسبت داده ، مى فهماند كه در حقيقت قول از آن خود خداست ، و نسبتش به جبرئيل نسبت رسالت به رسول است ، و در اين مقام جبرئيل را به شش صفت توصيف كرده : اول اينكه : او را رسول خواند، كه مى فهماند او قرآن را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وحى مى كند، و دوم اينكه : كريمش خواند، كه مى رساند نزد خداى تعالى كرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزيز شده ، سوم اينكه : ذى قوتش خواند، كه مى فهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغه اى است ، و چهارم اينكه : او را نزد خداى صاحب عرش ، مكين خواند، يعنى داراى مقام و منزلت است ، پنجم اينكه : «مطاع ثم » اش خوانده ، كه دلالت دارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعنى نزد خدا دستور دهنده اى است ، كه زير دستانش ‍ دستوراتش را بكار مى بندند، معلوم مى شود در آنجا ملائكه هستند كه جبرئيل به آنان امر مى كند و ايشان اطاعتش مى كنند، از همينجا معلوم مى شود كه جبرئيل در كار خودش ياورانى هم دارد، و ششم اينكه : او را امين خواند كه مى رساند جبرئيل خدا را در دستوراتى كه مى دهد و در رساندن وحى و رسالت ، خيانت و دخل و تصرفى نمى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۸

بعضى ها گفته اند: مراد از رسول كه اين صفات براى او ذكر شده ، خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، ولى اين حرف درست نيست ، چون با آيات بعدى نمى سازد.

وجه اينكه فرمود:

«صاحب شما» ديوانه نيست وَ مَا صاحِبُكم بِمَجْنُونٍ اين آيه عطف است بر جمله «انه لقول ...»، و رد تهمتى است كه كفار به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى زدند و او را مجنون مى خواندند و اينكه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به عبارت «صاحبكم - همنشين شما» تعبير كرده ، به قول آن مفسر خواسته است تهمت كفار را تكذيب كند، كه او را مجنون مى خوانده اند، و ساحتش را از چنين چيزهايى منزه بدارد، پس اين جمله اشاره دارد به اينكه او از اول عمرش تاكنون با شما معاشرت داشته ، در بين شما بوده ، و شما او را از هر كس ديگر بهتر مى شناسيد، و او را داراى كمالى از عقل ، و رزانتى از راى ، و صدقى در قول يافته ايد، و كسى را كه چنين كمالاتى داشته باشد، به جنون نسبت نمى دهند. و اگر جبرئيل را به آن صفات شش گانه بستود، و چنين مدحى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نكرد، دليل نمى شود بر اينكه جبرئيل مقامى بلندتر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد، براى اينكه زمينه گفتار اين است كه بفهماند اين قرآن اوهام ديوانگان و القاآت شيطانى نيست ، بلكه از طريق وحى و بوسيله چنين فرشته اى نازل شده ، و خلاصه اينكه راه نزول آن ، راه سالمى بوده ، و حتى احتمال خيانت و خطا هم در آن نيست ، زيرا فرشته وحى صفاتى چنين و چنان دارد، و در چنين زمينه اى جاى ستودن رسول خدا ( صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نيست و اين توجيه را ديگران هم كرده اند. البته در مطاوى و لابلاى كلام خدا صفات كريمه اى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ديده مى شود، كه با در نظر گرفتن آن ، هيچ شكى باقى نمى ماند در اينكه آن جناب افضل از جبرئيل و از همه ملائكه است ، براى اينكه مى بينيم همه را ماءمور ساخته كه براى بشر سجده و خضوع كنند، براى اينكه انسان خليفه خدا در زمين است . وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ ضمير فاعل در جمله «راه » به كلمه «صاحب »، و ضمير «ه » كه ضمير مفعول است به رسول كريم كه همان جبرئيل باشد بر مى گردد.