الْأَغْلاَل

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«أَغلال» جمع «غل» در اصل از مادّه «غلل»، به معناى چیزى است که در وسط اشیایى قرار گرفته است; مثلاً به آب جارى که از لابلاى درختان عبور مى کند «غلل» مى گویند (بر وزن عمل). و «غُلّ» حلقه اى بود که بر گردن یا دست ها قرار مى دادند، سپس آن را با زنجیر مى بستند، و از آنجا که گردن یا دست در میان آن قرار گرفته، این کلمه در مورد آن به کار رفته است. گاه غل هایى که بر گردن بوده جداگانه به زنجیر بسته مى شد; و غل هاى بر دست، جدا بوده است. اما گاهى دست ها را در غل مى کردند و به حلقه اى که بر گردن بود مى بستند و شخص زندانى و اسیر را شدیداً در محدودیت فشار و شکنجه قرار مى دادند. و اگر به حالت عطش، یا شدت اندوه و خشم «غله» (بر وزن قلّه) گفته مى شود، آن نیز به خاطر نفوذ این حالت در درون قلب و جسم انسان است; اصولاً، مادّه «غَل» (بر وزن جَدّ) هم به معناى داخل شدن و هم داخل کردن آمده است; لذا در آمد خانه یا زراعت و مانند آن را «غَلّه» مى گویند. در هر صورت گاهى طوق «غَلّ» که بر گردن گذارده مى شد تا چانه ادامه پیدا مى کرد و سر را به بالا نگه مى داشت; و در حالى که اسیر و زندانى فوق العاده از این جهت شکنجه مى دید، از مشاهده اطراف خود باز مى ماند. و اگر به خیانت «غلول» و به حرارت ناشى از تشنگى «غلیل» مى گویند، به خاطر نفوذ تدریجى آنها در درون انسان است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(به ضم غين) طوقى كه بر گردن زنند. در مجمع آمده: «اَلْغُلُّ: طَوْقٌ يَدْخُلُ فِى الْعُنُقِ لِلذُلِّ وَالْاَلَمِ» يعنى: طوقى كه براى ذلت و شكنجه به گردن نهند. در قاموس و اقرب آمده طوقى است كه به گردن يا به دست نهند راغب گويد: غل مختص است به آنچه با آن مى‏بندند و اعضاء در وسط آن قرار مى‏گيرد ولى اين با قرآن چندان سازگار نيست كه قرآن اغلال را اغلب درباره گردن‏ها به كار برده [رعد:5]. [سباء:33]. درباره فرق سلسله و غل رجوع شود به «ذرع» و «سلسله». [حاقة:30-31]. او را بگيريد و مغلول كنيد سپس به آتش اندازيد. غلول (بر وزن علوم): خيانت «غَلَّ الرَّجُلُ غُلُولاً: خان» طبرسى رحمه‏اللَّه ذيل آيه 161 بقره فرموده: اصل غلول از غلل است و آن به معنى ورود آب به ميان درخت است، خيانت را از آن غلول گويند كه به طور مخفى و غير حلال به ملك وارد مى‏شود [آل عمران:161]. هيچ پيامبرى را نرسد كه خيانت كند. آيه شريفه در زير بررسى خواهد شد. غِلّ به كسر غين و غليل: عداوت و كينه. مجمع در وجه تسميه آن گفته كه: در سينه مى‏گردد مثل آب در ميان درختان. [حشر:10]. در دل‏هاى ما براى مؤمنان كينه قرار مده. اينك چند آيه را بررسى مى‏كنيم: 1- [آل عمران:161]. حاشا كه پيغمبرى خيانت كند حال آنكه هر كه خيانت كند روز قيامت خيانت خويش را به همراه آورد (و خدا را با آن خيانت ملاقات كند) سپس به هر كس آنچه كرده تمام داده شود و آنان مظلوم نشوند. به نظر مى‏آيد كه بعضى به رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» نسبت خيانت داده‏اند و آيه در جواب آن آمده و يا براى دفع توهم خيانت است ملاحظه آيات ماقبل نشان مى‏دهد كه اين توهم درباره ارسال مردم به جنگ و كشته شدن آنها به وجود آمده و آيه در جواب فرمايد: پيامبر به كسى خيانت نمى‏كند و شهادت به نفع شماست نه اينكه به شما خيانتى شده باشد. به هر حال آيه صريح است در عدم خيانت پيامبران مطلقا، خواه خيانت به خدا باشد در اداى وحى و يا خيانت به ديگران باشد و نيز صريح است كه شخص همراه خيانت خويش در حساب حاضر خواهد شد. در مجمع ذيل آيه روايت شده كه آن حضرت فرمود:آگاه باشيد كسى شترى را به خيانت نبرد كه آن را روز قيامت در كول خويش كشد و آن فرياد مى‏كشد. آگاه باشيد كسى اسبى را به خيانت نبرد كه آن را روز قيامت در پشت خويش كشد و آن شيهه مى‏زند خائن مى‏گويد:يا محمد يا محمد،مى‏گويم در دنيا بتو گفتم اكنون كارى از من ساخته نيست«لااَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّه‏شَيْئاً». 2- [مائده:64].يهود گفتند:دست خدا بسته است دستشان بسته باد و در مقابل قول خود ملعون شدند بلكه هردو دست خدا باز است هرطور كه خواست انفاق كند از جمله «يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ »به دست مى‏آيد كه يهود اين سخن را در باره انفاق گفته‏اند لذابه نظر مى‏آيد چون شنيدند كه خدافرمايد [مزّمل:20]. گفتند:حالا كه از بندگان قرض مى‏خواهد پس دستش بسته است چيزى نمى‏تواند مثل [آل عمران:181]. الميزان و المناراين احتمال را مى‏پسندند. ولى اين در صورتى است كه يهود اين قول را پس از شنيدن «وَاَقْرِضُوااللَّه» و نحو آن گفته باشند،اما ظهور آيه در آن است كه يهود اين قول را از اول داشته‏اند مثل [توبه:30]. [مائده:18]. پس در اين صورت مراد يهود مسئله‏اى جبر مانند است و آن اينكه: خداوند از اول تقدير هر كار را كرده ديگر كارى براى خدا باقى نمانده پس خدا مغلول اليد است در تفسير عياشى از حماد از امام صادق«عليه السلام» منقول است كه: يهود از«يَدُاللَّهِ‏مَغْلُولَةٌ» مرادشان آن است كه خدا از كائنات فارغ شده «يَعْنُونَ اَنَّهُ قَدْفَرَغَ مِمّا هُوَكائِنٌ لُعِنُوا بِما قالُوا قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَّلَ «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» همچنين است روايت شعيب بن يعقوب از آن حضرت. در اين صورت منظور از «يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ» مبسوط اليد بودن خدا در مطلق كارها است مثل [رحمن:29]. احتمال ديگر آن است كه مراد يهود از «يَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ» بخل باشد كه مى‏ديدند عده‏اى فقير مى‏شوند بعضى سال‏ها قحطى پيش مى‏آيد گفتند: خدا بخيل است و نمى‏خواهد روزى بدهد چنانكه مراد از [اسراء:29]. نيز بخل است اين احتمال با «يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ» بهتر مى‏سازد. 3- [اعراف:157]. آيه در وصف حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است كه در تورات ذكر شده مراد از «اصر» تكاليف شاقى است كه در بنى اسرائيل بود و ظاهراً منظور از اغلال سنن و رسومات ناهنجار باشد كه گريبانگير آنها شده بود. 4- [اعراف:43]. يعنى آنچه از حقد وكينه در قلوبشان بود كنده‏ايم، آيه روشن مى‏كند كه قلوب اهل بهشت از عواطف منفى پاك خواهد بود. اللهم اجعلنا منهم بحق محمد و اله صلواتك عليهم اجمعين.

کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...