الكهف ٢٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۲۵ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

گروهی خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهی می‌گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» -همه اینها سخنانی بی‌دلیل است- و گروهی می‌گویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمی‌دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!

|به زودى خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمى‌شان سگشان بود، و مى‌گويند: پنج تن بودند و ششمى‌شان سگشان- تيرى به ناپيدا [مى‌زنند]- و مى‌گويند: هفت تن بودند و هشتمى‌شان سگشان بود. بگو: پروردگارم به وعده آنها آگاه‌تر است و جز شمار اندكى تعداد آنها را نمى‌دان
به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود.» و مى‌گويند: «پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود.» تير در تاريكى مى‌اندازند. و [عده‌اى‌] مى‌گويند: «هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاه‌تر است، جز اندكى [كسى شماره‌] آنها را نمى‌داند.» پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو.
بعضی خواهند گفت که عده آن اصحاب کهف سه نفر بود چهارمین هم سگ آنها، و برخی دیگر از روی خیالبافی و غیب‌گویی می‌گویند عده آنها پنج نفر بود ششمین سگ آنها، و برخی دیگر گویند: هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها. بگو: خدای من به عده آنها آگاه‌تر است، که بر عدد آنها به جز افراد قلیلی (مانند انبیاء و اولیاء که از طرف حق به وحی دانسته‌اند) هیچ کس آگاه نیست، پس تو (با اهل کتاب) درباره آنها مجادله مکن جز آنکه هر چه به ظاهر وحی دانستی اظهار کن و دیگر هرگز فتوا از احدی در این باب مپرس.
به زودی خواهند گفت: سه نفر بودند، چهارمین آنان سگشان بود. و می گویند: پنج نفر بودند، و ششمین آنان سگشان بود، در حالی که [این اظهار نظرهای بی دلیل] تیر به تاریکی انداختن است. و می گویند: هفت نفر بودند، هشتمین آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به شماره آنان آگاه تر است، جز اندکی کسی شماره آنان را نمی داند. پس درباره آنان بحث و مجادله مکن مگر بحث و مجادله ای ظاهر، و در مورد آنان از هیچ کس نظر مخواه.
خواهند گفت: سه تن بودند و چهارميشان سگشان بود و مى‌گويند: پنج تن بودند و ششميشان سگشان بود -تير به تاريكى مى‌افكنند- و مى‌گويند: هفت تن بودند و هشتميشان سگشان بود. بگو: پروردگار من به عدد آنها داناتر است و شمار ايشان را جز اندك‌كسان نمى‌دانند. و تو در باره آنها جز به ظاهر مجادله مكن و از كس نظر مخواه.
زودا که بگویند آنان سه تن بودند، چهارمینشان سگشان بود، و بگویند پنج تن بودند، ششمینشان سگشان بود که همه از روی حدس و گمان است، و گویند هفت تن بودند و هشتمینشان سگشان بود، بگو پروردگار من به عده آنان داناتر است، هیچ کس عده آنان را نمی‌داند جز معدودی، پس در کار و بار آنان جز در حدی سطحی بگومگو مکن و از احد از آنان درباره آنان نظر مخواه
خواهند گفت: سه تن بودند چهارميشان سگشان بود، و گويند: پنج تن بودند ششميشان سگشان بود، تيرى به ناپيدا پرتاب مى‌كنند- پندارى بى تحقيق دارند-، و نيز گويند: هفت تن بودند و هشتميشان سگشان بود. بگو: پروردگار من به شمار آنها داناتر است، [و شمار] آنان را ندانند مگر اندكى، پس در باره ايشان ستيزه مكن مگر ستيزه‌اى ظاهر- يعنى آنچه را ظاهر كرده‌ايم و آگاهى داده‌ايم، پس تنها تلاوت كتاب بر آنها در باره كارشان كافى است- و در باره آنان از هيچ كس نظر مخواه.
(معاصران پیغمبر درباره‌ی تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله می‌پردازند و گروهی) خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود؛ همه اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود (و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر (از هرکسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمی‌داند. بنابراین درباره‌ی اصحاب کهف جز مجادله‌ی روشن (و آرام با دیگران) پیش مگیر (چرا که مسأله‌ی چندان مهمّی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیچ کس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است).
خواهند گفت: «سه تن‌اند، چهارمین‌شان سگشان.» و می‌گویند: «پنج تن‌اند، ششمین‌شان سگشان.» (این دو گفته) تیری در تاریکی انداختن است؛ و (عده‌ای هم) می‌گویند: «هفت تن بودند و هشتمین‌شان سگ‌شان‌.» بگو: «پروردگارم به شمارشان آگاه‌تر است. جز اندکی (کسی شمار) آنان را نمی‌داند.» پس درباره‌ی ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنان از هیچ کس فتوایی مجوی.
بزودی گویند سه تنند چهارمیشان سگشان و گویند پنج تنند ششمی ایشان سگشان انداختنی به ناپیدا و گویند هفت تنند و هشتمینشان سگشان بگو پروردگار من داناتر است به شمار آنان نداندشان مگر کمی پس نستیز در آنان مگر ستیزه‌ای به ظاهر و نپرس در آنان از ایشان احدی را


الكهف ٢١ آیه ٢٢ الكهف ٢٣
سوره : سوره الكهف
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رَجْماً بِالْغَیْبِ»: از روی ظنّ و گمان؛ نه دلیل و برهان سخن گفتن (نگا: سبأ / ). «مِرَآءً»: ستیزه. جدال. «مِرَآءً ظَاهِراً»: مجادله سطحی و مباحثه بدون طول و تفصیل. گفتگوی منطقی و مستدلّ. «فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلاّ مِرَآءً ظَاهِراً»: درباره ایشان گفتگوی ساده و مختصر؛ نه عمیق و طویل داشته باش. راجع بدیشان مباحثه روشن و مستدلّ داشته باش (نگا: تفسیر نمونه).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- شمار اصحاب کهف، امرى مجهول براى بسیارى از مردم در طول تاریخ (سیقولون ثلثة ... ما یعلمهم إلاّ قلیل)

۲- نزول داستان اصحاب کهف در قرآن، زمینه ساز اظهار نظرهایى گوناگون در میان مردم عصربعثت، در باره تعداد آنان شد. (سیقولون ... و یقولون ... و یقولون) حرف «سین» در «سیقولون» نشانه صدور آن گفته و گفته هاى بعدى در زمان آینده است و به قرینه «فلا تمار فیهم» این اقوال، در زمان حیات رسول اللّه(ص) پیدا شده بود.

۳- مردم عصربعثت، با اظهار سه نظریه متفاوت، اصحاب کهف را سه، یا پنج و یا هفت نفر مى پنداشتند. (سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة ... و یقولون سبعة)

۴- سگ اصحاب کهف، چهارم یا ششم و یا هشتمین عضوگروه اصحاب کهف در نظر مردم بود. (سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم ... و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم)

۵- سگ اصحاب کهف، به دلیل همراهى با آنان، موجودى شایسته احترام شمرده شده است. (رابعهم ... سادسهم ... و ثامنهم کلبهم) یاد کردن از سگ اصحاب کهف به شکلى که گویا، فردى از آنان به حساب آمده، حاکى از عنایتى ویژه به او است.

۶- اظهار نظریه سه یا پنج نفر بودن اصحاب کهف، اظهارى بى اساس و تیرى در تاریکى است. (سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم رجمًا بالغیب) «باء» در «بالغیب» براى تعدیه است و مراد از «غیب» پندار یکم و دوم است. این پندارها، به سنگى تشبیه شده اند که آن را بدون نشانگیرى پرتاب کنند، به این امید که به هدف اصابت کند. اختصاص این قید به نظریه نخست و دوم نشان مى دهد که نظریه سوم، دور از واقع نبوده و با آن دو، در یک ردیف نیست.

۷- هفت نفر بودن اصحاب کهف، نظریه اى قابل پذیرش و تصدیق است. (رجمًا بالغیب و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم) تأیید نظریه سوم را از دو راه مى توان استفاده کرد ۱- قید «رجماً بالغیب» تنها به دو نظریه قبل اختصاص یافته است. ۲- جمله «ثامنهم کلبهم» صفت براى «سبعة» است و واو زائده - آن گونه که زمخشرى بیان کرده است - این وصف را تثبیت مى کند; یعنى، به یقین، سگ آنان، هشتمین فردشان است.

۸- سخن هاى نسنجیده بر زبان آوردن و اظهار نظر بدون شناخت و بررسى، امرى نکوهیده و ناروا است. (سیقولون ... رجمًا بالغیب)

۹- خداوند، پیامبر(ص) را در برخورد مناسب با اختلاف آراى مردم، تعلیم مى دهد. (قل ربّى أعلم بعدتهم ... فلاتمار فیهم)

۱۰- ارشاد مردم به ترک اظهارنظرهاى بى پایه در باره حقایق و احاله علم آن به خداوند، وظیفه اى است برعهده رهبران الهى. (سیقولون ... قل ربّى أعلم بعدتهم)

۱۱- دانستن شمار اصحاب کهف، امرى غیر ضرورى بوده و تأثیرى در بُعد معرفتى و درس آموزى آن ندارد. (سیقولون ثلثة ... قل ربّى أعلم بعدتهم ... فلاتمار فیهم) واگذار کردن اطّلاع از تعداد اصحاب کهف به خداوند و ترک بحث و منازعه در این موضوع، گواه بى نقش بودن این نوع از آگاهى در هدفِ نقلِ سرگذشت آنان است.

۱۲- برخى مردم، از پیام اصلى ماجراى اصحاب کهف، غفلت کرده و به ابعاد فرعى و کم فائده آن مى پردازند. (سیقولون ثلثة ... قل ربّى أعلم بعدتهم)

۱۳- مسکوت گذاردن تعداد اصحاب کهف و احاله علم آن به خداوند، تکلیفى الهى برعهده پیامبر(ص) و براى رشد و تربیت او است. (قل ربّى أعلم بعدتهم)

۱۴- پرهیز از تحقیقات بى ثمر و احاله علم آن به خداوند، لازم است. (قل ربّى أعلم بعدتهم)

۱۵- برترى آگاهى خداوند، لازمه ربوبیّت او است. (قل ربّى أعلم بعدتهم)

۱۶- تنها، گروهى اندک از مردم عصر بعثت، به شمارِ اصحاب کهف و زوایاى سرگذشت آنان، آگاهى داشتند. (مایعلمهم إلاّ قلیل) با آن که سخن در باره تعداد اصحاب کهف بود، در جمله «مایعلمهم...» آگاهى بر خود اصحاب کهف، از اکثریت مردم نفى شده است. این مطلب، مى رساند که دیگر زوایاى ماجراى اصحاب کهف نیز مانند تعداد آنان، براى بیشتر مردم نامعلوم است.

۱۷- بحث گذرا و سطحى و به دور از درگیرى جدّى، تنها محدوده مُجاز براى پیامبر(ص) جهت بحث در باره اصحاب کهف و تعداد آنان بود. (فلاتمار فیهم إلاّ مراءً ظهرًا) «مراء» جدالى است که به منظور اعتراض به گفتار کسى و سست کردن آن و نیز تحقیر گوینده اش انجام گیرد (مصباح) و هنگامى که دنباله دار و عمیق نباشد، به آن، «مراء ظاهر» گفته مى شود.

۱۸- ترک مناقشات ریز و دقیق در مسائل غیر ضرورى و پرهیز از جنگ لفظى درباره آن، لازم است. (فلاتمار فیهم إلاّ مراءً ظهرًا) «فاء» در «فلاتمار» تفریع بر مطلبى است که از «ربّى أعلم...» استفاده مى شود; یعنى، با توجه به این که باید علم به این گونه مسائل، به خداوند احاله گردد، جایى براى بحث و جدال عمیق باقى نمى ماند.

۱۹- مناظره با جاهلان، جز بحثى سطحى و کوتاه، نکوهیده و ناروا است. (مایعلمهم إلاّ قلیل فلاتمار فیهم إلاّ مراءً ظهرًا) تفریع «لاتمار» بر جمله «مایعلمهم...» به وسیله حرف «فاء»، بیانگر نکته یاد شده است.

۲۰- پیامبر(ص) در کسب آگاهى از ماجراى اصحاب کهف، مجاز به نظرخواهى از هیچ صاحب نظرى نبود. (و لاتستفت فیهم منهم أحدًا) ضمیر در «منهم» به کسانى مربوط است که در باره عدد اصحاب کهف به اظهار نظر مى پرداختند.

۲۱- آگاهى پیامبر(ص) از ماجراى اصحاب کهف، تنها از طریق وحى الهى امکان پذیر بود. (و لاتستفت فیهم منهم أحدًا) نهى «لاتستفت» ارشاد به بى ثمر بودن نظرخواهى است و مفاد آیه این است که از احدى، انتظار نمى رود که به نظرخواهى تو پاسخ صحیح بدهد.

موضوعات مرتبط

  • اختلاف: روش برخورد با اختلاف ۹
  • اصحاب کهف: احترام سگ اصحاب کهف ۵; اختلاف در تعداد اصحاب کهف ۲، ۳، ۴; بى تأثیرى علم به تعداد اصحاب کهف ۱۱; تعداد اصحاب کهف ۱، ۶، ۷; سگ اصحاب کهف ۴; فلسفه ابهام تعداد اصحاب کهف ۱۳; قصه اصحاب کهف ۵; کمى عالمان به تعداد اصحاب کهف ۱۶; مجادله در تعداد اصحاب کهف ۱۷; مجادله در قصه اصحاب کهف ۱۷; نظرخواهى درباره اصحاب کهف ۲۰
  • اعداد: عدد پنج ۳، ۶; عدد چهار ۴; عدد سه ۳، ۶; عدد شش ۴; عدد هشت ۴; عدد هفت ۳، ۷
  • پرسش: اجتناب از پرسش بیجا ۱۴
  • جاهلان: سرزنش مجادله با جاهلان ۱۹
  • حقایق: منشأ تبیین حقایق ۱۰
  • خدا: تعالیم خدا ۹; ربوبیت خدا ۱۵; علم خدا ۱۵; نقش علم خدا ۱۰، ۱۳، ۱۴
  • رهبران دینى: مسؤولیت رهبران دینى ۱۰
  • سخن: ترک سخن بى علم ۱۰; سخن بى علم ۸; سرزنش سخن بى منطق ۸
  • غفلت: غفلت از تعالیم قصه اصحاب کهف ۱۲
  • مجادله: اجتناب از مجادله ناپسند ۱۸; مجادله ناپسند ۱۹
  • محمد(ص): تکلیف محمد(ص) ۱۳; زمینه تربیت محمد(ص) ۱۳; محدوده مسؤولیت محمد(ص) ۱۷، ۲۰; محمد(ص) و قصه اصحاب کهف ۱۷، ۲۰ ، ۲۱; معلم محمد(ص) ۹
  • مردم: بینش مردم مقارن بعثت ۲، ۳، ۴; مردم مقارن بعثت و اصحاب کهف ۲، ۱۶
  • معاشرت: آداب معاشرت ۹
  • وحى: نقش وحى ۲۱

منابع