تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳

سوره طور

آيات ۱ - ۱۰، سوره طور

سوره طور مكى است و چهل و نه آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الطورِ(۱) وَ كِتَبٍ مَّسطورٍ(۲) فى رَقٍّ مَّنشورٍ(۳) وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ(۴) وَ السقْفِ الْمَرْفُوع (۵) وَ الْبَحْرِ المَْسجُورِ(۶) إِنَّ عَذَاب رَبِّك لَوَقِعٌ(۷) مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ(۸) يَوْمَ تَمُورُ السمَاءُ مَوْراً(۹) وَ تَسِيرُ الْجِبَالُ سيراً(۱۰) ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم . سوگند به كوه طور (۱). و كتاب نوشته شده (اى كه در اين كوه نازل شد) (۲). كتابى كه در اوراق است نساخ و منتشر مى شود (۳). و سوگند به خانه اى (كه همواره ) آباد است (۴). و سوگند به (آسمان كه ) سقف بلند است (۵). و به دريايى كه مالامال از آتش افروخته است (۶). كه محققا عذاب پروردگارت واقع خواهد شد (۷). و هيچ چيز جلوگيرش نمى تواند باشد (۸). (و اين عذاب در) روزى واقع مى شود كه آسمان (چون دود) به حركت در مى آيد (۹). و كوهها در اثر زلزله هاى شديد به راه خواهند افتاد(۱۰)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴

اشاره به مفاد كلى سوره مباركه طور و بيان مقصود از «طور» بيان آيات غرض اين سوره تهديد و انذار كسانى است كه هر آيتى را تكذيب نموده و همواره با حق عناد مى ورزند. مى خواهد اينگونه كفار را به عذابى كه براى روز قيامتشان آماده كرده بيم دهد و به همين منظور با سوگندهايى غليظ، از وقوع چنين عذابى و تحقق آن در قيامت خبر مى دهد و مى فرمايد: عذاب آن روز، ايشان را رها نخواهد كرد تا بر آنان واقع شود، و هيچ گريزى از آن ندارند. سپس پاره اى از صفات آن عذاب و آن ويل را كه عذابى است عمومى و جدا ناشدنى بيان مى كند، و در مقابل ، قسمتى از نعمتهاى اهل نعيم آن روز را كه همان متقين هستند شرح مى دهد، همانهايى كه در دنيا در ميان اهل خود به شفقت رفتار مى كردند، و خدا را به ايمان مى خواندند، و به يكتايى مى ستودند. و آنگاه شروع مى كند به توبيخ مكذبين ، كه نسبتهاى ناروايى به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) و به قرآن و دين حقى كه بر آن جناب نازل شده مى دادند. و در پايان ، سوره را با تكرار همان تهديدها ختم نموده ، رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اين كه پروردگار خود را تسبيح گويد. و اين سوره شهادت سياق آياتش ، در مكّه نازل شده است . وَ الطورِ بعضى از مفسرين گفته اند: «طور» به معناى مطلق كوه است ، و هر كوهى را طور مى گويند، و ليكن است عمالش در آن كوهى كه موسى (عليه السلام ) با خداى تعالى سخن گفت غلبه يافته ، و در آيه مورد بحث هم مناسبتر آن است كه همان كوه منظور باشد، چون سوگند همواره به چيزى مى خورند نوعى قداست داشته باشد، و از ميان كوهها اين كوه است خداى تعالى مقدسش دانسته ، و پر بركتش ساخته است ، همچنان كه در آيه «و طور سينين » نيز به آن سوگند ياد كرده و در آيه «و ناديناه من جانب الطّور الايمن » از آن نام برده ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵

و در آيه «فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى » آن را وادى مقدس خوانده ، و در آيه نودى من شاطى ء الواد الايمن فى البقعة المباركة من الشجرة )) آن را بقعه اى مبارك دانسته كه در كرانه دست راست وادى ، قرار دارد. بعضى هم گفته اند: «مراد مطلق كوهها است و خدا به همه كوهها سوگند ياد كرده از اين جهت كه در كوهها انواع نعمتها را قرار داده و درباره آنها فرموده : ((و جعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها - خداوند در زمين و بر بالاى آن كوههايى پا بر جا قرار داده و بركتها در آن نهاده .» اقوال مختلف در معناى «رق » و مراد از كتابى كه مسطور و در رقى منشور است وَ كِتَبٍ مَّسطورٍ فى رَقٍّ مَّنشورٍ بعضى گفته اند: كلمه «رقّ» به معناى مطلق چيزهايى است كه در آن چيزى نوشته شود، مانند كاغذ. بعضى ديگر گفته اند: به معناى ورق است . و بعضى گفته اند: به معناى خصوص ورقهايى است كه از پوست حيوانات درست مى كردند. و كلمه نشر كه مصدر كلمه «منشور» است به معناى گستردن و متفرق كردن است . و مراد از «كتابى كه مسطور و در رقى منشور است » به گفته بعضى لوح محفوظ است كه خدا تمامى حوادث عالم را آنچه بوده و هست و خواهد بود در آن نوشته ، و ملائكه آسمان ، آن را مى خوانند (و اجراء مى كنند). بعضى هم گفته اند: مراد از آن قرآن كريم است كه خدا آن را در لوح محفوظ نوشته . و بعضى گفته اند: تورات است كه در سابق در كاغذهاى پوستى نوشته مى شد، و هر وقت مى خواست ند آن را بخوانند لوله كاغذ را باز مى كردند و مى خواندند. و به نظر ما مناسب تر با آيه قبلى آن است كه بگوييم : منظور از آن همان قول اخير است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶

مقصود از بيت معمور و بحر مسجور

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ بعضى گفته اند: مراد از «بيت معمور» كعبه مشرفه است ، چون كعبه اولين خانه اى بود كه براى عبادت مردم بنا شد، و همواره از اولين روز بنايش تا كنون آباد و معمور بوده است ، همچنان كه قرآن كريم درباره اش ‍ مى فرمايد: «انّ اوّل بيت وضع للنّاس للّذى ببكة مباركا و هدى للعالمين ». ولى ، در روايات وارده ، آمده كه «بيت معمور» خانه اى است در آسمان ، برابر كعبه كه محل زيارت ملائكه است . و اگر كلمه «كتاب » در اين آيه نكره و بدون الف و لام آمده براى اين است كه اشاره كند به اين كه چنين كتابى بى نياز از تعريف است ، و اين قسم نكره آوردن ، خود نوعى تعريف و مستلزم آن است . وَ السقْفِ الْمَرْفُوع منظور از «سقف بر افراشته »، آسمان است . وَ الْبَحْرِ المَْسجُورِ راغب در مفردات مى گويد: كلمه «سجر» كه مسجور از آن گرفته شده معناى شعله ور كردن و تيز كردن آتش است . ولى صاحب مجمع البيان گفته : «مسجور به معناى مملو است ، مثلا وقتى گفته مى شود: ((سجرت التنور»، معنايش اين است كه من تنور را پر از آتش كردم )). و آيه شريفه به هر دو معنا تفسير شده ، مؤ يد معناى اول آيه «و اذا البحار سجرت » است ، و در حديث آمده كه در روز قيامت درياها آتشى افروخته مى شوند. بعضى هم گفته اند: مراد از «بحر مسجور» دريايى است كه آبش ‍ خشك شده و در بسترش آتش افروخته مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷

إِنَّ عَذَاب رَبِّك لَوَقِعٌ مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ اين آيه ، جواب سوگند سابق است ، و مراد از عذابى كه از واقع شدنش ‍ خبر مى دهد عذاب روز قيامت است ، همان عذابى كه كفار تكذيب كننده آيات خداى را، به آن تهديد مى كرد، همچنان كه آيه بعدى هم به آن اشاره مى كند و مى فرمايد: روزى كه آسمان به سرعت به حركت در مى آيد، و جمله «ما له من دافع » دلالت دارد بر اين كه اين عذاب از امورى است كه قضايش رانده شده و گريزى از وقوعش نيست ، همچنان كه در جاى ديگر، همين معنا آمده مى فرمايد: «و ان الساعة اتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور». «عذاب ربّك » - اگر عذاب را به رب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نسبت داده و فرموده است «عذاب پروردگارت »، با اين مى توانست بفرمايد: «عذاب اللّه - عذاب خدا» براى است رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را عليه آنهايى كه دعوتش را تكذيب كردند تاءييد نمايد و آن جناب را دلگرم كند كه پروردگارش در چنين روزى خوارش نمى سازد، و بى ياورش نمى گذارد. همچنان كه همين مضمون را در جاى ديگر آورده مى فرمايد: «يوم لا يخزى اللّه النبى و الذين امنوا معه ». يَوْمَ تَمُورُ السمَاءُ مَوْراً وَ تَسِيرُ الْجِبَالُ سيراً كلمه «يوم » ظرف است براى جمله «ان عذاب ربك لواقع »، مى فرمايد عذاب مذكور در چنين روزى و در چنين ظرفى محقق مى شود. معناى جمله «تمور السماء....» در وصف روز قيامت و كلمه «مور» - به طورى كه در مجمع البيان آمده - به معناى تردد و آمد و رفت چيزى چون دود است ، همچنان كه دود در فضا مى پيچد و آمد و شد مى كند تا از بين برود. راغب هم قريب به اين معنى را بيان كرده و گفته : «به معناى جريان سريع است ». به هر حال در اين آيه شريفه ، اشاره اى است به درهم پيچيده شدن عالم آسمان ها كه در آيه شريفه «اذا السماء انفطرت و اذا الكواكب انتثرت » و آيه شريفه «يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب » و آيه «و السموات مطويات بيمينه » نيز آمده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸

همچنان كه جمله «و تسير الجبال سيرا» اشاره است به آن زلزله عظيمى كه قبل از قيام قيامت در زمين رخ مى دهد، و قرآن كريم در چند جا از آن ياد كرده ، مانند آيه شريفه «اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا» و آيه «و سيرت الجبال فكانت سرابا». بحث روايتى

(رواياتى درباره مراد از طور، بيت معمور و.... كه بدآنها قسم ياد شده است )

در تفسير قمى در ذيل آيه «و الطور و كتاب مسطور» مى گويد: طور كوهى است در طور سيناء. (و به گفته وى معلوم مى شود در سيناء سر زمينى است به نام طور كه كوه طور در آن واقع شده ). و در مجمع البيان در ذيل آيه «و البيت المعمور» به نقل از ابن عباس ‍ و مجاهد مى گويد: بيت معمور خانه اى است در آسمان چهارم ، و درست مقابل كعبه ، و از بس ملائكه براى عبادت در آن آمد و شد دارند هميشه معمور و آباد است . و از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) هم روايت شده فرموده : در هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن مى شوند، و چون بر مى گردند ديگر تا ابد آنجا را زيارت نمى كنند. مؤ لف : اين مطلب را كه بيت معمور خانه اى است در آسمان كه ملائكه پيرامون آن طواف مى كنند، در روايات شيعه و سنى هر دو آمده ، اماروايات در تعيين محل خانه مذكور اختلاف دارند، در بيشتر آنها آمده كه در آسمان چهارم واقع است . و در بعضى آمده كه در آسمان اول است . و بعضى ديگر محل آن را آسمان هفتم دانسته . و نيز صاحب مجمع البيان از على (عليه السلام ) نقل كرده كه در تفسير آيه «والسقف المرفوع » فرموده : سقف مرفوع ، همان آسمان است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹

و در تفسير قمى از امام (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: سقف مرفوع ، آسمان ، و بحر مسجور، درياها است ، كه در روز قيامت افروخته مى شود. و در مجمع البيان در معناى بحر مسجور گفته : يعنى دريايى مملو - نقل از قتاده . و بعضى گفته اند: يعنى افروخته و سرخ شده مانند تنور - نقل از مجاهد و ضحاك واخفش و ابن زيد. بعضى هم گفته اند: درياها در روز قيامت آتش مى شود و چون آهن سرخ مى گردد، آنگاه همه را به هم راه داده و به آتش دوزخ راه مى دهند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۰

آيات ۱۱ - ۲۸، سوره طور

فَوَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۱۱) الَّذِينَ هُمْ فى خَوْضٍ يَلْعَبُونَ(۱۲) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نَارِ جَهَنَّمَ دَعاًّ(۱۳) هَذِهِ النَّارُ الَّتى كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(۱۴) أَ فَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لا تُبْصِرُونَ(۱۵) اصلَوْهَا فَاصبرُوا أَوْ لا تَصبرُوا سوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۱۶) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ نَعِيمٍ(۱۷) فَكِهِينَ بِمَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقَاهُمْ رَبهُمْ عَذَاب الجَْحِيمِ(۱۸) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۱۹) مُتَّكِئِينَ عَلى سرُرٍ مَّصفُوفَةٍ وَ زَوَّجْنَهُم بحُورٍ عِينٍ(۲۰) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ اتَّبَعَتهُمْ ذُرِّيَّتهُم بِإِيمَنٍ أَلحَْقْنَا بهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ مَا أَلَتْنَهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شىْءٍ كلُّ امْرِى بمَا كَسب رَهِينٌ(۲۱) وَ أَمْدَدْنَهُم بِفَكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِّمَّا يَشتهُونَ(۲۲) يَتَنَزَعُونَ فِيهَا كَأْساً لا لَغْوٌ فِيهَا وَ لا تَأْثِيمٌ(۲۳) وَ يَطوف عَلَيهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ(۲۴) وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۵) قَالُوا إِنَّا كنَّا قَبْلُ فى أَهْلِنَا مُشفِقِينَ(۲۶) فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ وَقَانَا عَذَاب السمُومِ(۲۷) إِنَّا كنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبرُّ الرَّحِيمُ(۲۸)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۱

ترجمه آيات پس در آن روز واى به حال تكذيب كنندگان (۱۱). كه هر آيتى روشن را بازيچه و مورد بگو قرار مى دهند (۱۲) روزى كه آنان به شدتى وصف ناپذير، به سوى جهنم رانده مى شوند (۱۳). و به ايشان گفته مى شود اين همان آتشى است كه در دنيا همواره آن را تكذيب مى كرديد (۱۴). حال آيا باز هم اين آتش سحر است ؟ (همچنان كه در دنيا سحرش ‍ مى خوامدند) يا امرى است ديدنى ولى شما بينايى نداريد؟ (۱۵). بچشيد سوزش آن را چه صبر بكنيد و چه نكنيد برايتان يكسان است ، چون جزايى كه به شما داده مى شود همان اعمالى است كه مى كرديد (۱۶). به درستى كه مردم با تقوا در بهشت ها و در نعيمند (۱۷). در حالى كه با يكديگر درباره آنچه پروردگارشان به آنان داده گفتگو مى كنند و لذت مى برند، و پروردگارشان از عذاب دوزخ محفوظشان داشت (۱۸). و به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد به خاطر آن اعمال خيرى كه مى كرديد (۱۹). بهشتيان در حالى مى خورند و مى نوشند كه بر كرسى هاى بهم پيوسته تكيه داده اند، و ما ايشان را با حورالعين تزويج كرده ايم (۲۰). و كسانى كه ايمان آوردند و ذريه شاءن هم با ايمان خود - هر چند ضعيف از ايمان پدران شاءن باشد - ملحق به ايشان شدند، ما نيز ذريه شاءن را ايشان ملحق نموده ، چيزى از پاداش آنان كم نمى كنيم ، براى اين كه هر كس در گرو عملى است كه كرده (۲۱). در بهشت آنچه از ميوه و گوشت كه هوس كنند پى در پى در اختيارشان قرار مى دهيم (۲۲). قدح شراب در بينشان دست به دست مى گردد، شرابى كه نه مانند شراب دنيا لغوى در آن است و نه گناه (۲۳). و غلامان بهشتى كه در حسن و صفا چون لولو دست نخورده اند پيرامون ايشان و در خدمتگزاريشان آمد و شد دارند (۲۴). و بهشتيان به يكديگر روى آورده احوال هم را مى پرسند (۲۵). مى گويند: ما قبل از اين كه در دنيا بوديم نسبت به خويشاوندان خود خيرخواه بوديم ، و از خطر هلاكت زنهارشان مى داديم (۲۶). (و به خاطر همين خيرخواهى ) خداى تعالى بر ما منت نهاد، و از عذاب درون سوز جهنم ، حفظمان فرمود (۲۷). آرى روش ما قبل از اين چنين بود كه همواره او را مى خوانديم ، چون مى دانستيم كه او نيكوكار مهربان است (۲۸).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۲

بيان آيات اين آيات نشانه كسانى را كه اين عذاب بر سرشان مى آيد بيان مى كند، عذابى كه در آن و در وقوعش هيچ شكى نمى توان كرد، و حال آن اشخاص را در آن روز بيان مى كند، و غرض اصلى اين سوره همين است - همچنان كه قبلا هم خاطر نشان كرديم - اما اين كه در اين ميان نامى هم از متقين مى برد و شرح حالى از آنان بيان مى كند از باب تطفل است ، و مى خواهد انذار و تهديد كفار را تاءكيد كند. فَوَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ اين جمله تفريع و نتيجه گيرى از آيات قبل است كه از وقوع حتمى عذاب قيامت سخن مى گفت ، مى فرمايد: وقتى مطلب از اين قرار بود، و هيچ مفرى از وقوع عذاب نبود، پس واى به حال كسى كه اين عذاب برسرش آيد مسلم آنها دروغگويانند يعنى واى به حال كسى كه آيات خداى را تكذيب مى كند، كه قدر متيقن از جهنميان ، همين ها هستند. پس ، اين جمله به دلالت التزامى دلالت دارد بر اين كه معذب هاى روز قيامت مكذبين در دنيا هستند، و به دلالت مطابقى دلالت دارد بر اين كه حال آن روزشان وا ويلاست . (به عبارت ساده تر اين كه آيه شريفه صريحا نمى فرمايد مكذبين داخل آتش مى شوند، ليكن چيزى درباره آنان مى گويد كه لازمه اش دخول در آتش است ، و آن اين است كه واى به حال مكذبين ). ممكن هم هست تقدير كلام را اينطور بگيريم كه وقتى مسلم شد كه عذاب واقع شدنى است ، و مسلم نخست شامل حال مكذبين مى شود، چون آنها هستند كه به خدا كفر مى ورزند و روز قيامت را تكذيب مى كنند، پس واى به حال ايشان از آن روز، در نتيجه جمله اى كه دلالت مى كند بر عذاب مكذبين جمله «عذاب ربك » است ، براى اينكه عذاب خدا كسى را مى گيرد كه خدا او را دعوت كند، و او اجابت ننمايد و دعوتش را تكذيب كند. الَّذِينَ هُمْ فى خَوْضٍ يَلْعَبُونَ كلمه «خوض » به معناى دخول در سخن باطل است . راغب مى گويد: خوض عبارت است از ورود در آب و عبور كردن در آن ، ولى به طور استعاره در ورود در امور و كارها نيز استعمال مى شود،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۳

و بيشتر مواردى كه در قرآن استعمال شده در مورد امورى است كه شروع در آن مذموم است . و اگر كلمه مذكور را در آيه شريفه بدون الف و لام و با تنوين تنكير «خوض » آورده ، براى اين است كه بفهماند اين كلمه صفتى دارد كه حذف شده و تقدير آن «خوضى عجيب » است . و از آنجايى كه اشتغال به سخن باطل نتيجه حق نمى دهد،و به جز نتايج خيالى كه قوه و هم آن را براى خوض كننده زينت مى دهد و مى آرايد فايده اى ندارد. لذا چنين خوضى را لعب و بازيچه خواند، چون عملى بازيچه باشد آن عملى است كه غير از آثار خيالى اثرى ندارد. و معناى جمله اين است كه : «آنهايى كه به طور مستمر در خوضى عجيب بازى مى كنند، و سرگرم مجادله در آيات خدا و انكار آن و استهزاى به آن هستند، ويل بر آنان باد». يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نَارِ جَهَنَّمَ دَعاًّ كلمه «دع » - با تشديد عين - به معناى دفع و پرت كردن به شدت است ، و ظاهرا كلمه «يوم » بيان باشد براى كلمه «يومئذ». هَذِهِ النَّارُ الَّتى كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ يعنى به ايشان گفته مى شود: اين همان آتشى است كه به آن تكذيب مى كرديد، كه البته منظور از تكذيب آتش ، تكذيب خبرهايى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به وحى الهى از وجود آن خبر مى داده و مى فرموده : به زودى مجرمين با آن آتش معذب مى شوند. و خلاصه ، معناى آيه اين است كه : مى بينيد مصداق همان آتشى است انبياء از وجودش خبر مى دادند، و شما تكذيبشان مى كرديد، (و يا آن آتش را تكذيب مى كرديد). أَ فَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لا تُبْصِرُونَ اين جمله ، تفريع و نتيجه گيرى از آيه قبل است ، و استفهام در آن استفهام انكارى است ، استفهامى است به منظور تفريع و سرزنش آنان ، و معنايش اين است كه : وقتى اين آتش همان آتش است كه تكذيبش ‍ مى كرديد، پس ديگر اين خبرى كه قرآن مى دهد نمى تواند سحر باشد، همچنان كه شما پنداشته ايد و اخبار انبيا را سحر خوانديد. و نيز نمى تواند امرى موهوم و خرافى باشد، آنطور كه شما بدان تفوّه مى كرديد و به زبان مى آورديد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۴

بلكه امرى است روشن و عيان ، پس آيه شريفه در معناى آيه «و يوم يعرض الذين كفروا على النار اليس هذا بالحق » خواهد بود. و به بيانى كه گذشت و معنايى كه براى آيه كرديم روشن شد كه كلمه «ام » در جمله «ام انتم لا تبصرون » ام متصله است و اين كه بعضى گفته اند: «ام منقطعه و به معناى ((لكن » است )) خالى از بعد نيست .

عذاب مكذبان عين عمل آنها است و چه صبر كنند و چه بى تابى از آنان جدا شدنى نيست

اصلَوْهَا فَاصبرُوا أَوْ لا تَصبرُوا سوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ماده «صلى » - به فتحه صاد و سكون لام - كه مصدر «اصلوا» وامر از آن است ، به معناى چشيدن و تحمل كردن حرارت آتش است ، و در نتيجه معناى جمله «اصلوها» اين است كه : «بچشيد آن را»بچشيد و تحمل كنيد حرارت آتش دوزخ را. و جمله «فاصبروا اولا تصبروا» به خاطر اين كه فاى تفريع بر سرش ‍ در آمده نتيجه اى است كه از دستور «بچشيد حرارت آتش » را گرفته ، و اگر اين نتيجه را با ترديد بين امر و نهى بيان كرده ، و فرموده : «صبر بكنيد و يا نكنيد» خواسته است به طور كنايه بفهماند صبر كردن و نكردن شما يكسان است . و به همين جهت دنبال اين جمله به طور صريح فرموده : «سواء عليكم »، يعنى اين چشيدن آتش برايتان حتمى است و از شما جدا شدنى نيست ، چه صبر بكنيد و چه نكنيد، نه اين كه صبر كردن ، عذاب را از شما بر مى دارد و يا حداقل آن را تخفيف مى دهد، و نه اين كه بى صبرى و جزع و فزع سودى به حالتان دارد. و جمله «سواء عليكم » خبرى است براى مبتدايى تقديرى ، و تقدير كلام «هما سواء عليكم - آن دو بر شما يكسانند» مى باشد، و اگر كلمه «سواء» را مفرد آورد، با اين كه در كلام دو چيز بودند كه با هم يكسان بودند، يكى صبر و يكى بى صبرى ، از اين جهت است كه كلمه «سواء» در اصل مصدر است ، و مصدر هم هجا مفرد مى آيد. و جمله «انما تجزون ما كنتم تعملون »، در مقام تعليل براى لازم بودن عذاب مذكور، و يكسان بودن صبر و جزع است ، و معنايش اين است كه : اين كه گفتيم اين عذاب برايتان حتمى است ، و از شما جدا شدنى نيست ، براى اين بود كه ما اين عذاب را از جاى ديگر نياورده ايم ، بلكه عين عمل خود شما است ، همان كارهايى است كه مى كرديد، و معقول نيست ميان عمل و صاحب عمل سلب نسبت شود، و همواره اين نسبت برقرار است ، يعنى الى الابد اين عمل ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵

عمل آن عامل است ، پس به همين جهت اگر در ظرف قيامت عمل صورت آتش جلوه كند، تا اءبد به جان عامل خود مى افتد، و اگر هم بگوييم تقدير كلام «انما تجزون جزاء ما كنتم تعملون » است ، باز هم اين ملازمه صحيح است ، و معنايش اين است كه ما از جايى ديگر آتش نياورده ايم ، و اين آتش جزاى اعمال شما و آثار همان كارهايى است كه مى كرديد. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ نَعِيمٍ كلمه «جنت » به معناى بستانى است كه درختان ، آن را پوشانده باشد، (چون از ماده «جن » گرفته شده كه به معناى ستر است )، و كلمه نعيم معناى نعمت بسيار است . و معناى آيه اين است كه : مر دم با تقوا و آنها كه در زندگى از خدا پروا دارند در روز قيامت در بستان ها سكونت مى كنند، و نعمتى فراوان بر آنان احاطه دارد. معناى اينكه در وصف متقين بهشتى فرمود: «فاكهين بما آتيهم ربهم ...» فَكِهِينَ بِمَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقَاهُمْ رَبهُمْ عَذَاب الجَْحِيمِ كلمه «فاكهه » كه «فاكهين » از آن گرفته شده ، به معناى مطلق ميوه است . و بعضى گفته اند: به معناى همه ميوه ها، به جز انگور و انار است ، وقتى گفته مى شود «فلان تفكه و يا فلان فكه » هم معنايش اين است كه ميوه را به يكديگر دادند، و هم اين است كه آن را تناول كرد، و در آيه شريفه به هر دو معنا تفسير شده . بعضى گفته اند: يعنى اهل بهشت با يكديگر درباره نعمت هايى كه خداى تعالى به ايشان داده با هم گفتگو مى كنند. و بعضى ديگر معنا كرده اند به اين كه : ميوه و فاكهه هايى را كه خدا به ايشان داده مى گيرند. بعضى هم گفته اند: معنايش اين است كه : از آن احسان ها كه پروردگارشان به ايشان مى كند لذت مى برند. و برگشت اين معنا به همان معناى اول است . بعضى هم گفته اند: معنايش اين است كه : از آن چه خدا به ايشان داده شگفتى مى كنند. كه شايد برگشت اين هم به معناى دوم باشد. و اگر كلمه «ربهم » را در جمله اى كوتاه دوباره آورد، براى او بفهماند پروردگارشان به ايشان عنايتى دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶

كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ يعنى به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، خوردنى و نوشيدنى گوارا، كه در حقيقت كلمه «هنيئا» صفت است كه در جاى مفعول مطلق نشسته ، و يا مفعول به است . و جمله «بما كنتم تعملون » يا متعلق به جمله «كلوا و اشربوا»، و يا به كلمه «هنيئا». مُتَّكِئِينَ عَلى سرُرٍ مَّصفُوفَةٍ وَ زَوَّجْنَهُم بحُورٍ عِينٍ كلمه «متكئين » جمع اسم فاعل از باب افتعال است كه مصدر آن اتكاء مى باشد، و «اتكاء» به معناى تكيه دادن به پشتى و يا مثل آن است . و كلمه «سرر» جمع سرير است ، (كه به معناى تخت و به اصطلاح امروز مبل است ). و كلمه «مصفوفة » از ماده «صف » است ، كه به معناى رديف قرار گرفتن چند نفر در يك خط است ، (مانند صف لشكر و يا صف نماز)؛ پس معناى مصفوفه اين است كه : اهل بهشت به يكديگر وصلند و اتصال دارند. و معناى آيه اين است كه : ايشان بر پشتى ها و بالش ها تكيه دارند، در حالى كه بر روى مبلهاى رديف هم ، قرار گرفته باشند. «و زوجناهم بحور عين » - منظور از «تزويج » قرين شدن دو نفر باهمند. و معناى جمله اين است كه : ما ايشان را قرين حورالعين كرديم ، نه اين ميان آنان عقد زناشويى برقرار ساختيم ، به دليل اين كه فرموده : «بحور عين » و تزويج را با حرف «باء» متعدى كرده و اگر منظور از تزويج نكاح به عقد بود احتياج به حرف باء نبود، همچنان كه در جاى ديگر قرآن بدون حرف مذكور مفعول خود را گرفته از آن جمله آيه «زوجناكها» است ، كه - به طورى كه گفته اند - معنايش اين است كه ما زينب را ازدواج تو در آورديم . وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ اتَّبَعَتهُمْ ذُرِّيَّتهُم بِإِيمَنٍ أَلحَْقْنَا بهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ مَا أَلَتْنَهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شىْءٍ ... بعضى گفته اند: فرق ميان «اتباع » و «لحوق » با اين كه در هر دو تقدم و تاخر هست ، - اين است كه در اتباع بايد تابع و متبوع هر دو در مورد اتباع مشترك باشند، هر جا كه متبوع مى رود و هر كارى كه او مى كند تابع هم برود و بكند، آن وقت است كه مى گوييم فلانى از فلان كس تبعيت كرد، به خلاف لحوق كه لازم نيست در كار و راه ملحوق ، شركت داشته باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۷

توضيح آيه :«و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنابهم ذريتهم ...» و چند وجهدر معناى آن . كلمه «التناهم » از ماده «لوت » است كه به معناى نقص است ، ماضى ثلاثى مجردش «لات » و باب افعالش «الات » مى شود؛ پس معناى «ما التناهم » اين است كه ما با الحاق ذريه مؤ منين به مؤ منين ، چيزى از عمل خود آنان ناقص نمى كنيم . و از ظاهر آيه شريفه بر مى آيد كه در مقام منت نهادن است ، خداى سبحان بر مؤ منين منت مى گذارد كه به زودى ذريه ايشان را - البته آنهايى را كه در ايمان از پدران خود پيروى كردند - به خود آنان ملحق مى كند. و بدين وسيله چشم پدران را روشن مى سازد، و همين معنا خود قرينه اى است بر اين كه تنوين در كلمه «بايمان » براى اين است كه بر نوعى غير مشخص از ايمان دلالت كند، نه براى تعظيم ايمان . در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه : ما از ميان ذريه هاى مؤ منين ، آنهايى را در ايمان به خدا به نوعى از پدران پيروى كنند به پدران شان ملحق مى كنيم ، هر چند كه ايمانشان به درجه ايمان پدرانشان نرسد. چون اگر تنها آن ذريه اى را به پدران مؤ من ملحق كند كه ايمانشان يا مساوى و يا كاملتر از ايمان پدران باشد، ديگر منت نهادن معنا ندارد. از سوى ديگر، از اين كه اتباع در ايمان را مطلق و بيقيد آورد، و همواره كلام مطلق منصرف به فرد روشنش مى شود، ناگزير بايد بگوييم منظور از اتباع ، اتباع فرزندان بالغ است ، چون خردسالانى كه هنوز به حد تكليف نرسيده اند، ايمانشان هنوز ايمان صحيح نشده ، پس قهرا مراد از ذريه ، فرزندان كبيرند كه مكلف به ايمان هستند. بنابر اين ، آيه شريفه ، شامل صغار از اولاد كه قبل از بلوغ از دنيا مى روند نمى شود، و اين منافات ندارد با اين كه اولاد صغار مؤ منين هم شرعا محكوم به ايمان باشند. مگر اين كه بگوييم : نكره آمدن ايمان عموميت را مى رساند، و معنا چنين مى شود: ذريه ايشان در ايمان ، كه از پدران خود پيروى كرده اند، حال چه اين كه آن ايمان ، ايمان واقعى باشد، يا ايمان به حسب حكم شرع باشد. مطلب ديگر اين كه سياق امتنان ، قرينه است بر اين كه ضمير جمع در جمله «ما التناهم » و در «من عملهم » به «الذين امنوا» بر مى گردد، همچنان كه دو ضمير در «اتبعتهم » و در «ذريتهم » به ايشان بر مى گردد، چون وقتى فرمود: «ما اينان را به آنان ملحق مى كنيم »، جاى اين توهم بود كه نكند خدا مى خواهد از پاداش ‍ پدران كم نموده به فرزندان بدهد، لذا با جمله «و ما التناهم من عملهم من شى ء» خواست اين توهم را دفع كند و بفرمايد: كم كردن از پاداش ‍ پدران با امتنان منافات دارد، و معلوم است كه آنچه با امتنان منافات دارد اين است كه از ثواب پدران كم كند نه از ثواب فرزندان . پس اين بهترين دليل است كه دو ضمير «ما التناهم » و «من عملهم » هم به همان پدران مؤ من بر مى گردد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۸

پس حاصل كلام اين شد كه : جمله «والذين امنوا...» جمله اى استينافى كه خداى تعالى در آن بر مؤ منين منت مى گذارد كه به زودى اولادشان را كه به نوعى از ايمان ، پدران خود را پيروى كرده اند به پدران ملحق مى كند، هر چند كه ايمان فرزندان به درجه ايمان پدران نرسيده باشد. و اين كار را بدان جهت مى كند كه پدران خشنود گشته چشمشان روشن شود، و در عين حال از پاداش پدران چيزى كم نمى كند، و از ثواب پدران چيزى به فرزندان نمى دهد، كه مزاحم حق پدران نباشد، و خدا خودش بهتر مى داند كه چه جور بدهد. و در معناى آيه مورد بحث ، اقوال ديگرى هست كه هيچ يك خالى از سخافت و سستى نيست . مثل اين قول كه بعضى گفته اند: جمله «و الذين امنوا» عطف است بر كلمه «حور عين »، و معنايش اين است كه : ما مؤ منين را با دو طايفه تزويج مى كنيم يكى با حورالعين تا از عروسى با آنان لذت ببرند، و دوم با «الذين امنوا» تا از رفاقت و همنشينى با آنان بهره مند شوند. بعضى ديگر گفته اند: مراد از كلمه «ذريه » تنها اولاد صغار است . و بعضى گفته اند: ضمير در جمله «ما التناهم » و در «من عملهم »ذريه بر مى گردد، و معنايش اين است كه : ما با ملحق كردن ذريه پدران چيزى از عمل ذريه كم نمى كنيم ، بلكه اعمال ذريه را تمام و كامل به او مى دهيم ، چه خير باشد و چه شر، آنگاه ملحق به پدرش ‍ مى كنيم .