تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


إِلا مَن تَاب وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ شيْئاً اين آيه استثنايى از آيه سابق است ، و مى فرمايد: كسانى كه از اين راه شيطانى برگردند و ايمان آورده عمل صالح كنند داخل بهشت گشته و به هيچ وجه ظلم نمى شوند بلكه به همان طبقه گذشته كه مورد انعام خدا بودند ملحق مى گردند البته با آنان ، نه اينكه از آنان باشند همچنانكه در آيه ((و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا(( نيز فرمود: كسانى كه خدا و رسول را اطاعت مى كنند با كسانى (نه از كسانى ) خواهند بود كه خدا به ايشان انعام فرموده ، كه عبارتند از انبياء و صديقين و شهداء و صالحين ، كه نيكو رفقايى هستند. ((فاولئك يدخلون الجنه (( - اين جمله از باب به كار بردن مسبب در جاى سبب است ، و اصل آن ((اولئك يوفون اجرهم (( است ، يعنى ايشان به تمام و كمال اجر خود را مى يابند، به دليل اينكه بعد از آن فرموده : ((و لا يظلمون شيئا(( چون ظلم نشدن در كوچكترين عمل از لوازم يافتن اجر تمام و كمال است ، نه از لوازم داخل بهشت شدن . جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا كلمه ((عدن (( به معناى اقامت است ، و اگر بهشت را عدن ناميده اند اشاره به اين است كه انسان بهشتى در بهشت ، جاودان و ابدى است ، و كلمه ((وعده به غيب (( وعده به چيزى است كه موعود فعلا آن را نمى بيند، و ((ماتى (( بودن ((وعد(( به اين است كه تخلف نكند، در مجمع البيان گفته : كلمه ((ماتى (( اسم مفعول است ولى معناى فاعل دارد، چون درست است كه تو، به آن وعده مى رسى ، ولى آن هم به تو مى رسد، هم چنانكه هر چيز كه به آدمى برسد آدمى هم به آن مى رسد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۶

هم گفته مى شود پنجاه سال بر من آمد، و هم من به پنجاه رسيدم ، بعضى ديگر گفته اند: موعود آدمى نيست ، بلكه بهشت است و مؤ منين به بهشت مى رسند، نه اين كه بهشت به مؤ منين برسد. لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سلَماً وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا اشاره به معناى اينكه بهشتيان از يكديگر ((سلام (( مى شنوند همانطور كه در اين آيه بيان فرموده يكى از خصوصى ترين صفات بهشت آن است كه در آن لغوى شنيده نمى شود، و خداى تعالى به اين نعمت در چند جا منت نهاده كه به زودى تفصيلش را در جاى مناسبى ان شاء اللّه بيان مى كنيم . و اگر سلام را از آن استثناء كرده استثناى منفصل است ، و كلمه ((سلام (( قريب المعناى با امن است - كه در سابق فرق ميان آن دو گذشت - و خلاصه اش اين بود كه وقتى به كسى مى گويى تو از من در امانى معنايش اين است كه از من حركت و سخنى كه ناراحتت كند نخواهى ديد، ولى وقتى به كسى مى گويى سلام من بر تو باد، معنايش ‍ اين است كه نه تنها چيزى كه ناراحتت كند نمى بينى ، بلكه هر چه مى بينى چيزى خواهد بود كه ناراحتت نمى كند، و اهل بهشت اين سلام را از ملائكه و از رفقاى بهشتى خود مى شنوند، همچنان كه خداى تعالى از ملائكه حكايت كرده كه مى گويند ((سلام عليكم طبتم (( و به رفقاى بهشتى نسبت داده فرموده ((فسلام لك من اصحاب اليمين (( ((و لهم رزقهم فيها بكره و عشيا(( - ظاهر كلام اين است كه آمدن رزق در صبح و شام كنايه باشد از آمدن آن پشت سر هم و بدون انقطاع . تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى نُورِث مِنْ عِبَادِنَا مَن كانَ تَقِيًّا

نكته اى در مورد تعبير از بهشت به ميراثى كه به متقين مى رسد

كلمه ((ارث (( و ((وراثت (( به معناى اين است كه مال و يا شبه مالى از شخصى به ديگرى برسد، بعد از آنكه شخص اول آن را با مردن خود و يا با جلاى وطن و امثال آن ترك گفته باشد. و در اينجا بهشت را از اين جهت ارث ناميده كه بهشت در معرض آن بود كه به تمامى افراد اعطاء شود، چون خدا آن را به شرط ايمان و عمل صالح به همه وعده داده بود، پس اگر به متقين اختصاص يافت و ديگران به خاطر اضاعه نماز و پيروى شهوات محروم شدند، در حقيقت از اينان به آنان ارث رسيده ، نظير اين عنايت در آيه ((ان الارض يرئها عبادى الصالحون ((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۷

به كار رفته ، و در آيه ((و قالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنه حيث نشاء فنعم اجر العاملين (( ميان ارث دادن و اجر جمع شده است . بحث روايتى (چند روايت در مورد اينكه مراد از ((ممن هدينا و اجتبينا(( ائمه عليهم السلام هستند و...) در مجمع البيان در ذيل آيه ((و ممن هدينا و اجتبينا...(( از على بن الحسين (عليهماالسلام ) روايت آورده كه فرمود: مقصود از آنان ماييم . مؤ لف : مناقب ابن شهر آشوب از آن جناب نظير روايت گذشته را آورده ، و با تفسيرى كه ما براى اين آيه كرديم معناى روايت روشن گرديد، چون مراد از آن اهل هدايت و اجتباء از غير انبياء است هر چند كه انبياء (عليهم السلام ) هم اهل هدايت و اجتباء هستند، و ليكن اينطور نيست كه غير انبياء كسى اهل اجتباء و هدايت نباشد، به دليل اينكه قرآن كريم صريحا مريم را اهل اجتباء دانسته ، با اينكه آن جناب پيغمبر نبوده . در تفسير روح المعانى گفته است : بعضى از اماميه از على بن الحسين (رضى اللّه عنهما) روايت كرده اند كه فرموده : منظور از اين آيه ماييم ، ولى اين سخن خلاف ظاهر آيه است ، علاوه بر اين حال روايات اماميه هم بر كسى از ارباب تميز پوشيده نيست . اين بود كلام روح المعانى ، و خطاء اين گفتار از آنچه گذشت معلوم است ، و علت اشتباه وى اين است كه جمله ((و ممن هدينا و اجتبينا(( را عطف بر جمله ((من ذريه آدم (( كرده و جمله ((من النبيين (( را بيان براى جمله ((اولئك الذين ...(( گرفته است ، در نتيجه ((اولئك الذين انعم اللّه عليهم (( را منحصر به نبيين كرده ، آنگاه ناچار شده بگويد كه آيه شريفه غير انبياء را شامل نمى شود، با اينكه خود او مى داند كه خداى تعالى در زمره همان منعم عليهم مريم را نام برده ، با اينكه آن جناب پيغمبر نبوده . و در الدر المنثور است كه احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۸

ابن مردويه و بيهقى (در كتاب شعب الايمان )، از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى خواند ((فخلف من بعدهم خلف ،(( و مى فرمود: بعد از شصت سال اين خلف خواهد آمد كه ((اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا((، آنگاه خلفى پديد مى آيد كه قرآن مى خوانند، اما اين قرآن از گلويشان تجاوز نمى كند، و سه طائفه قرآن مى خوانند، مؤ من و منافق و فاجر. و در مجمع البيان در ذيل جمله ((اضاعوا الصلوه (( گفته بعضى ها گفته اند كه مقصود كسانى است كه نماز را از وقت خود تاخير بيندازند نه اينكه ترك كنند و اين معنا از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده . مؤ لف : در كافى نيز نظير اين معنا را از داوود بن فرقد، از آن جناب روايت كرده ، و نيز از طرق عامه از ابن مسعود و عده اى از طبقه بعد از صحابه روايت شده . و از كتاب جوامع الجامع ، و نيز در روح المعانى ، در ذيل جمله ((و اتبعوا الشهوات (( از على (عليه السلام ) روايت آورده اند كه فرمود: پيرو شهوات كسى است كه ساختمان هاى عريض و طويل بسازد، و مركب مورد تماشاى مردم سوار شود، و لباس انگشت نما بپوشد. و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از طريق نهشل از ضحاك از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: غى ، دره اى است كه در جهنم قرار دارد. مؤ لف : در رواياتى ديگر آمده كه غى و اثام دو نهر است در جهنم ، و اين روايات بر فرض هم كه صحيح باشد آنطور كه بعضى پنداشته اند تفسير ديگرى براى اين دو كلمه نيست ، بلكه بيان مال امر غى است كه خلاصه جزاى آن در قيامت به چه صورتى خواهد بود، نظير اين روايت ، روايتى است كه در معناى كلمه ((ويل (( آمده كه چاهى در جهنم است ، و نيز در تفسير طوبى آمده كه درختى در بهشت است ، و همچنين رواياتى ديگر كه صورت و مجسم آخرتى كيفر را بيان مى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۹

آيات ۶۴ - ۶۵ سوره مريم

وَ مَا نَتَنزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّك لَهُ مَا بَينَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك وَ مَا كانَ رَبُّك نَسِيًّا(۶۴) رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصطبرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سمِيًّا(۶۵) ترجمه آيات (ما فرشتگان ) جز به فرمان پروردگارت نازل نشويم كه هر چه جلو رويمان و هر چه پشت سرمان هست از او است ، و پروردگارت فراموش ‍ كار نيست (۶۴) همان پروردگار آسمانها و زمين با هر چه ميان آنها است ، او را عبادت كن و در كار عبادتش شكيبا باش ، آيا همتائى براى او مى شناسى ؟(۶۵) بيان آيات وجه اتصال دو آيه : ((و ما نتنزل ربك (( با آياتقبل اين دو آيه نسبت به آيات قبل و بعد از آن به منزله جمله معترضه اند، و سياق اين دو شهادت مى دهد كه كلام در آن ، كلام فرشته وحى است ، و اما به وحى قرآنى و از ناحيه خداى سبحان ، چون نظم آن بدون شك نظمى است قرآنى ، و اين نظريه اى است كه روايت وارده به طرق مختلفه از اهل سنت ، و به نقل مجمع از ابن عباس آن را تاءييد مى كند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۰

و آن روايت اين است كه وقتى جبرئيل در نزول خود تاءخير كرد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از او پرسيد چرا دير كردى ؟ جبرئيل به وحى الهى گفت ((و ما نتنزل الا بامر ربك ... هل تعلم له سميا(( جمعى از مفسرين چون اين نكته به نظرشان نرسيده بود در بيان اتصال اين دو آيه به آيات ما قبلش تلاش كرده اند، بعضى گفته اند: تقدير آن ((و قال جبريل و ما نتنزل ...(( بوده ، بعضى ديگر گفته اند: اين دو آيه متصل به كلام سابق جبرئيل بوده ، كه به مريم گفت ((انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا...(( قومى ديگر گفته اند: جمله ((و ما نتنزل الا بامر ربك ...(( جزء كلام متقين است ، كه هنگام ورود به بهشت مى گويند، و تقدير آن چنين است ((و قال المتقون و ما نتنزل الجنه الا بامر ربك ...((، و بعضى ديگر حرفهائى زده اند، كه سخافت و بى پايگى از سر و روى همه آنها مى بارد، نه سياق ، آن را مى پذيرد و نه نظم بليغ قرآن ، و ديگر حاجتى نيست به اينكه وجوه فساد آنها را بيان كنيم ، و به زودى در ذيل بحث از آيه دوم وجه ديگرى براى اتصال مذكور خواهدآمد. وَ مَا نَتَنزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّك ... كلمه ((تنزل (( به معناى نزول به كندى و مهلت است ، چون از باب تفعل است كه مطاوعه و قبول ((نزل (( را افاده مى كند، مثلا وقتى گفته مى شود ((نزله فتنزل (( معنايش اين است كه فلانى او را نازل كرد و او قبول نمود، و سياق نفى و است ثناء، انحصار را مى فهماند و مى رساند كه ملائكه نازل نمى شوند مگر به امرى از خدا، همچنانكه در جاى ديگر فرمود ((لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون (( بيان اينكه سخن ملائكه : ((له ما بين خلفنا و ما بين ذلك (( مالكيت حقيقيه و مطلقه خدا راافاده مى كند كلمه ((امام (( و ((قدام (( و كلمه ((بين يديه ((، به معناى جلو و پيش رو است ، و يك معنا را مى رساند، با اين تفاوت كه ((بين يديه (( را در پيش روى نزديك استعمال مى كنند، آن پيش رويى كه طرف مسلط و مشرف بر آن باشد، ولى ((امام (( در مطلق جلو و پيش رو استعمال مى شود، پس ظاهر جمله اول يعنى ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك (( اين است كه آنچه زير نظر ما و مشرف بر ما است ، از آن خدا است ، و ظاهر جمله دوم ، يعنى ((و ما خلفنا((، به قرينه مقابله ، آن چيزهايى است كه از نظر ايشان غائب و مستور است . و بنابراين اگر مراد از جمله ((ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك (( مكان بوده باشد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۱

شامل قسمتى از مكان پيش روى ملائكه و مكانى كه در آنند و تمامى مكان پشت سر ايشان مى شود، ولى شامل تمام مكان پيش روى آنان نمى شود، و همچنين اگر مراد از آن ، زمان بوده باشد، شامل همه گذشته و حال ، و قسمتى از آينده ، يعنى آينده نزديك مى گردد، و حال آن كه سياق جمله ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك (( به صراحت احاطه را مى رساند، و با بعضى زمانها و يا مكانها دون بعضى نمى سازد. بنابراين وجه صحيح اين است كه ما كلمه ((ما بين ايدينا(( را بر اعمال ملائكه و آثار متفرع بر وجود ايشان حمل كنيم و بگوييم : به منظور اين است كه خدا آنچه عمل و اثر از ما سر مى زند مالك است ، و مراد از ((ما خلفنا(( را اسباب وجود ملائكه بگيريم و بگوييم : مراد از آن اين است كه خدا مالك تمامى آن اسباب و مقدماتى است كه قبل از هستى ما رديف كرد و آن اسباب سبب پيدايش ما شد، و جمله ((ما بين ذلك (( را حمل كنيم بر وجود خودم لائكه كه اگر آيه را چنين معنا كنيم آن وقت آيه شريفه متضمن بديع ترين تعبيرها، ولطيف ترين بيانات مى شود، كه با اين معنا احاطه الهى هم محفوظ مى ماند، چون برگشت معناى آيه به اين مى شود كه خدا مالك وجود ما و مالك متعلقات قبلى و بعدى وجود ما است .

اشاره به وجوه مختلف ديگر در معناى (له ما بين ايدينا و ما خلقنا و ما بين ذلك )

اين بود آن معنايى كه مى خواستيم براى اين جمله بكنيم ، ولى مفسرين در معناى آن اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند، مراد از ((ما بين ايدينا(( زمان آينده و پيش روى ما است ، و مراد از ((ما خلفنا(( زمان گذشته و مراد از ((ما بين ذلك (( زمان حال ما است . بعضى ديگر گفته اند: ما بين ايدينا(( يعنى زمان قبل از ايجاد، و ((ما خلفنا(( يعنى بعد از مرگ تا بر قرار شدن آخرت و ((ما بين ذلك (( يعنى مدت زندگى . بعضى ديگر گفته اند: ((ما بين ايدينا(( يعنى دنيا تا نفخه اول صور، و ((ما خلفنا(( يعنى بعد از نفخه دوم ، و ((ما بين ذلك (( يعنى بين اين دو نفخه كه مدت چهل سال است . بعضى ديگر گفته اند ((ما بين ايدينا(( يعنى آخرت و ((ما خلفنا(( يعنى دنيا، عده اى ديگر گفته اند: ((ما بين ايدينا(( يعنى قبل از خلق ، ((و ما خلفنا(( يعنى بعد از فناء، ((و ما بين ذلك (( يعنى بين دنيا و آخرت ، بعضى ديگر گفته اند: ((ما بين ايدينا(( يعنى آنچه از امر دنيا مانده و ((ما خلفنا(( يعنى آنچه گذشته و ((ما بين ذلك (( يعنى آنچه الان در آن هستند. بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه ابتداى خلقت و انتهاى اجل و مدت حيات ما است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۲

بعضى ديگر گفته اند: ((ما بين ايدينا(( يعنى آسمان و ((ما خلفنا(( يعنى زمين و ((ما بين ذلك (( يعنى بين آسمان و زمين است . بعضى ديگر عكس اين را گفته اند: بعضى ديگر گفته اند: ((ما بين ايدينا(( يعنى آنجايى كه بدان منتقل مى شوند، ((ما خلفنا(( يعنى آنجايى كه از آن منتقل مى گردند ((ما بين ذلك (( يعنى آن مكانى كه در آن هستند. اين اقوال سه گانه اخير مشتركند در اينكه كلمه ((ما(( موصول مكانى است ، همچنانكه آن هفت قول قبلى مشتركند در اينكه ما موصول زمانى است ، البته در اينجا قول ديگرى هست كه كلمه مذكور را اعم از زمانى و مكانى گرفته پس مجموع اقوال در معناى اين سه كلمه يازده قول شد، كه متاءسفانه هيچيك از آنها دليلى ندارند، علاوه بر اين اشكالى هم دارند، و آن اين است كه ملائكه را با انسان قياس كرده اند، و حق مطلب همان است كه ما گفتيم . پس جمله ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك (( افاده مى كند كه ملك خداى تعالى كه ملك حقيقى است و غير او كسى در آن تصرفى ندارد و نيز غير او در آن اراده اى - ندارد مگر به اذن و مشيت او، او، بر ملائكه احاطه دارد، و چون ملائكه معصيت ندارند پس هيچ عملى انجام نمى دهند مگر به امر او، و بعد از اذن و اراده او نمى كنند مگر آنچه را كه خدا اراده كند، پس هيچ ملكى نازل نمى شود مگر به امر او. و با اين بيان روشن گرديد كه جمله ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك (( در مقام تعليل جمله ((و ما نتنزل الا بامر ربك (( و در جمله آخر آيه كه مى فرمايد ((و ما كان ربك نسيا(( كلمه ((نسى (( بر وزن فعول ، از نسيان است ، و تتمه تعليل مزبور است ، و معنايش اين است كه خداى تعالى چيزى از ملك خود را فراموش نمى كند تا در نتيجه امر تدبير ملكش مختل بماند، پس در جائى كه نزول ملك واجب است ، امر به نزول را ترك نمى كند، و در جايى كه واجب نيست به آن امر نمى كند و هكذا، و گويا همين وجه باعث شد كه در آيه به جاى اثبات علم و يا يادآورى ، نسيان را از خداى تعالى نفى كند. بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه پروردگار تو انبياى خود را رها نمى كند، و عدم نزول ملائكه براى عدم امر به آن است ، نه اينكه خدا تو را رها كرده و به خود واگذار نموده باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۳

ولى اين حرف صحيح نيست ، زيرا هر چند كه به وجهى موافق با شاءن نزول آن كه گذشت مى باشد، و ليكن در اين صورت تعليل در جمله ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا(( ناتمام مى ماند، و جمله ((رب السموات و الارض و ما بينهما(( از فقرات قبليش بريده مى شود، كه توضيح آن به زودى خواهد آمد. رَّب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصطبرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سمِيًّا معانى و نكات مستفاد از آيه : ((رب السموات و الارض ...(( كه در ادامه سخن ملائكه آمدهاست صدر اين آيه يعنى جمله ((رب السموات و الارض و ما بينهما(( جمله ((له ما بين ايدينا و ما خلفنا...(( را كه در آيه قبلى بود تعليل مى كند، و مى فرمايد: چطور خدا ما بين ايدى وما خلف و ما بين ذلك ما را مالك نباشد؟ و چگونه ممكن است فراموش كار باشد؟ با اينكه او رب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است ، و معلوم است كه رب هر چيزى مالك و مدبر آن است ، پس ملك او و فراموش نكردنش مقتضاى ربوبيت او است . جمله ((فاعبده و اصطبر لعبادته (( تفريع بر صدر آيه است ، و معنايش اين است كه وقتى ما نازل نشويم جز به امر پروردگار تو، و اينك همين كلام مجيد را كه متضمن دعوت به عبادت او است برايت نازل كرده ايم ، پس كلام مزبور، كلام او و دعوت ، دعوت او است ، پس او را به يگانگى بپرست و در برابر عبادتش خويشتن دارى كن كه در اين ميان كس ديگرى نيست كه غير پروردگار تو پروردگار باشد، تا تو در برابر عبادت پروردگارت پايدارى نكنى ، و به عبادت غير او بپردازى ، و عبادت او كافى از عبادت پروردگارت باشد، و يا او را با پروردگارت شريك در عبادت خود كنى . بعضى شايد گفته باشند جمله مورد بحث تفريع بر جمله ((رب السموات و الارض ((، و يا بر جمله ((و ما كان ربك نسيا((، يعنى پروردگارت تو را فراموش نمى كند پس او را عبادت كن ، باشد، ولى اين دو احتمال ضعيف است . پس ، از اين تقرير چند مطلب روشن گرديد. اول اينكه : جمله ((هل تعلم له سميا(( تتمه بيانى است كه جمله ((فاعبده و اصطبر لعبادته (( در صدد بيان ، و در حقيقت در مقام تعليل آن است . مراد از كلمه ((سمى (( و اشاره به نادرستى گفتار ديگران در معناى آن دوم اينكه : مراد از كلمه ((سمى (( همنام است ، و مراد از نام هم كلمه ((رب (( است ، زيرا مقتضاى بيان آيه اين است كه : ربوبيت خداى تعالى نسبت به هر چيزى مطلق باشد، و ديگر چيزى نماند كه مشمول و در تحت ربوبيت او نباشد، و همين خداى تعالى است كه مى فرمايد: آيا كسى را سراغ دارى كه متصف به ربوبيت باشد تا نام ((رب (( شايسته او بوده و در نتيجه تو از پروردگارت روى گردانيده متوجه او شوى و او را بپرستى ؟.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۴

با اين بيان روشن مى گردد كه آنچه درباره معناى ((سمى (( گفته اند هيچيك صحيح نيست ، مثلا يكى گفته : مراد از ((سمى (( مجازا همان شبيه و مانند است . بعضى ديگر گفته اند: به معناى فرزند است . بعضى ديگر گفته اند: همان معناى حقيقى كلمه است ، چيزى كه هست مراد از اسمى كه كسى در آن شريك نباشد اسم ((رب السموات و الارض (( است نه اسامى ديگر خداى تعالى . بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ، اسم جلاله است . بعضى گفته اند: اسم اله است . بعضى گفته اند اسم رحمان است . و بعضى گفته اند: اسم اله خالق رازق محيى مميت قادر بر ثواب و عقاب است . سوم اينكه : نكته اضافه شدن كلمه ((رب (( بر كلمه ((كاف (( خطاب و تكرارش در آيه اول كه فرمود ((بامر ربك ((، ((و ما كان ربك (( و حال آنكه ممكن بود بفرمايد ((ربنا(( اين است كه براى ذيل كلام زمينه چينى كند، چون در آن ذيل يگانگى رب اثبات مى شود، پس در اينكه فرمود: ((ربك (( اشاره است به اينكه پروردگار ما كه به امر او نازل مى شويم همان پروردگار تو است ، پس دعوت هم دعوت او است ، بنابراين در برابرش پايدارى كن . ممكن هم هست همين نكته در افتتاح سوره نيز مورد نظر بوده ، كه فرمود ((ذكر رحمه ربك ...(( چون اين آيات همانطور كه قبلا هم گفتيم داراى يك سياق ، و در مقام بيان يك غرض است . جمله ((فاعبده و اصطبر لعبادته (( در مقام اثبات توحيد در عبادت است چهارم اينكه : جمله ((فاعبده و اصطبر لعبادته (( در مقام اثبات توحيد در عبادت است ، نه اينكه بخواهد امر به عبادت كند و يا امر به پايدارى در آن بفرمايد، مگر آنكه بگويى امر به عبادت و يا امر به پايدارى در آن نيز به ملازمه ، از توحيد در عبادت استفاده مى شود (دقت بفرمائيد) و ممكن است از تفريع مذكور استفاده شود كه تاءكيد بيان سياق سابق بر اين دو آيه نيز هست ، و با اين احتمال وجه اتصال اين دو آيه با آيات سابق بر آن نيز روشن مى گردد و ديگر ما ناچار نيستيم آن را جمله معترضه به تمام معنا بدانيم . گويا فرشته وحى ، وقتى به رسول خدا نازل شد، و اين سوره را آورد، و شصت و سه آيه آن را كه مشتمل بر دعوت كامل به دين حنيف است نازل كرد، بعد از آن رسول خدا را خطاب كرد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۵

به اينكه او خودش نازل نشده ، و آنچه نازل كرد، نازل نكرد مگر به امر خدا و رسالت پروردگار او، پس كلام ، كلام او و دعوت ، دعوت او است ، و او پروردگار پيغمبر و پروردگار هر چيزى است ، پس بايد تنها او را بپرستى ، چون پروردگارى ديگر نيست ، كه از وى به سوى او برگردى ، پس دو آيه مورد بحث در حقيقت نخست به ملك وحى ، وحى شده ، تا او آنها را به رسول خدا القاء كند، تا رسول خدا را پايدارى دهد، و آيات سابق را هم تاءكيد كند. اين جريان نظير اين است كه پادشاهى نامه يا پيغامى به كسى از كاركنان خود دهد تا آن را به برخى از فرمانروايانش برساند، و آن پيام آور، وقتى نامه يا پيغام را رسانيد، به آن شخص بگويد من آنچه به تو ابلاغ كردم از جانب خودم نبوده بلكه به امر پادشاه و اشاره او بوده ، نامه ، نامه او و رسالت ، رسالت او بود، و او كه اختيار دار تو و اختيار دار همه افراد مملكت است آن را به من داد تا به تو برسانم ، پس هر چه رساندم گوش ‍ بده و اطاعت كن و در آن پايدارى به خرج ده ، چون مى دانى كه تو غير از اين پادشاه ، پادشاه ديگرى ندارى تا از فرمان اين اعراض نموده به سوى او متوجه شوى . در اين مثال كلام اين فرستاده در حقيقت تاءكيد همان كلام و پيام شاه است و اگر فرض كنيم كه در همين مثال شاه به اين رسول دستور داده بود كه بعد از دادن نامه و پيام اين كلمات را هم بگو، كلام اين رسول كلام شاه هم خواهد بود، چون از قبل او و به امر او گفته شد. بعد از اين بيان ديگر به خوبى روشن شد كه اين بيان از هر وجه ديگرى با دو آيه مورد بحث منطبق تر است و روشن تر از روايات وارده در سبب نزول (با آن همه اختلاف و وهن كه در آنها هست ) منطبق مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۶

آيات ۶۶ - ۷۲ سوره مريم

وَ يَقُولُ الانسنُ أَ ءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ(۶۶) أَ وَ لا يَذْكرُ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَك شيْئاً(۶۷) فَوَ رَبِّك لَنَحْشرَنَّهُمْ وَ الشيَطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا(۶۸) ثمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كلِّ شِيعَةٍ أَيهُمْ أَشدُّ عَلى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا(۶۹) ثمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بهَا صِلِيًّا(۷۰) وَ إِن مِّنكمْ إِلا وَارِدُهَا كانَ عَلى رَبِّك حَتْماً مَّقْضِيًّا(۷۱) ثمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(۷۲) ترجمه آيات انسان مى گويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد؟ (۶۶) مگر همين انسان به ياد ندارد كه ما از اول او را آفريديم در حالى كه چيزى نبود (۶۷) به پروردگارت قسم ايشان را با شيطانها محشور كنيم و همه را به زانو در آورده پيرامون جهنم حاضر سازيم (۶۸) آنگاه از هر گروه هر كدامشان كه به سركشى خداى رحمان جرى تر بوده جدا كنيم (۶۹) آنگاه كسانى را كه به وارد شدن جهنم سزاوارترند بهتر بشناسيم (۷۰) هيچ كس از شما نيست مگر وارد جهنم مى شود كه بر پروردگارت حتمى و مقرر است (۷۱) آنگاه كسانى را كه تقوى پيشه كرده اند از آن رهايى مى بخشيم و ستمگران را به زانو در آورده در آن واگذاريم (۷۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۷

بيان آيات از اينجا به بعد، دو باره بر سر مطلب قبل از دو آيه اى كه گفتيم به منزله جمله معترضه است بر مى گردد و در حقيقت از اينجا دنباله جمله ((فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا(( تعقيب مى شود، و بعضى از سخنانى كه از باب غى و ضلالت زدند براى نمونه ذكر مى شود و از همه آن سخنان تنها سه تا نقل شده يكى سخنى كه درباره معاد زدند، و يكى پيرامون نبوت و يكى پيرامون مبداء. در اين آيات ، يعنى از جمله (( و يقول الانسان ... و نذر الظالمين فيها جثيا(( كه هفت آيه است ، حكايت سخن ايشان در استبعاد از قيامت ، و پاسخ از آن نقل شده و آثار سوء و وبالى كه در سخن ايشان است خاطر نشان مى سازد.

حكايت كلام انسان در انكار بعثت و استبعاد معاد

وَ يَقُولُ الانسنُ أَ ءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ اين جمله حكايت كلام انسان در انكار بعث و استبعادش از آن است ، البته اين سخن تنها از كفار بت پرست و منكرين صانع بلكه از كسانى هم كه هنوز به دليل معاد بر نخورده اند سر مى زند، بعضى گفته اند: به همين جهت در مقامى كه جا داشت بفرمايد ((و يقول الكافر(( يا بفرمايد: ((و يقول الذين كفروا(( فرمود:(( و يقول الانسان (( ليكن اين حرف صحيح نيست ، زيرا با جمله آينده كه مى فرمايد: ((فوربك لنحشرنهم و الشياطين ... صليا(( نمى سازد. و بعيد نيست كه مراد از انسانى كه اين حرف را زده كافر منكر معاد باشد، و علت تعبير از آن به انسان اين بوده باشد كه چون از همين طايفه از انسانها نيز توقع نمى رفت چنين حرفى را بزنند، چون خداى تعالى خود او را نيز مجهز به جهازات عقلى كرده ، و او به يادش هست كه خداوند قبلا او را خلق كرده بود با اينكه هيچ بود، پس ديگر چه استبعادى مى كند از اينكه دوباره او را زنده كند، پس استبعاد او استبعاد دارد، و لذا لفظ انسان را تكرار كرد، چون جواب از اشكال و استبعاد او را چنين شروع كرد:(( اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا(( يعنى او با اينكه انسان است ، جا نداشت چيزى را كه نظيرش را ديده استبعاد كند، با اينكه هنوز خلقت نخست خود را فراموش نكرده است . و شايد تعبيرى كه صيغه ((مضارع - آينده (( در جمله ((يقول الانسان - انسان مى گويد (( اشاره اى به اين باشد كه اين سخن و اين استبعاد از اين به بعد هم در انسان ها خواهد آمد، يعنى از اين به بعد نيز افرادى منكر معاد، و يا مردد در آن پيدا خواهند شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۸

أَ وَ لا يَذْكرُ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَك شيْئاً استفهام در اين آيه از تعجب و استبعاد است ، و معناى آيه روشن است ، زيرا در آن استبعاد كفار را چنين جواب مى دهد كه : نظير آن اتفاق افتاده ، و ديده ايد، و بنابراين آيه شريفه در اثبات امكان معاد نظير آيه ((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه ، قال من يحيى العظام و هى رميم ، قل يحييها الذى انشاها اول مره ... اوليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان يخلق مثلهم (( مى باشد.

پاسخ به اشكال عدم كفايت استدلال براى اثبات معاد به وقوع مثل آن

حال اگر كسى بپرسد احتجاج براى اثبات معاد به وقوع مثل آن كافى نيست ، زيرا تنها امكان خلقت مثل را مى رساند نه اينكه بازگشت خود شخص را اثبات كند و حال آنكه منظور اثبات آن است ، و اينكه ثابت كند انسان با همين شخص و هيكلش (نه هيكلى نظير اين ) بازگشت مى كند، و دليل مذكور اين را نمى رساند؟. در جواب ، بعضى گفته اند: اين آيات در صدد اثبات بازگشت بدنها است ، به طورى كه مخلوق اولى و شخصيت انسانى دوباره برگردد، نه اينكه عين بدنها دوباره برگردد چون بدنها به تنهايى شخصيت انسانى را تشكيل نمى دهند، بلكه مجموع نفس و بدن آن را تشكيل مى دهد، پس ‍ اگر نفس عين آن نفس باشد، ولى بدن مثل آن نباشد مضر به وحدت شخصيت نيست ، همچنان كه مى بينيم شخصيت انسان در همه طول زندگيش محفوظ است ، با اينكه بدنش عين بدن اولى يعنى زمان كودكيش نيست ، و مرتب و حال به حال اجزاى آن در تغير و تبدل است ، و بدن او در حال دوم غير بدن در حال اول او است ، ولى خود انسان باقى است ، و شخصيتش در هر دو حال يكى است ، چون نفس او يكى است . و به همين معنا اشاره اى مى كند اين آيه ((و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ‍ ءانا لفى خلق جديد... قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم (( يعنى شما در زير خاكها گم نمى شويد، بلكه در دم جان دادن شما را از بدنهاتان مى گيرند و محفوظ نگاه مى دارند، نه گم مى شويد و نه نابود مى گرديد.