تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۴۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۵۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


امر به ذكر خداى تعالى با (( تضرع (( و (( خيفه (( و در صبح و شام (( تضرع (( از (( ضراعه (( و به معناى تملق توام با نوعى خشوع و خضوع است ، و (( خيفه (( يك نوع مخصوصى از ترسيدن را گويند، و منظور از آن ، آن نوعى است كه با ساحت مقدس بارى تعالى مناسب است ، بنابراين در معناى (( تضرع (( ميل و رغبت به نزديك شدن به شخص متضرع اليه ، و در معناى (( خيفه (( پرهيز و ترس و ميل بدور شدن از آن شخص نهفته است ، پس مقتضاى اينكه ذكر را توصيف كرد به دو وصف تضرع و خيفه ، اين است كه آدمى در ذكر گفتنش حالت آن شخصى را داشته باشد كه چيزى را هم دوست دارد و به اين خاطر نزديكش مى رود و هم از آن مى ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور مى شود، و خداى سبحان هر چند خير محض است ، و شرى در او نيست ، و اگر شرى به ما مى رسد از ناحيه خود ما است ، و ليكن خداى تعالى ذو الجلال و الاكرام است ، هم اسماء جمال را دارد كه ما و هر چيزى را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسويش جذب مى كند، و هم داراى اسماء جلال است كه قاهر بر هر چيز است ، و هر چيزى را از او دفع و دور مى كند، پس ذكر شايسته او كه داراى همه اسماء حسنى است به اين است كه مطابق با مقتضاى همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جماليه او و چه اسماء جلاليه اش (نه اينكه تنها بر طبق اسماء جماليه اش ‍ باشد) و اين صورت نمى گيرد مگر اينكه تضرعا و خيفه و رغبا و رهبا باشد. (( بالغدو و الاصال (( ظاهر اين جمله اين است كه قيد جمله (( و دون الجهر من القول (( باشد و در نتيجه تنها ذكر قولى است كه به دو قسم ذكر در صبح و ذكر در شام تقسيم مى شود نه ذكر قلبى ، آن وقت با بعضى از فرائض يوميه نيز تطبيق مى كند. (( و لا تكن من الغافلين (( اين جمله تاكيد امر به ذكر در اول آيه است ، و در آن از خود غفلت ، نهى نكرد بلكه از داخل شدن در زمره غافلان نهى فرمود، و مقصود از غافلان آن كسانى هستند كه غفلت در ايشان مستقر شده . با اين بيان روشن مى شود آن ذكر مطلوبى كه در اين آيه به آن امر شده عبارت است از اينكه انسان ساعت بساعت و دقيقه بدقيقه بياد پروردگارش باشد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰۱

و اگر احيانا غفلت و نسيانى دست داد مجددا مبادرت به ذكر نموده و نگذارد كه غفلت در دلش مستقر گردد، و در آيه بعدى نيز دلالت بر اين معنا هست ، و بزودى خواهد آمد. پس آنچه كه از آيه استفاده مى شد استمرار بر ذكر خدا در دل است در حالت تضرع و خيفه ساعت بساعت و ذكر به زبان در صبح و شام . إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّك لا يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسجُدُونَ ظاهر سياق آيه مى رساند كه در مقام بيان علت امرى است كه در آيه سابق بود، بنابر اين ، معنايش اين مى شود: بياد پروردگارت باش چنين و چنان ، زيرا كسانى كه نزد پروردگارت هستند، همين طورند، يعنى به يادآر پروردگارت را تا از كسانى باشى كه نزد پروردگارت هستند، و از زمره آنان خارج نشوى . و به همين بيان روشن شد كه منظور ازاينكه فرمود: (( كسانى كه نزد پروردگار تواند(( تنها ملائكه نيستند، همچنانكه بعضى از مفسرين تفسير كرده اند، زيرا معنا ندارد بگوييم : تو اين چنين به ياد پروردگارت باش ، براى اينكه ملائكه همينطور به ياد اويند، بلكه از لفظ (( عند ربك (( استفاده مى شود كه مقصود مطلق مقربين درگاه خدايند، چون اين تعبيرى است كه حضور بدون غيبت را مى رساند.

قرب به خدا فقط به وسيله ياد و ذكر او حاصل مى شود

و از آيه ظاهر مى شود كه قرب به خدا تنها به وسيله ياد و ذكر او حاصل مى شود، و به وسيله ذكر است كه حجاب هاى حائل ميان او و بنده اش بر طرف مى گردد، و اگر ذكرى در كار نباشد جميع موجودات نسبت به نزديكى به او و دورى از او يكسان مى بودند و از اين نظر هيچ اختلافى ميان موجودات نمى بود كه يكى به او نزديكتر و يكى دورتر باشد. و در جمله (( لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون (( امور سه گانه اى ذكر شده كه ذكر باطنى مانند ذكر زبانى به آن متصف مى شود، توضيح اينكه ، نفس مى تواند متصف باشد به حال عدم استكبار و به حال تقديس خدا، و به حال سجده ، و كمال خشوع در برابر او عينا همانطورى كه ذكر زبانى كه مقصود از آن عمل خارجى است مى تواند به اين سه حالت متصف باشد، و چنان نيست كه تسبيح مختص به زبان و سجده مختص به ساير اعضاء بوده باشد، همچنانكه آيه و (( ان من شى ء الا يسبح بحمده (( و آيه (( و النجم و الشجر يسجدان ((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰۲

و آيه (( و لله يسجد ما فى السموات و ما فى الارض (( نيز بدان دلالت دارد. توصيف مقربين درگاه خدا به سه وصف (( استكبار نكردن (( ، (( تسبيح نمودن (( و سجده كردن توصيف سبك تر و آسانترى است نسبت به توصيفى كه در آيه (( و من عنده لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون يسبحون الليل و النهار لا يفترون (( و آيه (( فان استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له بالليل و النهار و هم لا يسئمون (( ۳ از ايشان شده ، چون از اين دو آيه استمرار فهميده مى شود، بطورى كه هيچ دقيقه اى بى كار و يا سرگرم به كارى كه منافى با عبادت باشد نيستند، و اما آيه مورد بحث اينطور امر نمى كند، بلكه همانطور كه ملاحظه كرديد از عبادت به اين مقدار اكتفا كرده كه باعث شود غفلت در دل رخنه نكند. پس اين آيه مرتبه اى از ذكر را مورد امر قرار داده كه پائين تر از آن مرتبه اى است كه آيات سوره (( حم (( و سوره (( انبياء(( به آن امر كرده است و خدا دانا است -.

بحث روايتى : رواياتى درباره : عفو و گذشت ، ذكر خدا، استماع به تلاوت و قرآن و...

در تفسير عياشى از حسين بن على بن نعمان از پدرش از كسى كه او از امام صادق (عليه السلام ) شنيده روايت كرده است كه امام فرمود: خداى تعالى رسول خود را ادب كرد و از در تاديب فرمود: اى محمد ملازم با عفو باش و آن را ترك مكن و به معروف دستور ده و از نادانها اعراض ‍ كن ، آنگاه حضرت فرمود: معنايش اين است كه از ايشان به همان حفظ ظاهر اكتفا نموده و آنچه مقدورشان هست بگير، و كلمه عفو به معناى وسط است . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آن مكارم اخلاقى كه خداوند آن را مى خواهد اين است كه عفو كنى و در گذرى از هر كس كه تو را ظلم كرد، و پيوند خويشى كسى را كه با تو قطع كرده تو وصل كنى ، و آنكس ‍ كه تو را محروم كرده به او بدهى ، آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيه (( خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (( را قرائت نمود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰۳

مؤ لف : و در اين معنى روايات بسيارى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از طريق اهل سنت رسيده است . و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى الدنيا در كتاب مكارم اخلاق از ابراهيم بن ادهم روايت كرده كه گفت : بعد از آنكه آيه (( خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (( نازل شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من ماءمور شدم به اينكه اخلاق متوسط مردم را اتخاذ كنم . و نيز مى نويسد: ابن جرير از ابن زيد روايت كرده كه گفت : وقتى آيه (( خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (( نازل شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا اين دستور با غضب چطور قابل امتثال است ؟ لذا آيه نازل شد: (( و اما ينزغنك من الشيطان نزغ ...(( مؤ لف : در اين روايت اشكالى است كه ممكن است آن را به آنچه كه در تفسير آيه گذشت توجيه كنيم . و در تفسير قمى ، در ذيل آيه بالا مى گويد: معصوم (عليه السلام ) فرموده : اگر از ناحيه شيطان چيزى و وسوسه اى در دلت افتاد پس پناه ببر به خدا كه او شنوا و دانا است . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر بن عبدالله روايت كرده كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه آيه (( اذا مسهم طائف ...(( ، را با الف مى خواند. و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن حضرت معناى آيه (( اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون (( را پرسيدم ، حضرت فرمود: درباره بنده اى است كه تصميم مى گيرد گناهى مرتكب شود، ناگهان بياد خدا افتاده و خوددارى مى كند، و اين است معناى : (( تذكروا فاذا هم مبصرون (( . مؤ لف : اين روايت را عياشى نيز از ابى بصير و على بن ابى حمزه و زيد بن ابى اسامه از آن حضرت روايت كرده است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰۴

و در روايت دو نفر اول عبارت چنين آمده : (( درباره مردى است كه تصميم مى گير د گناهى مرتكب شود ناگهان به ياد خدا افتاده و از آن صرف نظر مى كند(( و در روايت نفر آخر يعنى زيد بن ابى اسامه چنين آمده : (( درباره گناهى است كه عبد تصميم به ارتكاب آن گرفته و ناگهان بياد خدا مى افتد و آن را وا مى گذارد(( و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز خواند، و دنبال سرش ‍ عده اى قرآن خواندند، آيه نازل شد كه : (( و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا(( . مؤ لف : در اين باره روايات ديگرى از طرف اهل سنت وارد شده كه در بعضى از آنها دارد آن عده بدنبال آن حضرت در نماز حرف مى زدند لذا آيه مذكور نازل شد. و در بعضى ديگر دارد كه تنها جوانى از انصار و در بعضى ديگر مردى بود كه چنين مى كرد. و در مجمع البيان بعد از نقل اين قول كه آيه درباره نماز جماعت دنبال امام نازل شده مى گويد: اين قول از حضرت ابى جعفر روايت شده . و نيز در مجمع البيان از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: واجب است سكوت براى قرآن چه در نماز و چه در غير نماز. مؤ لف : اين روايت را عياشى از زراره از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده ، و در آخر آن دارد: وقتى نزد تو قرآن خوانده شود واجب است بر تو كه سكوت نموده و گوش فرا دهى . و نيز در مجمع البيان از عبدالله بن ابى يعفور از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : به آن حضرت عرض كردم : مردى قرآن مى خواند و من در نمازم آيا واجب است بر من كه سكوت نموده و گوش فرا دهم ؟ فرمود: آرى وقتى قرآن تلاوت مى شود واجب است بر تو سكوت و گوش دادن . و در تفسير عياشى از ابى كهمس از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: ابن الكواء دنبال اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اين آيه را تلاوت مى كرد: (( لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين (( اميرالمؤ منين در نماز خود سكوت كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰۵

مؤ لف : البته اين روايات حمل مى شود به آن صورتى كه خود امام مشغول خواندن حمد و سوره و يا قرآن نباشد، وگرنه در آن صورت بايد حمل بر استحباب شود و بحث كامل اين معنا مربوط به فقه است . و در الدر المنثور است كه حكيم ترمذى از عمر بن خطاب روايت كرده كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) نزد من آمد، و من او را غمگين يافتم ، حضرت ريش مرا گرفت و گفت : (( انا لله وانا اليه راجعون (( سپس فرمود: جبرئيل هم اكنون بر من نازل شد و گفت : (( انا لله و انا اليه راجعون (( گفتم : آرى ما براى خدائيم و ما بسوى او بازگشت خواهيم كرد، ليكن اين از چيست اى جبرئيل ؟ گفت : چيزى نمى گذرد كه امت تو بعد از تو به اندك مدتى مورد فتنه قرار مى گيرند، پرسيدم آيا اين فتنه ، فتنه كفر است ، يا فتنه ضلالت ؟ در جوابم گفت : بزودى هر دو قسمش صورت مى گيرد. پرسيدم اين از چه ناحيه اى است و حال آنكه من قرآن را در ميان آنان مى گذارم ؟ گفت : از ناحيه همين كتاب خدا گمراه مى شوند. و اولين مرحله اش از ناحيه قاريان قرآن و امراء ايشان شروع مى شود، امراء، حق مردم را نمى دهند، و مردم به جان هم مى افتند، و قاريان هم خواسته امراء را پيروى نموده و آنان را بسوى ضلالت مى كشانند، و در اين راه كوتاه نمى آيند، پرسيدم : اى جبرئيل ، با اينحال پس آن عده اى كه سالم مى مانند به چه وسيله سالم مى مانند؟ فرمود: بوسيله خويشتندارى و صبر، اگر امراء حقشان را دادند مى گيرند، و اگر ندادند صرفنظر مى كنند. و در تفسير قمى در معناى آيه (( ان الذين عند ربك ...(( ، گفته است : مراد از آن انبياء و رسل و امامانند.