ریشه حشر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
 
خط ۳۱: خط ۳۱:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
جمع كردن. [ق:44] آن جمع كردنى است كه بر ما آسان است. در مجمع ذيل آيه 202 از سوره بقره گفته: حشر گرد لوردن قوم است به يك مكان... اصل باب از جمع شدن است در اقرب الموارد هست: «حَشَرَ النّاسُ:جَمَعَهُمْ». آيات قرآن مجيد در اين معنى به كار رفته است مثل [نمل:17] براى سليمان لشگريانش از جنّ و انس و پرنده جمع شدند. [آل عمران: 158] اگر مرديد يا كشته شديد به سوس خدا جمع مى‏شويد . راغب آن را اخراج معنى كرده گويد: حشر بيرون كردن جماعت از مقرّ آنهاست بخ جنگ و نحو آن. ولى قول مجمع البيان با آيات قرآن بهتر مى‏سازد و اگر اخراج معنى شود شايد براى آن است كه اخراج توأم با جمع كردن است . * [بقره:203] بهتر است «تحشرون» در اين آيه و نحو آن به معناى حال گرفته شود يعنى الان به سوى خدا جمع مى‏شود و در اين صورت مراد از آن، جمع شدن در عالم مرگ و يا مطلق است زيرا مردم از حين آفريده شدن به تدريج در حال جمع شدن به سوى پروردگاراند. * [تكوير:5] آن گاه كه وحوش جمع گردند. ممكن است آيه راجع به مقدمات قيامت و ابتداى فناى عالم باشد و ممكن است مراد از آن جمع شدن در قيامت باشد. در اين صورت آيا براى وحوش حشر و نشر و حساب و كتابى هست؟ اللّه اعلم. در آيه ديگرى آمده [انعام:38] اين آيه از آيه ما قبل اعمّ است و تمام جنبندگان و پرندگان را امّت و داراى نظام خوانده و در آخرگويد: سپس به سوى خويش محشور و جمع مى‏شود.در ذيل دو آيه فوق در تفاسير سيعه و اهل سنت روايات و مطالبى نقل شده كه حاكى از حشر حيوانات و غيره است و مرحوم مجلسى در ج 7 بحار ص‏353 تا 377 طبع جديد آيات و روايات آن را نقل كرده است . نا گفته نماند اثبات و ردّ اين مطلب، تحقيق و وقت بيشتر لازم دارد و علم آن در نزد خداست و حقيقت امر هر چه باشد مورد تسليم و قبول است . * [حشر:2] اين حشر درباره اخراج طائفه‏اى از يهود از اطراف مدينه است. معنى آيه چنى است: او كسى است كه كفّار اهل كتاب را براى اوّلين راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن معناى كنايه‏اى جمع كردن و لازم آن است. در اقرب الموارد آمده: «حشر الجمع»: اخرجه من مكان الى آخر». حاشرين: گرد آورندگان [شعراء:53]
جمع كردن. [ق:44] آن جمع كردنى است كه بر ما آسان است. در مجمع ذيل آيه 202 از سوره بقره گفته: حشر گرد لوردن قوم است به يك مكان... اصل باب از جمع شدن است در اقرب الموارد هست: «حَشَرَ النّاسُ:جَمَعَهُمْ». آيات قرآن مجيد در اين معنى به كار رفته است مثل [نمل:17] براى سليمان لشگريانش از جنّ و انس و پرنده جمع شدند. [آل عمران: 158] اگر مرديد يا كشته شديد به سوس خدا جمع مى‏شويد . راغب آن را اخراج معنى كرده گويد: حشر بيرون كردن جماعت از مقرّ آنهاست بخ جنگ و نحو آن. ولى قول مجمع البيان با آيات قرآن بهتر مى‏سازد و اگر اخراج معنى شود شايد براى آن است كه اخراج توأم با جمع كردن است . * [بقره:203] بهتر است «تحشرون» در اين آيه و نحو آن به معناى حال گرفته شود يعنى الان به سوى خدا جمع مى‏شود و در اين صورت مراد از آن، جمع شدن در عالم مرگ و يا مطلق است زيرا مردم از حين آفريده شدن به تدريج در حال جمع شدن به سوى پروردگاراند. * [تكوير:5] آن گاه كه وحوش جمع گردند. ممكن است آيه راجع به مقدمات قيامت و ابتداى فناى عالم باشد و ممكن است مراد از آن جمع شدن در قيامت باشد. در اين صورت آيا براى وحوش حشر و نشر و حساب و كتابى هست؟ اللّه اعلم. در آيه ديگرى آمده [انعام:38] اين آيه از آيه ما قبل اعمّ است و تمام جنبندگان و پرندگان را امّت و داراى نظام خوانده و در آخرگويد: سپس به سوى خويش محشور و جمع مى‏شود.در ذيل دو آيه فوق در تفاسير سيعه و اهل سنت روايات و مطالبى نقل شده كه حاكى از حشر حيوانات و غيره است و مرحوم مجلسى در ج 7 بحار ص‏353 تا 377 طبع جديد آيات و روايات آن را نقل كرده است . نا گفته نماند اثبات و ردّ اين مطلب، تحقيق و وقت بيشتر لازم دارد و علم آن در نزد خداست و حقيقت امر هر چه باشد مورد تسليم و قبول است . * [حشر:2] اين حشر درباره اخراج طائفه‏اى از يهود از اطراف مدينه است. معنى آيه چنى است: او كسى است كه كفّار اهل كتاب را براى اوّلين راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن معناى كنايه‏اى جمع كردن و لازم آن است. در اقرب الموارد آمده: «حشر الجمع»: اخرجه من مكان الى آخر». حاشرين: گرد آورندگان [شعراء:53]
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ه:93, ل:64, يوم:63, الى:57, من:48, ب:42, ف:39, قول:37, ما:36, کون:36, الذين:36, انن:36, هو:33, فى:31, ربب:30, ک:30, الله:29, الذى:29, اله:28, وله:28, جمع:27, ثم:26, وقى:25, اذا:25, انس:25, کم:24, على:24, کلل:24, ارض:22, قوم:22, ان:22, علم:21, ظلم:21, کذب:20, مدن:20, لا:19, جهنم:19, قد:19, اتى:18, عمى:18, شىء:18, عن:17, نا:17, وعد:17, عبد:17, موت:16, لم:16, ولى:16, س:16, بين:16, ها:16, نن:16, کفر:15, هذا:15, ملک:15, اول:15, دون:15, عدد:15, جبل:15, غلب:15, جرم:15, رحم:15, عدو:15, نفس:15, زوج:15, نجو:15, عشر:15, فرعون:15, ظنن:15, اوى:15, شطن:14, ائى:14, خلد:14, رسل:14, سحر:14, ذلک:14, ذا:14, ى:14, سير:14, وجه:14, حقق:14, خير:14, خلق:14, طير:14, ايى:14, سعى:13, جعل:13, اخو:13, برز:13, نور:13, غفل:13, لئک:13, دبر:13, کبر:13, ضنک:13, اولاء:13, فسر:13, يقن:13, فضل:13, سليمان:13, سئل:13, رزق:13, شرق:13, شدد:13, صور:13, ن:13, خلف:13, بحر:13, وحش:13, عمل:13, الا:13, جنن:13, فتن:13, ندو:13, جىء:13, امن:13, ميز:13, متى:13, الک:13, عطل:13, خوف:13, ضحو:13, عشو:13, عصى:13, عيش:13, ذرء:13, حيى:13, حسن:13, سجر:13, قبل:13, اذ:13, زين:13, کان:13, سرع:13, فلح:13, ندى:13, يا:12, کتب:12, نحن:12, شرک:12, نفخ:12, رئى:12, جند:12, دعو:12, صوب:12, عصو:12, بئس:12, عجب:12, بعث:12, سمو:12, و:12, هؤلاء:12, امم:12, يسر:12, کلم:12, کعبة:12, شرذم:12, حرم:12, فوج:12, خرج:12, لبث:12, ليس:12, انا:12, خفت:12, سبح:12, سوق:12, رجو:12, اوب:12, دور:12, غدر:12, مهد:12, وفد:12, اخر:12, زرق:12, حکم:12, حمل:12, کسب:12, حزن:12, خبث:12, فصل:12, لکن:12, تبع:12, نکف:12, بيت:12, شقق:11, مع:11, صحب:11, نذر:11, قلل:11, حضر:11, امل:11, فکر:11, سوع:11, قلب:11, سوى:11, صمم:11, قتل:11, اما:11, عقب:11, بصر:11, حسر:11, مرء:11, اهل:11, صلو:11, علو:11, قرب:11, او:11, کثر:11, صير:11, وجد:11, احد:11, طيب:11, کيد:11, شرر:11, ليل:11, وحد:10, اين:10, ذکر:10, بکم:10, نهر:10, منع:10, لن:10, ا:10, حول:10, ضلل:10, برر:10, دوم:10, نزل:10, فرط:10, وزع:10, عرف:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰

تکرار در قرآن: ۴۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


«حشر» به گفته «راغب» در «مفردات» به معناى خارج کردن گروهى از مقر خود، و گسیل داشتن آنها به میدان جنگ و مانند آن است. این واژه در بسیارى از موارد به معناى جمع کردن نیز آمده است.

قاموس قرآن

جمع كردن. [ق:44] آن جمع كردنى است كه بر ما آسان است. در مجمع ذيل آيه 202 از سوره بقره گفته: حشر گرد لوردن قوم است به يك مكان... اصل باب از جمع شدن است در اقرب الموارد هست: «حَشَرَ النّاسُ:جَمَعَهُمْ». آيات قرآن مجيد در اين معنى به كار رفته است مثل [نمل:17] براى سليمان لشگريانش از جنّ و انس و پرنده جمع شدند. [آل عمران: 158] اگر مرديد يا كشته شديد به سوس خدا جمع مى‏شويد . راغب آن را اخراج معنى كرده گويد: حشر بيرون كردن جماعت از مقرّ آنهاست بخ جنگ و نحو آن. ولى قول مجمع البيان با آيات قرآن بهتر مى‏سازد و اگر اخراج معنى شود شايد براى آن است كه اخراج توأم با جمع كردن است . * [بقره:203] بهتر است «تحشرون» در اين آيه و نحو آن به معناى حال گرفته شود يعنى الان به سوى خدا جمع مى‏شود و در اين صورت مراد از آن، جمع شدن در عالم مرگ و يا مطلق است زيرا مردم از حين آفريده شدن به تدريج در حال جمع شدن به سوى پروردگاراند. * [تكوير:5] آن گاه كه وحوش جمع گردند. ممكن است آيه راجع به مقدمات قيامت و ابتداى فناى عالم باشد و ممكن است مراد از آن جمع شدن در قيامت باشد. در اين صورت آيا براى وحوش حشر و نشر و حساب و كتابى هست؟ اللّه اعلم. در آيه ديگرى آمده [انعام:38] اين آيه از آيه ما قبل اعمّ است و تمام جنبندگان و پرندگان را امّت و داراى نظام خوانده و در آخرگويد: سپس به سوى خويش محشور و جمع مى‏شود.در ذيل دو آيه فوق در تفاسير سيعه و اهل سنت روايات و مطالبى نقل شده كه حاكى از حشر حيوانات و غيره است و مرحوم مجلسى در ج 7 بحار ص‏353 تا 377 طبع جديد آيات و روايات آن را نقل كرده است . نا گفته نماند اثبات و ردّ اين مطلب، تحقيق و وقت بيشتر لازم دارد و علم آن در نزد خداست و حقيقت امر هر چه باشد مورد تسليم و قبول است . * [حشر:2] اين حشر درباره اخراج طائفه‏اى از يهود از اطراف مدينه است. معنى آيه چنى است: او كسى است كه كفّار اهل كتاب را براى اوّلين راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن، بيرون كرد. اخراج و راندن معناى كنايه‏اى جمع كردن و لازم آن است. در اقرب الموارد آمده: «حشر الجمع»: اخرجه من مكان الى آخر». حاشرين: گرد آورندگان [شعراء:53]

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
تُحْشَرُونَ‌ ۹
فَسَيَحْشُرُهُمْ‌ ۱
نَحْشُرُهُمْ‌ ۳
يُحْشَرُونَ‌ ۳
يُحْشَرُوا ۱
حَشَرْنَا ۱
يَحْشُرُهُمْ‌ ۵
حَاشِرِينَ‌ ۳
حَشَرْنَاهُمْ‌ ۱
لَنَحْشُرَنَّهُمْ‌ ۱
نَحْشُرُ ۳
يُحْشَرَ ۱
نَحْشُرُهُ‌ ۱
حَشَرْتَنِي‌ ۱
حُشِرَ ۲
احْشُرُوا ۱
مَحْشُورَةً ۱
يُحْشَرُ ۱
حَشْرٌ ۱
الْحَشْرِ ۱
فَحَشَرَ ۱
حُشِرَتْ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط