ریشه غنى: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جز (Move page script صفحهٔ ریشه غنى‌ را به ریشه غنى منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::غنى‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
كفايت. بى نيازى. از ميان معانى اين كلمه فقط اين دو معنى در قرآن به كار رفته و معانى ديگر كه خواهد آمد به اعتبار دو معنى فوق است. در مجمع ذيل آيه [بقره:263]. فرموده: «الغنى ضدالحاجة» در قاموس گفته «الغنى ضد الفقر» در اقرب آمده: «الغنى: الاكتفاء و اليسار...». اغناء: كفايت كردن و بى نياز كردن «اَغْناهُ اللَّهُ: جَعَلَهُ غَنِّياً-اَغْنى عَنْهُ: اَجْزَئَهُ» مثل [مريم:42]. كفايت نمى‏كند تو را از هيچ چيز [دخان:41]. روزى كه هيچ دوستى دوستى را كفايت نمى‏كند و مثل:[نور:32]. اگر فقير باشند خدا از فضل خود آنها را غنى و بى نياز مى‏كند. با مراجعه به قرآن خواهيم ديد كه غنى چون به معنى كفايت باشد به «عن» و «من» و چون به معنى بى نياز كردن باشد بدون «من» و «عن» آيد مثل آيات گذشته و در آيه [قمر:5]. كلمه «عن الناس» مقدر است مثل [يونس:101]. استغناء: طلب بى نيازى و اكتفاست «اسْتَغْنَى اللَّهَ: سَئَلَهُ اَنْ يُغْنِيَهُ - وَ عَنْهُ بَه‏:اكتفى» [ليل:7-8]. اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز دانست و وعده نيكو را تكذيب كرد... به نظر راغب استغناء مثل غنى به معنى بى نيازى است. غنّى: بى نياز. [بقره:267]. بدانيد خدا بى نياز پسنديده است غنى از اسماء حسنى است و آن جمعاً بيست بار در قرآن مجيد به كار رفته هجده بار درباره خدوند و دوبار درباره بشر. [نساء:6]. [نساء:135]. و آن چون درباره خداوند به كار رود مقصود مطلق بى نيازى است و چون وصف بشر آيد بى نيازى و كفايت بالنسبة است. اينك به چند آيه توجه كنيم: 1- [يونس:24]. يعنى آن را درو شده گردانديم گوئى ديروز اصلا نبوده راغب گفته: «غنى فى مكان» آنگاه گويند كه چيزى در محلى زياد بماند و بى نياز باشد. لذا ترجمه صحيح «لَمْ تَغْنَ» وجود نداشتن است چنانكه طبرسى نيز چنان فرموده است. ايضاً آيه [هود:67-68]. يعنى در خانه هايشان افتادند و مردند گوئى در آن خانه‏ها نبوده‏اند و زندگى نكرده‏اند در اقرب الموارد آمده: «غنى بالمكان: اقام به - غنى فلان: عاش». 2- [يونس:36]. ايضاً [نجم:28]. مراد از «الحق» به قرينه «الظن» علم است يعنى: بيشتر آن مردم پيروى نمى‏كنند مگر از ظن و ظن از علم ابداً كفايت نمى‏كند. يعنى به جاى تحصيل علم نمى‏شود به گمان اكتفا كرد اين مردم كه روى حسن ظن به اسلافشان و روى گمان به اينكه بتان شفيع‏اند آنها را عبادت مى‏كنند پيش خدا معذور نيستند و بايد به عمل خود تحصيل علم كنند و آنگاه خواهند دانست كه بت پرستيدن غلط و بى مدرك است. بزرگان بت پرستان دانسته و از روى علم از قبول حق امتناع مى‏كردند لذا «مايَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ» آمده. يعنى ديگران از روى علم چنين مى‏كنند. *** 3- [تغابن:5-6]. استغناء چنانكه گفته شد طلب غنى است ولى آن از خداوند كه غنى بالذات است به معنى اظهار غنى مى‏باشد چنانكه ارباب تفسير فرموده‏اند يعنى گذشتگان عقوبت كارشان را چشيدند زيرا كه پيامبرانشان معجزات روشن را براى آنها آوردند و آنها كفر ورزيده و اعراض كردند و خدا بى نياز بود، خدا بى نياز پسنديده است (خداوند با هلاكشان اظهار كرد كه نه به ايمان آنها نيازمند است و نه به وجود آنها). 4- [عبس:5-6]. به نظرم مفعول «اسْتَغْنى» محذوف است يعنى: اما آنكه از حق بى نيازى جسته، تو به او توجه مى‏كنى و يا به قول راغب استغناء به معنى بى نيازى و ثروتمندى است يعنى: اما آنكه ثروتمند است...ظاهراً در آيه [علق:6-7]. نيز به معنى مجرد است يعنى: راستى انسان طغيان مى‏كند كه ديد بى نياز شده. 4- [غافر:47]. اين سخن از پيروان بى فكر است كه كوركورانه از رؤساء ستمگر خويش متابعت كرده‏اند يعنى: ما تابع شما بوديم هرچه گفتيد و كرديد، گفتيم و كرديم - آيا سهمى از اين آتش از ما دفع توانيد كرد؟ كفايت كردن همان دفع است.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, عن:84, ما:81, ف:78, اله:74, وله:74, الله:73, من:71, لا:61, ه:57, انن:56, ل:48, کم:46, کون:40, ان:40, فى:36, حمد:33, شىء:32, الذين:29, ب:29, هو:29, لم:28, ها:28, ک:25, قول:25, کفر:25, ولى:23, يوم:23, لن:22, الا:22, ارض:21, ى:21, فقر:21, مول:20, علم:19, اذ:18, ربب:18, نا:18, کان:18, سمو:18, ا:17, ظنن:17, يا:17, انتم:17, س:16, کسب:16, تبع:16, على:16, يسر:16, ن:16, وعد:15, رسل:15, رحم:15, نفس:15, ولد:15, کذب:15, رئى:15, عفف:15, جثم:15, او:15, جمع:15, وجد:15, عذب:14, سمع:14, بصر:14, ابو:14, شعب:14, وجه:14, ايى:14, فرق:14, اتى:14, هل:14, حقق:14, هما:14, لهب:14, عيل:14, رضو:14, شفع:14, بين:14, أما:14, عود:14, نذر:14, فضل:13, الى:13, صبح:13, عبد:13, لو:13, هون:13, کبر:13, عمل:13, هدى:13, امن:13, بخل:13, اوى:13, تبب:13, کتب:13, ذهب:13, دور:13, ذکر:13, کثر:13, خلف:13, ظلل:13, شعيب:13, بعد:13, سوم:13, ائى:13, دعو:13, اخذ:13, انت:12, صلح:12, سبل:12, فصل:12, جعل:12, بوب:12, قد:12, عرف:12, امس:12, کرم:12, شطن:12, هلک:12, بنو:12, قوم:12, ذو:12, امر:12, زعم:12, بشر:12, قضى:12, حلم:12, شئن:12, حتى:12, عسى:12, نحن:12, اذن:12, جهل:12, اما:12, قنى:12, نکح:12, جهنم:12, سمن:12, جوع:12, حسن:12, عسر:12, يتم:12, دول:12, ضرر:12, فئد:12, صعق:12, اخر:12, جىء:12, نکر:12, دخل:12, کلل:12, ظلم:12, سوف:12, بلغ:12, لقمان:12, ذلک:12, سبح:12, ذا:12, حصد:12, ورى:12, وقت:12, نقم:12, کيد:12, عرض:12, نصب:12, فىء:12, صيح:12, غفر:12, خلق:12, حسب:12, ضرع:12, قرب:12, ضحک:11, رجع:11, طغى:11, اذى:11, نشء:11, زجر:11, غنى:11, ليت:11, نفع:11, ثلث:11, ضيق:11, صدى:11, رمى:11, سفر:11, خوف:11, حکم:11, ملک:11, نظر:11, وقى:11, اهل:11, امو:11, قبل:11, خون:11, طغو:11, ثم:11, متع:11, عرش:11, يدى:11, کى:11, ثمود:11, ذى:11, انس:11, غفل:11, اذا:11, سعى:11, نعم:11, اکل:11, شعرى:11, التى:11, ضلل:11, بدر:11, مع:11, الذى:11, بدل:11, قتل:11, نيل:11, لئک:11, نصر:11, نور:11, صوب:11, اثر:11, لکن:11, وحد:11, شرر:11, مرء:11, مدن:11, ضرب:11, لما:11, قوى:11, سرف:11, طعم:11, ردى:11, قهر:11, نبء:11, خير:11, بعث:11, غير:11, هوى:11, عجب:11, هذا:11, الک:11, نهر:11, وسع:11, صلى:11, صرف:11, شجر:11, طوع:11, حيث:11, شدد:11, رود:11, نبو:11, قصر:11, طبع:11, مدين:11, بطل:11, صدق:11, جهد:10, غمض:10, حنين:10, دون:10, سئل:10, سکن:10, نقذ:10, رجل:10, همم:10, بغى:10, أعراف:10, خسر:10, ليل:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۸

تکرار در قرآن: ۷۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

كفايت. بى نيازى. از ميان معانى اين كلمه فقط اين دو معنى در قرآن به كار رفته و معانى ديگر كه خواهد آمد به اعتبار دو معنى فوق است. در مجمع ذيل آيه [بقره:263]. فرموده: «الغنى ضدالحاجة» در قاموس گفته «الغنى ضد الفقر» در اقرب آمده: «الغنى: الاكتفاء و اليسار...». اغناء: كفايت كردن و بى نياز كردن «اَغْناهُ اللَّهُ: جَعَلَهُ غَنِّياً-اَغْنى عَنْهُ: اَجْزَئَهُ» مثل [مريم:42]. كفايت نمى‏كند تو را از هيچ چيز [دخان:41]. روزى كه هيچ دوستى دوستى را كفايت نمى‏كند و مثل:[نور:32]. اگر فقير باشند خدا از فضل خود آنها را غنى و بى نياز مى‏كند. با مراجعه به قرآن خواهيم ديد كه غنى چون به معنى كفايت باشد به «عن» و «من» و چون به معنى بى نياز كردن باشد بدون «من» و «عن» آيد مثل آيات گذشته و در آيه [قمر:5]. كلمه «عن الناس» مقدر است مثل [يونس:101]. استغناء: طلب بى نيازى و اكتفاست «اسْتَغْنَى اللَّهَ: سَئَلَهُ اَنْ يُغْنِيَهُ - وَ عَنْهُ بَه‏:اكتفى» [ليل:7-8]. اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز دانست و وعده نيكو را تكذيب كرد... به نظر راغب استغناء مثل غنى به معنى بى نيازى است. غنّى: بى نياز. [بقره:267]. بدانيد خدا بى نياز پسنديده است غنى از اسماء حسنى است و آن جمعاً بيست بار در قرآن مجيد به كار رفته هجده بار درباره خدوند و دوبار درباره بشر. [نساء:6]. [نساء:135]. و آن چون درباره خداوند به كار رود مقصود مطلق بى نيازى است و چون وصف بشر آيد بى نيازى و كفايت بالنسبة است. اينك به چند آيه توجه كنيم: 1- [يونس:24]. يعنى آن را درو شده گردانديم گوئى ديروز اصلا نبوده راغب گفته: «غنى فى مكان» آنگاه گويند كه چيزى در محلى زياد بماند و بى نياز باشد. لذا ترجمه صحيح «لَمْ تَغْنَ» وجود نداشتن است چنانكه طبرسى نيز چنان فرموده است. ايضاً آيه [هود:67-68]. يعنى در خانه هايشان افتادند و مردند گوئى در آن خانه‏ها نبوده‏اند و زندگى نكرده‏اند در اقرب الموارد آمده: «غنى بالمكان: اقام به - غنى فلان: عاش». 2- [يونس:36]. ايضاً [نجم:28]. مراد از «الحق» به قرينه «الظن» علم است يعنى: بيشتر آن مردم پيروى نمى‏كنند مگر از ظن و ظن از علم ابداً كفايت نمى‏كند. يعنى به جاى تحصيل علم نمى‏شود به گمان اكتفا كرد اين مردم كه روى حسن ظن به اسلافشان و روى گمان به اينكه بتان شفيع‏اند آنها را عبادت مى‏كنند پيش خدا معذور نيستند و بايد به عمل خود تحصيل علم كنند و آنگاه خواهند دانست كه بت پرستيدن غلط و بى مدرك است. بزرگان بت پرستان دانسته و از روى علم از قبول حق امتناع مى‏كردند لذا «مايَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ» آمده. يعنى ديگران از روى علم چنين مى‏كنند. *** 3- [تغابن:5-6]. استغناء چنانكه گفته شد طلب غنى است ولى آن از خداوند كه غنى بالذات است به معنى اظهار غنى مى‏باشد چنانكه ارباب تفسير فرموده‏اند يعنى گذشتگان عقوبت كارشان را چشيدند زيرا كه پيامبرانشان معجزات روشن را براى آنها آوردند و آنها كفر ورزيده و اعراض كردند و خدا بى نياز بود، خدا بى نياز پسنديده است (خداوند با هلاكشان اظهار كرد كه نه به ايمان آنها نيازمند است و نه به وجود آنها). 4- [عبس:5-6]. به نظرم مفعول «اسْتَغْنى» محذوف است يعنى: اما آنكه از حق بى نيازى جسته، تو به او توجه مى‏كنى و يا به قول راغب استغناء به معنى بى نيازى و ثروتمندى است يعنى: اما آنكه ثروتمند است...ظاهراً در آيه [علق:6-7]. نيز به معنى مجرد است يعنى: راستى انسان طغيان مى‏كند كه ديد بى نياز شده. 4- [غافر:47]. اين سخن از پيروان بى فكر است كه كوركورانه از رؤساء ستمگر خويش متابعت كرده‏اند يعنى: ما تابع شما بوديم هرچه گفتيد و كرديد، گفتيم و كرديم - آيا سهمى از اين آتش از ما دفع توانيد كرد؟ كفايت كردن همان دفع است.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
غَنِيٌ‌ ۷
أَغْنِيَاءَ ۱
تُغْنِيَ‌ ۴
أَغْنِيَاءُ ۲
غَنِيّاً ۳
يُغْنِ‌ ۱
الْغَنِيُ‌ ۸
أَغْنَى‌ ۹
يَغْنَوْا ۳
تُغْنِ‌ ۳
يُغْنِيکُمُ‌ ۱
أَغْنَاهُمُ‌ ۱
تَغْنَ‌ ۱
يُغْنِي‌ ۱۰
تُغْنِي‌ ۲
أَغْنَتْ‌ ۱
أُغْنِي‌ ۱
لَغَنِيٌ‌ ۲
مُغْنُونَ‌ ۲
يُغْنِهِمُ‌ ۱
يُغْنِيَهُمُ‌ ۱
يُغْنُوا ۱
الْأَغْنِيَاءِ ۱
اسْتَغْنَى‌ ۴
يُغْنِيَا ۱
يُغْنِيهِ‌ ۱
فَأَغْنَى‌ ۱

ریشه‌های مرتبط