يوسف ٨٨

از الکتاب
کپی متن آیه
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ‌ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ‌ لَنَا الْکَيْلَ‌ وَ تَصَدَّقْ‌ عَلَيْنَا إِنَ‌ اللَّهَ‌ يَجْزِي‌ الْمُتَصَدِّقِينَ‌

ترجمه

هنگامی که آنها بر او [= یوسف‌] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آورده‌ایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می‌دهد!»

|پس چون برادران بر او وارد شدند، گفتند: هان اى عزيز! ما و كسانمان را فقر و قحطى گرفته و سرمايه‌اى ناچيز آورده‌ايم، پس پيمانه ما را كامل كن و به ما صدقه بده كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مى‌دهد
پس چون [برادران‌] بر او وارد شدند، گفتند: «اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‌اى ناچيز آورده‌ايم. بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقه‌دهندگان را پاداش مى‌دهد.»
برادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی‌قدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش می‌دهد.
پس هنگامی که بر یوسف وارد شدند، گفتند: عزیزا! از سختی [قحطی و خشکسالی] به ما و خانواده ما گزند و آسیب رسیده و [برای دریافت آذوقه] مال ناچیزی آورده ایم، پس پیمانه ما را کامل بده و بر ما صدقه بخش؛ زیرا خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد.
چون بر يوسف داخل شدند، گفتند: اى عزيز، ما و كسانمان به گرسنگى افتاده‌ايم و با سرمايه‌اى اندك آمده‌ايم؛ پيمانه ما را تمام ادا كن و بر ما صدقه بده، زيرا خدا صدقه‌دهندگان را دوست دارد.
و چون بر او [یوسف‌] وارد شدند، گفتند ای عزیز، به ما و خانواده ما رنج [بسیار] رسیده است و سرمایه‌ای اندک آورده‌ایم، پس به ما پیمانه تمام و کمال بده و بر ما [افزونتر هم‌] ببخش که خداوند بخشندگان را دوست دارد
پس چون بر او
(فرزندانش فرمان او را گردن نهادند و رهسپار مصر شدند) و چون به پیش یوسف رفتند گفتند: ای عزیز (مصر!) ما را و خاندان ما را اندوه فرا گرفته است و (جسم و روح ما را زیان رسیده است و برای خرید مواد غذائی) کالای اندکی با خود آورده‌ایم (که گمان نمی‌رود از ما پذیرفته گردد و چیزی که مورد نیاز ما است با آن خریداری شود. بیا و) بر ما ببخش و بار و کالای ما را (بدان اندازه که نیازمندیم) به تمام و کمال بده بی‌گمان خداوند بخشندگان را (به بهترین وجه) جزا می‌دهد.
پس هنگامی که (برادران) بر یوسف وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! به ما و خانواده‌ی ما زیان (مرگبار) رسیده و (اکنون) با سرمایه‌ای کم (نزد تو) آمده‌ایم. پس برای ما پیمانه را وافی و کامل گردان و بر ما تصدّق فرمای. به‌راستی خدا صدقه‌دهندگان را پاداش می‌دهد.»
پس هنگامی که درآمدند بر او گفتند ای عزیز رسید به ما و خاندان ما رنج و آوردیم کالائی ناچیز پس پرکن برای ما پیمانه را و تصدق کن بر ما که خدا پاداش دهد به تصدق‌کنندگان‌

Then, when they entered into his presence, they said, “Mighty governor, adversity has befallen us, and our family. We have brought scant merchandise. But give us full measure, and be charitable towards us—Allah rewards the charitable.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٨٧ آیه ٨٨ يوسف ٨٩
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَسَّنَا»: به ما رسیده است. به ما دست داده است. «أَهْلَنَا»: خاندان ما. عشیره و قبیله ما. «الضُّرُّ»: زیان. شدّت و سختی. کمی و کاستی و ضعف مالی یا جسمی و یا روحی (نگا: انعام / ، یونس / و . «مُزْجاة»: مردود و ناپذیرفتنی. کنایه از چیز ناچیز و اندک است. این واژه از ماده (زجو) و اسم مفعول مصدر (إِزْجاء) می‌باشد (نگا: نور / ). «تَصَدَّقْ»: صدقه کن. ببخش (نگا: بقره / نساء / ، مائده / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88»

پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آورده‌ايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى‌دهد.

نکته ها

«بضاعت» به مالى گويند كه عنوان «بها» به خود بگيرد. «مُزْجاةٍ» از ريشه‌ى «ازجاء» به معناى طرد كردن است. از آنجايى كه معمولًا فروشندگان بهاى كم را برمى‌گردانند، «بضاعت مزجاة» گفته شده است.

برخى از مفسران گفته‌اند: مراد از «تَصَدَّقْ عَلَيْنا» درخواست بازگرداندن بنيامين است.

در روايات آمده است: يعقوب نامه‌اى براى يوسف نوشت كه محتواى آن تجليل از يوسف، بيان قحطى كنعان، تقاضاى آزادى بنيامين و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان براى يوسف فرستاد. وقتى يوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند، بوسيد و بر چشم گذاشت و گريه‌اى كرد كه قطرات اشك بر لباسش نشست.

برادران كه هنوز يوسف را نمى‌شناختند شگفت‌زده بودند كه اين همه احترام به پدر ما براى چيست؟ كم‌كم برق اميدى در دل آنها روشن شد. خنده يوسف را چون ديدند، با خود گفتند

جلد 4 - صفحه 271

نكند او يوسف باشد. «1»

پیام ها

1- براى يعقوب، يوسف مطرح است؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ» ولى براى فرزندان گندم. «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»

2- تحقير كنندگان، روزى تحقير مى‌شوند. فرزندانى كه با غرور مى‌گفتند: «نَحْنُ عُصْبَةٌ» ما قوى هستيم، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» برادر ما دزد بود، «إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ» پدر ما در گمراهى آشكار است، امروز با حقارت مى‌گويند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

3- براى درخواست كمك و مساعدت، فرهنگ خاصّى لازم است:

الف: تجليل از كمك كننده. «أَيُّهَا الْعَزِيزُ»

ب: بيان حال و نياز خود. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

ج: كمبود بودجه (فقر مالى). «بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»

د: ايجاد انگيزه در كمك كننده. «تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»

4- فقر و نياز، انسان را ذليل مى‌كند. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

آنچه شيران را كند روبَه مزاج‌

احتياج است احتياج است احتياج‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88)

چون يعقوب عليه السّلام فرمود برويد و تجسس يوسف و برادرش را نمائيد، فرزندان رفتند به طرف مصر:

فَلَمَّا دَخَلُوا: پس چون داخل شدند بر يوسف. قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ: گفتند:

اى عزيز مصر. مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ: رسيده است ما و خانواده ما را سختى گرسنگى و حاجت و قحطى. وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ: و آورده‌ايم بضاعت اندكى و پستى كه به دست هر كس دهند دور اندازد.

در اين بضاعت نزد مفسرين اختلاف است: 1- نزد ابن عباس و سعيد بن جبير درم بد بود. «2» 2- صنوبر 3- نعل و اديم. 4- روغن گاو و پشم و موى بود


«1» ارشاد القلوب باب بيست و نهم ص 173 طبع مكتبة المحمّدى قم، و مثل آن بحار الانوار ج 70 ص 357 از اصول كافى ج 2 ص 68.

«2» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 260.

جلد 6 - صفحه 282

و در جنب ثمن ديگران پست مينمود. 5- روايت عياشى از حضرت رضا مقل (ميوه درختى) بوده. «1» فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ‌: پس تمام و وافى بده ما را كيل چنانچه سالهاى گذشته وافى و كافى مى‌دادى و نظر مكن به كمى و پستى بضاعت ما. آنگاه دانستند كه به استحقاق به آنها نرسد گفتند: وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا: و صدقه بده بر ما به مسامحه بين نقدين پست مرغوب يا قبولى ناقص مقام زائد. ابن جريح و ضحاك گويند: تصدق نما بر ما به ردّ برادر ما بنيامين و رهائى او. إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ‌: بتحقيق خداى تعالى جزا و ثواب مرحمت فرمايد تصدق كنندگان را به افضل آنچه داده‌اند.

تنبيه: حق سبحانه و تعالى در اين آيه شريفه دستور حاجت خواستن بياموخت تا اگر از خالق يا مخلوق بخواهيم شرط ادب بجاى آريم:

1- مدح و ثناى مسؤول بقوله: «يا ايّها العزيز».

2- شرح حال و حكايت ضعف خود به قوله: «مسّنا و اهلنا الضّرّ».

3- تحقير آنچه هديه برده باشند يا عمل و طاعتى كه كرده باشند بقوله:

«و جئنا ببضاعة مزجية».

4- به فراخور حال كريمان حاجت خواستن كه لايق كرم ايشان باشد بقوله «فاوف لنا الكيل».

5- اعتراف به آنكه اين اعطا بر سبيل تفضل باشد نه استحقاق بقوله:

«و تصدّق علينا». آنكه بر سبيل تقريب و ترغيب روا شدن حاجتشان گفتند «انّ اللّه يجزى المتصدّقين».

تبصره: بعضى گفته‌اند صدقه در شرع آنها حلال بوده براى انبياء، لكن اكثر مفسرين برآنند حال انبيا و اولاد انبياء منافى است طلب صدقه را و شايسته مقام آنان نباشد، بنابراين اطلاق تصدق بر سبيل مجاز و توسع باشد يعنى تفضل‌نما بر ما.


«1» تفسير عياشى ج 2 ص 192.

جلد 6 - صفحه 283

در كتاب النبوة از حضرت صادق عليه السّلام مروى است در خبر طويلى كه يعقوب عليه السّلام مكتوبى براى يوسف عليه السّلام نوشت مشتمل بر شمه‌اى از گزارش حال بطور اجمال: «1» «ايّها العزيز» بدان كه هميشه بلا از جانب خدا به ما خانواده انبياء رو آورد براى ابتلا و امتحان، از جمله جدم ابراهيم عليه السّلام را دست و پاى بسته به آتش انداختند حق تعالى او را نجات داد. پدرم را كارد به حلق رسيد، خداوند براى او فدا فرستاد. «2» نور چشم من يوسف را برادران بردند به صحرا و برگشتند گفتند گرگ او را خورد، من در فراق او محزون و گريان، خود را به برادر او بنيامين تسلى مى‌دادم تا آنكه آمدند گفتند تو او را طلب نموده‌اى كه اگر نياورند طعام به آنها ندهى. فرستادم او را، برادران وقتى برگشتند، واقعه سرقت را بيان كردند، و حال آنكه در اهل بيت ما دزدى نيست، او را حبس و مرا زائد بر پيش غمناك نمودى به طورى كه پشتم خم آمد. پس منت گذار به رهائى او و مراعات كن در تسعير و اداى كيل وافى و تعجيل نما در رهائى آل ابراهيم.

چون نامه را برادران به يوسف دادند، بوسيد و بر چشم نهاد و گريه نمود كه جامه‌اش تر شد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88) قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89) قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91) قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92)

اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‌ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93)

ترجمه‌

پس چون وارد شدند بر او گفتند اى عزيز رسيد بما و كسانمان سختى و آورديم سرمايه ناقابلى پس تمام كن براى ما پيمانه را و تصدق كن بر ما همانا خدا جزا ميدهد صدقه دهندگان را

گفت آيا دانستيد چه كرديد بيوسف و برادرش هنگاميكه‌


جلد 3 صفحه 173

بوديد نادانان‌

گفتند آيا همانا تو هر آينه تو يوسفى گفت من يوسفم و اين است برادرم بتحقيق منّت نهاد خدا بر ما همانا كسيكه پرهيزكارى كند و صبر نمايد پس همانا خدا ضايع نميكند مزد نيكوكاران را

گفتند بخدا كه بتحقيق بر گزيد تو را خدا بر ما و آنكه بوديم هر آينه خطاكاران‌

گفت نيست سرزنشى بر شما امروز ميآمرزد خدا شما را و او است رحم كننده‌ترين رحم كنندگان‌

ببريد پيراهن من اين را پس بيندازيدش بر روى پدرم ميگردد بينا و بياوريد نزد من خانواده خودتان را تمامى.

تفسير

- برادران بعد از امر پدر بتجسّس از حال دو فرزندش باز مسافرت بمصر نموده و وارد بر عزيز شدند و عرضه داشتند ما دچار قحطى و سختى و پريشانى شديم و ماليه ناچيز پست كمى كه قابل قبول نيست آورديم عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه آن بضاعت مقل بود كه در بلاد آنها زياد بوده و در مقابل تقاضا نمودند كه حسب المعمول هر چند پيمانه گندم بآنها در سفرهاى قبل داده ميشد داده شود بعلاوه ابن يامين بايشان مسترد گردد و بعضى گفته‌اند مرادشان از تصدّق آن بود كه علاوه بر حقّشان در برابر متاعشان عزيز بآنها اضافه‌اى دهد و در معامله با ايشان مسامحه كند و احسان نمايد و از خدا عوض بخواهد در هر حال حضرت يوسف چون حال انكسار و تذلّل و پريشانى آنها را كه در اثر قحطى و اعراض پدر بر آنها روى داده بود مشاهده فرمود يكباره عنان تمالك را از دست داد و خود را بآنها معرّفى فرمود باين بيان كه آيا دانستيد و ديديد كه چه معامله‌اى با يوسف و برادرش نموديد در زمان جوانى و نادانى و مراد گرفتن و بردن و شكنجه نمودن و در چاه انداختن و بغلامى فروختن او و تنها گذاردن بن يامين و سوء سلوك آنها با او بود بطوريكه جرئت سخن گفتن با آنها را بطور عادى نداشت و با آنها نمى‌نشست و غذا نميخورد و مقصود سرزنش ايشان بر اين اعمال نبود چون ظاهرا در آن زمان توبه كرده بودند ولى منظور توجّه آنها بحال خودشان و او و نتيجه اعمال قبيحه و صبر و سكون و اثباتشان در ندامت و عزمشان بر ترك معصيت و فعل طاعت بوده لذا در خاتمه تلقين عذر بآنها فرموده كه بگويند اين اعمال از جهالت و نادانى از ما بروز كرد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هر گناهى از بنده صادر شود اگر چه دانا باشد در آن حال كه بخاطر خود معصيت خدا را راه داده نادان است چنانچه خداوند حكايت فرموده سخن يوسف عليه السّلام را


جلد 3 صفحه 174

ببرادران خود كه فرمود آيا دانستيد چه كرديد با يوسف و برادرش وقتى نادان بوديد و نسبت جهل بآنها داده براى آنكه خودشان را در خطر معصيت خدا انداختند و حقّا هيچ نادانى و جهلى بالاتر از اين نيست كه بنده بخيال درك لذت ناچيز موقتى خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالك الرقاب قرار دهد و چون ايشان شناختند از اين بيان برادر خود را كه عزيز مصر شده است از روى تعجّب و براى اقرار او سؤال نمودند كه آيا تو همانا تو يوسفى و بعضى گفته‌اند حضرت در وقت پرسش تاج را از سر برداشت و تبسمى فرمود كه از شعاع دندانش كه مخصوص باو بود شناخته شد آفرين بر دهان خندانش آتشين لعل و آب دندانش- و در جواب آنها فرمود بلى من يوسفم و براى مزيد تعريف و توصيف خود اشاره بابن يامين كرد و فرمود و اين برادر ابوينى من است كه خداوند منّت نهاد بر ما بسلامت و كرامت و ما را با يكديگر جمع فرمود همانا هر كه بپرهيزد از معاصى و صبر نمايد بر مصائب البتّه خداوند اجر و مزد او را ضايع و باطل نميكند و پاداش نيكوكارانرا نيكو خواهد داد در اين موقع برادران كاملا منفعل و معتذر و معترف بتقصير شدند و عرضه داشتند قسم بخدا هر آينه اختيار فرمود خدا تو را بر ما بحسن صورت و سريرت و مقام سلطنت و شأن نبوت و ما بوديم خطاكار و جفا كردار و هستيم اميدوار به گذشت تو و عفو پروردگار و حضرت در جواب فرمود تعيير و توبيخ و سرزنش و ملامتى بر شما نيست امروز كه خداوند بمن عزت و قدرت و سلطنت داده از شما گذشتم براى شكر اين نعمت و از خدا مى‌خواهم كه از تقصير شما بگذرد و بيامرزد و اميدوارم كه اجابت فرمايد چون ارحم الراحمين است و پيراهن بهشتى موروث از حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه حضرت يعقوب روز كه برادران او را بردند پيچيده و حرز او كرده بود بآنها داد و فرمود برويد و اين پيراهن را با خود ببريد و بيندازيد روى صورت پدرم بينا مى‌شود و شما با او و تمامى خانواده مراجعت بمصر نمائيد و گفته‌اند از خواص اين پيراهن آن بود كه بهر مريضى مى‌پوشاندند شفا مى‌يافت و در مجمع از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت يعقوب عليه السّلام در اين سفرنامه‌اى بحضرت يوسف عليه السّلام نوشت و مضمون آن نامه را بتفصيل نقل نموده و اجمالش آنستكه بعد از بسمله و معرّفى از خود و بيت ابراهيم خليل الرحمن عليه السّلام مصائب وارده بر خود و شرح ابتلاء بفراق يوسف و تسلّى خاطر خود را


جلد 3 صفحه 175

بابن يامين و برائت ساحت او را از سرقت ذكر فرموده و اخيرا تقاضاى استرداد او را بخود نموده با بيانى كه موجب ترحّم و عطوفت است و آنكه برادران لدى الورود نامه را تقديم و تقاضاى تصدق بر آنها برهائى برادر را نمودند و حضرت يوسف نامه را گرفت و بوسيد و بديده گذارد و گريه كرد و سؤال مذكور در آيه را نمود و اين نامه را عياشى ره نيز از امام باقر عليه السّلام با بيان مفصّل ترى نقل نموده علاوه بر آنكه حضرت يعقوب مورد عتاب الهى شد كه چرا حاجت خود را از غير خدا طلب نموده و توبه كرد و قبول شد و مشمول مغفرت و رحمت گرديد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمّا دَخَلُوا عَلَيه‌ِ قالُوا يا أَيُّهَا العَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوف‌ِ لَنَا الكَيل‌َ وَ تَصَدَّق‌ عَلَينا إِن‌َّ اللّه‌َ يَجزِي‌ المُتَصَدِّقِين‌َ (88)

‌پس‌ چنان‌ ‌که‌ وارد شدند پسران‌ يعقوب‌ ‌بر‌ يوسف‌ گفتند اي‌ عزيز مصر تماس‌ كرده‌ ‌بر‌ ‌ما و كسان‌ ‌ما ضرر قحطي‌ و نداشتن‌ آذوقه‌ و آمديم‌ ‌با‌ يك‌ مختصر بضاعة ناچيزي‌ ‌پس‌ امر فرما كيل‌ وافي‌ كافي‌ دهند و تصدق‌ فرما ‌بر‌ ‌ما محققا خداوند جزا ميدهد كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ تصدق‌ ميكنند.

فَلَمّا دَخَلُوا عَلَيه‌ِ ‌پس‌ ‌از‌ اينكه‌ يعقوب‌ امر فرمود بفرزندانش‌ ‌که‌ برويد مصر و ‌از‌ حال‌ يوسف‌ و برادرش‌ تجسس‌ كنيد ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌از‌ كتاب‌ نبوت‌ مسندا ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ حضرت‌ يعقوب‌ [ع‌] مكتوبي‌ نوشت‌ ‌براي‌ عزيز مصر

(بسم‌ اللّه‌ الرحمن‌ الرحيم‌ ‌الي‌ عزيز مصر و مظهر العدل‌)

جلد 11 - صفحه 262

و موفي‌ الكيل‌ ‌من‌ يعقوب‌ ‌بن‌ اسحق‌ ‌إبن‌ ابراهيم‌ خليل‌ الرحمن‌ صاحب‌ نمرود الذي‌ جمع‌ ‌له‌ النار ليحرقه‌ بها فجعلها اللّه‌ ‌عليه‌ بردا و سلاما و انجاه‌ منها اخبرك‌ ايها العزيز انا اهل‌ بيت‌ ‌لم‌ يزل‌ البلاء الينا سريعا ‌من‌ اللّه‌ ليبلونا عند السرّاء و الضرّاء و ‌ان‌ المصائب‌ تتابعت‌ علي‌ّ عشرين‌ سنة اولها انه‌ ‌کان‌ لي‌ ‌إبن‌ سميته‌ يوسف‌ و ‌کان‌ سروري‌ ‌من‌ ‌بين‌ ولدي‌ و قرة عيني‌ و ثمرة فؤادي‌ و ‌ان‌ اخوته‌ ‌من‌ ‌غير‌ امه‌ سألوني‌ ‌ان‌ ابعثه‌ معهم‌ يرتع‌ و يلعب‌ فبعثته‌ معهم‌ بكرة فجاءوني‌ عشاءا يبكون‌ و جاءوا ‌علي‌ قميصه‌ بدم‌ كذب‌ و زعموا ‌ان‌ الذئب‌ اكله‌ فاشتد لفقده‌ حزني‌ و كثر ‌علي‌ فراقه‌ بكايي‌ ‌حتي‌ ابيضت‌ عيناي‌ ‌من‌ الحزن‌ و انه‌ ‌کان‌ ‌له‌ اخ‌ و كنت‌ ‌به‌ معجبا و ‌کان‌ لي‌ انيسا و كنت‌ اذا ذكرت‌ يوسف‌ ضممته‌ ‌الي‌ صدري‌ فسكن‌ بعض‌ ‌ما اجد ‌في‌ صدري‌ و ‌ان‌ اخوته‌ ذكروا لي‌ انّك‌ سألتهم‌ و امرتهم‌ ‌ان‌ يأتوك‌ ‌به‌ فان‌ ‌لم‌ يأتوك‌ ‌به‌ منعتهم‌ الميرة فبعثته‌ معهم‌ ليتماروا لنا قمحا فرجعوا الي‌ّ و ليس‌ ‌هو‌ معهم‌ و ذكروا انه‌ سرق‌ مكيال‌ الملك‌ و نحن‌ اهل‌ بيت‌ ‌لا‌ نسرق‌ و ‌قد‌ حبسته‌ عني‌ و فجعتني‌ ‌به‌ و ‌قد‌ اشتد لفراقه‌ حزني‌ ‌حتي‌ تقوس‌ لذلك‌ ظهري‌ و عظمت‌ ‌به‌ مصيبتي‌ ‌مع‌ مصائب‌ تتابعت‌ علي‌ّ فمن‌ّ علي‌ّ بتخلية سبيله‌ و اطلاقه‌ ‌من‌ حبسك‌ و طيّب‌ لنا القمح‌ و اسمح‌ لنا ‌في‌ السعر و اوف‌ لنا الكيل‌ و عجّل‌ سراح‌ آل‌ ابراهيم‌)

‌پس‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اينكه‌ اينها وارد شدند و نامه‌ پدر ‌را‌ بيوسف‌ دادند بوسيد و ‌بر‌ چشم‌ گذاشت‌ و گريست‌ ‌حتي‌ پيراهنش‌تر شد.

قالُوا يا أَيُّهَا العَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ ‌از‌ جهت‌ نداشتن‌ آذوقه‌ و قحطي‌ ‌که‌ مبتلا ‌شده‌ بودند وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ مختصر وجهي‌ آورده‌ايم‌ فَأَوف‌ِ لَنَا الكَيل‌َ كيل‌ ‌ما ‌را‌ بمقدار كافي‌ و وافي‌ عنايت‌ فرما و تصدق‌ علينا بزيادة الكيل‌ و ردّ اخينا إِن‌َّ اللّه‌َ يَجزِي‌ المُتَصَدِّقِين‌َ خداوند جزاي‌ كثير عنايت‌ ميفرمايد بكساني‌ ‌که‌ تصدق‌ كنند.

263

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 88)- به هر حال فرزندان یعقوب بارها را بستند و روانه مصر شدند و این سومین مرتبه است که آنها به این سرزمین پرحادثه وارد می‌شوند.

در این سفر بر خلاف سفرهای گذشته یک نوع احساس شرمندگی روح آنها را آزار می‌دهد، چرا که سابقه آنها در مصر و نزد عزیز، سخت آسیب دیده، و شاید بعضی آنها را به عنوان «گروه سارقان کنعان» بشناسند، تنها چیزی که در میان انبوه این مشکلات و ناراحتیهای جانفرسا مایه تسلی خاطر آنهاست، همان جمله اخیر پدر است که می‌فرمود: از رحمت خدا مأیوس نباشید که هر مشکلی برای او سهل و آسان است.

«پس هنگامی که آنها وارد بر یوسف شدند، (با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند و) گفتند: ای عزیز! ما و خاندان ما را قحطی و ناراحتی و بلا فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ).

«و تنها متاع کم و بی‌ارزشی همراه آورده‌ایم» (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ).

اما با این حال به کرم و بزرگواری تو تکیه کرده‌ایم «و انتظار داریم که پیمانه ما را بطور کامل وفا کنی» (فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ).

و در این کار «بر ما منت گذار و تصدق کن» (وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا).

و پاداش خود را از ما مگیر، بلکه از خدایت بگیر «چرا که خداوند کریمان و متصدقان را پاداش خیر می‌دهد» (إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ).

جالب این که برادران یوسف، با این که پدر تأکید داشت در باره یوسف و برادرش به جستجو برخیزید به این گفتار چندان توجه نکردند، و نخست از عزیز مصر تقاضای مواد غذایی نمودند، شاید چندان امیدی به پیدا شدن یوسف نداشتند، و یا فکر کردند تقاضای آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمایند تا تأثیر

ج2، ص446

بیشتری در عزیز مصر داشته باشد.

در روایات می‌خوانیم که برادران حامل نامه‌ای از طرف پدر برای عزیز مصر بودند که در آن نامه، یعقوب، ضمن تمجید از عدالت و دادگری و محبتهای عزیز مصر، نسبت به خاندانش، و سپس معرفی خویش و خاندان نبوتش، ناراحتیهای خود را به خاطر از دست دادن فرزندش یوسف و فرزند دیگرش بن یامین و گرفتاریهای ناشی از خشکسالی را برای عزیز مصر شرح داده بود.

و در پایان نامه از او خواسته بود که بن یامین را آزاد کند. چرا که هرگز سرقت و مانند آن در خاندان ما نبوده و نخواهد بود.

هنگامی که برادرها نامه پدر را به دست عزیز می‌دهند، نامه را گرفته و می‌بوسد و بر چشمان خویش می‌گذارد، و گریه می‌کند، آنچنان که قطرات اشک بر پیراهنش می‌ریزد.

نکات آیه

۱- فرزندان یعقوب براى مرتبه سوم در دوران قحطى ، به مصر آمدند و به حضور یوسف(ع) رسیدند. (فلما دخلوا علیه)

۲- خاندان یعقوب در دوران قحطى به تنگدستى و رنج بسیار گرفتار شدند. (قالوا ... مسّنا و أهلنا الضر) «مسّ» به معناى لمس کردن و تماس گرفتن است. «ضرّ» به معناى فقر سختى و کمبود مى باشد.

۳- فرزندان یعقوب سختى معیشت و نابسامان بودن وضع مادى خاندان یعقوب را به یوسف گزارش کردند. (قالوا یأیها العزیز مسّنا و أهلنا الضر و جئنا ببضعة مزجیة )

۴- یوسف(ع) در دوران قحطى مصر ، سمت عزیزى آن دیار را بر عهده داشت. (قالوا یأیها العزیز)

۵- عزیزى از سمتهاى حکومتى در زمان یوسف(ع) (قالوا یأیها العزیز)

۶- پسران یعقوب ، داراى اهل و عیال (زن ، فرزند و ...) (مسّنا و أهلنا الضر) «أهل الرجل» به زن فرزند و دیگر وابستگان او گفته مى شود.

۷- فرزندان یعقوب در نوبت سوم سفرشان به مصر ، بهاى کامل براى خرید سهمیه خویش را نداشتند. (و جئنا ببضعة مزجیة فأوف لنا الکیل) «مزجاة» به معناى ناچیز و حقیر است.

۸- فرزندان یعقوب با بیان تنگدستى و نداشتن بهاى لازم براى خرید سهمیه خویش ، از یوسف(ع) خواستند جیره آنان را به طور کامل پرداخت کند. (مسّنا و أهلنا الضر و جئنا ببضعة مزجیة فأوف لنا الکیل)

۹- تداوم سیاست یوسف(ع) در جیره بندى غلات و فروش و دریافت بهاى آنها ، در دوران قحطى مصر (و جئنا ببضعة مزجیة فأوف لنا الکیل) چنان چه گذشت آیات ۵۹، ۶۰ و ۶۲ از همین سوره دلالت بر آن داشت که یوسف آذوقه هاى ذخیره شده را جیره بندى کرده بود و سهمیه افراد را در برابر دریافت بها به آنان مى پرداخت. آیه مورد بحث نیز به دلیل کلمه «کیل» و جمله «جئنا ببضاعة مزجاة» حاکى از آن است که سیاست سهمیه بندى و گرفتن بهاى سهمیه همچنان پس از گذشت مدتها ادامه داشت.

۱۰- یوسف(ع) از فقیران و تهیدستان براى پرداخت سهمیه شان ، بهایى دریافت نمى کرد. (مسنّا و أهلنا الضر و جئنا ببضعة مزجیة فأوف لنا الکیل) برداشت فوق ، مقتضاى تفریع «أوف لنا الکیل» به وسیله «فاء» بر «مسنا و أهلنا الضر ...» است.

۱۱- یوسف(ع) داراى اختیاراتى ویژه در دخل و تصرف بیت المال و بذل و بخشش آذوقه هاى ذخیره شده (و جئنا ببضعة مزجیة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا)

۱۲- فرزندان یعقوب از یوسف(ع) تقاضا کردند برادرشان بنیامین را به آنان باز گرداند. (و تصدق علینا) در اینکه مقصود فرزندان یعقوب از عطیه درخواستى چیست سه نظر ایراد شده است: ۱-منظور بنیامین است که به ظاهر ملک یوسف(ع) مى باشد. ۲- مقصود آنان مقدارى بیش از سهمیه و جیره ایشان است. ۳-مراد همان سهمیه است بدون دریافت همه بهاى آن. برداشت فوق، ناظر به اولین احتمال است.

۱۳- دریافت آذوقه در نزد فرزندان یعقوب ، داراى اهمیت بیشتر از یافتن و جست و جو کردن یوسف(ع) و استرداد بنیامین * (یأیها العزیز مسّنا و أهلنا الضر ... فأوف لنا الکیل و تصدق علینا) فرزندان یعقوب به فرمان وى به مصر آمدند تا از یوسف(ع) خبر بگیرند و بنیامین را باز ستانند ، ولى پیش از آن سخن از فقر و تنگدستى و مطالبه آذوقه دارند. این معنا مى تواند اشاره به برداشت فوق داشته باشد.

۱۴- برادران یوسف به دلیل سخت شدن معیشت بر خاندان یعقوب(ع) از او تقاضا کردند بیش از سهمیه سرانه ، آذوقه و غلات به آنان ببخشد. (مسّنا و أهلنا الضر ... فأوف لنا الکیل و تصدق علینا)

۱۵- اعطاى صدقه به فرزندان و خاندان پیامبران ، جایز و امرى شایسته و نیکوست. (و تصدق علینا إن الله یجزى المتصدقین) «تصدق» به معناى اعطاى صدقه است و «صدقه» آن گونه که در «کشاف» آمده است عطیه و بخششى است که به منظور رسیدن به ثواب پرداخت مى شود.

۱۶- استحباب پرداخت صدقه به مستحقان و نیازمندان (مسّنا و أهلنا الضر ... إن الله یجزى المتصدقین)

۱۷- خداوند ، به اعطا کنندگان صدقه پاداش خواهد داد. (إن الله یجزى المتصدقین)

۱۸- عزیز مصر (یوسف) در دیده فرزندان یعقوب حاکمى خداشناس ، خیرخواه و اهل جود و کرم بود. (فأوف لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزى المتصدقین)

۱۹- اظهار مسکنت و ذلت برادران یوسف به پیشگاه او و شکایت آنان از فقر و تنگدستى ، در سومین سفر آنان به مصر (مسّنا و أهلنا الضر ... و تصدق علینا إن الله یجزى المتصدقین)

روایات و احادیث

۲۰- «عن أبى الحسن الهادى(ع): ... لما مات العزیز ... إفتقرت إمرأة العزیز و احتاجت حتى سألت الناس فقالوا: ما یضرّک لو قعدت للعزیز و کان یوسف یسمى العزیز [خ.ل.و کلّ ملک کان لهم سمى بهذا الإسم]... فقامت إلیه و قالت: سبحان... من جعل العبید بالطاعة ملوکاً... ;[۱] از امام هادى(ع) روایت شده است: ... پس از مرگ عزیز مصر ... همسر وى [زلیخا] فقیر و نیازمند شد تا آن جا که از مردم درخواست کمک مى کرد. پس مردم به او گفتند: چه ضرر دارد که بر سر راه عزیز بنشینى [واز او کمک بخواهى] و یوسف در آن زمان عزیز نامیده مى شد [و هر پادشاهى که بر مصریان حکومت مى کرد به این اسم نامیده مى شد]... پس همسر عزیز بر سر راه یوسف ایستاد و گفت: ... منزه است خدایى که بردگان را در سایه اطاعت، به پادشاهى مى رساند ...».

۲۱- «عن احمدبن محمد عن أبى الحسن الرضا(ع) قال: سئلته عن قوله «و جئنا ببضاعة مزجاة» قال: المقل ;[۲] احمد بن محمد گوید: از امام رضا(ع) درباره سخن خدا [که از قول فرزندان یعقوب] فرموده: «و جئنا ببضاعة مزجاة» سؤال کردم. امام فرمود: [آن سرمایه] مُقل بوده است».[۳]

موضوعات مرتبط

  • آل یعقوب: آل یعقوب در دوران قحطى ۲; ابتلاى آل یعقوب ۲; تاریخ آل یعقوب ۲; رنجهاى آل یعقوب ۲; فقر آل یعقوب ۲، ۳
  • احکام: ۱۵، ۱۶
  • انبیا: صدقه به خویشاوندان انبیا ۱۵; صدقه به فرزندان انبیا ۱۵
  • برادران یوسف: برادران یوسف و استرداد بنیامین ۱۳; برادران یوسف و دریافت غله ۱۳; برادران یوسف و یافتن یوسف(ع) ۱۳; برادران یوسف و یوسف(ع) ۳، ۸، ۱۲، ۱۴، ۱۸، ۱۹; بى ارزشى مال التجاره برادران یوسف ۷; بینش برادران یوسف ۱۸; خانواده برادران یوسف ۶; خواسته هاى برادران یوسف ۸، ۱۲، ۱۴; دنیاطلبى برادران یوسف ۱۳; ذلت برادران یوسف ۱۹; سومین مسافرت برادران یوسف به مصر ۱، ۷، ۱۹; سهمیه برادران یوسف ۸، ۱۴; شکوه برادران یوسف ۱۹; فقر برادران یوسف ۷، ۸، ۱۴، ۱۹; گزارش برادران یوسف به یوسف(ع) ۳; مال التجاره برادران یوسف ۲۱
  • بضاعة مُزجات: مراد از بضاعة مُزجات ۲۱
  • بنیامین: درخواست استرداد بنیامین ۱۲
  • خدا: پاداشهاى خدا ۱۷
  • زلیخا: فرجام زلیخا ۲۰
  • صدقه: احکام صدقه ۱۵، ۱۶; پاداش به صدقه دهندگان ۱۷; مصارف صدقه ۱۵
  • غلات: سهمیه بندى غلات در دوران یوسف(ع) ۹; فروش غلات در دوران یوسف(ع) ۹
  • فقرا: صدقه به فقرا ۱۶
  • مستحبات: ۱۶
  • مصرباستان: نظام حکومتى مصرباستان ۵
  • هبه: درخواست هبه ۱۴
  • یوسف(ع): خیرخواهى یوسف(ع) ۱۸; سخاوت یوسف(ع) ۱۱، ۱۸; سیاستهاى اقتصادى یوسف(ع) ۹، ۱۰; عزیزى در دوران یوسف(ع) ۵; عزیزى یوسف(ع) ۴، ۲۰; قصه یوسف(ع) ۱، ۳، ۴، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۸، ۱۹، ۲۰; محدوده اختیارات یوسف(ع) ۱۱; یوسف(ع) در دوران قحطى ۴; یوسف(ع) و بیت المال ۱۱; یوسف(ع) و فقرا ۱۰

منابع

  1. تفسیرقمى، ج ۱، ص ۳۵۷ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۷۲، ح ۲۱۸.
  2. تفسیرعیاشى، ج ۲، ص ۱۹۲، ح ۶۷ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۵۸، ح ۱۷۵.
  3. مُقل در لغت به میوه یا شیره درخت که مصرف دارویى دارد گفته مى شود و به چند معناى دیگر نیز آمده است.