هود ٨٢

از الکتاب
کپی متن آیه
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ‌ سِجِّيلٍ‌ مَنْضُودٍ

ترجمه

و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ [= گِلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آنها نازل نمودیم...

|پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و رو كرديم و بر آن سنگ‌هايى از سجّيل پى‌درپى بارانديم
پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‌پاره‌هايى از [نوع‌] سنگ گلهاى لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
چون فرمان (قهر) ما در رسید دیار آن قوم نابکار را ویران و زیر و زبر ساختیم و بر سر آنها مرتب سنگ گل (هلاکت کننده) فرو ریختیم.
پس هنگامی که عذاب ما فرا رسید، بالاترین آن [سرزمین آلوده] را فروترینش نمودیم و بر آن سنگ هایی از نوع سنگِ گلِ لایه لایه فرو ریختیم.
چون فرمان ما فرازآمد، آنجا را زيروزبر كرديم و بر آن شهر بارانى از سنگهايى از سجّيل، پى‌درپى، فرو باريديم،
چون فرمان ما در رسید آن را زیر و زبر کردیم و بر آن سنگپاره‌هایی از سنگ-گل پیاپی فرو باریدیم‌
پس چون فرمان ما- عذاب- بيامد آنجا را زير و زبر كرديم و بر آن [ديار] بارانى از سنگ گل بر هم نشسته- كلوخ- باريديم،
هنگامی که فرمان ما (مبنی بر هلاک قوم لوط) فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو نمودیم و آنجا را با گِلهای متحجّر و پیاپی سنگباران کردیم. (بدین ترتیب شهر و دیار کسانی که همه‌چیز را وارونه کرده بودند، واژگونه شد و در زیر سنگها مدفون گردید).
پس چون فرمان ما در رسید، بلندایش را (به) زیرینش نهادیم و باران سنگ‌پاره‌هایی از (نوع) سنگ گلی لایه لایه و منظم بر آن باریدیم.
تا گاهی که بیامد امر ما گردانیدیم روی آن را زیر آن و باریدیم بر آن سنگهائی از سِجّیل (سنگ گِل) به رشته‌کشیده‌

And when Our command came about, We turned it upside down, and We rained down on it stones of baked clay.
ترتیل:
ترجمه:
هود ٨١ آیه ٨٢ هود ٨٣
سوره : سوره هود
نزول : ٩ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَالِیَهَا»: فوقانی آن. سطح آن. «سَافِلَهَا»: تحتانی آن. پائین آن. «أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً»: آنجا را سنگباران کردیم. بر آنجا سنگهای فراوانی فرود آوردیم. «سِجِّیلٍ»: سنگ گِل. گِلی که به سنگ تبدیل شده باشد (نگا: ذاریات / ). «مَنضُودٍ»: متتابع و منتظم. پیاپی. مراد رگبار سنگها و پی‌درپی آمدن آنها است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ «82»

پس هنگامى كه فرمان (قهر) ما آمد، آن سرزمين را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ‌هايى از گِل‌هاى لايه لايه بر آنها فرو ريختيم،

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا: پس چون آمد فرمان ما به عذاب ايشان، جبرئيل را فرموديم تا پر خود را در زير شهرهاى ايشان درآورده برداشت، تا بجائى كه اهل آسمان بانگ خروس و آواز سگ ايشان شنيدند. «1» پس حكم كرديم بيفكند و ما به قدرت كامله: جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها: گردانيديم زير آن شهرها را بالاى آن، يعنى سرنگون ساختيم تمام آن شهرها و آنچه در آنها بودند، و لذا آنها را مؤتفكات ناميدند.

در تفسير ابو الفتح رازى قدس الله سرّه روايت از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه جبرئيل را گفتم: مرا خبر ده از قوّت و تمكين و طاعت و امانت خود، چنانچه فرمود: «ذى قوّة عند ذى العرش مكين مطاع ثمّ امين» عرض كرد: اما قوّت- خداى تعالى مرا امر نمود تا هفت شهر لوط را از بيخ بركندم و بر پر گرفتم به بالا بردم كه آواز مرغان ايشان را اهل آسمان دنيا شنيدند، آنگاه‌


«1» تفسير على بن ابراهيم ج 1 ص 336.

جلد 6 - صفحه 115

آن را برگردانيدم و زير و زبر كردم. و اما مكانت و طاعت من در آسمان چنان است كه اگر گويم رضوان و مالك را به هر وقتى خواهم كه درب بهشت و جهنم را بگشايند، خلاف نكنند. و اما امانت من تا آنجاست كه خداى تعالى هر پيغمبرى مبعوث فرمود مرا امين وحى خود گردانيد.

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها: و ببارانيديم به آن شهرها بعد از سرنگون شدن، حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ‌: سنگهائى از گل پخته شده به آتش، يا سنگ جهنمى بر روى هم چيده شده، يا سنگى رنگارنگ، يا سنگى از آسمان. نزد بعضى سجيل معرب سنگ و گل باشد، و برخى ديگر گفته‌اند سنگى بوده اولش سنگ و آخرش گل. و اهل لغت گفته‌اند: سجيل و سجين از ابدال است، لام را به نون بدل كردند و سجّين نام جهنم باشد. «1» خلاصه آن سنگها از آسمان يا از جهنم بر آنها باريد. مَنْضُودٍ:

پى در پى درآمدن و پشت هم مانند قطرات باران يا مقدر براى عذاب ايشان يا چسبيده بهم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‌ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‌ رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83)

ترجمه‌

و چون آمدند فرستادگان ما لوط را بدش آمد از آمدن آنها و تنك شد بورودشان دلش و گفت اين روزى است سخت‌

و آمدند او را قومش با آنكه بشتاب سوق داده ميشدند بسوى او و از پيش بودند كه ميكردند كارهاى بد را گفت اى قوم من اينها دختران منند آنها پاكيزه‌ترند براى شما پس بترسيد از خدا و خجل منمائيد مرا در نزد مهمانهايم آيا نيست از شما مردى هدايت يافته‌

گفتند بتحقيق دانستى كه نيست ما را در دختران تو هيچ حاجتى و همانا تو هر آينه ميدانى چيزيرا كه ميخواهيم‌

گفت كاش بودى مرا بشما توانائى يا پناه بردم بسوى پشتيبانى محكم‌

گفتند اى لوط همانا ما فرستادگان پروردگار توئيم هرگز نميرسند بسوى تو پس شبانه ببر خانواده خود را در تاريكى شب و نبايد كه تخلّف نمايد از شما يكنفر مگر زنت همانا وارد شونده است او را آنچه وارد شود بآنها همانا وعده گاه آنها صبح است آيا نيست صبح نزديك‌

پس چون آمد فرمان ما نموديم زير و زبر آن زمين را و بارانديم بر آن سنگهائى از گل سنگ شده مرتّب شده‌

كه نشان كرده شده بود نزد پروردگارت و نيست آن از ستمكاران دور.

تفسير

همان چهار ملك مقرّب كه خدمت حضرت ابراهيم رسيدند و عرضه داشتند ما مأمور نزول عذاب بر قوم لوطيم و شرح آن گذشت بر حسب وعده وارد بر حضرت لوط شدند بصورت جوانان معمّم زيبا و چون آنحضرت در ميان قومى زندگانى ميكرد كه مبتلا بعمل ناشايسته لواط شده بودند بطوريكه هر جوانيكه از آبادى آنها عبور مينمود او را ميگرفتند و اين عمل ناشايسته را با او انجام ميدادند ترسيد مبادا از ورود آنها مطّلع شوند و بخواهند اين عمل را در خانه او با مهمانها مرتكب شوند و از اين جهت بسيار ملول و غمناك شد بطوريكه عرصه بر او تنك گرديد و بى‌اختيار گفت اين روز سخت ناگوارى است كه براى ما پيش آمده و عمده جهت خوف و حزن آنحضرت اين بود كه زوجه او هم با قومش همدست‌


جلد 3 صفحه 99

بود و احتمال ميداد آنها را بر اين امر آگاه نمايد از قضا نظر او صائب بود و آنزن قوم را خبر نمود كه چهار جوان در نهايت حسن و جمال و خوبى و اعتدال بر لوط وارد شده‌اند كه در عمرم مانند آنها نديده‌ام و قوم بعجله و شتاب بطوريكه بر يكديگر سبقت ميگرفتند و گويا بعضى از آنها بعض ديگر را سوق ميدادند روى بخانه لوط آوردند و اين براى آن بود كه آنها معتاد باين عمل قبيح و ساير معاصى شده بودند و قبح آن از نظرشان رفته بود و بهيچ وجه از منع لوط ممتنع نشدند و با كمال بى‌شرمى در خانه را شكسته وارد شدند در اين موقع حضرت لوط از فرط وحشت و از باب اضطرار بآنها گفت اى قوم من اين دختران من پاكيزه‌ترند براى شما چون دو نفر از رؤساء آنها قبلا از دو دختر حضرت خواستگارى كرده بودند و او براى سوء اعمال آندو اجابت نفرموده بود خواست باين اظهار آن دو را اجابت فرمايد و سايرين را متوجّه بحال اضطرار خود نمايد شايد آندو رئيس ديگران را منصرف نمايند يا آنها خودشان بحضرت ترحّم كنند و متعرّض مهمانهاى او نشوند لذا تعقيب فرمود اين اظهار را بآنكه از خدا بترسيد و مرا مفتضح و رسوا از جهت مهمانهايم ننمائيد يا نزد آنها شرمنده نسازيد چون صيغه لا تخزون اگر مأخوذ از خزى باشد بمعنى فضاحت و رسوائى است و اگر مأخوذ از خزاية باشد بمعنى شرم و حيا است و پس از اين تمنّا باز از بيچارگى بخود آنها متوسل شد باين بيان كه آيا يكنفر مرد صالح با رشد و كفايت و قابليّتى در ميان شما نيست كه از حقّ من دفاع نمايد و آنها در جواب گفتند تو ميدانى ما بدختران تو كارى نداريم و مقصود ما پسر است و حضرت آرزو فرمود كه قوّه‌اى داشته باشد و از آنها دفاع نمايد شخصا يا پناه و ملجأ و ملاذى براى او باشد كه بآن وسيله ايمن از شرّ آنها شود در اين هنگام ملائكه عرضه داشتند ما رسولان پروردگار توايم و براى نزول عذاب بر اينها آمده‌ايم مطمئن باش هرگز اينها دست بر تو پيدا نمى‌كنند شبانه خانواده خود را در تاريكى از اين آبادى خارج نما و كسى از شما باقى نماند چون اين زمين بايد واژگون شود و اهلش فانى گردند يا كسى از شما پشت سر خود را نگاه نكند مبادا عذاب را مشاهده كند و بحال آنها رقت نمايد مگر زوجه تو كه چون از جنس آنها است بايد باقى بماند و با عذاب آنها شريك باشد و بنابر احتمال اوّل لا يلتفت بمعناى‌


جلد 3 صفحه 100

لا يتخلف است و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نبايد كسى از شما متوجّه بحال آنها شود و ترحّم نمايد چون بعمل خودشان مستحقّ اين عقوبت شده‌اند در اين موقع حضرت لوط از ملائكه سؤال نمود كه موعد هلاك آنها چه وقت است گفتند صبح حضرت فرمود خوب است زودتر باشد چون خيلى از عمليّات آنها متأثر شده بود گفتند آيا نيست صبح نزديك و چون موعد مقرّر رسيد جبرئيل بال خود را بزير آنزمين برد و بلند نمود بجانب آسمان و وارونه نمود و در اين حال باران سجيل هم باريدن گرفت كه كسانيكه در اطراف و جوانب آن اراضى بودند از آنها هم هلاك شدند و آنسنگ سجّيل از ستم‌كاران اين امّت عموما و اهل عمل لواط خصوصا دور نيست بلكه نزديك است چنانچه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه مراد ظالمين اين امّتند و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد ستم كاران اين امّتند اگر اهل عمل قوم لوط باشند و در چند روايت از حضرت صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده نسبت بكسانيكه اصرار باين عمل دارند كه بايد حتما معذّب باين عذاب شوند و كسى نه بيند آنانرا و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام بعد از نقل ورود آن چهار ملك بر حضرت ابراهيم عليه السّلام و شمّه‌اى از قضاياى مشروحه در آيات سابقه در ذيل آنقصه نقل نموده كه حضرت ابراهيم عليه السّلام از آنها سؤال نمود براى چه آمديد گفتند براى هلاك قوم لوط فرمود اگر در ميان آنها يكصد نفر مؤمن باشد آنها را هلاك ميكنيد جبرئيل عرض كرد خير فرمود اگر پنجاه نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر سى نفر باشند عرض كرد خير فرمود اگر بيست مؤمن باشد عرض كرد خير فرمود اگر ده نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر پنج نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر يكنفر باشد عرض كرد خير فرمود لوط در ميان آنها است جبرئيل عرض كرد ما ميدانيم چند نفر مؤمن در ميان آنها هستند لوط و خانواده او را نجات ميدهيم مگر زنش را كه بايد بماند و معذّب شود و اين مجادله حضرت ابراهيم با ملائكه بود كه در آن آيات اشاره شد و آنها نزد لوط آمدند در حاليكه او در كنار مزرعه خود كه نزديك شهر بود واقف بود سلام كردند و جواب شنيدند و حضرت از هيئت آنها خوشش آمد و تعارف بمنزل نمود ولى بعد از قبول آنها پشيمان شد و با خود گفت اگر قوم متعرّض ايشان شوند چه خواهم كرد لذا بآنها


جلد 3 صفحه 101

فرمود در ميان مردمان شرورى خواهيد آمد جبرئيل برفقاى خود گفت تعجيل در هلاكت قوم نكنيم تا لوط سه مرتبه شهادت ببدى آنها بدهد اين يكمرتبه قدرى كه راه رفتند لوط رو بآنها نمود و گفت شما نزد كسانيكه از اشرارند ميرويد جبرئيل گفت ايندو مرتبه باز رفتند تا بآبادى رسيدند و لوط همان مقاله را تكرار نمود و جبرئيل گفت اين سه مرتبه بعد داخل منزل شدند زن لوط جوانهاى خوش صورتى را ديد بالاى بام رفت و دست بر دست زد قوم نشنيدند لذا دود كرد و چون قوم دود را ديدند رو بخانه لوط آوردند و زن او آنها را استقبال نمود و قضاياى مشروحه در بيان اين آيات كه قبلا ذكر شد روى داد و آنها در اثر اشاره جبرئيل بانگشت كور شدند و لوط و اهلش جز زن نا اهلش شبانه از شهر بيرون رفتند و عذاب بكيفيّت مرقومه نازل گرديد و در چند روايت تصريح شده كه دعوت حضرت لوط آنها را بدخترهايش از راه حلال بود نه حرام و معلوم است كه آنهم از باب اضطرار و اسكات آنها بوده است چنانچه اشاره شد و شمّه‌اى از اين قصّه در سوره اعراف گذشت ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَيها حِجارَةً مِن‌ سِجِّيل‌ٍ مَنضُودٍ (82)

‌پس‌ موقعي‌ ‌که‌ امر ‌ما رسيد قرار داديم‌ اعلاي‌ مراكز قوم‌ ‌را‌ سافل‌ ‌يعني‌

جلد 11 - صفحه 101

وارونه‌ كرديم‌ و باريديم‌ ‌بر‌ ‌آن‌ مراكز سنگهايي‌ ‌از‌ سجّيل‌ بهم‌ پيوسته‌.

فَلَمّا جاءَ أَمرُنا دستور نزول‌ عذاب‌ و اراده‌ حق‌ ‌بر‌ اهلاك‌ قوم‌ جَعَلنا عالِيَها سافِلَها ‌که‌ مأمور شد جبرئيل‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ هفت‌ شهر قوم‌ لوط ‌را‌ ‌از‌ زمين‌ ‌بر‌ كند ببال‌ ‌خود‌ ‌يعني‌ ‌اينکه‌ طبقه‌ زمين‌ ‌که‌ ‌آنها‌ سكونت‌ داشتند ‌از‌ جا كنده‌ شد و ‌آن‌ قدر بالا برد ‌که‌ ملائكه‌ آسمان‌ صداي‌ خروسان‌ و سگهاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميشنيدند و ‌اينکه‌ شهرها ‌را‌ وارونه‌ كردند تمام‌ زير زمين‌ رفتند ‌که‌ ديگر يك‌ عمارتي‌ و اشجاري‌ و آثاري‌ ‌از‌ ‌آنها‌ باقي‌ نماند.

وَ أَمطَرنا عَلَيها حِجارَةً اشكال‌‌-‌ ‌بعد‌ ‌از‌ واژگون‌ شدن‌ و تمام‌ زير زمين‌ رفتن‌ باريدن‌ سنگ‌ چه‌ نتيجه‌ دارد.

جواب‌‌-‌ عطف‌ بفاء و ثم‌ّ نداده‌ ‌که‌ دلالت‌ ‌بر‌ تراخي‌ كند بلكه‌ بواو ‌که‌ دلالت‌ ‌بر‌ جمع‌ ‌است‌ مي‌گويي‌ زيد و عمرو و بكر آمدند دليل‌ نيست‌ ‌که‌ باين‌ ترتيب‌ آمده‌ باشند ‌در‌ حديث‌ كسا خداوند ميفرمايد

(‌هم‌ فاطمه‌ و ابوها و بعلها و بنوها)

‌با‌ اينكه‌ فاطمه‌ آخر كسي‌ ‌بود‌ ‌که‌ زير كسا رفت‌. بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ موقعي‌ ‌که‌ شهر كنده‌ شد و بالا رفت‌ امطار حجاره‌ شد سپس‌ سرنگون‌ شد.

مِن‌ سِجِّيل‌ٍ مَنضُودٍ سجيل‌ ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ دارد ‌که‌ طين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ جهنم‌ پخته‌ ‌شده‌ و ‌از‌ عدس‌ بزرگتر و ‌از‌ نخود كوچكتر و ‌هر‌ دانه‌ ‌بر‌ فرق‌ يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ميرسيد و ‌از‌ دبر ‌آنها‌ خارج‌ ميشد، و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ دارد عدّه‌ ‌آنها‌ چهار مليون‌ ‌بود‌. و منضود ‌يعني‌ مرتب‌ پي‌ ‌در‌ پي‌ بترتيب‌ نازل‌ ميشد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 82)- سر انجام لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد، همان گونه که قرآن می‌گوید: «هنگامی که فرمان ما فرا رسید آن سرزمین را زیر و رو کردیم، و بارانی از سنگ، از گلهای متحجر متراکم بر روی هم، بر سر آنها فرو ریختیم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ).

اینها که همه چیز را وارونه کرده بودند! باید شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زیر و رو شود که بارانی از سنگ، آخرین آثار حیات را در آنجا در هم بکوبد.

بنابراین هر گروه منحرف و ملت ستم پیشه‌ای چنین سرنوشتی در انتظار اوست گاهی زیر باران سنگریزه‌ها و گاهی زیر ضربات بمبهای آتش‌زا و زمانی زیر

ج2، ص367

فشارهای اختلافات کشنده اجتماعی، و بالاخره هر کدام به شکلی و به صورتی.

نکات آیه

۱- خداوند، با زیر و رو کردن دیار قوم لوط، آنان را به عذاب استیصال گرفتار ساخت. (فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها) مراد از ضمیر در «عالیها»، «سافلها» و «علیها» قریه و یا قریه هایى است که قوم لوط در آنها زندگى مى کردند. عالى و سافل هر چیز به معناى بالاترین و پایین ترین قسمت آن است (لسان العرب).

۲- خداوند ، علاوه بر زیر و رو کردن دیار قوم لوط ، با فرو فرستادن سجّیل (سنگ گل) آنان را به هلاکت رساند. (فلما جاء أمرنا ... أمطرنا علیها حجارة من سجیل) «سجیل» کلمه اى است که در اصل فارسى بوده (سنگ گل) و آن گاه که در زمان عربى استعمال شده و به اصطلاح معرّب گشته ، به صورت «سجّیل» تلفّظ شده است (لسان العرب).

۳- محل سکونت قوم لوط ، داراى دو بخش مرتفع(دامنه کوه) و پست (زمین هموار) بود. (جعلنا علیها سافلها) جمله «جعلنا عالیها سافلها» را مى توان دو گونه معنا کرد: ۱. قسمت بالاى دیار قوم لوط را پایین آوردیم; یعنى زیر و رو کردیم; ۲. خانه هایى که در محل مرتفع قرار داشت، بر قسمتهایى که پایین قرار داشت، فرو ریختیم. برداشت فوق، مبتنى بر احتمال دوم است.

۴- خداوند ، به دست فرشتگان مهمان لوط ، دیار قوم لوط را تخریب کرد و آنان را هلاک ساخت. (إنا أُرسلنا إلى قوم لوط ... إنا رسل ربک ... فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها) از اینکه خداوند، فرشتگان را براى تخریب دیار قوم لوط مى فرستد (إنا اُرسلنا إلى قوم لوط) و در عین حال تخریب آن دیار و نزول عذاب را به خودش نسبت مى دهد (جعلنا عالیها سافلها) چنین استفاده مى شود که: فرشتگان به منزله وسیله اى براى نزول عذاب بوده و کار آنها جلوه اى از فعل خداوند است.

۵- دخل و تصرف فرشتگان در جهان ، به امر خدا و پرتوى از فعل اوست. (إنا أُرسلنا إلى قوم لوط ... فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها)

۶- زیر و زبر کردن دیار قوم لوط و بارش سنگ بر آنان ، عذابى برخاسته از امر خداوند (فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها و أمطرنا علیها حجارة) مراد از «أمرنا» عذاب الهى است. تعبیر کردن از «عذاب» به «أمر» براى رساندن این معناست که: عذاب نازل شده ، برخاسته از امر و فرمان خداوند بوده است.

۷- عذاب نازل شده بر قوم لوط ، عذابى سخت و سهمگین (فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها) اضافه کلمه «أمر» به ضمیر متکلم «نا» براى رساندن عظمت و بزرگى عذاب است.

۸- سنگهاى فرو ریخته بر قوم تبه کار لوط ، سنگ گِلهایى لایه لایه و متراکم (و أمطرنا علیها حجارة من سجیل منضود) «منضود» به معناى روى هم قرار گرفته است و از آن جا که این کلمه صفت براى «سجیل» مى باشد ، چنین برمى آید که سنگهاى فرو ریخته بر قوم لوط ، داراى لایه هاى متعدد به هم چسبیده بوده است.

روایات و احادیث

۹- «عن أبى جعفر(ع): ... ان جبرئیل قال [لرسول الله]: إنى نودیت من تلقاء العرش ... اهبط إلى قریة قوم لوط و ما حوت فاقلعها من تحت سبع أرضین... فهبطت على أهل القریة... فاقلعتها... ثم عرجت بها... فقلّبتها علیهم حتى صار أسفلها أعلاها ... فقال له رسول الله(ص): یا جبرئیل و أین کانت قریتهم من البلاد؟ فقال جبرئیل: کان موضع قریتهم فى موضع بحیرة طبریة الیوم و هى فى نواحى الشام قال له رسول الله(ص): أرأیتک حین قلّبتها علیهم فى أىّ موضع من الأرضین وقعت القریة و أهلها؟ فقال: یا محمد وقعت فیما بین بحر الشام إلى مصر فصارت تلولاً فى البحر ...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است: ... که جبرئیل به رسول خدا(ص) گفت: از سوى عرش به من ندا رسید ... به آبادى لوط و آنچه در میان دارد فرود آى و آن جا را از زیر هفت زمین بکن  ... پس من بر اهل آن قریه فرود آمدم ... و آن را از جاى کندم ... و بالا بردم ... و بر روى آنان واژگون کردم تا اینکه زیرورو شد ... رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: قریه قوم لوط در کجاى بلاد بود؟ جبرئیل گفت: قریه آنان در محل دریاچه طبریه امروز بود که در نواحى شام واقع شده بود. رسول خدا(ص) به جبرئیل فرمود: بگو بدانم هنگامى که قریه را بر روى آنان واژگون کردى، آن قریه و اهلش در کجاى زمین افتاد. جبرئیل گفت: اى محمد! در میان دریاى شام تا مصر افتاد و به صورت تپه هایى در میان دریا درآمد».

موضوعات مرتبط

  • خدا: اوامرخدا ۵، ۶; عذاب هاىخدا ۱، ۲، ۴، ۶; نشانه هاى افعال خدا ۵
  • سرزمینها: جغرافیاى سرزمین قوم لوط ۳; واژگونى سرزمین قوم لوط ۱، ۶
  • عذاب: ابزار عذاب ۲، ۸; عذاب استیصال ۱; عذاب با سجّیل ۲، ۶، ۸; مراتب عذاب ۷
  • قوم لوط: بارش سنگ بر قوم لوط ۶; تاریخ قوم لوط ۱، ۲، ۷; سختى عذاب قوم لوط ۷; عذاب قوم لوط ۱، ۲، ۴، ۸; کیفیت عذاب قوم لوط ۹; منشأعذاب قوم لوط ۶; ویژگى سنگهاى عذاب قوم لوط ۸; هلاکت قوم لوط ۲، ۴
  • محمد(ص): محمد(ص) و قصه لوط(ع) ۹
  • ملائکه: قدرت ملائکه ۴; ملائکه عذاب ۴; منشأ افعال ملائکه ۵

منابع

  1. علل الشرایع، ص ۵۵۱، ح ۵، ب ۳۴۰; نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۸۴، ح ۱۶۶.