طه ١٢٥

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ رَبِ‌ لِمَ‌ حَشَرْتَنِي‌ أَعْمَى‌ وَ قَدْ کُنْتُ‌ بَصِيراً

ترجمه

می‌گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!»

مى‌گويد: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى حال آن كه بينا بودم
مى‌گويد: «پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟»
گوید: الها، چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من بینا بودم؟
می گوید: پروردگارا! برای چه مرا نابینا محشور کردی، در حالی که [در دنیا] بینا بودم؟
گويد: اى پروردگار من، چرا مرا نابينا محشور كردى و حال آنكه من بينا بودم؟
گوید پروردگارا چرا مرا نابینا برانگیختی و حال آنکه من بینا بودم‌
گويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا برانگيختى و حال آنكه بينا بودم؟!
خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیخته‌ای و به عرصه‌ی قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آورده‌ای؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بوده‌ام.
گفت: « پروردگارم! چرا مرا نابینا محشور کردی حال آنکه به‌راستی بینا بوده‌ام‌؟»
گوید پروردگارا چرا مرا برون آوردی کور حالی که بودم بینا

He will say, “My Lord, why did You raise me blind, though I was seeing?”
ترتیل:
ترجمه:
طه ١٢٤ آیه ١٢٥ طه ١٢٦
سوره : سوره طه
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَدْ کُنتُ بَصِیراً»: من بینا بوده‌ام. این جواب به اعتبار اکثر افراد است؛ چرا که برخی در دنیا کور مادرزاد بوده و یا بعدها کور شده‌اند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً «125»

(در قيامت خواهد) گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم؟!

نکته ها

آيه‌ى قبل بشارت به پيروان حقّ مى‌داد، ولى اين آيه هشدار واخطار به روى‌گردانان از حقّ، تا بيم و اميد در كنار هم مطرح شده و مؤثّر باشد.

در روايات، رها كردن خط ولايت اهلبيت عليه السلام يا ترك كردن فريضه‌ى حج، مصداق اعراض از ياد خدا شمرده شده است. «1»

مراد از سختى و تنگى زندگى، نداشتن نيست، بلكه بسيارى از سرمايه‌داران به خاطر حرص، ترس و دلهره، در فشار و تنگنا زندگى مى‌كنند. «2»

سؤال: كور بودن مجرمين، با آيه‌ «اقْرَأْ كِتابَكَ» «3» كه خواندن نامه اعمال نياز به چشم‌


«1». تفسير نورالثقلين.

«2». تفسير نمونه.

«3». اسراء، 14.

جلد 5 - صفحه 405

دارد، چگونه قابل جمع است؟

پاسخ: چون در قيامت مواقف متعدّد است، ممكن است در موقفى بينا و در موقف ديگر اعمى باشند.

روايات متعدّدى مراد از كورى در قيامت را نديدن راه حقّ وخير دانسته‌اند. «1»

امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه‌ى‌ مَنْ أَعْرَضَ‌ ... ضَنْكاً فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ‌هاى بهشت يا گودالى از گودال‌هاى جهنّم است. «2» بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد.

پیام ها

1- انسان‌ها در انتخاب آزادند. «مَنْ أَعْرَضَ»

2- فطرت انسان بر خداپرستى است، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى‌كنند. «عَنْ ذِكْرِي» «3»

3- دورى از ياد خدا مايه اضطراب، حيرت و حسرت است، هر چند تمكّن مالى بالا باشد. مَنْ أَعْرَضَ‌ ...

4- زندگى آرام و شيرين، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي»

5- معنويت در زندگى مادّى نيز نقش مهمى دارد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»

6- كسى كه در دنيا چشم جانش را بر روى حقايق بست، در قيامت كور محشور خواهد شد. «مَنْ أَعْرَضَ‌- يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌»

7- بى ايمان، هم در دنيا زندگى مشقّت‌بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است. «مَنْ أَعْرَضَ‌- مَعِيشَةً ضَنْكاً- يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌»


«1». من‌لايحضره‌الفقيه، ج 2، ص 447.

«2». بحار، ج 7، ص 104.

«3». «ذكر» يادآورى چيزى است كه انسان فراموش كرده است.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 406

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)

جلد 8 - صفحه 344

قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌: گويد پروردگار چرا و به چه سبب مرا كور زنده نمودى. وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً: و حال آنكه بتحقيق بودم من بينا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‌ (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‌ (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‌ (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‌ (120)

فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌ (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‌ (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‌ (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌ (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)

قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‌ (126)

ترجمه‌

و هنگاميكه گفتيم مر ملائكه را كه سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند مگر شيطان كه ابا نمود

پس گفتيم اى آدم همانا اين دشمن است با تو و با جفتت پس بيرون نكند شما را از بهشت پس بزحمت افتى‌

همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى‌

و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى‌

پس وسوسه كرد مر او را شيطان گفت اى آدم آيا دلالت كنم تو را بر درخت جاودانى و پادشاهى بى‌زوال‌

پس خوردند از آن پس ظاهر شد مر آن دو را عورتهاشان و شروع نمودند ميچسبانيدند بر آن دو از برگ بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگارش را پس بى‌بهره ماند

سپس برگزيد او را پروردگارش و پذيرفت توبه او را و هدايت نمود

گفت فرود آئيد از آن همگى بعضى از شما با بعضى دشمنيد پس اگر بيايد براى شما از من هدايتى پس هر كس پيروى نمود هدايت مرا پس نه گمراه ميشود و نه بزحمت مى‌افتد

و هر كس رو گرداند از


جلد 3 صفحه 531

دستور من پس همانا مر او را است زندگانى تنگ و محشور ميكنيم او را روز قيامت نابينا

گفت پروردگار من چرا محشور نمودى مرا نابينا با آنكه بودم بينا

گفت اين چنين بود كه آمد تو را آيتهاى ما پس وا گذاشتى آنرا و اين چنين امروز واگذاشته شوى.

تفسير

خداوند در آيات سابقه اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده بود لذا مناسب شد شمه‌اى از تفصيل آنهم ذكر شود باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه گفتيم بملائكه سجده كنيد براى خداوند در برابر آدم براى تعظيم او چون حامل انوار طيّبه محمد و آل اطهار او بود و آنها اطاعت نمودند مگر ابليس كه اصلا از جن بود و چندى با ملائكه اشتغال بعبادت داشت و او امتناع نمود و مطرود شد پس خداوند بحضرت آدم فرمود اين شيطان دشمن تو و حوّا است مبادا فريب او را بخوريد و اين موجب بيرون رفتن شما از بهشت شود پس تو در زحمت و مشقت تهيّه معاش براى خود و عيالت در دنيا افتى و تا اينجا هستى نه گرسنه ميشوى و نه برهنه ميمانى و نه تشنه ميشوى و نه در آفتاب سوزان ميمانى بلكه تمام لوازم معاش و آسايش تو در بهشت فراهم است پس وسوسه نمود باو شيطان و گفت اى آدم آيا ميخواهى دلالت كنم تو را بدرختى كه اگر از آن تناول نمائى مخلّد و جاويد بمانى در بهشت و بپادشاهى و سلطنتى برسى كه فتور و سستى و زوال نداشته باشد و آن درخت همان شجره منهيّه بود و آدم و حوّا باور كردند و خوردند از آن پس لباسهاى بهشتى از تن آن دو ريخت و عورتهاشان براى خودشان ظاهر گرديد و ناچار شروع نمودند بپوشاندن عورتهاشان با برگهاى درختهاى بهشت از قبيل انجير تا چشمهاشان بآن نيفتد و نافرمانى نمود آدم و بمراد خود كه خلود در بهشت بود نرسيد پس از آن خداوند بوسيله توسل او بمحمّد و آل اطهارش او را برگزيد و برحمت خود نزديك فرمود و توفيق توبه داد و او توبه كرد و خداوند قبول فرمود و هدايت كرد او را بدين حقّ و ثبات قدم در اطاعت خداوند و تشبّث بوسائل عصمت و نيل بمقام نبوّت و رسالت و خداوند بآدم و حوّا فرمود كه بزمين هبوط نمائيد از بهشت و اخبار فرمود كه بعد از نزول شما در زمين ذريّه بسيارى از شما بوجود ميآيد و بعضى از شما با بعضى عداوت و دشمنى پيدا ميكنيد و بنابراين‌


جلد 3 صفحه 532

مراد از جميعا اجتماع آن دو است با يكديگر و خطاب جمع باعتبار آنستكه آن دو اصل ذريّه‌اند و عداوت محقّق الحصول است بين ذريّه چنانچه بين قابيل و هابيل مشهود شد و تاكنون باقى است ولى در سوره بقره گذشت كه مراد هبوط آدم و حوا بمعيّت شيطان و مار بوده و بنابراين لفظ جمع باعتبار جماعت موجوده و عداوت فعليّه است و معنى ظاهر و تفصيل اين قضايا در سوره بقره و اعراف نقل شده لذا اينجا بنحو اجمال و اختصار ذكر گرديد و در اينمقام خداوند ضمانت فرموده براى بندگان كه اگر كتاب آسمانى از جانب من براى هدايت شما نازل شد و پيروى نموديد در دنيا گمراه نشويد و در آخرت بزحمت و مشقت گرفتار نگرديد و كسيكه رو- گرداند و اعراض كند از كتاب آسمانى كه قرآن است و از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام كه كلام اللّه ناطق است پس از براى او است زندگانى تنگ سخت نهايت آنكه ممكن است خودش متوجّه به تنگى و سختى آن نباشد در دنيا ولى در آخرت متوجّه خواهد شد بسختى و تنگى معيشت خود در دنيا و آخرت چون كسيكه متوجّه بقرآن و مواعيد آن نشود دنيا در نظرش جلوه ميكند و مقام رضا و تسليم و قناعت و توكّل و تحمّل را از دست ميدهد و دنيا هم بكام كسى نميگردد و حرص و آز و طمع و خودبينى و خود خواهى و كبر و غرور و حسد و ساير صفات ناپسنديده زندگى او را تلخ و جهان را بر او تنگ مينمايد و در آخرت هم بعذاب اليم گرفتار خواهد شد و كور وارد صحراى محشر ميشود و عرضه ميدارد خدايا چرا مرا كور محشور نمودى من كه در دنيا بينا بودم جواب ميرسد اينچنين بود كه آيات الهيّه بتو رسيد و آنها را واگذاشتى و نديده پنداشتى همين طور امروز واگذاشته شوى و بكورى و عذاب باقى و برقرار خواهى بود چون جزاى مناسب با آن كردار اين رفتار است و در بعضى از روايات ائمه اطهار معيشت ضنك و كور محشور شدن در اين آيات جزاى انكار ولايت و ابراز عداوت با خانواده عصمت و طهارت قرار داده شده و اللّه اعلم.


جلد 3 صفحه 533

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ رَب‌ِّ لِم‌َ حَشَرتَنِي‌ أَعمي‌ وَ قَد كُنت‌ُ بَصِيراً (125)

‌گفت‌: پروردگار ‌من‌ ‌براي‌ چه‌ مرا محشور كردي‌ كور و حال‌ آنكه‌ بودم‌ ‌در‌ دنيا بينا و بصير.

توضيح‌ ‌اينکه‌ كفّار و مشركين‌ و فسّاق‌ و فجّار تصور ميكنند ‌که‌ ‌در‌ دنيا صاحبان‌ عقل‌ و شعورند همه‌ چيز ‌را‌ ادراك‌ ميكنند و ميفهمند و علم‌ دارند، بلكه‌ انبياء و مؤمنين‌ ‌را‌ جاهل‌ مي‌پندارند ميگويند: اينها موهوم‌ پرستند آدم‌ عاقل‌ نميرود گوشه مسجد نماز بخواند ‌ يا ‌ گوشه مدرسه‌ ضرب‌ يضرب‌ بگويد بايد كار كرد صنعت‌ پيدا كرد ترقّي‌ و ‌تعالي‌ نمود نمي‌بينيد اروپا امريكا ممالك‌ خارجي‌ چه‌ صنايع‌ غريبه‌ احداث‌ كردند! طيّاره‌ تلفن‌ و ساير صنايع‌ و چه‌ دولتي‌ تحصيل‌ كردند ‌اينکه‌ علماء ‌ما، ‌ما ‌را‌ ‌از‌ كلّيه ‌اينکه‌ فوائد محروم‌ كردند و ‌به‌ بدبختي‌ انداختند ‌از‌ اينجهت‌ نزديك‌ علماء نميروند، نه‌ امور اعتقاديه‌، و نه‌ مسائل‌ دينيّه‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اخذ ميكنند، و نه‌ بواجبات‌ الهيّه‌ عمل‌ ميكنند، و نه‌ ‌از‌ هيچگونه‌ فحشايي‌ اجتناب‌ ميكنند لكن‌ غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ غرق‌ دنيا شدن‌ جز زحمت‌ و گرفتاري‌ و ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ جز و بال‌ و عذاب‌ چيز ديگري‌ ندارد، لذا ميگويد:

(قال‌َ رَب‌ِّ لِم‌َ حَشَرتَنِي‌ أَعمي‌ وَ قَد كُنت‌ُ بَصِيراً) و نميداند ‌که‌ كور باطن‌ بوده‌ و ‌اينکه‌ راه‌هايي‌ ‌که‌ رفته‌ همه‌ طرق‌ شيطاني‌ بوده‌ كور كورانه‌ رفته‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ پرسيدند عقل‌ چيست‌! فرمود:

(العقل‌ ‌ما ‌عبد‌ ‌به‌ الرحمن‌ و اكتسب‌ ‌به‌ الجنان‌).

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 125)- در آنجا «عرض می‌کند: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی در حالی که قبلا بینا بودم»؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً).

نکات آیه

۱ - روى گردانان از هدایت و یاد خدا، در قیامت نابینا برانگیخته خواهند شد. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى )

۲ - غافلان از یاد خدا، در قیامت شگفت زده و با پرسشى شِکوه آمیز از خداوند، جویاى علت کورى خود خواهند شد. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى )

۳ - غافلان از یاد خدا، پس از حشر در قیامت، از شناخت راه نجات خویش ناتوان خواهند بود. * (قال ربّ لم حشرتنى أعمى ) ممکن است مراد از کورى آگاه نبودن به فضاى موجود در قیامت و یافتن راه چاره براى رهایى از گرفتارى هاى آن باشد. براین اساس، گویندگان «قد کنت بصیراً» خود را کسانى مى دانند که در دنیا همه چیز را خوب مى فهمیدند و اندیشه اى عمیق داشتند.

۴ - آدمى در قیامت، مجاز به پرسش از پروردگار است. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى ) ظاهر «قال» چنین افاده مى کند که این سؤال به لفظ در آمده و از سوى نابینایان در قیامت مطرح خواهد شد.

۵ - آدمیان در قیامت، کمبودها و کاستى هاى خویش را درک و احساس خواهند کرد. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى )

۶ - روى گردانان از یاد خدا، با حضور در صحنه قیامت، به ربوبیت خداوند اعتراف خواهند کرد. (قال ربّ )

۷ - اعطاى بصیرت و بینایى و سلب آن، از جلوه هاى ربوبیت خداوند است. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى )

۸ - حاضران صحنه قیامت، خداوند را محشور کننده انسان ها و اختیاردار قواى درک و فهم آنان مى دانند. (لم حشرتنى أعمى )

۹ - غافلان از یاد خدا به هنگام حضور در قیامت، با هوشمندانه خواندن زندگانى خود در دنیا، از بسته بودن راه درک و فهم خود شگفت زده خواهند شد. * (قال ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرًا ) برداشت یاد شده براساس این احتمال است که «أعمى» به معناى کور باطن باشد.

۱۰ - انسان در قیامت، به خاطرات زندگانى خود در دنیا و ویژگى هاى جسمى خویش در آن دوران آگاه خواهد بود. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرًا )

۱۱ - در دیدگاه حاضران صحنه قیامت بدن انسان در آن جا، باید با بدنى دنیایى او هماهنگ باشد. (لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرًا )

۱۲ - برانگیختن انسان ها در قیامت، با ویژگى هاى جسمانى است. (قال ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرًا )

۱۳ - پیروى از هدایت الهى، مایه بصیرت و بینایى در قیامت است. (فمن اتبع هداى ... و من أعرض ... لم حشرتنى أعمى )

۱۴ - ژرف اندیشى هاى همراه با غفلت از یاد خدا، در حقیقت کورى وبى بصیرتى است. (لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرًا ) کورى در قیامت، نماى واقعیت شخص در دنیا است; یعنى، هر چند او خود را داراى بصیرت مى داند، اما در حقیقت فاقد بصیرت است.

موضوعات مرتبط

  • اطاعت: آثار اطاعت از خدا ۱۳
  • اقرار: اقرار به ربوبیت خدا ۶
  • انسان: بینش اخروى انسان ها ۸، ۱۱; تنبه اخروى انسان ها۱۰ ; منشأ حشر انسان ها ۸; منشأ درک انسان ها ۸; ویژگیهاى حشر انسان ها ۱۲
  • بصیرت: عوامل بصیرت اخروى ۱۳; منشأ بصیرت ۷
  • خدا: اقرار اخروى معرضان از خدا ۶; پرسش از خدا ۲، ۴ ; تعجب اخروى معرضان از خدا ۹; حشر معرضان از خدا ۱، ۳; عجز معرضان از خدا ۳; کورى اخروى معرضان ازخدا ۱; نشانه هاى ربوبیت خدا ۷ هوشیارى دنیوى معرضان از خدا ۹
  • غافلان: اقرار اخروى غافلان ۶; پرسش اخروى غافلان ۲; تعجب اخروى غافلان ۲، ۹; حشر غافلان ۳; عجز غافلان ۳; کورى اخروى غافلان ۱، ۲; کورى غافلان ۱۴; گلایه اخروى غافلان ۲
  • غفلت: آثار غفلت از خدا ۱۴
  • قیامت: پرسش در قیامت ۴; درک کمبودها در قیامت ۵; ظهور حقایق در قیامت ۵، ۱۰
  • کورى: منشأ کورى ۷
  • گمراهان: حشر گمراهان ۱; کورى اخروى گمراهان ۱
  • معاد: معاد جسمانى ۱۱، ۱۲

منابع