ص ٤

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ عَجِبُوا أَنْ‌ جَاءَهُمْ‌ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ‌ وَ قَالَ‌ الْکَافِرُونَ‌ هٰذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ‌

ترجمه

آنها تعجّب کردند که پیامبر بیم‌دهنده‌ای از میان آنان به سویشان آمده؛ و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویی است!

و تعجب كردند از اين كه بيم دهنده‌اى از خودشان به سراغ آنها آمده است، و كافران گفتند: اين ساحرى بس دروغ‌پرداز است
و از اينكه هشداردهنده‌اى از خودشان برايشان آمده درشگفتند، و كافران مى گويند: «اين، ساحرى شيّاد است.
و (مشرکان مکّه) تعجب کردند که رسولی از همان نژاد عرب برای تذکر و پند آنان آمد، و آن کافران گفتند: او ساحری دروغگوست.
و از اینکه بیم دهنده ای از جنس خودشان به سوی آنان آمده است تعجب کردند، و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگوست.
در شگفت شدند از اينكه بيم‌دهنده‌اى از ميان خودشان برخاست. و كافران گفتند: اين جادوگرى دروغگوست.
و شگفتی می‌کردند که [پیامبر] هشداردهنده‌ای از خودشان به سراغ آنان آمده است، و کافران گفتند این جادوگر دروغ‌زن است‌
و [كافران مكه‌] شگفتى نمودند از اينكه بيم‌كننده‌اى از خودشان بديشان آمد و كافران گفتند: اين جادوگرى پس دروغگوست.
در شگفتند از این که بیم دهنده‌ای از خودشان به سویشان آمده است، و کافران می‌گویند: این، جادوگر بسیار دروغگوئی است.
و از اینکه هشداردهنده‌ای از خودشان برایشان آمد در شگفت شدند، و کافران گفتند: «این ساحری بس دروغ‌پرداز است.»
و شگفت ماندند که بیامدشان ترساننده‌ای از ایشان و گفتند کافران این است جادوگری دروغگوی‌

And they marveled that a warner has come to them from among them. The disbelievers said, “This is a lying magician.”
ترتیل:
ترجمه:
ص ٣ آیه ٤ ص ٥
سوره : سوره ص
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَن جَآءَهُمْ ...»: جمله، منصوب به نزع خافض است. یعنی: مِنْ أَن جَآءَهُمْ. «هذا»: مراد محمّد است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۱ تا ۸:

محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از جابر و او از امام باقر علیه‌السلام نقل نماید که فرمود: ابوجهل با افرادى از قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: برادرزاده ات ما و خدایان ما را آزار می‌رساند.

به او بگو که از خدایان ما دست بردارد ما نیز از خداى او دست برمی‌داریم. ابوطالب کس نزد پیامبر فرستاد و او را نزد خود طلبید. پیامبر نزد ابوطالب آمد، دید در نزد او مشرکین گرد آمده اند پس از ورود فرمود: السلام على من اتبع الهدى یعنى سلام و درود بر کسانى که از هدایت حق پیروى کنند سپس نزد ابوطالب نشست.

ابوطالب گفتار ابوجهل را به وى گفت، پیامبر فرمود: من کارى به آن‌ها ندارم جز این که آنان را به کلمه اى که سیادت آنان در ذکر و گفتار آنست دعوت می‌کنم. ابوجهل گفت: آن کلمه کدام است، فرمود: بگویند لا اله الّا اللّه.

ابوجهل با قریش پس از شنیدن آن انگشتان خود را در گوش‌هاى خویش فروبردند و گفتند: ما تا به حال چنین کلمه اى نشنیده ایم سپس این آیات نازل شد.[۱]

ابن عباس گوید: ابوطالب مریض بود، قریش نزد او آمدند در حالتى که پیامبر در نزد وى بود قریش از دست محمد نزد ابوطالب زبان به شکایت گشودند. ابوطالب به پیامبر گفت: اى برادرزاده از اینان چه می‌خواهى؟ پیامبر گفت: اى عمّ، از آن‌ها می‌خواهم که فقط یک کلمه واحدة را که به آن‌ها سیادت مى بخشد و سبب جزیه گرفتن از عجم می‌شود بر زبان جارى کنند. گفت: آن یک کلمه چیست؟ گفت: بگویند لا اله الّا اللّه.

قریش گفتند: عجیب است که ما تمام خدایان ما را به یک خدا تبدیل نمائیم سپس این آیات نازل گردید.[۲]

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4»

و تعجب كردند كه هشدار دهنده‌اى از خودشان به سراغشان آمده و كافران گفتند: اين، جادوگرى دروغگو است.

پیام ها

1- مخالفان، نقطه‌ى قوّت پيامبر را نقطه‌ى ضعف او مى‌پندارند. (از مردم بودن، نقطه‌ى قوّت است ولى كفّار از همين امر شگفت زده مى‌شدند). عَجِبُوا ...

مُنْذِرٌ مِنْهُمْ‌

2- مهم‌ترين وظيفه‌ى انبيا هشدار است. «مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»

3- پيامبر، بايد از جنس خود مردم باشد تا همان نيازها و احساسات را داشته باشد و بتواند الگو و رهبر مردم باشد. «مِنْهُمْ»

4- غرور و سرسختى نابجا، سبب مى‌شود كه انسان هر چه را مطابق تمايلاتش نباشد تكذيب كند. فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ ..

وَ قالَ الْكافِرُونَ‌ ...

5- كفّار به جاى پيروى از منطق، تهمت مى‌زدند. «ساحِرٌ كَذَّابٌ»


«1». نحل، 43 و انبياء، 7.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 81

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4»

وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ‌: و عجب داشتند از آنكه آمد ايشان را، مُنْذِرٌ مِنْهُمْ‌:

ترساننده‌اى از قبيله ايشان يا از جنس ايشان، وَ قالَ الْكافِرُونَ‌: پس گفتند كافران، هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ‌: اين منذر سحر كننده دروغگو است در دعوى نبوت يا در اسناد قرآن به خدا.

شأن نزول:

چون حمزه ايمان آورد دين اسلام قوت گرفت، بيست و پنج نفر از اشراف قريش نزد ابو طالب آمدند گفتند: تو مهتر مائى، آمده‌ايم تا حكم كنى ميان ما و برادرزاده خود كه سبّ الهه ما نمايد و به سبب دين خود سنگ تفرقه ميان ما ايجاد نمايد و ما از دفع اين نايره عاجزيم. ابو طالب حضرت را طلبيد و گفت: اين جماعت قوم تو و تمنا دارند در مدعاى آنها تأمل كنى. حضرت پرسيد: اى قريش، چيست مدعاى شما؟ گفتند: از سب الهه ما باز ايستى.

حضرت فرمود: من هم از شما يك كلمه خواستارم تا ممالك عرب مسخر شما و اعاظم عجم مطيع شما گردند. أبو جهل گفت: آن كلمه چيست؟ فرمود: «قولوا لا اله الا اللّه» يكمرتبه اشراف همه از آن حضرت اعراض و گفتند: اين شخص همه خدايان را يكى كرد «1»؛ مقارن اين حال جبرئيل نازل، آيه آورد كه كفار از


«1» منهج الصادقين (ج سوم- تهران) ج 8 ص 35.

جلد 11 - صفحه 178

روى تعجب گفتند:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ «1» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ «2» كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ «3» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4»

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‌ءٌ عُجابٌ «5»

ترجمه‌

سوگند به قرآن موجب تذكّر بلى آنها كه كافر شدند در سركشى و مخالفتند

چه بسيار هلاك كرديم پيش از آنها از اهل عصرها پس ندا كردند و نبود هنگام خلاصى‌

و تعجّب كردند از اينكه آمد آنها را بيم دهنده‌ئى از خودشان و گفتند كافران اين جادوگرى بسيار دروغگو است‌

آيا قرار داد خدايان ما را خداى يگانه همانا اين چيزى است بسيار عجيب‌

تفسير

حكمت ذكر فواتح السّور در اوّل سوره بقره گذشت و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ص اسمى است از اسماء خداى تعالى كه قسم ياد نموده است بآن و بعضى گفته‌اند اشاره است بصمد و صادق و بصير و مانند آنها از اسماء اللّه و در چند روايت بنام چشمه‌اى در ساق عرش تفسير شده و بنابراين يا خداوند قسم ياد فرموده بصاد و قرآن مشتمل بر پند و موعظه كه موجب تذكّر است يا فقط قسم ياد نموده بقرآنيكه داراى نام نيك و شهرت بخوبى در عالم است كه آن حقّ است و خللى در آن نيست و اين جمله كه جواب قسم است حذف شده براى دلالت قول خداوند بر آن كه ميفرمايد بلكه اشخاصيكه منكر حقّ بودن آن شده‌اند در سركشى و استكبار از قبول حقّ و مخالفت با پيغمبر خدايند و لذا قمّى ره فرموده كه و القرآن قسم است و جوابش بل الّذين كفروا است و پس از آن خداوند


جلد 4 صفحه 457

در مقام تهديد و تحذير كفار از عواقب و خيمه كفر و عصيان فرموده چه بسيار هلاك و مشمول عذاب دنيوى نموديم پيش از آنها از اقوام سابقه و اهل قرون سالفه پس ندا و استغاثه نمودند بما و پيغمبرانشان براى نجات از عذاب بعد از مشاهده آن و ما و ايشان اغاثه ننموديم از آنها چون ديگر موقع رهائى و خلاص و نجات آنها نبود و وقت آن گذشته بود و كلمه لات مركّب است از لاء نافيه مشبّهه بليس و تاء زائده براى تأكيد و اسم لا محذوف است يعنى و نيست حين مشاهده عذاب حين خلاصى و نجات و تعجّب نمودند كفّار قريش از آنكه يكنفر از طايفه خودشان مانند آنها در لوازم بشريّت آمده و آنها را بعنوان نبوّت و رسالت از طرف خدا بيم ميدهد از عذاب او در صورت تخلّف از فرمان خود و آن كفّار بيخرد بعلّت كفر و حسد و جهل و نادانى گفتند اين مدّعى نبوت هر معجزه‌ئى كه اظهار مينمايد سحر است و هرچه ميگويد از جانب خدا دروغ است مگر ميشود از چندين خدا و معبود صرف نظر نمود و قائل بوجود يك خداى ناديده شد و فقط عبادت و اطاعت از او نمود كه اين مدّعى چنين ادّعا و تقاضائى مينمايد و اين بسيار امر عجيبى است كه ما از عبادت تمام معبودهاى پدرانمان دست بكشيم و عبادت يك خداى محمّد يتيم را نمائيم در مجمع از مفسّرين نقل نموده كه بيست و پنج نفر از اشراف قريش كه از آن جمله وليد بن مغيره و ابو جهل و عتبه و شيبه و نضر بن حارث بودند آمدند نزد حضرت ابو طالب و عرضه داشتند تو آقا و بزرگتر مائى برادرزاده‌ات عقلاى ما را سفيه خوانده و خدايان ما را دشنام ميدهد ما خدمت تو رسيديم براى آنكه حكم كنى ميان ما و او و او حضرت رسول را طلبيد و گفت اى برادرزاده قوم تو از تو خواهشى دارند حضرت فرمود چه ميخواهند آنها عرضه داشتند ما را بخدايانمان واگذار ما هم ترا بخداى خودت واميگذاريم حضرت فرمود يك كلمه بخواهش من ميگوئيد تا مالك عرب و عجم شويد ابو جهل گفت بلى ده كلمه خواهيم گفت حضرت فرمود بگوئيد لا اله الّا اللّه پس آنها برخاستند و گفتند آيا چندين خدا را يك خدا بايد قرار داد پس اين آيات نازل شد و فرموده روايت شده است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گريه كرد و فرمود اى عمو و اللّه اگر آفتابرا در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند اين قول را ترك نميكنم تا رواج دهم آنرا يا كشته‌


جلد 4 صفحه 458

شوم در راهش و حضرت ابو طالب گفت برو در پى انجام مقصودت پس قسم بخدا ترك نميكنم يارى تو را هرگز.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ عَجِبُوا أَن‌ جاءَهُم‌ مُنذِرٌ مِنهُم‌ وَ قال‌َ الكافِرُون‌َ هذا ساحِرٌ كَذّاب‌ٌ «4»

و تعجب‌ ميكنند ‌اينکه‌ مشركين‌ و كفار اينكه‌ بيايد ‌آنها‌ ‌را‌ انذار كننده‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ و گفتند كافرها ‌اينکه‌ انذار كننده‌ ساحر ‌است‌ و بسيار دروغ‌گو.

جلد 15 - صفحه 211

وَ عَجِبُوا البته‌ كساني‌ ‌که‌ بوي‌ توحيد و رسالت‌ بمشامشان‌ نرسيده‌ و ابا ‌عن‌ حد ‌در‌ شرك‌ و بت‌پرستي‌ ‌از‌ زمان‌ ولادتشان‌ ‌تا‌ زمان‌ موت‌ بودند ببينند يك‌ نفر ‌از‌ جنس‌ ‌خود‌ و فاميل‌ ‌خود‌ و قوم‌ ‌خود‌ دعوت‌ ‌به‌ توحيد ميكند و آلهه ‌آنها‌ ‌را‌ باطل‌ مي‌شمارد و ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ تخويف‌ ميكند تعجب‌ ميكنند.

أَن‌ جاءَهُم‌ مُنذِرٌ مِنهُم‌ خداوند ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ حجت‌ ‌بر‌ خلق‌ تمام‌ شود انبياء ‌را‌ ‌در‌ ‌هر‌ قومي‌ ‌از‌ ‌آن‌ قوم‌ بدوا قرار داد و بلسان‌ ‌آنها‌ ‌که‌ نشناس‌ نباشند چنانچه‌ ميفرمايد وَ ما أَرسَلنا مِن‌ رَسُول‌ٍ إِلّا بِلِسان‌ِ قَومِه‌ِ لِيُبَيِّن‌َ لَهُم‌‌-‌ ابراهيم‌ آيه 4‌-‌ و اولين‌ وظيفه ‌آنها‌ انذار ‌است‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ تبشير زيرا تخليه‌ مقدم‌ ‌بر‌ تحليه‌ ‌است‌ اول‌ بايد قلب‌ ‌را‌ ‌از‌ كثافات‌ شرك‌ و كفر و صفات‌ خبيثه‌ و اعمال‌ سيئه‌ پاك‌ كرد سپس‌ بايد محلّي‌ كرد ‌به‌ توحيد و ايمان‌ و صفات‌ حميده‌ و اعمال‌ حسنه‌:

منظر دل‌ نيست‌ جاي‌ صحبت‌ اغيار

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 4)-

شأن نزول:

در باره این آیه و سه آیه بعد نقل شده: هنگامی که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد سران قریش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: ای ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز می‌خواند، و به خدایان ما ناسزا می‌گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالی است ما آنقدر مال برای او جمع آوری می‌کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، و حتّی حاضریم او را به ریاست برگزینیم.

ابو طالب این پیام را به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عرض کرد.

پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: «اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولی (به جای این همه وعده‌ها) یک جمله، با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند، و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود»! ابو طالب این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جای یک جمله ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).

پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به آنها فرمود: «گواهی دهید که معبودی جز اللّه نیست و من رسول خدا هستم».

آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبی؟! (آن هم خدایی که هرگز دیده نمی‌شود!).

در اینجا آیات مزبور نازل شد!

ج4، ص175

تفسیر:

آیا به جای این همه خدا، یک خدا را بپذیریم؟! افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم «مطلق گرا» چیزی را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده‌اند به رسمیت نمی‌شناسند.

لذا هنگامی که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله پرچم توحید را در مکّه برافراشت و بر ضد بتهای کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر 360 بت می‌شد قیام کرد «تعجب می‌کردند که چرا پیامبر انذار کننده‌ای از میان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).

تعجب آنها از این بود که محمد صلّی اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.

آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله تلقی می‌کردند و از آن تعجب داشتند.

گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند «و کافران گفتند: این ساحر دروغگویی است»! (وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ).

نسبت دادن سحر به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهای خرافی و افکار منحطی که جزء مسلمات آن محیط محسوب می‌شد قیام کرد و دعوی رسالت از سوی خدا داشت.

نکات آیه

۱ - برخاستن فردى از توده هاى مردم به پیامبرى، امرى شگفت انگیز در نظر کافران (و عجبوا أن جاءهم منذر منهم) برداشت یاد شده مبتنى بر این دیدگاه است که مقصود از «منهم» این است که پیامبر از میان توده هاى مردم و با ویژگى مردمى باشد. گفتنى است تعبیر «من بیننا» در آیه ۸- مؤید همین مطلب است.

۲ - انتخاب شدن انسان به پیامبرى، امرى شگفت آور در نظر کافران (و عجبوا أن جاءهم منذر منهم) برداشت یاد شده براساس این دیدگاه است که مقصود از «منهم» از جنس انسان بودن پیامبر باشد; زیرا کافران و مشرکان صدراسلام، انسان را شایسته رسیدن به مقام پیامبرى و ارتباط با خداوند نمى دانستند.

۳ - انسان بودن پیامبر(ص) و برخاستن ایشان از میان توده هاى مردم، مانع ایمان آوردن کافران صدراسلام بود. (و عجبوا أن جاءهم منذر منهم و قال الکفرون هذا سحر کذّاب)

۴ - انذار و اخطار، در قلمرو رسالت پیامبراسلام(ص) (منذر منهم)

۵ - پیامبراسلام(ص)، برخوردار از ویژگى هاى آدمى همچون دیگر انسان ها و برخاسته از میان توده هاى مردم (و عجبوا أن جاءهم منذر منهم)

۶ - کافران، پیامبراسلام(ص) را ساحر و بسیار دروغگو مى دانستند. (و قال الکفرون هذا سحر کذّاب)

موضوعات مرتبط

  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۳، ۶
  • انبیا: بشر بودن انبیا ۲; مردمى بودن انبیا ۱
  • کافران: بهانه جویى کافران صدراسلام ۳; بینش کافران ۱، ۲; تهمتهاى کافران ۶; تهمتهاى کافران صدراسلام ۷; عوامل تعجب کافران ۱، ۲; موانع اسلام کافران صدراسلام ۳
  • محمد(ص): انذارهاى محمد(ص) ۴; بشر بودن محمد(ص) ۳، ۵; تهمت جادوگرى به محمد(ص) ۶، ۷; تهمت دروغگویى به محمد(ص) ۶، ۷; رسالت محمد(ص) ۴; مردمى بودن محمد(ص) ۳; معجزه محمد(ص) ۷
  • معجزه: معجزه اقتراحى ۷

منابع

  1. البرهان فی تفسیر القرآن.
  2. مسند احمد و صحیح نسائى و صحیح ترمذى و حاکم صاحب المستدرک.