ص ٣٨

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ آخَرِينَ‌ مُقَرَّنِينَ‌ فِي‌ الْأَصْفَادِ

ترجمه

و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم،

|و ديگر ديوان [متمرد] را به زنجير بسته [تحت فرمانش در آورديم‌]
تا [وحشيان‌] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم‌].
و دیگران از شیاطین را (که در پی اضلال خلق بودند، به دست او) در غل و زنجیر کشیدیم.
و دیگر شیاطین را که با غل و زنجیر به هم بسته بودند [در سلطه او درآوردیم تا نتوانند در حکومت او فتنه و آشوب برپا کنند.]
و گروهى ديگر را، كه همه بسته در زنجير او بودند.
و دیگرانی که به هم بستگان با پای بندها بودند
و نيز ديگران- ديگر ديوان- را كه به هم بسته در بندها بودند [رام او ساختيم‌].
و گروه دیگری از دیوها را در غل و زنجیر به زیر فرمان او کشیدیم (تا از فساد و اذیّت و آزارشان به مردم جلوگیری نماید).
و دیگرانی (از شیطان‌ها) را که با زنجیرها سخت بسته شده بودند (تحت فرمانش درآوردیم).
و دیگرانی بستگان به زنجیرها

And others fettered in chains.
ترتیل:
ترجمه:
ص ٣٧ آیه ٣٨ ص ٣٩
سوره : سوره ص
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«آخَرِینَ»: دیگران. عطف بر (کُلَّ) است. «مُقَرَّنِینَ»: بسته شده به همدیگر (نگا: ابراهیم / ، فرقان / ). «الأصْفَادِ»: جمع صَفَد، غُل و زنجیر (نگا: ابراهیم / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ «37» وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ «38»

جلد 8 - صفحه 109

و جن‌هاى سركش را (مسخّر او ساختيم) هر بنّا و غوّاصى از آنها را. و گروه ديگرى از جن‌ها كه در غل و زنجير (و تحت سلطه‌ى او) بودند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38)

وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ‌: و ديگر مسخر او نموديم شياطين ديگر كه با هم بسته شده بودند دو دو و سه بسه، فِي الْأَصْفادِ: در اغلال و سلاسل آهنين تا شر آنها به مردم نرسيدى. حق تعالى فرمود:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه‌

و بخشيديم بداود سليمان را خوب بنده‌ئى بود همانا او بود بازگشت كننده‌

هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند

پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب‌

برگردانيد آنها


جلد 4 صفحه 468

را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان‌

و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود

گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشنده‌اى‌

پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست‌

و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را

و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها

اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار

و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرموده‌اند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيش‌آمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين‌


جلد 4 صفحه 469

بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بى‌اعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند هم‌چنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفته‌اند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او


جلد 4 صفحه 470

بيرون مى‌آوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمه‌اى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بى‌سابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانسته‌اند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفته‌اند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعول‌له آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ آخَرِين‌َ مُقَرَّنِين‌َ فِي‌ الأَصفادِ (38)

و ديگران‌ ‌از‌ شياطين‌ بسته‌ مي‌شدند ‌در‌ غلها و زنجيرها.

و ‌در‌ سوره سبأ ميفرمايد: وَ مَن‌ يَزِغ‌ مِنهُم‌ عَن‌ أَمرِنا نُذِقه‌ُ مِن‌ عَذاب‌ِ السَّعِيرِ و شايد بتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌هم‌ دو نحوه‌ عذاب‌ مي‌كردند يك‌ قسمت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ حبس‌ ميكردند ‌در‌ غل‌ و زنجير و يك‌ قسمت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ آتش‌ معذب‌ ميكردند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 38)- سومین موهبت خداوند به سلیمان مهار کردن گروهی از نیروهای مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادی بودند که به عنوان یک نیروی مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمی‌آمدند، و چاره‌ای جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن می‌گوید:

ج4، ص188

«و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم» (وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).

نکات آیه

۱ - اسارت و در بند بودن گروهى از شیاطین جنى در حکومت سلیمان (و ءاخرین مقرّنین فى الأصفاد) «مقرّنین» اسم مفعول از «قَرَنَه» (آن را قرین و نزدیک دیگرى ساخت) و به معناى گروه به هم بسته شده است. «صَفَدَ» (مفرد «أصفاد») نیز به معناى قید و بند است.

۲ - اسارت و در بند بودن گروهى از شیاطینِ فسادانگیز و اخلال گر جنى، جلوه اى از اقتدار حکومت ممتاز سلیمان(ع) (و ءاخرین مقرّنین فى الأصفاد) اسارت و در بند بودن گروهى از شیاطین در حکومت سلیمان(ع) - در مقابل گروه دیگرى که به خدمت گزارى مشغول بودند - مى تواند گویاى این حقیقت باشد که این دسته اگر آزاد گذاشته مى شدند، در حکومت سلیمان(ع) اخلال و فساد ایجاد مى کردند.

۳ - گروهى از شیاطین جنى، درصدد فسادانگیزى و اخلال گرى در کار خیراند. (و ءاخرین مقرّنین فى الأصفاد)

۴ - جلوگیرى از فعالیت نیروهاى مخرب و اخلال گر، از مقتضیات حکومت مقتدر و آرمانى* (هب لى ملکًا ... و ءاخرین مقرّنین فى الأصفاد) برداشت یاد شده از آن جا است که سلیمان(ع) از خداوند خواستار حکومت مقتدر و بى نظیر شد و خداوند به این منظور، شیاطین اخلال گر و مخرب را در بند قرار داد. این نکته مى رساند که براى اقتدار و موفقیت حکومت خوب و آرمانى، مبارزه با فعالیت نیروهاى مخرب و اخلال گر و سد راه آنان شدن، امرى لازم و ضرورى است.

موضوعات مرتبط

  • اخلالگران: ممانعت از اخلالگران ۴
  • جن: اخلالگرى جن ۲، ۳; اسارت جن ۱; افساد جن ۲، ۳; شیاطین جن ۱، ۲، ۳
  • حکومت: نشانه هاى اقتدار حکومت ۴
  • خیر: ممانعت از خیر ۳
  • سلیمان(ع): جن در حکومت سلیمان(ع) ۱، ۲; قصه سلیمان(ع) ۱، ۲; نشانه هاى اقتدار حکومت سلیمان(ع) ۲
  • مفسدان: ممانعت از مفسدان ۴

منابع