ص ٣٢

از الکتاب
کپی متن آیه
فَقَالَ‌ إِنِّي‌ أَحْبَبْتُ‌ حُبَ‌ الْخَيْرِ عَنْ‌ ذِکْرِ رَبِّي‌ حَتَّى‌ تَوَارَتْ‌ بِالْحِجَابِ‌

ترجمه

گفت: «من این اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم (و می‌خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم»، او همچنان به آنها نگاه می‌کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند.

|[سليمان‌] گفت: واقعا من دوستى و توجه به اسبان را بر ياد پروردگارم مقدم داشتم تا اين كه [اول وقت نماز گذشت و خورشيد] در پرده نهان شد
[سليمان‌] گفت: «واقعاً من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت شد.»
در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسبهای نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت.
پس گفت: من دوستی اسبان را بر یاد پروردگارم [که نماز مستحب پایان روز است] اختیار کردم [زیرا می خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده کنم و همواره به آنها نظر می کرد] تا [خورشید] پشت پرده افق پنهان شد.
گفت: من دوستى اين اسبان را بر ياد پروردگارم بگزيدم تا آفتاب در پرده غروب پوشيده شد،
[سلیمان سرگرم تماشای آنان شد] آنگاه گفت [دریغا] من چنان شیفته مهر اسبان شدم که از یاد پروردگارم غافل شدم، تا آنکه [خورشید] در حجاب [مغرب‌] پنهان شد
پس گفت: من دوستى خير- يعنى اسبان- را بر يادكرد پروردگارم- يعنى نماز عصر- بگزيديم تا [آفتاب‌] در پرده [شب‌] پنهان گشت- يعنى فرو شد-
سلیمان گفت: من این اسبان را سخت دوست می‌دارم، چون ساز و برگ من برای عبادت پروردگارم می‌باشند (که جهاد است. او همچنان به آنها نگاه می‌کرد) تا از دیدگانش در پرده‌ی (گرد و غبار) پنهان شدند.
پس (سلیمان) گفت: «من به‌راستی دوستی آن خیر [:اسب‌های جهاد] را دوست داشته‌ام [:برگزیده‌ام] (که) نشأت‌گرفته و برخاسته از یاد پروردگار من است. تا اینکه (آن اسبان) در پرده(ی شب) پنهان گشتند.»
گفت همانا خوابیدم برای دوست داشتن اسبان از یاد پروردگار خویش تا نهان شد در پرده‌

He said, “I have preferred the love of niceties to the remembrance of my Lord—until it disappeared behind the veil.
ترتیل:
ترجمه:
ص ٣١ آیه ٣٢ ص ٣٣
سوره : سوره ص
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حُبَّ»: مفعول به یا مفعول مطلق است. «الْخَیْر»: اموال و دارائی فراوان (نگا: بقره / عادیات / . در اینجا مراد اسبهای رهوار است که انگار نفْسِ خیر می‌باشند. «عَن ذِکْرِ رَبّی»: محبّتی که ناشی از یاد پروردگارم است. به خاطر ذکر و پرستش پروردگارم. چرا که اسبها ساز و برگ جهاد بودند. «تَوارَتْ»: پنهان و نهان شدند (نگا: نحل / ). «الْحِجَاب»: پرده. سِتر. مراد گرد و غبار حاصل از دویدن اسبها و فاصله پیدا کردن آنها است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ «32»

پس سليمان گفت: من اين اسبان را به خاطر پروردگارم (و براى جهاد با كفّار) دوست دارم. (سان ديدن ادامه داشت) تا آنكه اسبان از ديدگان او پنهان شدند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 104

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32)

جلد 11 - صفحه 195

فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ‌: پس گفت بدرستى كه من برگزيدم، حُبَّ الْخَيْرِ:

دوستى مال، يعنى اسبان را و بازماندم به جهت آن، عَنْ ذِكْرِ رَبِّي‌: از ياد پروردگار خود كه ذكر آخر روز يا نافله باشد، حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ‌: تا آنكه پوشيده شد آفتاب به پرده شب. نزد بعضى حجاب كوهى سبز است از پس كوه قاف كه محيط است به كره زمين. پس حضرت سليمان به سبب فوت ذكر يا نافله، مغموم شد و به جهت تدارك آن به اصحاب خود گفت:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه‌

و بخشيديم بداود سليمان را خوب بنده‌ئى بود همانا او بود بازگشت كننده‌

هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند

پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب‌

برگردانيد آنها


جلد 4 صفحه 468

را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان‌

و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود

گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشنده‌اى‌

پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست‌

و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را

و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها

اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار

و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرموده‌اند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيش‌آمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين‌


جلد 4 صفحه 469

بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بى‌اعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند هم‌چنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفته‌اند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او


جلد 4 صفحه 470

بيرون مى‌آوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمه‌اى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بى‌سابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانسته‌اند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفته‌اند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعول‌له آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَقال‌َ إِنِّي‌ أَحبَبت‌ُ حُب‌َّ الخَيرِ عَن‌ ذِكرِ رَبِّي‌ حَتّي‌ تَوارَت‌ بِالحِجاب‌ِ (32)

‌پس‌ فرمود بدرستي‌ ‌که‌ ‌من‌ دوست‌ داشتم‌ دوستي‌ ‌اينکه‌ اسبها ‌را‌ و ‌از‌ ذكر پروردگار باز شدم‌ ‌تا‌ غروب‌ آفتاب‌.

بعضي‌ گفتند صلوة فريضه عصر بوده‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ فوت‌ ‌شده‌ بعضي‌ گفتند وقت‌ فضيلتش‌ گذشته‌ ‌بود‌ بعضي‌ گفتند نماز نافله‌ بوده‌ لكن‌ ‌در‌ ‌آيه‌ اسمي‌ ‌از‌ نماز نيست‌ و ‌لو‌ اطلاق‌ ذكر ‌بر‌ نماز ‌شده‌ لكن‌ بواسطه اشتمال‌ نماز ‌است‌ ‌بر‌ ذكر و ‌در‌ قرآن‌ مجيد تقابل‌ انداخته‌ ‌بين‌ نماز و ذكر ميفرمايد وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ إِن‌َّ الصَّلاةَ تَنهي‌ عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنكَرِ وَ لَذِكرُ اللّه‌ِ أَكبَرُ‌-‌ عنكبوت‌ آيه 44‌-‌ و بسيار ‌از‌ مؤمنين‌ بالاخص‌ انبياء و ائمه‌ دائم‌ الذكر بودند ‌حتي‌ ‌در‌ حال‌ تخلّي‌ ‌که‌ فرمود

و لذكر اللّه‌ حسن‌ ‌في‌ ‌کل‌ حال‌

و موقعي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ اسبها ‌را‌ آوردند ‌به‌ نظر سليمان‌ برسانند بسيار ‌او‌ ‌را‌ خوش‌ آورد و توجه‌ كرد و ‌در‌ ‌اينکه‌ حال‌ ‌از‌ ذكر باز شد و ‌اينکه‌ ‌را‌ يك‌ خطاء بزرگي‌ ديد و غايت‌ چيزي‌ ‌که‌ بتوانيم‌ بگوئيم‌ يك‌ ترك‌ اولي‌ بيشتر نبود ‌با‌ حفظ مقام‌ عصمت‌ ‌که‌ خطاء و اشتباه‌ و نسيان‌ ‌در‌ ‌آنها‌ نيست‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 32)- سلیمان در اینجا برای این که تصور نشود که علاقه او به این اسبهای پر قدرت جنبه دنیا پرستی دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم دوست دارم» و می‌خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم (فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی).

سلیمان که از مشاهده این اسبهای چابک و آماده برای جهاد و پیکار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه می‌کرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از دیدگانش پنهان شدند» (حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ).

نکات آیه

۱ - سان دیدن سلیمان(ع)، از اسب ها تا غروب آفتاب به طول انجامید. (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر ... حتّى توارت بالحجاب) مقصود از «خیر» در آیه شریفه اسب ها است و «توارى» (مصدر «تورات») به معناى اختفا و پنهان شدن است. گفتنى است فاعل «تورات» در برداشت بالا - به قرینه «العشىّ» - خورشید دانسته شده است; یعنى، تا وقتى که خورشید در حجاب افق پنهان شد.

۲ - سان دیدن سلیمان(ع) از اسب ها، آن چنان براى آن حضرت جذاب بود که تا پنهان و دور شدن کامل آنها از دیدگان وى، ادامه داشت. (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر ... حتّى توارت بالحجاب) برداشت یاد شده مبتنى بر این دیدگاه است که ضمیر فاعلى «تورات» به «صافنات» بازگردد. بنابراین «حتّى توارت بالحجاب»; یعنى، تا وقتى که اسب ها از نظرش غایب و در حجاب دورى پنهان شدند.

۳ - سان دیدن طولانى سلیمان(ع) از اسب ها، به خاطر خدا و یاد او بود. (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى) برداشت یاد شده مبتنى بر این دیدگاه است که «عن» در «عن ذکر ربّى» براى تعلیل باشد; یعنى، دوستى من نسبت به اسب ها، به خاطر خدا و ناشى از فرمان او است; نه برخاسته از هوا و هوس و تفریح کردن من.

۴ - دوستى مظاهر طبیعت و متاع هاى دنیوى، در صورتى که در طول دوستى خدا و در جهت او باشد، امرى مشروع و پسندیده است. (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى) برداشت یاد شده به این دلیل است که سلیمان(ع) در عین محبت به خدا، به اسب ها و سان دیدن از آنها نیز، به خاطر خدا علاقه مىورزید.

۵ - سان دیدن سلیمان(ع) از اسب ها و علاقه شدید او به آنها، موجب غفلت او از یاد خدا گشت. (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى حتّى توارت بالحجاب) برداشت یاد شده مبتنى بر این دیدگاه است که «عن» در «عن ذکر ربّى» به معناى «على» و «أحببت» به معناى «آثرت» (ترجیح دادم) باشد; یعنى، من آن چنان به دوستى با اسب ها سرگرم شدم که آن را بر یاد خدا ترجیح دادم و از او غافل ماندم; تا آن که آفتاب غروب کرد و یا این که اسب ها از نظرم پنهان شدند.

۶ - محبت به هیچ چیز، نباید در عرض محبت به خدا قرار گیرد، یا بر آن ترجیح داده شود. (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى)

۷ - خدا، محبوب ترین محبوب ها نزد انسان هاى الهى (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى)

۸ - مظاهر طبیعت و متاع هاى دنیایى، از زمینه هاى غفلت انسان از یاد خدا (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى)

۹ - اهمیت یاد خدا در زندگى (إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى)

۱۰ - اظهار پشیمانى کردن سلیمان(ع) و مورد سرزنش قرار دادن خود به خاطر غفلت کردن از یاد خدا، در اثر سان دیدن طولانى از اسب ها (فقال إنّى أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّى حتّى توارت بالحجاب) در صورتى که معناى آیه شریفه، این باشد که سلیمان(ع) به خاطر علاقه به اسب ها از یاد خدا غفلت ورزید; قهراً سخن آن حضرت (فقال إنّى...) نوعى سرزنش خود و اظهار پشیمانى محسوب مى شود.

موضوعات مرتبط

  • امکانات دنیوى: آثار امکانات دنیوى ۸
  • خدا: اهمیت محبت به خدا ۴، ۶; محبت به خدا ۷
  • خود: سرزنش خود ۱۰
  • ذکر: اهمیت ذکر خدا ۹; ذکر خدا ۳
  • سلیمان(ع): آثار سان دیدن سلیمان(ع) ۵، ۱۰; اخلاص سلیمان(ع) ۳; پشیمانى سلیمان(ع) ۱۰; زمینه غفلت سلیمان(ع) ۵; سان دیدن سلیمان(ع) ۳; سرزنش سلیمان(ع) ۱۰; سرزنشهاى سلیمان(ع) ۱۰; علایق سلیمان(ع) ۵; غفلت سلیمان(ع) ۱۰; قصه سلیمان(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۱۰; مدت سان دیدن سلیمان(ع) ۱، ۲
  • طبیعت: نقش طبیعت ۸
  • علایق: علاقه به اسب ۵; علاقه به امکانات دنیوى ۴; علاقه به طبیعت ۴; علایق پسندیده ۴; ملاک علایق ۴
  • غفلت: زمینه غفلت ۸; غفلت از خدا ۵
  • محبوب: بهترین محبوب ۷

منابع