ص ٢٣

از الکتاب
کپی متن آیه
إِنَ‌ هٰذَا أَخِي‌ لَهُ‌ تِسْعٌ‌ وَ تِسْعُونَ‌ نَعْجَةً وَ لِيَ‌ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ‌ أَکْفِلْنِيهَا وَ عَزَّنِي‌ فِي‌ الْخِطَابِ‌

ترجمه

این برادر من است؛ و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم امّا او اصرار می‌کند که: این یکی را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است!»

|اين برادر من است، او را نود و نه ميش و مرا يك ميش است، پس مى‌گويد: آن را هم به من واگذار، و در سخن بر من چيره شده است
«اين [شخص‌] برادر من است. او را نود و نه ميش، و مرا يك ميش است، و مى‌گويد: آن را به من بسپار، و در سخنورى بر من غالب آمده است.»
این برادر من نود و نه رأس میش داراست و من یک میش، این یک را هم گفته به من واگذار، و با من به قهر و غلبه و تهدید آمیز خطاب کرده است.
این برادر من است، نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، گفته است: این یکی را هم به من واگذار. و در گفتگو مرا مغلوب ساخت.
اين برادر من است. او را نَوَد و نُه ميش است و مرا يك ميش. مى‌گويد: آن را هم به من واگذار، و در دعوى بر من غلبه يافته است.
[یکی از آنان گفت] این دوست من است که نود و نه میش دارد، و من یک میش تنها دارم، و می‌گوید آن را هم به من واگذار و با من درشت‌گویی می‌کند
اين برادر من است او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش، مى‌گويد: اين يك را هم به من واگذار و در گفتار بر من چيره گشته است- به من زور مى‌گويد-.
(یکی از دو نفر گفت:) این برادر من است و او نود و نه میش دارد، و من تنها یک میش دارم، و (وی به من) می‌گوید: آن را به من واگذار (چرا که این یکی هم از من باشد بهتر است، و هیچی از یکی خوبتر است!) و او بر من در سخن چیره شده است (چون از لحاظ فصاحت و بلاغت از من گویاتر و رساتر است و مرا مغلوب و منکوب قدرت منطق خود کرده است، و نیز با اصرار زیادی که در این باره می‌ورزد خسته و درمانده‌ام نموده است).
«به‌راستی این برادر من است. او را نَودونُه میش و مرا یک میش است. پس (به من) گفت آن (یک) را (هم) به من واگذار و در سخن(اش) با من چیرگی و زورگویی کرد.»
همانا این برادر من است و او را است نود و نه گوسفند و مرا است یک گوسفند پس گفت به من واگذارش و سرکشی کرد بر من در سخن‌

“This brother of mine has ninety nine ewes, and I have one ewe, and he said, ‘Entrust it to me,’ and he pressured me with words.”
ترتیل:
ترجمه:
ص ٢٢ آیه ٢٣ ص ٢٤
سوره : سوره ص
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَعْجَةً»: گوسفند. میش. «أَکْفِلْنِیهَا»: سرپرستی آن را به من واگذار. آن را بهره من گردان. مراد به تملّک او درآوردن آن گوسفند و دادن آن بدو است و از ماده (کفل) به معنی سرپرستی، یا نصیب (نگا: نساء / ، حدید / ). «عَزَّنِی»: مرا مغلوب کرده است و بر من چیره شده است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23»

اين برادر من است كه براى او نود و نه ميش و براى من تنها يك ميش است، امّا (با آن همه سرمايه به من) مى‌گويد: آن يك ميش را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه نموده است.

نکته ها

جمله‌ى‌ «أَكْفِلْنِيها» يعنى كفالت آن را به من واگذار و اين كنايه از بخشش و هديه است و «عَزَّنِي» از عزّت به معناى غلبه است.

جلد 8 - صفحه 95

پیام ها

1- نزاع، به معناى نفى برادرى نيست. «خَصْمانِ بَغى‌»، «إِنَّ هذا أَخِي»

2- انسان، حريص و زياده‌طلب است و هرگز از مال دنيا سير نمى‌شود. «أَكْفِلْنِيها» (بر خلاف نظريه برخى فلاسفه كه آزادى در رسيدن به شهوات و غرايز را وسيله آرامش مى‌دانند و مى‌گويند: انسان همين كه سير شد آرام مى‌شود).

3- كسانى كه قصد تصاحب حقّ ديگران را دارند، مقدّمات حقوقى و استدلالى كار خود را هم براى دادگاه آماده مى‌كنند. «عَزَّنِي فِي الْخِطابِ»

4- چه بسا مظلومى كه نتواند حقّ خود را درست بيان كند و در سخن، از ظالم كم بياورد. پس قاضى بايد بدنبال كشف حقيقت باشد و فريب خوش‌زبانى متهم را نخورد. «عَزَّنِي فِي الْخِطابِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23»

إِنَّ هذا أَخِي‌: بدرستى كه اين مرد برادر من است در دين يا در صداقت و الفت يا در شرك و خلطه، لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً: مر او را نود و نه ميش است، وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ: و براى من يك ميش است.

نكته:

اين تمثيل و تعريض به زوجات و ترك تصريح آن به جهت ابلغيت است در توبيخ، چه متأمل هرگاه واقف شد به معرض به، نفس او بيشتر متأثر و زودتر متنبه شود به فعل آن، و معهذا مراعات حسن ادب و حفظ احترام مقتضى عدم تصريح است.

حاصل مدعى به داود گفت: با آنكه من يك ميش دارم و او نود و نه عدد

جلد 11 - صفحه 187

دارد، فَقالَ أَكْفِلْنِيها: پس گفت مرا كه بگردان مرا كفيل آن تا از براى نفس خود كفالت و محافظت كنم چنانچه به ساير اموال خود قيام كنم. حاصل آن را تمليك من نما، وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ‌: و غلبه كرد به من در اين مخاطبه و مجادله و نگذاشت در آن تعلل كند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ «21» إِذْ دَخَلُوا عَلى‌ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‌ بَعْضُنا عَلى‌ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‌ سَواءِ الصِّراطِ «22» إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23» قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‌ نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24» فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»

ترجمه‌

و آيا آمد تو را خبر دو نزاع دارنده هنگاميكه بالا رفتند از ديوار عبادت‌گاه‌

چون وارد شدند بر داود پس ترسيد از آنها گفتند مترس دو نزاع كننده‌ايم كه ستم كرده بعضيمان بر بعضى پس حكم كن ميان ما بحق و جور مكن و هدايت كن ما را براه ميانه‌

همانا اين برادر من است براى او نود و نه ميش است و براى من يك ميش است پس گفت واگذار بمن آنرا و غالب شد بر من در گفتگو

گفت بتحقيق ستم كرد بر تو بخواستن ميش تو و اضافه نمودن بميشهاى خود و همانا بسيارى از شريك‌ها ستم ميكنند بعضيشان بر بعضى مگر آنانكه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته و اندكند ايشان و گمان برد داود كه ما آزموديم او را پس طلب آمرزش كرد از پروردگارش و برو در افتاد در حال نماز و بازگشت نمود

پس آمرزيديم براى او آنرا و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال براى تشويق حبيب خود باستماع سؤال فرموده كه آيا خبر دو نفر كه با يكديگر مخاصمه و نزاع داشتند بتو رسيده وقتى كه از ديوار نماز خانه داود پيغمبر بالا آمدند و وارد بر او شدند از راه غير متعارف پس ترسيد از آنها و ضمير جمع باعتبار مدّعى و مدّعى عليه و اتباع آن دو است از ملائكه كه گفته‌اند با آن دو بودند و بعضى جمع را منطقى دانسته‌اند و لفظ خصم در مفرد و تثنيه و جمع استعمال ميشود باعتبار اصلش كه مصدر است و آنها بحضرت داود عرضه داشتند مترس ما دو نفريم كه با يكديگر نزاع داريم و يكى از ما بر ديگرى ستم نموده و نزد تو بمرافعه آمده‌ايم كه حكم فرمائى ميان ما بحق و از آن تجاوز ننمائى در حكم خود و جور منما بر ما و بما ارائه ده راه حقّ و عدالت را كه ميانه‌روى در امور است و يكى از آن دو گفت اين برادر دينى من است مر او را است نود و نه ميش و مرا يك ميش پس بمن گفت كفالت آنرا بمن واگذار و قرار ده آنرا نصيب من و


جلد 4 صفحه 464

غلبه نمود بر من در اين گفتگو و نزاع و ميش مرا گرفت حضرت فرمود او بتو ستم نموده كه چنين تقاضائى را از تو كرده براى آنكه يك عدد ميش بر ميشهايش اضافه شود و عدد آن كامل گردد و بصد برسد و تو هيچ نداشته باشى و اين امر اختصاص بشما ندارد بسيارى از اشخاصى كه با يكديگر مخالطه و آميزش دارند بهم ظلم ميكنند مگر كسانيكه ايمان آوردند و بعبادت خدا و اعمال حسنه مشغول شدند كه خداوند محبّت دنيا را از دل آنها بيرون ميكند و محبت خود را بدل ايشان مى‌اندازد و پيرامون ظلم و تعدّى بيكديگر نمى‌گردند و اين قبيل مردم كمند و كلمه ما زائده است براى تأكيد قلّت و پس از اين محاكمه و حكم طرفين از نظر حضرت داود غائب شدند و او متوجّه شد كه خداوند او را امتحان فرموده پس طلب مغفرت نمود از خدا و افتاد بزمين در حال نماز براى سجود چون ركوع بر نماز اطلاق ميشود و افتادن مناسب با سجده است و توبه و انابه و تضرّع و زارى بدرگاه خدا نمود براى قصور يا ترك اولائى كه از او صادر شده بود و خداوند آنرا بخشيد و مقرّب درگاه الهى گشت و امر او بخير و خوبى خاتمه يافت و اجمال اين قضيّه كه تفصيلش بانواع مختلفه از طرق عامّه و خاصّه نقل شده آنست كه اوريا ابن جنان مرد خوبى از بنى اسرائيل بود و خواستگارى كرده بود از زن صاحب جمالى و بعد حضرت داود طالب او شد و گرفت و اين مناسب با مقام او نبود يا او زوجه اوريا بود و اتفاقا حضرت داود او را ديده و فريفته شده بود لذا او را بعد از قتل اوريا در يكى از غزوات گرفت با آنكه در شريعت او اولياء مقتول احقّ بازدواج با زوجه او بودند يا آنكه اوريا را در يكى از غزوات در مقدّمه لشگر قرار داد باميد آنكه او بفيض شهادت برسد و خود از وصل آنزن كامياب گردد با آنكه خودش نود و نه زن داشت و اوريا همان يكزن را و لفظ نعجه كه در لغت كنايه از زن قرار داده ميشود اشاره به اين معنى است و در نتيجه بمراد خود رسيد يا از اوريا خواهش كرد كه آنزن را طلاق دهد و او داد و خودش گرفت و باين مناسبت گفته‌اند آن دو ملك بعد از حكم حضرت داود بظلم يكى از آن دو بيكديگر نگاه كردند و لبخند زدند و از نظر حضرت غائب گشتند و او متوجه شد كه كار خوبى نكرده ولى در عيون حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه مفاد آن تبرئه ساحت‌


جلد 4 صفحه 465

مقدّس حضرت داود است از اينمعانى باين تقريب كه داود عليه السّلام گمان كرده بود كه خداوند عزّ و جل خلق ننموده است خلقى كه اعلم از او باشد لذا خدا دو ملك را مبعوث فرمود كه بكيفيّت مذكوره در قرآن بر او وارد و تقاضاى دادرسى نمودند و آنحضرت بعد از ادّعاء مدّعى بدون سؤال از مدّعى عليه و تحقيق از حقيقت حال و طلب بيّنه از مدّعى حكم كرد بظلم مدّعى عليه و عجله نمود در آن و در طريق حكم خطا كرد نه آنچه عامّه بآن حضرت نسبت داده‌اند از قتل و فحشاء و منكر مگر نشنيدند قول خداوند را كه ميفرمايد يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ‌ تا آخر آيه و ظاهرا مقصود حضرت آنستكه چون داود عليه السّلام مدّعى مقامى شد كه مخصوص بمحمّد و آل او صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است خداوند او را در معرض امتحان درآورد تا معلوم شود بر او كه بمجرّد ورود دو نفر از طريق غير متعارف بر او چنان مرعوب ميشود كه قاعده قضاوت را از دست ميدهد پس نبايد ادّعاء اعلميّت از همه خلق را نمايد و بعد از اين واقعه آنحضرت متنبّه شد و استغفار نمود از اين ادّعاء يا خودپسندى و خداوند هم خلعت مغفرت و قرب منزلت و حسن خاتمت را باو پوشانيد و در بعضى از روايات ديگر هم اينمعنى كه ديدن داود عليه السّلام زن اوريا را و فريفته شدن و اسباب قتل او را فراهم نمودن باشد تكذيب شده و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس گمان كند داود زن اوريا را گرفت من بر او دو حدّ جارى ميكنم يكى حدّ نبوّت و ديگرى حدّ اسلام و نيز از آنحضرت نقل شده كه كسيكه حديث داود عليه السّلام را بمانند قصّه‌گويان نقل نمايد من او را يكصد و شصت تازيانه ميزنم و ظاهرا مقصود همان قول معروف بين اهل سنّت است كه مورد تكذيب ائمه اطهار واقع شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِن‌َّ هذا أَخِي‌ لَه‌ُ تِسع‌ٌ وَ تِسعُون‌َ نَعجَةً وَ لِي‌َ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقال‌َ أَكفِلنِيها وَ عَزَّنِي‌ فِي‌ الخِطاب‌ِ «23»

بدرستي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ برادر ‌من‌ نود و نه‌ گوسفند دارد و ‌من‌ يك‌ گوسفند ‌پس‌ ميگويد ‌که‌ ‌اينکه‌ يك‌ گوسفند ‌را‌ ‌هم‌ منضم‌ ‌به‌ گوسفندان‌ ‌من‌ كن‌ و ‌در‌ كفالت‌ ‌من‌ ‌در‌ آور و زور مي‌گويد و برتري‌ پيدا ميكند.

إِن‌َّ هذا أَخِي‌ مقول‌ قول‌ مدّعي‌ ‌است‌ و ‌هذا‌ اشاره‌ بطرف‌ ‌است‌ و تعبير ‌به‌ اخي‌ اشاره‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌با‌ اينكه‌ برادر ‌من‌ ‌است‌ حقوق‌ برادري‌ ‌را‌ مراعات‌ نميكند.

لَه‌ُ تِسع‌ٌ وَ تِسعُون‌َ نَعجَةً ‌با‌ اينكه‌ نود و نه‌ گوسفند دارد ‌من‌ طمع‌ بمال‌ ‌او‌ نكردم‌.

وَ لِي‌َ نَعجَةٌ واحِدَةٌ ولي‌ ‌او‌ ‌به‌ يك‌ گوسفند ‌من‌ طمع‌ كرده‌ ميخواهد عدد گوسفندان‌ ‌او‌ تكميل‌ شود صد گوسفند شوند.

فَقال‌َ أَكفِلنِيها بايد ‌اينکه‌ يك‌ گوسفند ‌هم‌ ‌در‌ كفالت‌ ‌من‌ درآيد و جزو گوسفندان‌ ‌من‌ شود.

وَ عَزَّنِي‌ فِي‌ الخِطاب‌ِ ‌يعني‌ غالب‌ و قاهر ميشود ‌بر‌ ‌من‌ و بتندي‌ بمن‌ خطاب‌ ميكند. ‌اينکه‌ مقول‌ قول‌ ‌او‌ ‌است‌ ولي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ نه‌ مدعي‌ معلوم‌ و نه‌ منكر زيرا ‌اگر‌ يك‌ نعجه‌ ‌در‌ تصرف‌ ‌اينکه‌

جلد 15 - صفحه 233

قائل‌ ‌باشد‌ مدّعي‌ صاحب‌ نود و نه‌ ‌است‌ چنانچه‌ ظاهر ‌آيه‌ ‌به‌ قرينه‌ «اكفلنيها» همين‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ ‌در‌ تصرف‌ طرف‌ ‌باشد‌ مدعي‌ ‌اينکه‌ قائل‌ ‌است‌ و حضرت‌ داود بدون‌ اينكه‌ بپرسد يك‌ نعجه‌ ‌در‌ تصرّف‌ كيست‌ ‌تا‌ مدّعي‌ و منكر مشخّص‌ شود و ‌از‌ مدّعي‌ طلب‌ بيّنه‌ كند و ‌با‌ نبودن‌ بيّنه‌ قسم‌ متوجه‌ ‌به‌ منكر شود و ميتوان‌ ‌گفت‌ علم‌ داشت‌ ‌به‌ واقع‌ مطلب‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 23)- مسلما نگرانی و وحشت داود در اینجا کم شد، ولی شاید این سؤال هنوز برای او باقی بود که بسیار خوب، شما قصد سوئی ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضی است، ولی آمدن از این راه غیر معمول برای چه منظوری بود؟

اما آنها مجال زیادی به داود ندادند و یکی برای طرح شکایت پیشقدم شد گفت: «این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یکی بیش ندارم اما او اصرار می‌کند که این یکی را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه کرده است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).

نکات آیه

۱ - وجود نسبت برادرى میان دو فرد نزاع کننده و متخاصم در نزد داوود(ع) (إنّ هذا أخى)

۲ - طرح دعوا و نزاع در حضور داوود(ع)، از سوى برادرى که صاحب یک میش بود، آغاز گردید. (إنّ هذا أخى له تسع و تسعون نعجة)

۳ - طمع کردن برادر داراى ۹۹ میش به تنها میش برادر خود، ادعانامه برادر شاکى به حضور داوود(ع) (و لى نعجة وحدة فقال أکفلنیها) تعبیر «أکفلنیها» (کفالت آن را به من واگذار) کنایه از بخشش و هدیه کردن است; یعنى، این یک میش را به من هدیه کن.

۴ - وجود مالکیت شخصى در عصر داوود(ع) و مشروع بودن آن (له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة وحدة)

۵ - وجود دامدارى و شغل چوپانى در عصر داوود(ع) (له تسع و تسعون نعجة)

۶ - ادعاى مالک تنها میش، مبنى بر مغلوب شدنش در گفت وگو با برادر داراى ۹۹ میش، در گرفتن حق خود (و عزّنى فى الخطاب) «عزّنى فى الخطاب»; یعنى، او در گفتوگو با من، مرا مغلوب ساخت و من از عهده بحث با او براى گرفتن حقّم برنمى آیم و تو اى داوود مرا یارى کن.

۷ - استمداد صاحب یک میش، از داوود(ع) در برابر طمع تجاوزکارانه برادر داراى ۹۹ میش (إنّ هذا أخى ... و عزّنى فى الخطاب) از ظاهر آیه شریفه برمى آید که آن برادر شاکى، از داوود(ع) یارى خواسته بود.

موضوعات مرتبط

  • استمداد: استمداد از داود(ع) ۷
  • اعداد: عدد نودونه ۳
  • چوپانى: تاریخ چوپانى ۵; چوپانى در دوران داود(ع) ۵
  • دادخواه: استمداد دادخواه در دوران داود(ع) ۷; برادر دادخواه در دوران داود(ع) ۷
  • دامدارى: تاریخ دامدارى ۵; دامدارى در دوران داود(ع) ۵
  • داود(ع): خویشاوندى منازعان قصه داود(ع) ۱; دعواى منازعان قصه داود(ع) ۲، ۳، ۶; طمع منازعان قصه داود(ع)۳
  • مالکیت: مالکیت خصوصى در دوران داود(ع) ۴

منابع