ریشه شفع

از الکتاب
(تغییرمسیر از ریشه شفع‌)

تکرار در قرآن: ۳۱(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

شفع و شفاعت هر دو مصدر اند به معنى منظم كردن چيزى به چيزى. راغب گويد «الشَّفْعُ: ضَمُّ شَّىْ‏ءٍ اِلى مِثْلِهِ» در اقرب الموارد گفته «شَفَّعَ الْعَدَدَ: صَيَّرَهُ زَوْجاً اِىْ اَضافَ اِلَى الْواحِدِ ثانِياً». [فجر:3-4]. شفع در اينجا اسم است به معنى جفت چنانكه وتر به معنى تك است يعنى: قسم به جفت و تك و قسم به شب آنگاه كه مى‏رود. تفسير اين آيه در «فجر» ديده شود. شفاعت‏ ظاهراًشفاعت را از آن جهت شفاعت گوئيم كه شفيع خواهش خويش را به ايمان و عمل ناقص طرف منضّم مى‏كند و هر دو مجموعاً پيش خدا اثر مى‏كنند. با در نظر گرفتن اينكه انگيزاننده شفيع، خداست و او دستور داده چنين خواهشى بكند چنانكه خواهيم گفت. مثلاً رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با اجازه خدا خواهش خويش را به عمل ناقص مؤمن توأم كرده و از خدا مى‏خواهد كه او را بيامرزد. به عبارت ديگر همانطور كه آن حضرت در دنيا شفاعت رهبرى دارد و واسطه در رساندن احكام خداست، در آخرت نيز واسطه در جلبمغفرت خداست. لذا معناى اولى در آن ملحوظ مى‏وشد على هذا شفيع به معنى واسطه، وسيله، و كمك است. شفاعت را بايد از دو جهت بررسى كرد يكى از جهت تكوين و ديگرى از جهت تشريع. اما از جهت تكوين از بعضى آيات مستفاد مى‏شود كه كليه اسباب و وسائل زندگى نسبت به مسبّبات و رساندن رحمت خدا به خلق واسطه و شفيع اند [يونس:3]. جمله «ما مِنْ شَفيعٍ اِلّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ» پس از ذكر آنها روشن مى‏كند آنها نيز شفيع و واسطه رحمت خدايند ايضاً آيه [بقره:255]. و ايضاً [زمر:44]. و در آياتى نظير [سجده:4] و ظاهراً مراد انضمام اسباب به يكديگر است كه به اراده خدا انجام مى‏پذيرد مثل «يُدَبِّرُ الْاَمْرَ». اما از جهت تشريع: مى‏شود گفت كليه اعمال وسائل و شفيعانند در جلب رحمت و مغفرت خداوند مائده:35]. وسيله‏اى كه مى‏توان نسبت به خدا طلب كرد همان راه‏ها و اعمالى است كه خداوند قرار داده است و نيز شفيعان آخرتند كه از جانب خدا بدين مقام منصوب اند . شفاعت به اذن خداست آياتى داريم كه مى‏گويند: هيچ شفيعى نيست مگر پس از اذن خداوند چنانكه در آيه 255 بقره و 3 يونس گذشت ايضاً [زمر:44]. اين آيات صريح اند در اينكه شفيع را بايد خدا منصوب كند و به وى اجازه دهد، آيه اخير روشن است كه مطلق شفاعت مال خداست و حكومت آسمانها و زمين از اوست. اوست كه در دنيا اسباب و وسائل زندگى و رحمت و در آخرت واسطه‏هاى شفاعت قرار مى‏دهد. على هذا شفاعت آن نيست كه مجرم با كمك شفيع جلو مقررات خدائى را بگيرد و نقض قانون كند مثل پارتى بازيها دنيا. بلكه خود قانونگذار (خدا) همان طور كه عده‏اى را در دنيا وسيله هدايت و واسطه رساندن احكام قرار داده آنها را در آخرت وسيله مغفرت خويش قرار داده است. مجرم فى حدّ ذاته نسبت به استفاده از شفاعت مسلوب الاختيار است و محلى چنين خواسته و چنين قرار داده است. بدين طريق بعضى از اشكالات كه به شفاعت شده مرتفع مى‏شود. شفاعت در آخرت يعنى استغفار حكم اوّلى آيات قرآن آن است كه در آخرت مطلقاً شفاعت و واسطه‏اى نيست و هيچ كس حق دم زدن ندارد. كارها فقط در اختيار خداست واحدى به حال احدى مفيد نيست و كسى در كار كسى حق دخالت ندارد. [انفطار:19]، [دخان:41]، ايضاً [لقمان:33]. همچنين است آياتيكه مطلق دوستى و شفاعت و دادو ستد را در آخرت نفى مى‏كنند مثل [بقره:254]. ايضاً آياتيكه فائده شفاعت را نفى كرده و آن را بى فايده مى‏دانند [بقره:48]، [بقره:123]. به موجب اين آيات شفاعتى در آخرت نيست و اگر هم كسى درباره كسى سخن گويد مسموع نخواهد بود. ليكن با ملاحظه‏آيات ديگر كه شفاعت را به اذن خدا اثبات مى‏كنند خواهيم دانست مقصود از آيات نفى، استقلال در شفاعت است. به عبارت اخرى آن دسته آيات مى‏گويند: كسى در شفاعت به ديگران استقلال ندارد و نمى‏تواند بدون اذن خدا كارى كند ولى شفاعت پس از اجازه خداوند مرحله ديگرى است كه آيات بسيارى آن را اثبات مى‏كنند نحو [بقره:255]، [يونس:3]، [نجم:26]. مقتضاى اين آيات آن است كه بعد از اذن خدا شفاعت هست. ملائكه آسمان شفاعت مى‏كنند ولى شفاعتشان فائده‏اى ندارد مگر پس از اذن خدا. همچنين است آيات سه گانه زير: [طه:109]، [سباء:23]، [مريم:87]. آيه اول راجع به شافعين است يعنى آن روز فايده نمى‏دهد شفاعت، مگر شفاعت كسى كه خدا به او اذن داده و از سخن گفتنش راضى است چنانكه در آيه ديگر است [نباء:38]. آيه دوم راجع به مشفوع لهم است يعنى شفاعت پيش خدا فايده‏اى نمى‏دهد مگر براى كسى كه خدا اجازه داده در حق او شفاعت شود مثل آيه [انبياء:28]. يعنى ملائكه شفاعت نمى‏كنند مگر به‏آن كه خدا از او راضى است. ولى آيه سوم به هر دو متحمل است فاعل «يَمْلِكُونَ» راجع است به مجرمين در آيه قبل يعنى گناهكاران مالك شفاعت ندارد ولى شفاعت ندارند ولى‏آن كه نزد خدا عهدى دارد مالك شفاعت مى‏شود ممكن است مراد مشفوع لهم باشند كه آنها شفاعت شافعان را مالك مى‏شوند. گفته‏اند مراد از عهد ايمان به خدا و تصديق به نبوّت است. و غير اين نيز گفته‏اند . و شايد مقصود شافعان باشند يعنى‏آن كه پيش خدا عهدى دارد او مالك شفاعت است و مى‏تواند شفاعت كند. اين احتمال قوى‏تر است به قرينه آيه [زخرف:86]. يعنى آنانكه اين مردم غير از خدا مى‏خوانند و آنها را شفيع و واسطه مى‏دانند مالك شفاعت نيستند و نمى‏توانند شفاعت كه دانسته و از روى علم به حق شهائت بدهند. اين آيه راجع يه شافعان است و ظاهراً مراد از «عهد» در آيه فوق همان «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» است. به هر حال هر سه آيه مورد ذكر با آياتيكه در تفسر آنها آورديم همه دلالت بر وجود شفاعت دارند البته با اذن خدا. شافعان قيامت‏ شافعان قيامت آنان اند كه در دنيا واسطه فيض و هدايت اند. اين قاعده از قرآن با كمك روايات به بهترين وجهى استفاده مى‏شود. توضيح اينكه: به تصريح قرآن از جمله شفعاء روز قيامت ملائكه‏اند چنانكه در آيه 28 انبياء و 26 نجم گذشت. ملائكه در دنيا واسطه فيض و هدايت اند و حتى عده‏اى از آن بزرگواران سلام اللّه عليهم در دنيا نيز پيوسته براى اهل ايمان استغفار مى‏كنند چنانكه آمده [غافر:7-8] اين فرشتگان چنانكه در دنيا چنين محل فيض اند و حتماًدعاى آنها در پيشگاه خداوند مقبول است ايضاً آيه [شورى:5]. آيه ديگرى كه شافعان قيامت را معرفى مى‏كند اين آيه است [زخرف:86]. مراد از حق چنانكه گفته‏اند توحيد است يعنى بتها و معبودات دروغين مالك شفاعت نيستند بلكه مالك شفاعت آنها اند كه دانسته و از روى علم، به توحيد اقرار كرده‏اند بعضى‏ها مفعول «يَعْمَلُونَ» را مشفوع لهم گرفته‏اند يعنى شافعان آنها را مى‏شناسد. ولى قوى به نظر مى‏رسد كه قيد شهادت باشد جمله «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» شامل انبياء، ائمه، علماء و صلحاء و غير هم است. على هذا اين ها همه در قيامت شفيع اند چنانكه در نقل روايات خواهد آمد و اينها همه در دنيا واسطه فيض و هدايت اند. ايضاً آيه [مريم:87]. بنابرآن كه مراد شافعان باشند در اين صورت بعيد نيست كه اتخاذ عهد همان شهادت به حق باشد. ولى رواياتى هست كه دلالت دارند مراد از آيه شفاعت شدگان اند. و عهد مثلاً ولايت است. روايات درباره شفاعت و شافعان زياد است مجلسى رحمة اللّه در بحار (ج 8 ص 29 - 93 طبع جديد) بيشتر آنها را نقل كرده و شفعائيكه درآن روايات نام برده شده به قرار ذيل اند: حضرت رسول و ائمه اطهار سلام اللّه عليهم اجمعين، پيامبران (البته عدّه‏اى نام برده شده)، جبرئيل، حضرت فاطمه سلام اللّه عليها، علماء، شهيدان، مؤمنان،، همسايه در حق همسايه، دوست در حق دوست. رواياتى نيز در كافى و غيره مخصوصاً نهج البلاغه درباره شفاعت قرآن هست كه كلام اللّه مجيد روز قيامت شفاعت خواهد كرد و شفاعت آن پذيرفته است و در حق آن است: شافع مشفّع. براى نمونه دو حديث ذيل را نقل مى‏كنيم «عَنْ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبائِهِ عَنْ عَلَّىٍ عليه السلام قالَ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم: ثَلاثَةٌ يَشْفَعُونَ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُشَفَّعُونَ: اَلْاَنْبِياءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداءُ. عَنْ حُسَيْنِ بْنِ خالِدٍ عَنِ الرِّضا عَنْ اَبيهِ عَنْ آبائِهِ عَنْ اَميرِالْمُؤْمِنينَ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِحَوْضى فَلا اَوْرَدَهُ اللّهُ حَضى. وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفاعَتى فَلا اَنا لَهُ اللّهُ شَفاعَتى ثُمَّ قالَ اِنَّما شَفاعَتى لِاَهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتى فَاَمّا الْمُحْسِنُونَ فَما عَلَيْهِمِ مِنْ سَبيلٍ. قالَ الْحُسَيْنُ بْنُ خالِدٍ فَقُلْتُ لِلرِّضا عليه السلام: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ فَما مَعْنى قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لا يَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنْ اِرْتَضَى اللّهُ دينَهُ» حديث «اِدَّ خَرْتُ شَفاعَتى لِاَهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتى» مورد قبول فرقين است چنانكه در مجمع فرموده. نا گفته نماند شافعانى كه نام برديم همه در دنيا واسطه‏فزض و هدايت اند على هذاآن كه در دنيا واسطه فيض و هدايت اند على هذاآن كه در دنيا واسطه و شفيع است در آخرت نيز چنان خواهد بود پس نطفه شفاعت از دنيا متكون مى‏شود و اين قاعده بسيار قابل قبول است: در كتب اهل سنت نيز احاديثى درباره شفاعت نقل شده كه حاجت به نقل آنها نيست. شفاعت شدگان‏ به موجب آيه [انبياء:28]. شفاعت شدگان كسانى اند كه خدا را از آنها راضى است و به موجب آيه [مريم:87]. بنا برآن كه مراد از آيه، مشفوع لهم و از عهد ،توحيد است، اهل توحيد اهل شفاعت اند نتيجه‏آن كه براى كفّار و مشركان شفاعتى نيست كه نه عهدى عنداللّه دارد و نه خدا از آنها راضى است . و به موجب روايات شفاعت شدگان گناهكاران اهل توحيدانه و در بعضى هست كه همه به شفاعت رسول خدا صلى اللّ عليه و آله وسلم محتاج خواهند بود. رجوع شود بر روايات. به نظر مى‏آيد مراد از «لِمَنِ ارْتَضى» چنانكه از حضرت امام رضا عليه السلام نيز نقل شد آن نيست كه خدا از همه چيز او راضى است بلكه خداوند نسبت به او راضى است بلكه خداوند نسبت به او فى الجمله رضايت دارد ولو راجع بدين و اعتقاد قلبى او باشد و چون شخص معتقد قهراً بعضى از اعمال نيك را خواهد داشت بدست مى‏آيد كه شفاعت مال كسانى از اهل توحيد است كه «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً». شفاعت نقص غرض نيست‏ در گذشته ديديم كه آيات قرآن در وجود شفاعت با اذن خدا صريح اند. در اين صورت جائى براى اشكال وجود ندارد آنچه قرآن اثباتش مى‏كند نمى‏توان درباره آن تشكيك نمود. و آنچه از گروهى نقل شده كه شفاعت با توحيد در عبادت منافات دارد و آن نوعى در عبادت منافات دارد و آن نوعى شرك است، بى جا و لغو مى‏باشد. بزرگترين اشكاليكه درباره شفاعت كرده‏اند آن است كه شفاعت موجب تجرّى به گناه بلكه موجب تشويش به گناهاست. ولى بايد دانستكه شفاعت فقط اميدوارى ايجاد مى‏كند و از يأس باز مى‏دارد توضيح‏آن كه به موجب [اعراف:99]. نبايد از مكر خدا و قهر خدا ايمن بود و به موجب [يوسف:87]. نمى‏توان از رحمت خدا نا اميد شد زيرا اين هر دو از گناهان كبيره است، مؤمن معتدل كسى است كه پيوسته بين خوف و رجاء است . مى‏دانيم كه خداوند غفور و رحيم است ولى هيچگاه نگفته‏اند غفور و رحيم بودن خدا موجب تجرّى است خدا فرمايد [نساء:48]. ابراهيم عليه السلام به خدا عرض مى‏كند: [ابراهيم:41]. حال‏آن كه دعاى او مقبول درگاه خدا است و براى مؤمنان در روز قيامت مغفرت خواسته، يعقوب عليه السلام به پسران گناه كارش مى‏گويد: [يوسف:98]. به رسولخدا صلى اللّه عليه و آله و سلم دستور مى‏رسد براى خودت و امتت استغفار كن [آل عمران:159]،[محمّد:19]. حاملان عرش و ديگر فرشتگان پيوسته به مؤمنان چنانكه گذشت استغفار مى‏كنند و «فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا» مى‏گويند. آيا اينها غير از شفاعت است؟ آيا اين‏ها موجب تجرّى است. آيا وجود دكتر و دارو و عمل جرّاحى مشوّق و موجب آن است كه ما عمداً شكم خويش را پاره كنيم. يا پاى خويش را بشكنيم؟ نه بلكه وجود آنها باعث اطمينان خاطر است كه در روز مبادا به درد ما خواهند خورد. وانگهى شفاعت موجب آن نيست كه خدا تحت تأثير شفيع قرار گيرد و از قانون كلى خود دست بردارد و اينكه در چه دنيائى زندگى مى‏كنند دانا است و خودش به شفيع دستور مى‏دهد كه «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ» شفيع اولاً و بالذّات مسلوب الاختيار است و گناهكار رو سياه نقشى در اين كار ندارد اين خداست كه شفيع را به شفاعت بر مى‏اندازد نه اينكه خواسته به كمك شفيع به جنگ خدا بروند و از تصميم خداوندى جلوگيرى كنند. از طرف ديگر روشن نيست كه همه گناهان مورد شفاعت خواهند بود چنانكه در روايات بعضى از گناهان نام برده شده كه مورد شفاعت نخواهند بود خلاصه شفاعت مورد رجاء و اميد و تحرّك اسن نه موجب تجرّى به گناه . به عقيده معتزله شفاعت براى مطيعين و توبه كاران است و باعث ترفيع مقام آنها خواهد بود گناهكاران اهل ايمان است حديث «اِدَّخَرْتُ شَفاعَتى لِاَهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتى» مورد قبول امّت اسلامى است با اين حديث اين مطلب را به پايان مى‏بريم قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: «اِنّى اَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَاُشَفَّعُ وَ يَشْفَعُ عَلِىٌّ فَيَشْفَعُ اَهْلُ بَيْتى فَيُشَفَّعُونَ وَ اِنَّ اَدْنَى الْمُؤْمِنينَ شَفاعَةً لَيَشْفَعُ فى اَرْبَعينَ مِنْ اِخْوانِهِ كُلُّ قَدِ اسْتَوْجَبَ النّارِ» (مجمع البيان).

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
شَفَاعَةٌ ۳
يَشْفَعُ‌ ۱
يَشْفَعْ‌ ۲
شَفَاعَةً ۲
شَفِيعٌ‌ ۲
شُفَعَاءَکُمُ‌ ۱
شُفَعَاءَ ۲
فَيَشْفَعُوا ۱
شَفِيعٍ‌ ۳
شُفَعَاؤُنَا ۱
الشَّفَاعَةَ ۲
الشَّفَاعَةُ ۳
يَشْفَعُونَ‌ ۱
شَافِعِينَ‌ ۱
شُفَعَاءُ ۱
شَفَاعَتُهُمْ‌ ۲
شَفَاعَةُ ۱
الشَّافِعِينَ‌ ۱
الشَّفْعِ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط