روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۱۴

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ

حدثني محمد بن جعفر الاسدي عن محمد بن اسماعيل البرمكي الرازي عن الحسين بن الحسن بن برد الدينوري عن محمد بن علي عن محمد بن عبد الله الخراساني خادم الرضا ع قال :

دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ اَلزَّنَادِقَةِ عَلَى‏ أَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ أَيُّهَا اَلرَّجُلُ أَ رَأَيْتَ‏ إِنْ كَانَ اَلْقَوْلُ قَوْلَكُمْ‏ وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ إِيَّاكُمْ شَرَعاً سَوَاءً لاَ يَضُرُّنَا مَا صَلَّيْنَا وَ صُمْنَا وَ زَكَّيْنَا وَ أَقْرَرْنَا فَسَكَتَ اَلرَّجُلُ‏ ثُمَّ قَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ وَ إِنْ كَانَ اَلْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ قَوْلُنَا أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَكْتُمْ وَ نَجَوْنَا فَقَالَ رَحِمَكَ اَللَّهُ أَوْجِدْنِي كَيْفَ هُوَ وَ أَيْنَ هُوَ فَقَالَ وَيْلَكَ إِنَّ اَلَّذِي ذَهَبْتَ إِلَيْهِ‏ غَلَطٌ هُوَ أَيَّنَ اَلْأَيْنَ بِلاَ أَيْنٍ وَ كَيَّفَ اَلْكَيْفَ بِلاَ كَيْفٍ‏ فَلاَ يُعْرَفُ بِالْكَيْفُوفِيَّةِ وَ لاَ بِأَيْنُونِيَّةٍ وَ لاَ يُدْرَكُ بِحَاسَّةٍ وَ لاَ يُقَاسُ بِشَيْ‏ءٍ فَقَالَ اَلرَّجُلُ فَإِذاً إِنَّهُ لاَ شَيْ‏ءَ إِذَا لَمْ يُدْرَكْ بِحَاسَّةٍ مِنَ اَلْحَوَاسِ‏ فَقَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ وَيْلَكَ لَمَّا عَجَزَتْ حَوَاسُّكَ‏ عَنْ إِدْرَاكِهِ‏ أَنْكَرْتَ رُبُوبِيَّتَهُ‏ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ حَوَاسُّنَا عَنْ إِدْرَاكِهِ أَيْقَنَّا أَنَّهُ رَبُّنَا بِخِلاَفِ شَيْ‏ءٍ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ قَالَ اَلرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِي مَتَى كَانَ‏ قَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ أَخْبِرْنِي مَتَى لَمْ يَكُنْ فَأُخْبِرَكَ مَتَى كَانَ قَالَ اَلرَّجُلُ فَمَا اَلدَّلِيلُ عَلَيْهِ فَقَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ‏ إِلَى جَسَدِي‏ وَ لَمْ يُمْكِنِّي فِيهِ زِيَادَةٌ وَ لاَ نُقْصَانٌ فِي اَلْعَرْضِ وَ اَلطُّولِ وَ دَفْعِ اَلْمَكَارِهِ عَنْهُ‏ وَ جَرِّ اَلْمَنْفَعَةِ إِلَيْهِ‏ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا اَلْبُنْيَانِ‏ بَانِياً فَأَقْرَرْتُ بِهِ‏ مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرَانِ اَلْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ إِنْشَاءِ اَلسَّحَابِ‏ وَ تَصْرِيفِ اَلرِّيَاحَ‏ وَ مَجْرَى اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ وَ اَلنُّجُومِ‏ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنَ اَلْآيَاتِ اَلْعَجِيبَاتِ‏ اَلْمُبَيِّنَاتِ‏ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً


الکافی جلد ۱ ش ۲۱۳ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۲۱۵
روایت شده از : امام رضا عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب التوحيد
عنوان : حدیث امام رضا (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ التَّوْحِيدِ‏ بَابُ حُدُوثِ الْعَالَمِ وَ إِثْبَاتِ الْمُحْدِث‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۲۹

محمد بن عبد الله خراسانى خادم امام رضا (ع) گويد: مردى از مادى‏ها شرفياب حضور امام (ع) شد و جمعى هم نزد آن حضرت بودند، امام رضا (ع) به او فرمود: آهاى مرد بگو بدانم اگر عقيده شما درست باشد با اينكه درست نيست آيا ما و شما هم سود و برابر نيستيم؟ آنچه نماز خوانديم و روزه داشتيم و زكاة پرداختيم و اقرار كرديم زيانى به ما ندارد؟ آن مرد خاموش ماند و پاسخى نداد، باز امام فرمود: ولى اگر عقيده ما درست باشد و مسلما درست است، چنين نيست كه شما هلاك شديد و نجات يافتيم؟ آن مرد گفت: (خدايت رحمت كناد) به من بفهمان، خدا چگونه است و كجا است؟ امام: واى بر تو، اين فكرى كه دنبالش رفتى غلط است، خدا با خلق ماده (كه در مكان بوده) مكان را تحقق بخشيده و خود در مكان نيست، او است كه چگونگى را پديد آورده و چگونگى در وى نيست، او را نتوان به چگونگى و به جايگاه شناخت، به هيچ حسى درك نشود و با چيزى سنجيده نگردد. آن مرد: در صورتى كه به هيچ چيزى درك نشود چيزى نيست و واقعيتى ندارد. امام: واى بر تو، چون حواس تو از ادراك وى درمانده‏اند، منكر پروردگاريش شدى ولى به دليل اينكه حواس ما از ادراك او درمانده يقين كرديم كه او پروردگار ما است و بر خلاف همه چيزها است كه آنها را به حواس خود درك كنيم.

آن مرد: به من بگو از چه زمانى بوده است.

امام: تو به من بگو از چه زمانى نبوده است تا من بتوانم بگويم از چه زمانى بوده است. آن مرد: دليل بر وجود او چيست؟ امام: چون من تن خود را بنگرم و توانا نيستم كه در طول و عرضش كم و زيادى كنم و همه بديها را از آن دور كنم و هر سودى را براى آن جلب كنم، دانستم كه اين ساختمان وجودم سازنده دارد و به او اعتراف كردم، با اينكه مى‏بينم گردش چرخ به توانائى او است و هم پيدايش ابرو گردش باد و چرخش خورشيد و ماه و ستاره‏ها و آيات شگفت آور و روشن ديگر را و دانستم كه براى اين وضع منظم حسابگر ايجادكننده‏اى است.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۰۱

خادم حضرت رضا (ع) گويد: مردى از زنادقه خدمت امام آمد وقتى كه جمعى حضورش بودند امام (ع) فرمود: بمن بگو اگر قول حق گفته شما باشد- با اينكه چنان نيست- مگر نه اينست كه ما و شما همانند و برابريم، آنچه نماز گزارديم و روزه گرفتيم و زكاة داديم و ايمان آورديم كه بما زيانى نداد، آن مرد خاموش بود، سپس امام (ع) فرمود: و اگر قول حق گفته ما باشد. با آنكه گفته ماست مگر نه اينست كه شما هلاك شديد و ما نجات يافتيم، گفت خدايت رحمت كند، بمن بفهمان كه خدا چگونه و در كجاست، فرمود، واى بر تو اين راه كه رفته‏اى غلط است، او مكان را مكان قرار داد بدون اينكه براى او مكانى باشد و چگونگى را چگونگى قرار داد بدون اينكه براى خود او چگونگى باشد (آن زمان كه خدا بود هيچ چيز ديگر نبود- كلمه آن زمان هم از باب ضيق تعبير و تنگى قافيه است- نه جسمى بود و نه روحى نه مكانى نه كمى و نه كيفى و نه زمينى و نه آسمانى خودش بود و خودش و سپس بتدريج همه چيز را آفريد و او هم كه جسم و ماهيت نيست تا در مكانى باشد و مركب نيست تا چگونگى داشته باشد) پس خدا بچگونگى و مكان گرفتن شناخته نشود و بهيچ حسى درك نشود و با چيزى سنجيده نگردد. آن مرد گفت: در صورتى كه او بهيچ حسى ادراك نشود پس چيزى نيست، امام (ع) فرمود، واى بر تو كه چون حواست از ادراك او عاجز گشت منكر ربوبيتش شدى ولى ما چون حواسمان از ادراكش عاجز گشت يقين كرديم او پروردگار ماست كه بر خلاف همه چيزهاست (ما دانستيم كه تنها جسم و ماده است كه بحس درك شود و آنچه بحس درك شود مصنوع و حادث و محتاجست و خالق و صانع أشياء محالست كه مصنوع و حادث باشد ولى تو چون باين حقيقت پى نبردى در نقطه مقابل ما ايستادى). آن مرد گفت: بمن بگو خدا از چه زمانى بوده است، امام فرمود: تو بمن بگو چه زمانى بوده كه او نبوده تا بگويم از چه زمانى بوده است. آن مرد گفت: دليل بر وجود او چيست امام فرمود: من چون تن خود را نگريستم كه نتوانم در طول و عرض آن زياد و كم كنم و زيان و بديها را از او دور و سود و خوبى‏ها را باو برسانم يقين كردم اين ساختمان را سازنده‏ايست و بوجودش اعتراف كردم علاوه بر اينكه مى‏بينيم گردش فلك بقدرت اوست و پيدايش ابر و گردش بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و نشانه‏هاى شگفت و آشكار ديگر را كه ديدم دانستم كه اين دستگاه را مهندس و مخترعى است. (در حديث ۲۷۷ توضيح بيشترى براى اين حديث بيان ميكنيم).

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۲۶۱

حديث كرد مرا محمد بن جعفر اسدى- رحمة اللَّه عليه- از محمد بن اسماعيل برمكى، از حسين بن حسن بن بُرد دينورى، از محمد بن على، از محمد بن عبداللَّه خراسانى- خادم حضرت امام رضا عليه السلام- كه گفت: يكى از زنديقان بر حضرت امام رضا عليه السلام داخل شد و در نزد آن حضرت، جماعتى بودند. امام رضا عليه السلام فرمود: «اى مرد، مرا خبر ده كه اگر گفتار درست، گفتار شما باشد- و آن چنان نيست كه شما مى‏گوييد- آيا ما و شما چون يكديگر و با هم برابر نيستيم كه آنچه نماز كرده‏ايم و روزه داشته‏ايم و زكات داده‏ايم و اقرار نموده‏ايم، به ما ضرر نرساند؟» آن مرد ساكت شد. بعد از آن، حضرت فرمود: «اگر قول درست، قول ما باشد- و حال آن‏كه قول ما است- آيا چنان نيست كه شما هلاك شده باشيد و ما نجات يافته باشيم؟».

آن مرد گفت كه: خدا تو را رحمت كند، مرا به جواب خويش بى‏نياز ساز كه ديگر احتياج به سؤال نداشته باشم. بفرما كه خدا چگونه و چون است و در كجا مى‏باشد؟ حضرت فرمود كه: «واى بر تو، به درستى كه آنچه تو به سوى آن رفتى و مذهب خود ساختى، غلط و اشتباهى است كه كردى. خدا، حقيقت كو و كجا را موجود فرموده بى آن‏كه كو و كجايى باشد؛ چه آن سؤال است كه مكان و مكانى نبوده كه از آن سؤال شود و او حقيقت و چگونه را به عرصه وجود آورده، بى آن‏كه چون و چگونگى وجود داشته باشد (چه آن سؤال از حال است و حال، فرع صاحب حال است. و صاحب حالى نبوده كه حالى داشته باشد كه از او سؤال شود و آن‏كه چيزى را خلق مى‏كند، خود متصف به آن نمى‏شود؛ زيرا كه اتصاف بيرون رفتن است از قابليت به سوى فعليت و قابلى كه خالى باشد از وصف پيش از اتصاف، آن را ندارد. و آن‏كه چيزى ندارد آن را عطا نمى‏تواند كرد و خدايى كه آفريننده است، به خود چيزى نمى‏دهد كه به آن كامل گردد و چون معلوم شد كه كجا و چون مخلوق اوست، و آن جناب بر آنها مقدم است، پس نمى‏توان كه او را به چگونه بودن و در كجا بودن بشناسد). و به هيچ حاسّه كه چيزها را دريابد، او را نمى‏توان دريافت نمود. و او را به چيزى نمى‏توان قياس كرد». آن مرد عرض كرد كه: در [اين‏] هنگام خدا چيزى نخواهد بود، هر گاه به هيچ حاسّه از حواس ادراك او ممكن نباشد. حضرت رضا عليه السلام فرمود كه: «واى بر تو، چون حواس تو از دريافتن او عاجز شدند، پروردگارى او را انكار كردى، ما حواسى كه داريم، چون از ادراك او عاجز شدند، و از دريافتش درماندند، يقين كرديم كه آن جناب پروردگار ما است. به خلاف چيزى از چيزهاست كه محسوس مى‏شود كه او چنين نيست». آن مرد عرض كردكه: پس مرا خبر ده كه در چه زمان بوده و كى موجود شده؟ حضرت رضا عليه السلام فرمود: به من بگو كى نبوده تا بگويم در چه زمانى بوده؟ آن مرد عرض كرد: دليل بر او چيست؟ آن حضرت فرمود كه: «من چون نظر كردم به سوى بدن خود و مرا ممكن نشد كه در پهنا و درازاى آن زيادتى و نقصانى به عمل آورم، و ناخوشى‏ها را از او دفع نمايم، و منفعت را به سوى او بكشانم، دانستم كه اين بنا را بنا گذارنده‏اى هست، پس به سوى او اقرار و اعتراف نمودم، با آن‏كه مى‏بينم از گردش چرخ به قدرت او و به ديد آوردن ابرها و گردانيدن بادها و روان شدن آفتاب و ماه و ستارگان و غير اين، از آيت‏هاى عجيبه كه هويدا و ظاهر كننده‏اند، دانستم كه هر يك از اينها را تقدير كننده‏اى است (كه اين تقديرات نموده) و پديدار آورنده‏اى است كه اينها را پديد آورده».

(ظاهر اين است كه از نسخه‏هاى كافى، در ميانه سؤال و جواب آخر، جواب و سؤالى افتاده باشد؛ زيرا كه رابطه‏اى در ميان اينها نيست و با هم مناسبتى ندارند. امين الاسلام محمد بن على بن حسين بن بابويه- رحمة اللَّه عليه- اين حديث شريف را در كتاب توحيد و عيون ايراد نموده و بعد از سؤال آن زنديق، چنين است كه: ابوالحسن، يعنى حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه: «مرا خبر ده كه در چه زمانى نبوده تا تو را خبر كنم كه بوده؟» آن مرد عرض كرد كه: پس دليل بر او چيست؟ آن حضرت فرمود كه: «چون نظر كردم …» تا آخر آنچه كه گذشت. و به جاى آيات مبينات كه ترجمه آن گذشت، متقنات كه به معنى محكمات است، ذكر كرده و بعد از آنچه مذكور گرديد، چند سؤال و جواب ديگر را نيز ايراد فرموده كه تتمه حديث است).


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)