تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۴۸

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۶۸

آيه ۳۶ - ۴۰

آيه و ترجمه

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ(۳۶) فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ(۳۷) أَسمِعْ بهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظلِمُونَ الْيَوْمَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۳۸) وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ(۳۹) إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(۴۰) ترجمه : ۳۶ - و خداوند پروردگار من و شماست ، او را پرستش كنيد اينست راه راست . ۳۷ - ولى (بعد از او) گروهها از ميان پيروان او اختلاف كردند، واى به حال كافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخيز). ۳۸ - چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينائى (در آنروز) كه نزد ما مى آيند پيدا ميكنند؟ ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۶۹

۳۹ - آنها را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است ) بترسان ، روزى كه همه چيز پايان مييابد در حالى كه آنها در غفلتند و ايمان نمى آورند. ۴۰ - ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث ميبريم و همگى به سوى ما باز ميگردند. تفسير: رستاخيز روز حسرت تاسف آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مساله توحيد مخصوصا در زمينه عبادت تاكيد كرده ، مى گويد: «خداوند پروردگار من و شما است .او را پرستش كنيد اين است راه راست » (و ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم ). و به اين ترتيب مسيح ( عليه السلام ) از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان دوگانه و چند گانه مبارزه كرد، و همه جا تاكيد بر توحيد داشت ، بنابراين آنچه به عنوان تثليث (خدايان سه گانه ) در ميان مسيحيان امروز ديده مى شود بطور قطع بدعتى است كه بعد از عيسى گذاشته شده و ما شرح آن را در ذيل آيات ۱۷۱ سوره نساء بيان كرديم . گر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين جمله از زبان پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد به اين معنى كه خداوند در اين آيه به او فرمان مى دهد كه مردم را دعوت به توحيد در عبادت كن و آن را به عنوان صراط مستقيم معرفى نما. ولى آيات ديگر قرآن گواه بر اين است كه اين جمله گفتار حضرت مسيح ( عليه السلام ) و دنباله سخنان گذشته است ، در سوره زخرف آيه ۶۳ تا ۶۴ ميخوانيم و لما جاء عيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمة و لابين لكم بعض الذى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۰

تختلفون فيه فاتقوا الله و اطيعون ان الله هو ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم : «هنگامى كه عيسى دلائل روشن براى آنها آورد گفت : من دانش و حكمت براى شما آوردهام ، آمدهام تا پاره اى از امور را كه در آن اختلاف داريد روشن سازم ، از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد، خداوند پروردگار من و شما است او را پرستش كنيد، اين است راه راست .» در اينجا تقريبا عين همان جمله را ميبينيم كه از زبان عيسى نقل شده است (مانند همين مضمون در سوره آل عمران آيه ۵۰ و ۵۱ نيز آمده است ). ولى با اين همه تاكيدى كه مسيح ( عليه السلام ) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت بعد از او گروهها از ميان پيروانش راه هاى مختلفى را پيش گرفتند (و عقائد گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند ) (فاختلف الاحزاب من بينهم ). واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز (فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم ). تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مى دهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح ( عليه السلام ) در باره او و مساله توحيد اختلاف كردند اين اختلافات به اندازهاى بالا گرفت كه «قسطنطين » امپراطور روم مجمعى از اسقفها (دانشمندان بزرگ مسيحى ) تشكيل داد كه يكى از سه مجمع معروف تاريخى آنها است ، اعضاى اين مجمع به دو هزار و يكصد و هفتاد عضو رسيد كه همه از بزرگان آنها بودند، هنگامى كه بحث در باره عيسى مطرح شد علماى حاضر نظرات كاملا مختلفى درباره او اظهار داشتند و هر گروهى عقيده اى داشت . بعضى گفتند: او خدا است كه به زمين نازل شده است ! عده اى را زنده كرده و عده اى را مى رانده سپس به آسمان صعود كرده است !.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۱

بعضى ديگر گفتند او فرزند خدا است !. و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم ثلاثه (سه ذات مقدس ) است ، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس )!. و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است : خداوند معبود است ، او هم معبود، و مادرش هم معبود!. سرانجام بعضى گفتند او بنده خدا است و فرستاده او. و فرقه هاى ديگر هر كدام سخنى گفتند بطورى كه اتفاق نظر بر هيچيك از اين عقائد حاصل نشد، بزرگترين رقم طرفداران يك عقيده ۳۰۸ نفر بود كه امپراطور آن را به عنوان يك اكثريت نسبى پذيرفت و به عنوان عقيده رسمى از آن دفاع كرد و بقيه را كنار گذاشت ، اما عقيده توحيد كه متاسفانه طرفداران كمترى داشت در اقليت قرار گرفت . و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مى شود در ذيل آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مى كند كه در روز عظيم رستاخيز در آن محضر عام و در برابر دادگاه عدالت پروردگار سرنوشت شوم و دردناكى خواهند داشت . آيه بعد وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان مى كند و مى گويد: آنها در آنروز كه نزد ما مى آيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهائى بينا پيدا ميكنند؟ ولى اين ستمگران امروز كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند (اسمع بهم

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۲

و ابصر يوم ياتوننا لكن الظالمون اليوم فى ضلال مبين ). روشن است كه در نشاه آخرت پردهها از برابر چشمها كنار مى رود، و گوشها شنوا مى شود، چرا كه آثار حق در آنجا به مراتب از عالم دنيا آشكارتر است ، اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال ، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان ميبرد، و حتى كوردلان آگاه و دانا ميشوند، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست . بعضى از مفسران كلمه «اليوم » در جمله «لكن الظالمون اليوم فى ضلال مبين » را به معنى روز قيامت گرفته اند كه مفهوم آيه اين مى شود: در آنجا بينا و شنوا خواهند شد اما اين بينائى و شنوائى در آنروز سودى به حالشان نخواهد داشت و در ضلال مبين خواهند بود. ولى تفسير اول صحيحتر به نظر ميرسد. بار ديگر روى سرنوشت افراد بيايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده ميفرمايد: اين كوردلان را كه در غفلتند و ايمان نمى آورند از روز حسرت (روز رستاخيز) كه همه چيز پايان ميگيرد و راه جبران و بازگشت نيست بترسان (و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة و هم لا يؤ منون ). ميدانيم روز قيامت نامهاى مختلفى در قرآن مجيد دارد از جمله «يوم الحسرة » هم نيكوكاران تاسف ميخورند ايكاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بدكاران چرا كه پردهها كنار مى رود و حقائق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مى شود. جمله «اذ قضى الامر» را بعضى مربوط به پايان گرفتن برنامه هاى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۳

حساب و جزا و تكليف در روز رستاخيز دانسته اند، و بعضى آن را اشاره به فناء دنيا ميدانند، طبق اين تفسير معنى آيه چنين مى شود آنها را از روز حسرت بترسان آن هنگامى كه دنيا در حال غفلت و عدم ايمان آنها پايان ميگيرد، (ولى تفسير اول صحيحتر به نظر ميرسد، به خصوص اينكه در روايتى از امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير جمله اذ قضى الامر چنين نقل شده : اى قضى على اهل الجنة بالخلود فيها، و قضى على اهل النار بالخلود فيها: يعنى خداوند فرمان خلود را در باره اهل بهشت و اهل دوزخ صادر مى كند). آخرين آيه مورد بحث به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى دهد كه اين اموال كه در اختيار خود آنها است ، جاودانى نيست همانگونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمى باشد، بلكه وارث نهائى همه اينها خدا است ، ميفرمايد: ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث ميبريم و همگى سرانجام به سوى ما باز ميگردند (انا نحن نرث الارض و من عليها و الينا يرجعون ).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۴

در حقيقت اين آيه هموزن آيه ۱۶ سوره مؤ من است كه مى گويد: لمن الملك اليوم لله الواحد القهار: امروز (روز رستاخيز) مالكيت و حكومت از آن كيست ؟ از آن خداوند يگانه پيروز است . اگر كسى به اين واقعيت ، مؤ من و معتقد باشد، چرا براى اموال و ساير مواهب مادى كه چند روزى به امانت نزد ما سپرده شده و به سرعت از دست ما بيرون مى رود، تعدى و ظلم و ستم و پايمال كردن حقيقت يا حقوق اشخاص را روا دارد؟

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۵

آيه ۴۱ - ۴۵

آيه و ترجمه

وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ(۴۱) إِذْ قَالَ لاَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا يَسمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنى عَنك شيْئاً(۴۲) يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا(۴۳) يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا(۴۴) يَأَبَتِ إِنى أَخَاف أَن يَمَسك عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا(۴۵) ترجمه : ۴۱ - در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود. ۴۲ - هنگامى كه به پدرش گفت اى پدر! چرا چيزى را پرستش ميكنى كه نمى شنود و نمى بيند و هيچ مشكلى را از تو حل نمى كند؟! ۴۳ - اى پدر ! علم و دانشى نصيب من شده است كه نصيب تو نشده ، بنابراين از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدا

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۶

۴۴ - اى پدر! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمن عصيانگر بود. ۴۵ - اى پدر! من از اين ميترسم كه عذابى از ناحيه خداوند رحمن به تو رسد در نتيجه از دوستان شيطان باشى ! تفسير: منطق گيرا و كوبنده ابراهيم ( عليه السلام ) سرگذشت مسيح ( عليه السلام ) از نظر تولد تواءم با بخشى از زندگى مادرش مريم به پايان رسيد، و به دنبال آن آيات مورد بحث و آيات آينده از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد ابراهيم خليل پرده بر ميدارد و تاكيد مى كند كه دعوت اين پيامبر بزرگ - همانند همه رهبران الهى - از نقطه توحيد آغاز شده است . در نخستين آيه مى گويد: در اين كتاب (قرآن ) از ابراهيم ياد كن (و اذكر فى الكتاب ابراهيم ). چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده تعليمات و فرمانهاى الهى و نيز پيامبر خدا بود (انه كان صديقا نبيا). كلمه «صديق » صيغه مبالغه از صدق و به معنى كسى است كه بسيار راستگو است ، بعضى گفته اند به معنى كسى است كه هرگز دروغ نمى گويد، و يا بالاتر از آن توانائى بر دروغ گفتن ندارد، چون در تمام عمر عادت به راستگوئى كرده است ، و نيز بعضى آن را به معنى كسى ميدانند كه عملش تصديق كننده سخن و اعتقاد او است . ولى روشن است كه همه اين معانى تقريبا به يك معنى باز مى گردد. به هر حال اين صفت به قدرى اهميت دارد كه در آيه فوق حتى قبل از صفت نبوت بيان شده ، گوئى زمينهساز شايستگى براى پذيرش نبوت است ، و از اين گذشته بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى ميباشد كه آنها فرمان پروردگار را بيكم و كاست به بندگان خدا برسانند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۷

سپس به شرح گفتگوى او با پدرش آزر ميپردازد (پدر در اينجا اشاره به عمو است و كلمه «اب » همانگونه كه سابقا نيز گفته ايم در لغت عرب گاهى به معنى پدر و گاه به معنى عمو آمده است ) و چنين مى گويد: در آن هنگام كه به پدرش گفت : اى پدر چرا چيزى را پرستش ‍ ميكنى كه نمى شنود و نمى بيند و نمى تواند هيچ مشكلى را از تو حل كند (اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر و لا يغنى عنك شيئا). اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلائل نفى شرك و بتپرستى است چرا كه يكى از انگيزه هاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقائد از آن تعبير به مساله دفع ضرر محتمل كرده اند. او مى گويد: چرا تو به سراغ معبودى ميروى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمى گشايد بلكه اصلا قدرت شنوائى و بينائى ندارد. و به تعبير ديگر: عبادت براى كسى بايد كرد كه قدرت بر حل مشكلات دارد، و از آن گذشته عبادت كننده خود و نيازهايش را درك مى كند، شنوا و بينا است ، اما اين بتها فاقد همه اينها هستند. در حقيقت ابراهيم در اينجا دعوتش را از پدرش شروع مى كند به اين دليل كه نفوذ در نزديكان لازمتر است همانگونه كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نخست مامور شد كه اقوام نزديك خود را به اسلام دعوت كند همانگونه كه در آيه ۲۱۴ سوره شعراء ميخوانيم و انذر عشيرتك الاقربين . پس از آن ، ابراهيم با منطق روشنى ، او را دعوت مى كند كه در اين امر از وى تبعيت كند مى گويد: اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۸

نشده ، به اين دليل از من پيروى كن و سخن مرا بشنو (يا ابت انى قد جائنى من العلم ما لم ياتك فاتبعنى ). از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم (اهدك صراطا سويا). من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كردهام و با اطمينان ميتوانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمى كنم ، من خواهان خوشبختى و سعادت توام از من بپذير تا رستگار شوى ، و با طى اين صراط مستقيم به منزل مقصود برسى . سپس اين جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى كه بر مخالفت اين دعوت مترتب مى شود تواءم كرده مى گويد: پدرم ! شيطان را پرستش مكن ، چرا كه شيطان هميشه نسبت به خداوند رحمان ، عصيانگر بوده است (يا ابت لا تعبد الشيطان ان الشيطان كان للرحمن عصيا). البته پيدا است كه منظور از عبادت در اينجا عبادت به معنى سجده كردن و نماز و روزه براى شيطان بجا آوردن نيست ، بلكه به معنى اطاعت و پيروى فرمان است كه اين خود يكنوع از عبادت محسوب مى شود. معنى عبادت و پرستش آنقدر وسيع است كه حتى گوش دادن به سخن كسى به قصد عمل كردن به آن را نيز شامل مى گردد و نيز قانون كسى را به رسميت شناختن يكنوع عبادت و پرستش او محسوب مى شود. از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده : من اصغى الى ناطق فقد عبده ، فان كان الناطق عن الله عز و جل فقد عبد الله و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس !: كسى كه به سخن سخنگوئى گوش ‍ فرا دهد (گوش دادن از روى تسليم و رضا) او را پرستش كرده ، اگر اين سخنگو از سوى خدا سخن مى گويد خدا را پرستيده است ، و اگر از سوى ابليس سخن مى گويد ابليس را عبادت

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷۹

كرده . به هر حال ابراهيم به پدرش ميخواهد اين واقعيت را تعليم كند كه انسان در زندگى بدون خط نمى تواند باشد يا خط الله و صراط مستقيم است و يا خط شيطان عصيانگر و گمراه ، او بايد در اين ميان درست بينديشد و براى خويش تصميم - گيرى كند و خير و صلاح خود را دور از تعصبها و تقليدهاى كوركورانه در نظر بگيرد. بار ديگر او را متوجه عواقب شوم شرك و بتپرستى كرده مى گويد اى پدر ! من از اين ميترسم كه با اين شرك و بتپرستى كه دارى عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو برسد، و تو از اولياى شيطان باشى (يا ابت انى اخاف ان يمسك عذاب من الرحمان فتكون للشيطان وليا). تعبير ابراهيم در برابر عمويش آزر در اينجا بسيار جالب است از يكسو مرتبا او را با خطاب يا ابت (پدرم ) كه نشانه ادب و احترام است مخاطب ميسازد و از سوى ديگر جمله ان يمسك نشان مى دهد كه ابراهيم از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است و از سوى سوم تعبير به عذاب من الرحمن اشاره به اين نكته مى كند كار تو بواسطه اين شرك و بتپرستى بجائى رسيده كه خداوندى كه رحمت عام او همگان را در برگرفته به تو خشم ميگيرد و مجازاتت مى كند، ببين چه كار وحشتناكى انجام ميدهى . و از سوى چهارم اين كار تو كارى است كه سرانجامش ، قرار گرفتن زير چتر ولايت شيطان است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۰

نكته ها: ۱ - راه نفوذ در ديگران كيفيت گفتگوى ابراهيم با آزر كه طبق روايات مردى بتپرست و بتتراش ‍ و بتفروش بوده و يك عامل بزرگ فساد در محيط محسوب ميشده به ما نشان مى دهد كه براى نفوذ در افراد منحرف ، قبل از توسل به خشونت بايد از طريق منطق ، منطقى آميخته با احترام ، محبت ، دلسوزى و در عين حال تواءم با قاطعيت ، استفاده كرد، چرا كه گروه زيادى از اين طريق تسليم حق خواهند شد، هر چند عدهاى در برابر اين روش باز هم مقاومت نشان ميدهند كه البته حساب آنها جدا است و بايد برخورد ديگرى با آنها داشت . ۲ - دليل پيروى از عالم در آيات فوق خوانديم كه ابراهيم ، آزر را به پيروى از خود دعوت مى كند با اينكه قاعدتا عمويش از نظر سن از او بسيار بزرگتر بوده و در آن جامعه سرشناستر، و دليل آن را اين ذكر مى كند كه من علومى دارم كه نزد تو نيست )) (قد جائنى من العلم ما لم ياتك ). اين يك قانون كلى است در باره همه كه در آنچه آگاه نيستند از آنها كه آگاهند پيروى كنند و اين در واقع برنامه رجوع به متخصصان هر فن و از جمله مساله تقليد از مجتهد را در فروع احكام اسلامى مشخص ‍ ميسازد، البته بحث ابراهيم در مسائل مربوط به فروع دين نبود بلكه از اساسيترين مساله اصول دين سخن ميگفت ولى حتى در اينگونه مسائل نيز بايد از راهنمائيهاى دانشمند استفاده كرد، تا هدايت به صراط سوى كه همان صراط مستقيم است حاصل گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۱

۳ - سوره رحمت و يادآورى در اين سوره پنج بار هنگام شروع در داستان پيامبران بزرگ و مريم ، جمله اذكر (يادآورى كن ) آمده است و به خاطر آن مى توان اين سوره را سوره يادآوريها ناميد، يادآورى از پيامبران و مردان و زنان بزرگ و حركت توحيدى آنها و تلاششان در راه مبارزه با شرك و بت پرستى و ظلم و بيدادگرى . و از آنجا كه معمولا ذكر به معنى يادآورى بعد از نسيان است ممكن است اشاره به اين واقعيت نيز باشد كه ريشه توحيد و عشق به مردان حق و ايمان به مبارزات حق طلبانه آنها در اعماق جان هر انسانى ريشه دوانيده و سخن از آنها در واقع يك نوع ذكر و يادآورى و بازگوئى است . و توصيف خداوند به عنوان «رحمان » شانزده بار در اين سوره آمده است چرا كه سوره از آغازش با رحمت شروع مى شود، رحمت خدا به زكريا، رحمت خدا به مريم و مسيح و پايان آن نيز با همين رحمت است كه در اواخر آن مى گويد: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خداوند رحمان محبت آنها را در دل بندگانش قرار مى دهد» (سوره مريم آيه ۹۶).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۲

آيه ۴۶ - ۵۰

آيه و ترجمه

قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنت عَنْ ءَالِهَتى يَإِبْرَهِيمُ لَئن لَّمْ تَنتَهِ لاَرْجُمَنَّك وَ اهْجُرْنى مَلِيًّا(۴۶) قَالَ سلَمٌ عَلَيْك سأَستَغْفِرُ لَك رَبى إِنَّهُ كانَ بى حَفِيًّا(۴۷) وَ أَعْتزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبى عَسى أَلا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبى شقِيًّا(۴۸) فَلَمَّا اعْتزَلهَُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب وَُكلاً جَعَلْنَا نَبِيًّا(۴۹) وَ وَهَبْنَا لهَُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لهَُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(۵۰) ترجمه : ۴۶ - گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من روى گردانى ؟ اگر (از اين كار) دست برندارى تو را سنگسار مى كنم ، از من براى مدتى طولانى دور شو!. ۴۷ - (ابراهيم ) گفت سلام بر تو! من به زودى برايت از پروردگارم تقاضاى عفو مى كنم چرا كه او نسبت به من مهربان است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۳

۴۸ - و از شما و آنچه غير از خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم ، و پروردگارم را مى خوانم و اميدوارم دعايم در پيشگاه پروردگارم بى پاسخ نماند. ۴۹ - هنگامى كه از آنها و از آنچه غير خدا مى پرستيدند كناره گيرى كرد ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم ، و هر يك را پيامبر بزرگى قرار داديم . ۵۰ - و از رحمت خود به آنها ارزانى داشتيم و براى آنها نام نيك و مقام مقبول و برجسته (در ميان همه امتها) قرار داديم . تفسير: نتيجه دورى از شرك و مشركان در آيات گذشته سخنان منطقى ابراهيم كه آميخته با لطف و محبت خاصى بود در طريق هدايت پدرش گذشت ، اكنون نوبت بازگو كردن پاسخهاى آزر است تا از مقايسه اين دو به يكديگر، حقيقت و واقعيت آشكار و روشن شود. قرآن مى گويد: نه تنها دلسوزيهاى ابراهيم و بيان پربارش به قلب آزر ننشست بلكه او از شنيدن اين سخنان ، سخت برآشفت و «گفت : اى ابراهيم آيا تو از خدايان من روى گردانى »؟! (قال ا راغب انت عن الهتى يا ابراهيم ). «اگر از اين كار خوددارى نكنى به طور قطع تو را سنگسار خواهم كرد» (لئن لم تنته لارجمنك ). «و اكنون از من دور شو ديگر تو را نبينم » (و اهجرنى مليا). جالب اينكه اولا «آزر» حتى مايل نبود تعبير انكار بتها و يا مخالفت و بدگوئى نسبت به آنها را بر زبان آورد، بلكه به همين اندازه گفت : «آيا تو روى گردان از بتها هستى » مبادا به بتها جسارت شود، ثانيا به هنگام تهديد ابراهيم . او را به سنگسار كردن تهديد نمود، آن هم با تاكيدى كه از «لام » و «نون تاكيد ثقيله » در «لارجمنك » استفاده مى شود و مى دانيم سنگسار كردن يكى از بدترين انواع كشتن است . ثالثا به اين تهديد مشروط قناعت نكرد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۴

بلكه در همان حال ابراهيم را وجودى غير قابل تحمل شمرد و به او گفت براى هميشه از نظرم دور شو (كلمه مليا به گفته «راغب » در «مفردات » از ماده املاء به معنى مهلت دادن طولانى آمده است و در اينجا مفهومش آنست كه براى مدت طولانى يا هميشه از من دور شو). اين تعبير بسيار توهين آميزى است كه افراد خشن نسبت به مخالفين خود به كار مى برند و در فارسى گاهى به جاى آن «گورت را گم كن » مى گوئيم ، يعنى نه تنها خودت براى هميشه از من پنهان شو، بلكه جائى برو كه حتى قبرت را هم نبينم !. بعضى از مفسران جمله «لارجمنك » را به معنى سنگسار كردن نگرفته اند بلكه به معنى بدگوئى يا متهم كردن ، تفسير كرده اند، ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد، بررسى ساير آيات قرآن كه با همين تعبير وارد شده است ، به آنچه گفتيم گواهى مى دهد. ولى با اين همه ، ابراهيم همانند همه پيامبران و رهبران آسمانى ، تسلط بر اعصاب خويش را همچنان حفظ كرد، و در برابر اين تندى و خشونت شديد، با نهايت بزرگوارى «گفت : سلام بر تو» (قال سلام عليك ). اين سلام ممكن است توديع و خداحافظى باشد كه با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهيم ، «آزر» را ترك گفت ، ممكن است سلامى باشد كه به عنوان ترك دعوى گفته مى شود همانگونه در آيه ۵۵ سوره قصص ‍ مى خوانيم : لنا اعمالنا و لكم اعمالكم سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين : «اكنون كه از ما نمى پذيريد، اعمال ما براى ما و اعمال شما براى خودتان ، سلام بر شما ما هواخواه جاهلان نيستيم ». سپس اضافه كرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۵

مى كنم چرا كه او نسبت به من ، رحيم و لطيف و مهربان است » (ساستغفر لك ربى انه كان بى حفيا). در واقع ، ابراهيم در مقابل خشونت و تهديد آزر، مقابله به ضد نمود، وعده استغفار و تقاضاى بخشش پروردگار به او داد. در اينجا سؤ الى مطرح مى شود كه چرا ابراهيم به او وعده استغفار داد با اينكه مى دانيم آزر، هرگز ايمان نياورد و استغفار براى مشركان ، طبق صريح آيه ۱۱۳ سوره توبه ممنوع است . پاسخ اين سؤ ال را بطور مشرح ذيل همان آيه سوره توبه ذكر كرده ايم (جلد ۸ صفحه ۱۰۶). سپس چنين گفت : ((من از شما (از تو و اين قوم بت پرست ) كناره گيرى مى كنم ، و همچنين از آنچه غير از خدا مى خوانيد)) يعنى از بتها (و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله ). «و تنها پروردگارم را مى خوانم ، و اميدوارم كه دعاى من در پيشگاه پروردگارم بى پاسخ نماند» (و ادعوا ربى عسى ان لا اكون بدعاء ربى شقيا). اين آيه از يكسو، ادب ابراهيم را در مقابل آزر نشان مى دهد، كه او گفت : از من دور شو، ابراهيم هم پذيرفت ، و از سوى ديگر قاطعيت او را در عقيده اش مشخص مى كند كه اين دورى من از شما به اين دليل نيست كه دست از اعتقاد راسخم به توحيد برداشته باشم ، بلكه به خاطر عدم آمادگيتان براى پذيرش حق است و لذا من در اعتقاد خودم همچنان پا بر جا مى مانم . ضمنا مى گويد من اگر خدايم را بخوانم اجابت مى كند اما بيچاره شما كه بيچاره تر از خود را مى خوانيد و هرگز دعايتان مستجاب نمى شود و حتى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۶

سخنانتان را نمى شنود. ابراهيم به گفته خود وفا كرد و بر سر عقيده خويش با استقامت هر چه تمام تر باقى ماند، همواره منادى توحيد بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضد او قيام كردند، اما او سرانجام تنها نماند، پيروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پيدا كرد به طورى كه همه خداپرستان جهان به وجودش افتخار مى كنند. قرآن در اين زمينه مى گويد: «هنگامى كه ابراهيم از آن بت پرستان و از آنچه غير از الله مى پرستيدند كناره گيرى كرد، اسحاق و بعد از اسحاق ، فرزندش يعقوب را به او بخشيديم ، و هر يك از آنها را پيامبر بزرگى قرار داديم » (فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا). گرچه مدت زيادى طول كشيد كه خداوند اسحاق و سپس يعقوب (فرزند اسحاق ) را به ابراهيم داد ولى به هر حال اين موهبت بزرگ ، فرزندى همچون اسحاق و نوه اى همچون يعقوب كه هر يك پيامبرى عالى مقام بودند، نتيجه آن استقامتى بود كه ابراهيم ( عليه السلام ) در راه مبارزه با بتها و كناره گيرى از آن آئين باطل از خود نشان داد. علاوه بر اين ، «ما به آنها از رحمت خود بخشيديم » (و وهبنا لهم من رحمتنا). رحمت خاصى كه ويژه خالصين و مخلصين و مردان مجاهد و مبارز راه خدا است . و سرانجام براى اين پدر و فرزندانش ، نام نيك و زبان خير و مقام برجسته در ميان همه امتها قرار داديم (و جعلنا لهم لسان صدق عليا). اين در حقيقت پاسخى است به تقاضاى ابراهيم كه در سوره شعراء آيه ۸۴

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۷

آمده است و اجعل لى لسان صدق فى الاخرين : «خدايا براى من لسان صدق در امتهاى آينده قرار ده ». در واقع آنها مى خواستند آنچنان ابراهيم و دودمانش از جامعه انسانى طرد شوند كه كمترين اثر و خبرى از آنان باقى نماند و براى هميشه فراموش شوند، اما بر عكس ، خداوند به خاطر ايثارها و فداكاريها و استقامتشان در اداى رسالتى كه بر عهده داشتند آنچنان آنها را بلند آوازه ساخت كه همواره بر زبانهاى مردم جهان قرار داشته و دارند، و به عنوان اسوه و الگوئى از خداشناسى و جهاد و پاكى و تقوا و مبارزه و جهاد شناخته مى شوند. «لسان » در اينگونه موارد به معنى يادى است كه از انسان در ميان مردم مى شود و هنگامى كه آنرا اضافه «صدق » كنيم و لسان الصدق بگوئيم معنى ياد خير و نام نيك و خاطره خوب در ميان مردم است ، و هنگامى كه با كلمه «عليا» كه به معنى عالى و برجسته است ضميمه شود مفهومش اين خواهد بود كه خاطره بسيار خوب از كسى در ميان مردم بماند. ناگفته پيدا است ابراهيم نمى خواهد با اين تقاضا، خواهش دل خويش ‍ را برآورد، بلكه هدفش اين است كه دشمنان نتوانند تاريخ زندگى او را كه فوق العاده انسان ساز بود به بوته فراموشى بى فكنند، و او را كه مى تواند الگوئى براى مردم جهان باشد براى هميشه از خاطره ها محو كنند. در روايتى از امير مؤ منان على ( عليه السلام ) مى خوانيم : لسان الصدق للمرء يجعله الله فى الناس خير من المال ياكله و يورثه : «خاطره خوب و نام نيكى كه خداوند براى كسى در ميان مردم قرار دهد از ثروت فراوانى كه هم خودش بهره مى گيرد و هم به ارث مى گذارد بهتر و برتر است ». اصولا قطع نظر از جنبه هاى معنوى گاهى حسن شهرت در ميان مردم ،

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸۸

مى تواند براى انسان و فرزندانش سرمايه عظيمى گردد كه نمونه هاى آن را فراوان ديده ايم . در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چگونه در اين آيه موهبت وجود اسماعيل ، نخستين فرزند بزرگوار ابراهيم اصلا مطرح نشده ، با اينكه نام يعقوب كه نوه ابراهيم است صريحا آمده است ؟ و در جاى ديگر از قرآن وجود اسماعيل ، ضمن مواهب ابراهيم بيان شده آنجا كه از زبان ابراهيم مى گويد: الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق : «شكر خدائى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد» (ابراهيم - ۳۹). پاسخ اين سؤ ال چنين است كه : علاوه بر اينكه در دو سه آيه بعد نام اسماعيل و بخشى از صفات برجسته او مستقلا آمده است ، منظور از آيه فوق آنست كه ادامه و تسلسل نبوت را در دودمان ابراهيم بيان كند و نشان دهد چگونه اين حسن شهرت و نام نيك و تاريخ بزرگ او به وسيله پيامبرانى كه از دودمان او يكى بعد از ديگرى به وجود آمدند تحقق يافت ، و مى دانيم كه بسيارى پيامبران از دودمان اسحاق و يعقوب در طول اعصار و قرون به وجود آمده اند هر چند از دودمان اسماعيل نيز بزرگترين پيامبران يعنى پيامبر اسلام قدم به عرصه هستى گذارد، ولى تسلسل و تداوم در فرزندان اسحاق بود. لذا در آيه ۲۷ سوره عنكبوت مى خوانيم : و وهبنا له اسحاق و يعقوب و جعلنا فى ذريته النبوة و الكتاب : «ما به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و در دودمان او نبوت و كتاب آسمانى قرار داديم ».


→ صفحه قبل صفحه بعد ←