تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۴۵

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱

َسوره مريم

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و ۹۸ آيه است

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳

محتواى سوره اين سوره از نظر محتوا داراى چندين بخش مهم است : ۱ - مهمترين بخش اين سوره را قسمتى از سرگذشت زكريا و مريم و حضرت مسيح (عليه السلام ) و يحيى و ابراهيم قهرمان توحيد و فرزندش اسماعيل و ادريس و بعضى ديگر از پيامبران بزرگ الهى ، تشكيل مى دهد كه داراى نكات تربيتى خاصى است . ۲ - قسمت ديگرى از اين سوره كه بعد از بخش نخست مهمترين بخش ‍ را تشكيل مى دهد مسائل مربوط به قيامت و چگونگى رستاخيز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهيزكاران و مانند آنست . ۳ - بخش ديگر مواعظ و نصائحى است كه در واقع مكمل بخشهاى گذشته مى باشد. ۴ - بالاخره آخرين بخش ، اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مساله شفاعت است كه مجموعا برنامه تربيتى مؤ ثرى را براى سوق نفوس انسانى به ايمان و پاكى و تقوا تشكيل مى دهد. فضيلت سوره از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده است كه هر كس اين سوره را بخواند به تعداد كسانى كه زكريا را تصديق يا تكذيب كردند و همچنين يحيى و مريم و عيسى و موسى و هارون و ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسماعيل ، آرى به تعداد هر يك از آنها خداوند ده حسنه به او مى دهد، همچنين به تعداد كسانى كه (به دروغ

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴

و تهمت ) براى خدا فرزندى قائل شدند و نيز به تعداد كسانى كه فرزند قائل نشدند. در حقيقت اين حديث دعوت به تلاش و كوشش در دو خط مختلف مى كند: خط حمايت از پيامبران و پاكان و نيكان ، و خط مبارزه با مشركان و منحرفان و آلودگان ، زيرا مى دانيم اين ثوابهاى بزرگ را به كسانى نمى دهند كه تنها الفاظ را بخوانند و عملى بر طبق آن انجام ندهند، بلكه اين الفاظ مقدس مقدمه اى است براى عمل . در حديث ديگرى از امام صادق ( عليه السلام ) مى خوانيم هر كس ‍ مداومت بخواندن اين سوره كند از دنيا نخواهد رفت مگر اينكه خدا به بركت اين سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى نياز مى كند. اين غنا و بى نيازى مسلما بازتابى است از پياده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعكاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۵

سوره مريم

آيه ۱ - ۶

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كهيعص (۱) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّك عَبْدَهُ زَكرِيَّا(۲) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا(۳) قَالَ رَب إِنى وَهَنَ الْعَظمُ مِنى وَ اشتَعَلَ الرَّأْس شيْباً وَ لَمْ أَكن بِدُعَائك رَب شقِيًّا(۴) وَ إِنى خِفْت الْمَوَلىَ مِن وَرَاءِى وَ كانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً فَهَب لى مِن لَّدُنك وَلِيًّا(۵) يَرِثُنى وَ يَرِث مِنْ ءَالِ يَعْقُوب وَ اجْعَلْهُ رَب رَضِيًّا(۶)

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۶

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ترجمه : ۱ - كهيعص ۲ - اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا. ۳ - در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت ) خواند. ۴ - گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پيرى تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم . ۵ - و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آئين تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است ، تو به قدرتت جانشينى به من ببخش . ۶ - كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده . تفسير: دعاى گيراى زكريا بار ديگر به حروف مقطعه در آغاز اين سوره برخورد مى كنيم (كهيعص ). و از آنجا كه تفسير اين حروف مقطعه را به طور مشروح در آغاز سه سوره مختلف قرآن در گذشته (سوره بقره و آل عمران و اعراف ) بطور مشروح بحث كرده ايم در اينجا نيازى به تكرار نمى بينيم . آنچه لازم است در اينجا اضافه كنيم اين است كه در خصوص حروف مقطعه اين سوره دو دسته از روايات در منابع اسلامى ديده مى شود: نخست رواياتى است كه هر يك از اين حروف را اشاره به يكى از اسماء

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۷

بزرگ خداوند (اسماء الحسنى ) مى داند «كاف » اشاره به «كافى » كه از اسماء بزرگ خداوند است ، و «ه » اشاره به «هادى »، و «ياء» اشاره به «ولى »، و «عين » اشاره به «عالم » و «ص » اشاره به «صادق الوعد» (كسى كه در وعده خود صادق است ). دوم رواياتى است كه اين حروف مقطعه را به داستان قيام امام حسين ( عليه السلام ) در كربلا تفسير كرده است : «كاف » اشاره به «كربلا» «هاء» اشاره به «هلاك خاندان پيامبر» (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و «ياء» به «يزيد» و «عين » به مسئله «عطش » و «صاد» به «صبر و استقامت » حسين و ياران جانبازش . البته همانگونه كه گفته ايم آيات قرآن تاب معانى مختلفى را دارد و گاه مفاهيمى را از گذشته و آينده بيان مى كند كه در عين تنوع منافاتى هم با هم ندارند در حالى كه اگر معنى را منحصر به يك تفسير كنيم ممكن است از نظر وضع نزول آيه و زمان آن گرفتار اشكالاتى بشويم . بعد از ذكر حروف مقطعه ، نخستين سخن از داستان زكريا ( عليه السلام ) شروع مى شود و مى فرمايد: اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا (ذكر رحمة ربك عبده زكريا). در آن هنگام كه از نداشتن فرزندى ، سخت ناراحت و غمناك بود، رو به درگاه خدا آورد «آنگاه در خلوتگاه و آنجا كه صدايش را ديگرى نمى شنيد، پروردگارش را خواند» (اذ نادى ربه نداء خفيا).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۸

گفت : پروردگارا! استخوانهاى من كه ستون پيكر من و محكمترين اعضاى تن من است سستى گرفته (قال رب انى وهن العظم منى ). «و شعله هاى پيرى تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است » (و اشتعل الراس شيبا). تشبيه آثار پيرى به شعله اى كه تمام سر را فرا مى گيرد، تشبيه جالبى است زيرا از يكسو خاصيت شعله آتش اين است كه زود گسترده مى شود و هر چه در اطراف آنست فرا مى گيرد، و از سوى ديگر شعله هاى آتش درخشندگى خاصى دارد و از دور جلب توجه مى كند، و از سوى سوم هنگامى كه آتش محلى را فرا گرفت چيزى كه از آن باقى مى ماند همان خاكسترها است . «زكريا» فراگيرى پيرى و سفيدى تمام موى سرش را، به شعله ور شدن آتش و درخشندگى آن ، و خاكستر سفيدى را كه بر جاى مى گذارد، تشبيه كرده است و اين تشبيهى است بسيار رسا و زيبا. سپس مى افزايد: «پروردگارا من هرگز در دعاهائى كه كرده ام از درگاه تو محروم باز نگشتم » (و لم اكن بدعائك رب شقيا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهايم عادت دادى و هيچگاه محرومم نساخته اى ، اكنون كه پير و ناتوان شده ام سزاوارترم كه دعايم را اجابت فرمائى و نوميد بازنگردانى . در حقيقت شقاوت در اينجا به معنى تعب و رنج است ، يعنى من هرگز درخواسته هايم از تو به زحمت و مشقت نمى افتادم چرا كه به سرعت مورد قبول تو واقع مى گشت . سپس حاجت خود را چنين شرح مى دهد: پروردگارا! من از بستگانم

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۹

بعد از خودم بيمناكم (ممكن است دست به فساد بيالايند) و همسرم نازا است ، از نزد خودت ولى و جانشينى به من ببخش (و انى خفت الموالى من ورائى و كانت امراتى عاقرا فهب لى من لدنك وليا). «جانشينى كه از من ارث ببرد، و همچنين وارث آل يعقوب باشد، پروردگارا اين جانشين مرا مورد رضايت خود قرار ده » (يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا). نكته ها: ۱- منظور از ارث در اينجا چيست ؟ مفسران اسلامى بحث فراوانى پيرامون پاسخ سوال فوق كرده اند، گروهى معتقدند «ارث » در اينجا ارث در اموال است ، و گروهى آنرا اشاره به مقام نبوت دانسته اند. بعضى نيز اين احتمال را داده اند كه منظور معنى جامعى است كه هر دو را شامل مى شود. بسيارى از دانشمندان شيعه معنى اول را انتخاب كرده اند در حالى كه جمعى از علماى تسنن معنى دوم را، و بعضى مانند «سيد قطب » در «فى ظلال » و «آلوسى » در «روح المعانى » معنى سوم را. كسانى كه آنرا منحصر به ارث مال دانسته اند به ظهور كلمه «ارث » در اين معنى استناد كرده اند، زيرا اين كلمه هنگامى كه مجرد از قرائن ديگر بوده باشد به معنى ارث مال است ، و اگر مى بينيم در پاره اى از آيات قرآن در امور معنوى به كار رفته مانند آيه ۳۲ سوره فاطر ثم اروثنا الكتاب الذين اصطفينا

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۰

من عبادنا: «ما كتاب آسمانى را به بندگان برگزيده خود به ارث منتقل كرديم » به خاطر قرائنى است كه در اينگونه موارد وجود دارد. به علاوه از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه در آن زمان بنى اسرائيل هدايا و نذور فراوانى براى «احبار» (علماى يهود) مى آوردند، و زكريا رئيس احبار بود. از اين گذشته همسر زكريا كه از دودمان سليمان بن داود بود، با توجه به وضع مالى فوق العاده سليمان و داود، اموالى را به ارث برده بود. زكريا از اين بيم داشت اين اموال به دست افراد ناصالح و فرصت طلب و زراندوز، يا فاسق و فاجر بيفتد و خود منشا فسادى در جامعه گردد. لذا از پروردگار خويش تقاضاى فرزند صالحى كرد تا بر اين اموال نظارت كند و آنها را در بهترين راه مصرف نمايد. روايت معروفى كه از فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) دختر پاك پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه براى گرفتن فدك در برابر خليفه اول به آيه فوق استدلال كرد خود شاهد ديگرى بر اين مدعى است . مرحوم طبرسى در كتاب «احتجاج » از بانوى اسلام (عليهاالسلام ) چنين نقل مى كند: هنگامى كه خليفه اول تصميم گرفت فدك را از فاطمه (عليهاالسلام ) منع كند و اين سخن به بانوى اسلام رسيد نزد او آمد و چنين گفت : اى ابوبكر! افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى لقد جئت شيئا فريا! افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذ يقول فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا: «اذ قال رب هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب »: ((آيا در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم ؟ چيز عجيبى است ! آيا عمدا كتاب خدا را ترك گفته ايد و پشت سر افكنده ايد؟ در آنجا كه در داستان

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۱

يحيى ابن زكريا مى گويد: زكريا گفت خداوندا از سوى خودت جانشينى (فرزندى ) به من ببخش تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد)). اما كسانى كه معتقدند ارث در اينجا همان ارث معنوى است به قرائنى كه در خود آيه ، يا خارج از آن است تمسك جسته اند مانند: ۱ - بعيد به نظر مى رسد كه پيامبر بزرگى همچون زكريا در آن سن و سال ، مشغله فكرى مهمى از ناحيه وارثان ثروتش داشته باشد، به خصوص ‍ اينكه بعد از ذكر جمله «يرثنى و يرث من آل يعقوب » اين جمله را اضافه مى كند و اجعله رب رضيا: «خداوندا او را مورد رضايت خويش قرار ده » و بدون شك اين جمله اشاره به صفات معنوى آن وارث است . ۲ - در آيات آينده وقتى كه خدا بشارت تولد يحيى را به او مى دهد مقامات معنوى عظيم از جمله مقام نبوت را براى او ذكر مى كند. ۳ - در سوره آل عمران آيه ۳۹ هنگامى كه انگيزه زكريا را براى تقاضاى فرزند شرح مى دهد اشاره مى كند: او زمانى به اين فكر افتاد كه مقامات مريم را مشاهده كرد كه به لطف پروردگار غذاهاى بهشتى در برابر محراب عبادتش نمايان مى شد. (هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبه انك سميع الدعاء). ۴ - در پاره اى از احاديث از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطلبى نقل شده كه تاءييد مى كند ارث در اينجا اشاره به جنبه معنوى است ، خلاصه حديث چنين است : امام صادق از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى كند عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) از كنار قبرى گذشت كه صاحب آن در عذاب بود، سال آينده نيز عبورش از آنجا افتاد ملاحظه كرد كه صاحب قبر در عذاب نيست ، از پروردگارش در اين زمينه سؤ ال كرد، وحى الهى به او فرستاده شد كه صاحب اين قبر فرزند صالحى داشته است جاده اى را اصلاح كرده

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۲

و يتيمى را پناه داده ، خداوند او را به خاطر عمل فرزندش بخشيده است ، سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ميراث خداوند بزرگ به بنده مؤ منش اين است كه فرزندى به او بدهد كه بعد از وى مطيع فرمان خدا باشد، سپس امام صادق ( عليه السلام ) بهنگام نقل اين حديث آيه مربوط به زكريا را تلاوت فرمود: هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا. و اگر گفته شود ظاهر كلمه ارث همان ارث اموال است در جواب خواهند گفت كه اين ظهور قطعى نيست ، چرا كه در قرآن كرارا در ارث معنوى استعمال شده است (مانند آيه ۳۲ سوره فاطر و آيه ۵۳ سوره مؤ من ) بعلاوه به فرض كه خلاف ظاهر باشد با وجود قرائن فوق مشكلى نخواهد بود. ولى طرفداران نظر اول مى توانند اين استدلالات را پاسخ گويند كه مشغله فكرى زكريا پيامبر بزرگ الهى ، مساله اموال به صورت يك مطلب شخصى نبود بلكه به صورت يك منبع فساد يا صلاح براى جامعه بود، زيرا همانگونه كه در بالا گفته شد، هدايا و نذور فراوانى براى احبار مى آوردند كه بدست زكريا سپرده مى شد، و شايد اموالى نيز از طرف همسرش كه از دودمان سليمان بود باقيمانده بود بديهى است وجود يك شخص ناصالح در راءس آنها سبب مفاسد عظيمى مى شد و اين بود كه زكريا را نگران ساخت . و اما صفات معنوى كه براى «يحيى » در اين آيات و آيات ديگر قرآن ذكر شده نه تنها منافاتى با اين مساله ندارد، بلكه هماهنگ با آن است ، چرا كه او مى خواست اين ثروت عظيم بدست يك مرد الهى بيفتد و از آن در مسير سعادت جامعه بهره بگيرد. اما به عقيده ما اگر از مجموع مباحث فوق چنين نتيجه بگيريم كه «ارث » در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هم ارث اموال را شامل مى شود و هم ارث مقامات

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۳

معنوى را، مطلب خلافى نخواهد بود، چرا كه براى هر طرف قرائنى وجود دارد و با توجه به آيات قبل و بعد و مجموعه روايات ، اين تفسير كاملا نزديك به نظر مى رسد. اما جمله انى خفت الموالى من ورائى (من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم ) با هر دو معنى سازگار است چرا كه اگر افراد فاسدى صاحب اختيار آن اموال مى شدند براستى نگران كننده بود، و نيز اگر رهبرى معنوى مردم بدست افراد ناصالح مى افتاد آن نيز بسيار مايه نگرانى بود بنابراين خوف زكريا در هر دو صورت قابل توجيه است . حديث معروف بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) نيز با اين معنى سازگار مى باشد. در جمله «اذ نادى ربه نداء خفيا» اين سؤ ال براى مفسران مطرح شده كه «نادى » به معنى دعا با صداى بلند است در حالى كه «خفى » بمعنى آهسته و مخفى است و اين دو با هم سازگار نيست ولى با توجه به اين نكته كه خفى به معنى آهسته نيست بلكه به معنى پنهان است بنابراين ممكن است زكريا در خلوتگاه خود آنجا كه كسى غير از او حضور نداشته خدا را با صداى بلند خوانده باشد. و بعضى گفته اند اين تقاضاى او در دل شب بوده است آنگاه كه مردم در خواب آرميده بودند. بعضى نيز جمله «فخرج على قومه من المحراب » (زكريا از محراب خود بيرون آمد و به سراغ قومش رفت ) را كه در آيات آينده خواهد آمد دليل بر وقوع اين دعا در خلوتگاه گرفته اند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۴

جمله «و يرث من آل يعقوب » (فرزندى به من عنايت كن كه از آل يعقوب ارث ببرد) بخاطر آن است كه همسر زكريا خاله مريم مادر عيسى بود، و نسب آن زن به يعقوب مى رسيد، زيرا او از دودمان سليمان ابن داود است كه او از فرزندان يهودا پسر يعقوب بوده است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۵

آيه ۷ - ۱۱

آيه و ترجمه

يَزَكرِيَّا إِنَّا نُبَشرُك بِغُلَمٍ اسمُهُ يحْيى لَمْ نجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سمِيًّا(۷) قَالَ رَب أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ كانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً وَ قَدْ بَلَغْت مِنَ الْكبرِ عِتِيًّا(۸) قَالَ كَذَلِك قَالَ رَبُّك هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ قَدْ خَلَقْتُك مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَك شيْئاً(۹) قَالَ رَب اجْعَل لى ءَايَةً قَالَ ءَايَتُك أَلا تُكلِّمَ النَّاس ‍ ثَلَث لَيَالٍ سوِيًّا(۱۰) فخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيهِمْ أَن سبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا(۱۱) ترجمه : ۷ - اى زكريا! ما تو را به فرزندى بشارت مى دهيم كه نامش يحيى است ، پسرى همنامش پيش از اين نبوده است .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۶

۸ - گفت : پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود در حالى كه همسرم نازا است ، و من نيز از پيرى افتاده شده ام ؟! ۹ - فرمود: اينگونه پروردگارت گفته (و اراده كرده ) اين بر من آسان است من قبلا تو را آفريدم و چيزى نبودى ! ۱۰ - عرض كرد: پروردگارا! نشانه اى براى من قرار ده . گفت نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلم (با مردم ) نخواهى داشت ، در حالى كه زبان تو سالم است . ۱۱ - او از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام (به شكرانه اين نعمت ) خدا را تسبيح گوئيد. تفسير: زكريا به آرزوى خود رسيد اين آيات استجابت دعاى زكريا را در پيشگاه پروردگار، استجابتى آميخته با لطف و عنايت ويژه او بيان مى كند، و با اين جمله شروع مى شود اى زكريا ما تو را بشارت به پسرى مى دهيم كه نامش يحيى است پسرى كه همنام او پيش از اين نبوده است )) (يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا). چه جالب است كه خدا دعاى بنده اش را اين چنين بپذيرد و با بشارت دادن او را از انجام خواسته اش آگاه سازد و در برابر درخواست فرزند، پسرى به او بدهد، و نام پسر را نيز خودش بگذارد، و اضافه كند اين فرزند از جهاتى بى سابقه است . زيرا جمله «لم نجعل له من قبل سميا» گرچه ظاهرا به اين معنى است كه كسى تاكنون هم نام او نبوده است ، ولى از آنجا كه نام به تنهائى دليل بر شخصيت كسى نيست ، معلوم مى شود كه اين اسم ، اشاره به مسمى است ، يعنى كسى كه داراى امتيازاتى همچون او باشد قبلا نبوده است ، چنانكه راغب در كتاب

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۷

مفردات صريحا همين معنى را انتخاب كرده است . بدون شك قبل از يحيى پيامبران بزرگى بودند حتى بالاتر از او، ولى هيچ مانعى ندارد كه يحيى ويژگيهايى داشته است مخصوص خودش ، چنانكه بعدا به آن اشاره خواهد شد. اما زكريا كه اسباب ظاهر را براى رسيدن به چنين مطلوبى مساعد نمى ديد از پيشگاه پروردگار تقاضاى توضيح كرد و «گفت : پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى نصيب من شود در حالى كه همسر من نازا است و من نيز از نظر سن و سال به حدى رسيده ام كه فرتوت و افتاده شده ام » (قال رب انى يكون لى غلام و كانت امراتى عاقرا و قد بلغت من الكبر عتيا). «عاقر» در اصل از واژه «عقر» به معنى ريشه و اساس يا به معنى «حبس » است ، و اينكه به زنان نازا «عاقر» مى گويند به خاطر آنست كه كار آنها از نظر فرزند به پايان رسيده ، يا اينكه تولد فرزند در آنها محبوس شده است . «عتى » به معناى كسى است كه بر اثر طول زمان ، اندامش خشكيده شده همان حالتى كه در سنين بسيار بالا براى انسان پيدا مى شود. اما بزودى زكريا در پاسخ سؤ الش اين پيام را از درگاه خداوند دريافت داشت : «فرمود: مطلب همين گونه است كه پروردگار تو گفته و اين بر من آسان است » (قال كذلك قال ربك هو على هين ) اين مساله عجيبى نيست كه از پيرمردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۸

فرزندى متولد شود «من تو را قبلا آفريدم در حالى كه هيچ نبودى » (و قد خلقتك من قبل و لم تك شيئا). خدائى كه توانائى دارد از هيچ ، همه چيز بيافريند، چه جاى تعجب كه در اين سن و سال و اين شرائط فرزندى به تو عنايت كند. بدون شك بشارت دهنده و گوينده سخن در آيه نخست خداوند است ، ولى در اينكه گوينده سخن در آيه سوم مورد بحث (قال كذلك قال ربك ) كيست ؟ بعضى آن را سخن فرشتگان مى دانند كه وسيله بشارت به زكريا بودند و آيه ۳۹ سوره آل عمران را مى توان گواه بر آن دانست : فنادته الملائكة و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى : «فرشتگان به زكريا ندا دادند در حالى كه او در محراب ايستاده و مشغول نماز بود كه خدا تو را بشارت به يحيى مى دهد. ولى ظاهر اين است كه گوينده تمام اين جمله ها خداوند است و دليلى ندارد كه ما آنها را از ظاهرش تغيير دهيم ، و اگر فرشتگان واسطه بشارت بوده اند هيچ مانعى ندارد كه خداوند اصل پيام را به خود نسبت دهد، بخصوص كه در آيه ۴۰ همان سوره آل عمران مى خوانيم قال كذلك الله يفعل ما يشاء: ((خدا اينگونه هر چه را بخواهد انجام مى دهد». به هر حال زكريا با شنيدن سخن فوق بسيار دلگرم و خوشحال شد و نور اميد سر تا پاى وجودش را فرا گرفت اما از آنجا كه اين پيام از نظر او بسيار سرنوشت ساز و پر اهميت بود از خدا تقاضاى نشانه اى بر اين كار كرد و «گفت : پروردگارا نشانه اى براى من قرار ده » (قال رب اجعل لى آية ). بدون شك زكريا به وعده الهى ايمان داشت و خاطرش جمع بود ولى براى اطمينان بيشتر - همانگونه كه ابراهيم مؤ من به معاد تقاضاى شهود چهره معاد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۱۹

در اين زندگى كرد تا قلبش اطمينان بيشترى يابد - زكريا از خدا تقاضاى چنين نشانه و آيتى نمود. «خدا به او فرمود: نشانه تو آنست كه سه شبانه روز تمام در حالى كه زبانت سالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت » (تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش مى كند) (قال آيتك ان لا تكلم الناس ثلاث ليال سويا): اما چه نشانه عجيبى ، نشانه اى كه از يكسو هماهنگ با حال مناجات و دعاى او بود، و از سوى ديگر او را از همه خلايق مى بريد و به خدا پيوند مى داد تا در اين حال شكر اين نعمت بزرگ را بجا آورد و بيش از پيش به نيايش خدا وا دارد. اين نشانه آشكارى است كه انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نيايش با پروردگار در برابر مردم توانائى سخن گفتن را نداشته باشد. بعد از اين بشارت و اين آيت روشن زكريا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنين گفت : صبح و شام تسبيح پروردگار بگوئيد)) (فخرج على قومه من المحراب فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا). چرا كه نعمت بزرگى كه خدا به زكريا ارزانى داشته بود دامنه آن همه قوم را فرا مى گرفت و در سرنوشت آينده همه آنها تاثير داشت ، به همين دليل سزاوار بود همگى به شكرانه آن نعمت به تسبيح خدا برخيزند و مدح و ثناى الهى گويند. از اين گذشته اين موهبت كه اعجازى محسوب مى شد مى توانست پايه هاى ايمان را در دلهاى افراد محكم كند، اين نيز موهبت ديگرى بود.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۰

نكته ها: يحيى پيامبر وارسته الهى نام «يحيى » در سوره ها آل عمران ، انعام ، مريم و انبياء مجموعا پنج بار آمده است ، او يكى از پيامبران بزرگ الهى است و از جمله امتيازاتش ‍ اين بود كه در كودكى به مقام نبوت رسيد، خداوند آنچنان عقل روشن و درايت تابناكى در اين سن و سال به او داد كه شايسته پذيرش اين منصب بزرگ شد. از ويژگيهائى كه اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته و قرآن در سوره آل عمران آيه ۳۹ به آن اشاره كرده ، توصيف او به «حصور» است ، همانگونه كه در ذيل همان آيه گفته ايم «حصور» از ماده «حصر» به معنى كسى است كه از جهتى در «محاصره » قرار گيرد و در اينجا طبق بعضى از روايات به معنى خوددارى كننده از ازدواج است . اين كار از اين نظر امتياز براى او بوده است كه بيانگر نهايت عفت و پاكى است ، و يا بر اثر شرائط خاص زندگى مجبور به سفرهاى متعدد براى تبليغ آئين الهى بوده ، و همچون عيسى مسيح ناچار به مجرد زيستن گرديده است . اين تفسير نيز نزديك به نظر مى رسد كه منظور از «حصور» در آيه فوق كسى است كه شهوات و هوسهاى دنيا را ترك گفته ، و در واقع يك مرحله عالى از زهد بوده است . به هر حال از منابع اسلامى و منابع مسيحى استفاده مى شود كه يحيى پسر خاله «عيسى » بوده است . در منابع مسيحى تصريح شده كه يحيى ، حضرت مسيح ( عليه السلام ) را غسل تعميد داد، و لذا او را «يحيى تعميد دهنده » مى نامند (غسل تعميد غسل مخصوصى است

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۱

كه مسيحيان به فرزندان خويش مى دهند و معتقدند او را از گناه پاك مى كند) و هنگامى كه مسيح اظهار نبوت كرده ، يحيى به او ايمان آورد. بدون شك يحيى كتاب آسمانى ويژهاى نداشت و اينكه در آيات بعد مى خوانيم يا يحيى خذ الكتاب بقوة «اى يحيى كتاب را با قوت بگير» اشاره به «تورات » كتاب حضرت موسى است . البته عده اى پيرو يحيى هستند و كتابى را هم به او نسبت مى دهند، و شايد «صابئين موحد» پيروان يحيى باشند. حضرت يحيى و حضرت مسيح ، قدر مشتركهائى داشتند، زهد فوق العاده ترك ازدواج به عللى كه گفته شد، و تولد اعجازآميز و همچنين نسب بسيار نزديك . از روايات اسلامى استفاده مى شود كه امام حسين ( عليه السلام ) و يحيى نيز جهات مشتركى داشتند لذا از امام على بن الحسين زين العابدين ( عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: خرجنا مع الحسين بن على (عليهماالسلام ) فما نزل منزلا و لا رحل منه الا ذكر يحيى بن زكريا و قتله ، و قال و من هو ان الدنيا على الله ان راءس يحيى بن زكريا اهدى الى بغى من بغايا بنى اسرائيل : ((ما همراه امام حسين ( عليه السلام ) (به سوى كربلا) بيرون آمديم ، امام در هر منزلى نزول مى فرمود و يا از آن كوچ مى كرد ياد يحيى و قتل او مى نمود و مى فرمود: در بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند. شهادت امام حسين ( عليه السلام ) نيز از جهاتى همانند شهادت يحيى ( عليه السلام ) بود (كيفيت قتل يحيى را بعدا شرح خواهيم داد). و نيز نام حسين ( عليه السلام ) همچون نام يحيى ( عليه السلام ) بى سابقه بود و مدت حمل آنها

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۲۲

(به هنگامى كه در شكم مادر بودند) نسبت به معمول كوتاهتر بود. ۲ - «محراب » محل خاصى است كه در عبادتگاه براى امام يا افراد برجسته در نظر گرفته مى شود، و در علت نامگذارى آن ، دو جهت ذكر كرده اند: نخست اينكه از ماده «حرب » به معنى جنگ گرفته شده ، چون محراب در حقيقت محل مبارزه با شيطان و هواى نفس ‍ است . ديگر اينكه محراب در لغت به معنى نقطه بالاى مجلس است ، و چون محل محراب در بالاى معبد بوده به اين نام ناميده شده . بعضى مى گويند: «محراب » در ميان بنى اسرائيل بعكس آنچه در ميان ما معمول است در نقطه اى بالاتر از سطح زمين قرار داشته ، و چند پله مى خورده و اطراف آن را ديوار مى كشيده اند به طورى كه كسانى كه داخل محراب بودند كمتر از خارج ديده مى شدند جمله «فخرج على قومه من المحراب » كه در آيات فوق خوانديم با توجه به كلمه «على » كه معمولا براى جهت فوق به كار مى رود اين معنى را تاييد مى كند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←