تفسیر:نمونه جلد۱۰ بخش۵۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۹۸

آيه ۲۵-۲۶

آيه و ترجمه

وَ الَّذِينَ يَنقُضونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَقِهِ وَ يَقْطعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصلَ وَ يُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ أُولَئك لهَُمُ اللَّعْنَةُ وَ لهَُمْ سوءُ الدَّارِ(۲۵) اللَّهُ يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فى الاَخِرَةِ إِلا مَتَعٌ(۲۶) ترجمه : ۲۵ - و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن ميشكنند، و پيوندهائى را كه خدا دستور برقرارى آن را داده قطع مى كنند: و در روى زمين فساد مينمايند، لعنت براى آنهاست و بدى (و مجازات ) سراى آخرت ! ۲۶ - خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع و براى هر كس بخواهد (و مستحق ببيند) تنگ قرار مى دهد ولى آنها به زندگى دنيا شاد (و خوشحال ) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزى است . تفسير : دنيا پرستان تبهكار! از آنجا كه نيك و بد همواره با مقايسه يكديگر به خوبى روشن مى گردد پس از ذكر صفات «اولوا الالباب » و حقطلبان كه در آيات گذشته مشروحا آمد، در قسمتى از آيات مورد بحث ، بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و انديشه واقعى خود را از دست داده اند بيان ميدارد، و مى گويد: «و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن ميشكنند، و پيوندهائى را كه خدا فرمان به برقرارى آن داده ، قطع مى كنند، و در روى زمين افساد مينمايند، لعنت و مجازات سراى ديگر از آنهاست » (و الذين ينقضون عهد الله من بعد

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۹۹

ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار). و در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق ، خلاصه شده است : ۱ - شكستن پيمانهاى الهى كه شامل پيمانهاى فطرى ، و پيمانهاى عقلى ، و پيمانهاى تشريعى مى شوند. ۲ - قطع رابطه ها: رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى ، رابطه با خلق ، و رابطه با خويشتن ۳ - آخرين قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است ، فساد در روى زمين است . كسى كه پيمانهاى خدا را بشكند، و پيوندها را از هر سو ببرد، آيا كارى جز فساد انجام خواهد داد؟! اين تلاشها و كوششها از ناحيه اين گروه به خاطر رسيدن به مقاصد مادى ، و يا حتى خيالى ، صورت مى گيرد، و به جاى اينكه آنها را به هدف ارزنده اى نزديك كند، دور مى سازد، چرا كه لعنت به معنى دورى از رحمت خدا است . جالب اينكه در اين آيه و آيه گذشته ، دار (خانه و سرا) به صورت مطلق آمده است ، اشاره به اينكه سراى واقعى در حقيقت ، سراى آخرت است چرا كه هر سراى ديگر «البته خلل مى گيرد»! در آيه بعد اشاره به اين مى كند كه روزى و زيادى و كمى آن ، بدست خدا

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۰

است : «خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع ، و براى هر كس بخواهد تنگ قرار مى دهد» (الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر). اشاره به اينكه آنها كه به خاطر جلب در آمد بيشتر در روى زمين فساد مى كنند، پيوندهاى خدائى را مى برند، و عهد الهى را ميشكنند تا در آمد و بهره بيشترى از زندگى مادى پيدا كنند، توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن بدست خدا است . اين جمله علاوه بر اين مى تواند پاسخ به سؤ الى كه صريحا در آيه ذكر نشده است ، باشد و آن اينكه بعد از بيان دو گروه حاميان حق و باطل ، در آيات قبل ، اين سؤ ال پيش مى آيد: چگونه خداوند همه اينها را از مواهب و روزيهاى خود برخوردار مى سازد؟!. آيه در پاسخ اين سؤ ال مى گويد: روزى و كم و زياد آن دست خدا است ، و به هر صورت متاعى است زودگذر، آنچه بايد روى آن حساب كرد، همان سراى ديگر و سعادت ابدى است . ولى به هر حال نكته مهم اين است كه «مشيت الهى » در زمينه روزيها اين نيست كه خدا بى حساب و بدون استفاده از اسباب ، به كسى روزى فراوان دهد و يا روزى او را كم كند، بلكه مشيت او بر اين قرار گرفته است كه آنرا در لابلاى اسباب اين جهان جستجو كند كه «ابى الله ان يجرى الامور الا باسبابها»! سپس اضافه مى كند كه «پيمان شكنان و مفسدان فى الارض ، تنها به زندگى دنيا خشنود و خوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت ، متاع ناچيزى بيش نيست » (و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع ). ذكر «متاع » به صورت «نكره » براى بيان ناچيز بودن آنست ، همانگونه كه در فارسى ميگوئيم فلان موضوع متاعى بيش نيست ، يعنى متاعى بيارزش !.

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۱

نكته ها :

مفسد فى الارض كيست ؟

فساد كه نقطه مقابل صلاح است ، به هر گونه تخريب و ويرانگرى گفته مى شود، و به گفته «راغب » در «مفردات »، الفساد خروج الشى ء عن الاعتدال قليلا كان او كثيرا، و يضاده الصلاح ، و يستعمل ذلك فى النفس و البدن و الاشياء الخارجة عن الاستقامة : «فساد هر گونه خارج شدن اشياء از حالت اعتدال است ، كم باشد يا زياد، و نقطه مقابل آن صلاح است و اين در جان و بدن و اشيائى كه از حد اعتدال خارج مى شوند، تصور مى شود». بنابراين تمام نابسامانى هائى كه در كارها ايجاد مى گردد، و همه افراط و تفريطها در كل مسائل فردى و اجتماعى ، مصداق فساد است . در قرآن مجيد نيز در بسيارى از موارد «فساد» و «صلاح » در برابر يكديگر قرار گرفته اند، در سوره شعراء آيه ۱۵۲ مى خوانيم الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون : «آنها كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند». در سوره بقره آيه ۲۲۰ مى فرمايد: و الله يعلم المفسد من المصلح : «خداوند مفسدان را از مصلحان ميشناسد». و در سوره اعراف آيه ۱۴۲ مى خوانيم : و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين : «اصلاح كن و راه مفسدان را پيروى مكن ». در بعضى از موارد ايمان و عمل صالح را در برابر فساد قرار داده است ، ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض : «آيا آنها را كه ايمان و عمل صالح بجا آوردند همانند مفسدان فى الارض قرار دهيم » (سوره ص آيه ۲۷). از سوى ديگر در بسيارى از آيات قرآن ، «فساد» با كلمه «فى الارض »، همراه ذكر شده كه نشان مى دهد، نظر به جنبه هاى اجتماعى مساله است ، اين

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۲

تعبير در بيست و چند مورد از قرآن به چشم ميخورد. و از سوى سوم «فساد و افساد» در آيات مختلف قرآن مجيد با گناهان ديگرى كه شايد غالبا جنبه مصداق دارد ذكر شده كه بعضى از اين گناهان فوق العاده بزرگ و بعضى از آن كوچكتر است مثلا: گاهى همرديف با جنگ با خدا و پيامبر آمده است مانند انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا (مائده - ۳۳). و گاهى همرديف با هلاك كردن حرث و نسل (انسانها و زراعتها) و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل (بقره - ۲۰۵). و زمانى در كنار قطع پيوندهائى كه خدا به آن فرمان داده است مانند الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض (بقره - ۲۷). و گاه در كنار برترى جوئى و سركشى قرار گرفته تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا: «اين سراى آخرت است ، كه آن را براى كسانى قرار ميدهيم كه اراده برترى جوئى در زمين و فساد ندارند» (قصص - ۸۳). گاه «فرعون » را مفسد مى شمارد، و بهنگام توبه كردن در حال غرق شدنش در نيل مى گويد: الآن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين : هم اكنون ايمان مى آورى در حالى كه قبلا گناه كردى و از مفسدان بودى (يونس - ۹۱). و نيز اين كلمه (فساد فى الارض ) گاه در مورد سرقت به كار رفته ، همانگونه كه در داستان برادران يوسف مى خوانيم كه پس از اتهامشان به سرقت گفتند: تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فى الارض و ما كنا سارقين : «بخدا سوگند شما مى دانيد ما نيامده ايم كه در زمين مصر فساد كنيم و ما هرگز سارق نبوده ايم » (يوسف - ۷۳). و گاه در مورد همرديف كمفروشى بيان شده همانگونه كه در داستان شعيب

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۳

مى خوانيم و لا تبخسوا الناس اشيائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين :)) كم فروشى نكنيد و حق مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد نكنيد)) (هود - ۸۵). و بالاخره گاهى به معنى به هم ريختن نظام عالم هستى و جهان آفرينش آمده است لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا: «اگر در زمين و آسمان غير از خداوند يگانه الله ، خدايان ديگرى بودند فاسد مى شدند» (انبياء - ۲۲). از مجموع اين آيات كه در سوره هاى مختلف قرآن آمده به خوبى استفاده مى شود كه فساد به طور كلى ، يا فساد فى الارض يك معنى بسيار وسيع دارد كه بزرگترين جنايات همچون جنايات فرعون و ساير جباران ، و كارهاى كمتر از آن را و حتى گناهان همچون كمفروشى و تقلب در معامله را شامل مى شود، و البته با توجه به مفهوم وسيع فساد كه هر گونه خروج از حد اعتدال را شامل مى شود، اين وسعت كاملا قابل درك است . و با توجه به اينكه مجازاتها بايد با ميزان جرم ، مطابقت داشته باشد روشن مى شود كه هر گروهى از اين مفسدان بايد يكنوع مجازات شوند و مجازات همه يكنواخت نيست . حتى در آيه ۳۳ سوره مائده كه «مفسد فى الارض » با «محارب با خدا و پيامبر» همراه ذكر شده ، چهار نوع ، مجازات مى بينيم كه حتما حاكم شرع بايد در هر مورد مجازاتى را كه با مقدار جنايت متناسب است برگزيند (كشتن - بدار آويختن - قطع ايدى و ارجل - و تبعيد) فقهاى ما در بحث محارب و مفسد فى الارض شرائط و حدود اين مجازاتها را در كتب فقهى مشروحا بيان كرده اند. و نيز براى ريشه كن كردن اين گونه مفاسد، در هر مورد بايد به وسيله اى

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۴

متشبث شد، گاهى نخستين مرحله امر به معروف و نهى از منكر، يعنى نصيحت و اندرز و تذكرات ، كافى است ، ولى زمانى هم فرا مى رسد كه بايد به آخرين درجه شدت عمل يعنى جنگ متوسل شد. ضمنا تعبير به فساد فى الارض ما را به يك واقعيت در زندگى اجتماعى انسانها رهنمون مى شود و آن اينكه مفاسد اجتماعى ، معمولا موضعى نخواهند بود و در يك منطقه نمى توان آنها را محصور ساخت ، بلكه در سطح اجتماع و در روى زمين گسترش پيدا مى كنند و از يك گروه به گروه ديگر سرايت خواهد كرد. اين نكته نيز از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه يكى از اهداف بزرگ بعثت پيامبران پايان دادن به هر گونه فساد در ارض (به معنى وسيعش ) بوده است آنچنانكه از قول شعيب پيامبر بزرگ الهى مى خوانيم : ان اريد الا الاصلاح ما استطعت او در برابر فساد آن قوم سركش مى گويد تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه در قدرت دارم به مبارزه با فساد بر خيزم و اصلاح كنم (هود - ۸۸).

روزى بدست خدا است اما...!

تنها آيات فوق نيست كه مى گويد كم و زياد روزى بدست خدا است ، از آيات مختلف ديگر قرآن نيز همين معنى ، به خوبى استفاده مى شود كه خدا روزى هر كس را بخواهد وسيع و روزى هر كس را بخواهد محدود مى سازد، اما اين سخن به آن معنى نيست كه بعضى از جاهلان پنداشته اند كه بايد دست از فعاليت كشيد و در گوشه اى نشست تا خدا آنچه مقدر است برساند، اين گونه افراد كه تفكر منفيشان دستاويز خوبى است براى آنها كه مذهب را مخدر ميدانند، از دو نكته اساسى غافلند: نخست اينكه خواستن و مشيت و اراده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده يك مساله دلبخواه و بى حساب نيست ، بلكه همانگونه كه سابقا هم گفته ايم

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۵

مشيت خداوند از حكمت او جدا نيست و هميشه روى حساب لياقتها و شايستگيها است . ديگر اينكه : اين مساله به معنى نفى عالم اسباب نمى باشد، چرا كه عالم اسباب يعنى جهان تكوين ، نيز خواست خدا و مشيت تكوينى خدا است ، و هيچگاه از مشيت تشريعى او جدا نخواهد بود. به عبارت روشنتر اراده خدا در زمينه وسعت و تنگى روزى ، مشروط به شرائطى است كه بر زندگى انسانها حكمفرماست ، و تلاشها و كوششها و اخلاصها و فداكاريها، و به عكس سستى و تنبلى و بخل و آلودگى نيتها، نقش تعيين كننده اى در آن دارد، به همين دليل قرآن مجيد كرارا انسان را در گرو سعى و كوشش و تلاش و فعاليت خود شمرده ، و بهره او را از زندگى به ميزان سعى و تلاشش ميداند. لذا در كتاب وسائل الشيعه در كتاب تجارت و كسب و كار بابى در زمينه تلاش و كوشش براى تحصيل رزق و روزى عنوان كرده و احاديث متعددى در اين زمينه بيان ميدارد، نيز ابواب ديگرى در مذمت بيكارى ، پرخوابى ، تنبلى در طريق تحصيل نيازمنديهاى زندگى منعقد ساخته است . از جمله در حديثى كه از امير مؤ منان (عليهالسلام ) در اين ابواب نقل شده مى خوانيم كه فرمود: ان الاشياء لما ازدوجت ازدوج الكسل و العجز فنتجا بينهما الفقر: «هنگامى كه موجودات در آغاز با هم ازدواج كردند، تنبلى و ناتوانى با هم پيمان زوجيت بستند و فرزندى از آنها بنام ((فقر» متولد شد!)). و در حديثى ديگر از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم : لا تكسلوا فى طلب معايشكم فان آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها: «در طلب روزى و نيازهاى زندگى تنبلى نكنيد چرا كه پدران و نياكان ما به دنبال آن ميدويدند و آنرا طلب مى كردند»!.

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۲۰۶

در حديث ديگرى از امام باقر (عليهالسلام ) مى خوانيم : انى لابغض الرجل ان يكون كسلانا عن امر دنياه ، و من كسل عن امر دنياه فهو عن امر آخرته اكسل : ((من مردى را كه در كار دنيايش تنبل باشد مبغوض ميدارم ، كسى كه در كار دنيا تنبل باشد (با اينكه ثمره اش بزودى نصيب او مى شود) در كار آخرتش تنبل تر است )). و نيز از امام موسى بن جعفر (عليهالسلام ) نقل شده است كه فرمود: ان الله تعالى ليبغض العبد النوام ، ان الله ليبغض العبد الفارغ : «خداوند بنده پر خواب را مبغوض مى شمرد، خداوند انسان بيكار را دشمن مى دارد».


→ صفحه قبل صفحه بعد ←