النور ٥٠

از الکتاب
کپی متن آیه
أَ فِي‌ قُلُوبِهِمْ‌ مَرَضٌ‌ أَمِ‌ ارْتَابُوا أَمْ‌ يَخَافُونَ‌ أَنْ‌ يَحِيفَ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِمْ‌ وَ رَسُولُهُ‌ بَلْ‌ أُولٰئِکَ‌ هُمُ‌ الظَّالِمُونَ‌

ترجمه

آیا در دلهای آنان بیماری است، یا شکّ و تردید دارند، یا می‌ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند!

|آيا در دل‌هايشان بيمارى است يا به شك افتاده‌اند، يا از آن مى‌ترسند كه خدا و فرستاده‌اش به آنها ستم كنند؟ نه، بلكه خودشان ستمكارند
آيا در دلهايشان بيمارى است، يا شك دارند، يا از آن مى‌ترسند كه خدا و فرستاده‌اش بر آنان ستم ورزند؟ [نه،] بلكه خودشان ستمكارند.
آیا در دلهایشان مرض (جهل و نفاق) است یا شک و ریبی دارند یا می‌ترسند که خدا و رسول (در مقام قضاوت) بر آنها جور و ستمی کنند؟ (خدا ظلم نخواهد کرد) بلکه آنها خود مردمی ظالم و متعدیند.
آیا در دل هایشان بیماری [نفاق] است یا [در دین خدا] شک کرده اند یا می ترسند که خدا و پیامبرش بر آنان ستم کند؟ [چنین نیست] بلکه اینان خود ستمکارند.
آيا در دلهايشان مرضى است يا در ترديد هستند يا بيم آن دارند كه خدا و پيامبرش بر آنها ستم كنند؟ نه، آنان خود ستم پيشگانند.
آیا در دلهایشان بیماری است، یا شک و شبهه دارند، یا می‌ترسند که خداوند و پیامبر او بر آنان ستم روا دارند، نه بلکه اینان ستم‌پیشه‌اند
آيا در دلهاشان بيمارى- نفاق و شك در نبوت تو- است يا [در باره عدالت تو] به شك افتاده‌اند يا مى‌ترسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟! [نه،] بلكه آنان خود ستمكارند.
آیا در دلهایشان بیماری (کفر) است؟ یا (در حقّانیّت قرآن) شکّ و تردید دارند؟ یا می‌ترسند خدا و پیغمبرش بر آنان ستم کنند؟ (بلی! ایشان دچار بیماری کفر و گرفتار شکّ بوده و از داوری پیغمبر که برابر احکام الهی است هراسناک می‌باشند. خوب می‌دانند که خدا و رسول ستمگر نبوده و حق کسی را حیف و میل نمی‌کنند) بلکه خودشان ستمگرند.
آیا در دل‌هایشان بیماری‌ای است، یا شک مستندی داشتند، یا می‌ترسند که خدا بر آنان ستم روا دارد و فرستاده‌اش (نیز ستم کند)؟ (نه،) بلکه اینان خودشان ستمکارانند.
آیا در دلهای ایشان بیماری است یا شک دارند یا ترسند که ستم کند خدا بر ایشان و پیمبرش بلکه خود آنانند ستمکاران‌

Is there sickness in their hearts? Or are they suspicious? Or do they fear that Allah may do them injustice? Or His Messenger? In fact, they themselves are the unjust.
ترتیل:
ترجمه:
النور ٤٩ آیه ٥٠ النور ٥١
سوره : سوره النور
نزول : ١٠ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ ...»: استفهام جنبه مبالغه در نکوهش و توبیخ را دارد. «إرْتَابُوا»: دچار شکّ و گمان شده‌اند. «یَحِیفَ»: ستم کند. به سوی یکی از دو طرف دعاوی گرایش نماید.


نزول

شأن نزول آیات ۴۹ و ۵.:

سدى گوید: آیه ۴۸ و این آیات درباره عثمان بن عفان نازل شده هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله در جنگ با بنى‌النضیر پیروز شد و غنائم آن را تقسیم کرد، عثمان به على گفت: نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برو و فلان زمین از اراضى بنى‌النضیر را از او درخواست کن، اگر به تو بخشید من با تو در آن زمین شریک می‌شوم.

على گفت: این درخواست را تو از رسول خدا صلی الله علیه و آله بنما. اگر به تو بخشید، من با تو شریک خواهم شد. عثمان قبول کرد و زمین را از پیامبر تقاضا کرد پیامبر زمین مزبور را به عثمان داد.

على از عثمان خواست که طبق معاهده قبلى او را در زمین مزبور شریک بسازد. عثمان امتناع کرد، على گفت: باید این منازعه را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ببریم. عثمان قبول نکرد، وقتى از عثمان پرسیدند چرا نزاع مزبور را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نمى برید. گفت: چون پیامبر پسرعموى على است، می‌ترسم به نفع على قضاوت و داورى نماید سپس این آیات نازل گردید. وقتى نزول این آیات به گوش عثمان رسید، نزد پیامبر آمد و اقرار به مشارکت على با خود در آن زمین نمود.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «50»

آيا در دل‌هايشان بيمارى است، يا دچار شك شده‌اند، يا بيم آن دارند كه خداوند و پيامبرش حقّى از آنان ضايع كنند؟ (نه)، بلكه آنان خود ستمگرند.

جلد 6 - صفحه 202

نکته ها

كلمه‌ى «حيف» به معناى خروج از اعتدال، از روى ظلم و جور است.

پیام ها

1- بى‌ايمانى، يك مرض روحى است. وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ‌ ... أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‌

2- دليل اعراض از داورى پيامبر سه چيز است: بيمارى‌هاى روحى، ترديد و سوءظن. «أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»

3- شك و سوءظن به خدا، ظلم است. (ظلم به خود و انبيا) «أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)

أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‌: آيا در قلبهاى ايشان مرض شك است در نبوت تو و نفاق (استفهام تقريرى و تثبيتى باشد) زيرا اشد است از توبيخ و مذمت، يعنى اين امر بتحقيق ظاهر و هويدا باشد به مرتبه‌اى كه محتاج به بينه و دليل نخواهد بود اثبات آن. أَمِ ارْتابُوا: يا در شك افتادند در باب پيغمبر و از او تهمتى مشاهده كردند كه بدان جهت اعتقاد و اعتماد و وثوق قول و فعل در ايشان نمايد. أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ‌: يا مى‌ترسند آنكه حيف كند خدا بر ايشان در نزول حكمى و جور نمايد بر آنها. وَ رَسُولُهُ‌: و ميل كند پيغمبر او در حكومت از حق به باطل و از عدل به ظلم. بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ‌: بلكه آن جماعت ايشانند ستمكاران بر نفس خود و غير. «بَلْ» اضراب است از دو قسم اخير به‌

جلد 9 - صفحه 271

جهت قسم اول كه كفر ايشان است، يعنى نه چنين است كه رسول محل تهمت باشد يا خدا و رسول او حيف كند بر كسى، بلكه آن گروه ايشانند ستمكاران به امتناع از حكم خدا و رسول او. وجه تقسيم اقسام سه گانه آنكه: امتناع آنها يا به سبب خلل است در ايشان، يا در حكم، يا در حاكم، و سومى يا محقق است نزد ايشان يا متوقع، و هر دو باطلند؛ زيرا منصب نبوت و فرط امانت آن حضرت، مانع اينست، پس اول متعين باشد، يعنى خلال در آنها يا به سبب عقيده يا به جهت حسد و كينه است. در آيه شريفه دلالت است بر آنكه ترس ظلم و جور از خداوند متعال منافى ايمان و موجب كفر خواهد بود، چه برسد به قطع و اعتقاد به ظلم و جور نسبت به ساحت كبريائى. تعالى اللّه عما يقول الظّالمون علوا كبيرا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (47) وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (49) أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

ترجمه‌

و ميگويند ايمان آورديم بخدا و برسول و اطاعت كرديم پس بر ميگردند پاره‌ئى از آنها بعد از اين و نباشند آنها مؤمنان‌

و چون خوانده شوند بسوى خدا و رسولش تا حكم كند ميانشان آنگاه باشند پاره‌ئى از آنها أعراض كنندگان‌

و اگر باشد براى آنها حق ميآيند بسوى او فرمانبرداران‌

آيا در دلهاشان مرض است يا شك كردند يا ميترسند كه جور كند خدا بر آنها، و رسولش بلكه آنگروه آنانند ستمكاران‌

جز اين نباشد سخن مؤمنان وقتى كه خوانده شوند بسوى خدا و رسولش تا حكم كند ميانشان كه گويند شنيديم و اطاعت كرديم و آنگروه ايشانند رستگاران‌

و هر كه فرمان برد خدا و رسولش را


جلد 4 صفحه 40

و بترسد از خدا و بپرهيزد از او پس آنگروه ايشانند بمراد رسيدگان.

تفسير

خداوند متعال در اين آيات شريفه بيان فرموده حال كسانيرا كه مهتدى بهدايت الهى نشدند از اهل نفاق باين تقريب كه جمعى بزبان ميگويند ايمان آورديم بخدا و پيغمبرش و اطاعت نموديم از آن دو ولى بعدا در مقام عمل يكدسته از آنها از قبول حكم الهى روى ميگردانند و امتناع مينمايند و اينها در واقع آن اهل ايمان حقيقى نيستند چون اعتقاد قلبى ندارند و ثابت قدم در دين نميباشند لذا چون با كسى اختلافى داشته باشند و كسى بخواند آنها را بسوى حكم خدا و پيغمبرش تا حكم كند آنحضرت ميان آنها بحكم خدا ناگهان پاره‌ئى از آنها سر از گريبان كفر و اعراض بيرون ميآورند و حاضر بحكومت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نميشوند چون ميدانند حق ندارند و پيغمبر بميل آنها حكم نميكند و اينها همان دسته‌ئى هستند كه از قبول حكم الهى روى گردان بودند و ثانيا براى بيان كيفيّت تولّى و مبالغه در آن ذكر شده‌اند و همين اشخاص اگر در اختلافى بدانند حق با آنها است با كمال شوق و انقياد براى فصل خصومت خدمت آنحضرت ميرسند چون ميدانند حكم بنفع آنها صادر ميشود پس اينها دنبال نفع خودشانند نه پيرو حق و حقيقت حال بايد فهميد جهت استنكاف آنها از قبول حكم پيغمبر و حضور نزد آنحضرت چيست آيا هنوز مرض كفر و نفاق و كينه ديرينه در قلوب آنها باقى است يا اخيرا چيزى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مشاهده نموده‌اند كه بشك و ريب افتاده‌اند در باره او يا با آنكه مسلمان واقعى و معتقد بخدا و پيغمبرند ميترسند خدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جور كنند در حكم، بنقص حق آنها هيچيك از اينها نيست چون عدالت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در حكم مسلم پيش همه است و كفر قديم و شك جديد هم نميشود سبب باشد چه اگر بدانند حق با آنها است حاضر براى حضور نزد او ميشوند پس معلوم ميشود فقط سبب استنكاف آنستكه ميدانند حق باطرف آنها است و ميخواهند ظلم كنند بر او پس آنها ظالمند نه طرفشان و نه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و بنابراين اضراب از هر سه طرف ترديد است ولى فيض ره ظلم را داخل در مرض قلبى فرموده و اضراب را از دو طرف ديگر ترديد دانسته و بنظر حقير خلاف ظاهر اضراب است علاوه‌


جلد 4 صفحه 41

بر آنكه خدا فرموده اگر بدانند حق با آنها است منقادند و از آن معلوم ميشود غير از اراده تعدى چيز ديگرى مدخليت در استنكاف ندارد جز اين نيست قول اهل ايمان واقعى خصوصا امير ايشان وقتى كه دعوت شوند براى قبول حكم خدا و پيغمبرش كه ميگويند شنيديم بگوش و دل و اطاعت نموديم از جان و دل و ايشان رستگارانند از عذاب الهى نه غير ايشان و كسانيكه اطاعت كنند خدا و پيغمبرش را و بترسند از خدا و بپرهيزند از غضب و عذاب او ايشان فائز بنعيم ابدى خواهند بود نه غير ايشان و كلمه يتّقه بكسر قاف و سكون هاء و كسر آن با اشباع نيز قرائت شده است قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اين آيات نازل شد در حق امير المؤمنين عليه السّلام و عثمان براى آنكه اختلاف داشتند با يكديگر در باغستانى و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود راضى ميشويم بحكم پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پس عبد الرحمن بن عوف بعثمان گفت نروى پيش پيغمبر براى محاكمه كه ترا محكوم ميكند برو با على عليه السّلام نزد ابن شيبه يهودى پس ابن شيبه بعثمان گفت شما پيغمبر را در وحى خدا امين ميدانيد و در حكم ميان خودتان متهم مينمائيد پس نازل شد بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و اذا دعوا الى اللّه و رسوله تا آخر آيات و در مجمع از بلخى كه يكى از علماء اهل سنت است نقل نموده كه ميان على عليه السّلام و عثمان نزاع بود در زمينى كه او از على عليه السّلام خريده بود و در آن قدرى سنگ بيرون آمد عثمان خواست آنرا براى عيبش ردّ كند على عليه السّلام قبول نكرد و گفت حكم ميان من و تو پيغمبر است پس حكم بن ابى العاص گفت اگر پيش پسر عمويش براى محاكمه بر وى حكم باو ميدهد نرو نزد او پس اين آيات نازل شد بعد از اين خودش فرموده كه اين معنى يا قريب بآن از امام باقر عليه السّلام نقل شده و در ذيل و اولئك هم المفلحون هم از آنحضرت نقل نموده كه مراد از اين آيه امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى ترس از خدا را راجع بمعاصى گذشته دانسته‌اند و پرهيز را راجع بمعاصى در آتيه و ظاهرا ترس اعمّ است و اللّه اعلم.


جلد 4 صفحه 42

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ فِي‌ قُلُوبِهِم‌ مَرَض‌ٌ أَم‌ِ ارتابُوا أَم‌ يَخافُون‌َ أَن‌ يَحِيف‌َ اللّه‌ُ عَلَيهِم‌ وَ رَسُولُه‌ُ بَل‌ أُولئِك‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (50)

آيا ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ مرض‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ آنكه‌ شك‌ ‌در‌ رسالت‌ ‌رسول‌ دارند ‌ يا ‌ آنكه‌

جلد 13 - صفحه 550

مي‌ترسند ‌خدا‌ و ‌رسول‌ ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ حكم‌ كنند بلكه‌ اينها ظالم‌ هستند ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ منشأ كفر و بي‌ايماني‌ ‌آنها‌ ‌را‌ چهار چيز قرار داده‌ 1‌-‌ (أَ فِي‌ قُلُوبِهِم‌ مَرَض‌ٌ) استفهام‌ تقريريست‌ و امراض‌ قلبي‌ صفات‌ خبيثه‌ و اخلاق‌ رذيله‌ و ملكات‌ ذميمه‌ ‌است‌ ‌که‌ اعظم‌ ‌آنها‌ نفاق‌ ‌است‌.

2‌-‌ (أَم‌ِ ارتابُوا) ريب‌، شك‌ بيجا و بي‌موقع‌ ‌است‌ اينها شك‌ ‌در‌ حقانيت‌ دين‌ و رسالت‌ ‌رسول‌ دارند.

3‌-‌ (أَم‌ يَخافُون‌َ أَن‌ يَحِيف‌َ اللّه‌ُ عَلَيهِم‌ وَ رَسُولُه‌ُ) ‌خدا‌ و ‌رسول‌ ‌را‌ ظالم‌ ميدانند و حكم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ مي‌پندارند.

4‌-‌ (بَل‌ أُولئِك‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ) ‌هم‌ بخود ‌هم‌ ‌به‌ ديگران‌ ‌هم‌ ‌به‌ دين‌ ظلم‌ كردند واي‌ بحال‌ كسي‌ ‌که‌ ‌هر‌ چهار جهت‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 50)- در این آیه ریشه‌های اصلی و انگیزه‌های عدم تسلیم در برابر داوری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در سه جمله بیان کرده، می‌گوید: «آیا در دلهای آنها بیماری است» بیماری نفاق (أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).

این یکی از صفات منافقان است که اظهار ایمان می‌کنند اما بخاطر انحرافی

ج3، ص306

که در دل از اصل توحید دارند هرگز تسلیم داوری خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیستند «یا (اگر بیماری نفاق بر دلهای آنها چیره نشده) به راستی در شک و تردیدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).

و طبیعی است شخصی که در پذیرش یک آیین مردد است تسلیم لوازم آن نخواهد بود.

یا این که اگر نه آن است و نه این و از مؤمنانند «آیا به راستی می‌ترسیدند که خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم کند»؟! (أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ).

در حالی که این تناقض آشکاری است کسی که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را فرستاده خدا و بیانگر رسالت او می‌داند و حکمش را حکم خدا می‌شمرد ممکن نیست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امکان دارد خدا به کسی ستم کند؟ مگر ظلم زاییده جهل یا نیاز یا خود خواهی نیست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اینها پاک است.

«بلکه در واقع خود اینها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

آنها نمی‌خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون می‌دانند پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله چیزی از حق دیگران به آنها نخواهد داد تسلیم داوری او نمی‌شوند.

نکات آیه

۱ - منافقان صدراسلام، به بیمار دلى مبتلا بودند. (أفى قلوبهم مرض) همزه در «أفى» براى استفهام است; ولى متضمن معناى تقریر مى باشد که براى سرزنش بیشتر منافقان آمده است.

۲ - بیمار دلى، از نشانه هاى نفاق و اوصاف منافقان (أفى قلوبهم مرض)

۳ - منافقان صدراسلام، نسبت به حقانیت پیامبر(ص) و درستى اسلام، در شک و تردید به سر مى بردند. (أم ارتابوا) «أم» در «أم ارتابوا» منقطعه و به معناى «بل» (اضراب) است.

۴ - شک و تردید نسبت به حقانیت اسلام و پیامبر(ص) در عین آگاهى از آن، از نشانه هاى نفاق و اوصاف منافقان (أم ارتابوا)

۵ - منافقان صدراسلام، نسبت به عادلانه بودن احکام الهى و داورى پیامبر(ص)، در شک و تردید به سر مى بردند. (أم یخافون أن یحیف اللّه علیهم و رسوله) برداشت یاد شده مبتنى بر این نکته است که «بل» در «بل أُولئک...» براى اضراب انتقالى باشد نه ابطالى.

۶ - منافقان صدراسلام، با علم به این که احکام و فرمان هاى خدا و رسول او، به دور از ظلم و احجاف بود، به آنها تن در نمى دادند. (أم یخافون أن یحیف اللّه علیهم و رسوله) برداشت یاد شده، مبتنى بر این است که «بل» در «بل أُولئک...» براى اضراب ابطالى باشد; یعنى، منافقان این گونه نبودند که گمان کنند که خدا و رسول او، به آنان ظلم مى کنند; بلکه مى دانستند که خدا و رسولش، عادلانه حکم مى کنند.

۷ - گمان ناعادلانه بودن حکم خدا و رسول او، از نشانه هاى نفاق و اوصاف منافقان (أم یخافون أن یحیف اللّه علیهم و رسوله)

۸ - بى گمان منافقان، ظالم و ستمگراند. (بل أُولئک هم الظلمون) معرفه آمدن مبتدا و خبر، همراه با ضمیر فصل (هم) و آمدن مبتدا در قالب اسم اشاره (أُولئک)، همگى بر تأکیدى بر این مطلب است.

۹ - خدا و رسول او، در داورى و حکمشان به احدى، حتى منافقان، ستم روا نمى دارند. (أم یخافون أن یحیف اللّه علیهم و رسوله بل أُولئک هم الظلمون)

۱۰ - نسبت دادن جرم و گناه خویش به دیگران و چهره مظلومانه به خود گرفتن، از نشانه هاى نفاق و اوصاف منافقان (أم یخافون أن یحیف اللّه علیهم و رسوله بل أُولئک هم الظلمون) منافقان خدا و رسول او را به ستم و اجحاف کردن در داورى هایشان متهم مى کردند. در مقابل خداوند نیز با تأکید فراوان، آنان را ظالم معرفى کرده است این مطلب مى تواند بیانگر برداشت فوق باشد.

موضوعات مرتبط

  • اسلام: آثار شک در حقانیت اسلام ۴; تاریخ صدر اسلام ۱، ۳، ۵، ۶; شک در حقانیت اسلام ۳
  • اسماء و صفات: صفات جلال ۹
  • تهمت: آثار تهمت ۱۰
  • خدا: خدا و ظلم ۹; عدالت خدا ۶، ۹
  • دین: شک در دین ۷
  • ظالمان ۸:
  • قلب : آثار بیمارى قلب ۲
  • قضاوت: عدالت در قضاوت ۹
  • محمد(ص): آثار شک در حقانیت محمد(ص) ۴; تنزیه محمد(ص) ۹; شک در حقانیت محمد(ص) ۳; شک در عدالت محمد(ص) ۷; شک در قضاوت محمد(ص) ۵; عدالت محمد(ص) ۶، ۹; قضاوت محمد(ص) ۷
  • منافقان: اقرار منافقان ۶; بیمارى قلب منافقان ۲; بیمارى قلب منافقان صدراسلام ۱; روش برخورد منافقان ۱۰; شک منافقان صدراسلام ۳، ۵; صفات منافقان ۱، ۲، ۴، ۷، ۱۰; ظلم منافقان ۸; لجاجت منافقان صدراسلام ۶
  • نفاق: نشانه هاى نفاق ۲، ۴، ۷، ۱۰

منابع

  1. البرهان فی تفسیر القرآن.