النمل ٣٦

از الکتاب
کپی متن آیه
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ‌ قَالَ‌ أَ تُمِدُّونَنِ‌ بِمَالٍ‌ فَمَا آتَانِيَ‌ اللَّهُ‌ خَيْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ‌ بَلْ‌ أَنْتُمْ‌ بِهَدِيَّتِکُمْ‌ تَفْرَحُونَ‌

ترجمه

هنگامی که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد، گفت: «می‌خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلکه شما هستید که به هدیه‌هایتان خوشحال می‌شوید!

|و چون [فرستاده‌] نزد سليمان آمد، گفت: آيا مرا به مال مدد مى‌دهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است. بلكه شما به هديه‌تان دلخوشيد
و چون [فرستاده‌] نزد سليمان آمد، [سليمان‌] گفت: «آيا مرا به مالى كمك مى‌دهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آنچه به شما داده‌است. [نه،] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مى‌نماييد.
چون فرستاده بلقیس حضور سلیمان رسید (به هدیه او اعتنایی نکرد) گفت: شما خواهید که مرا به مال دنیا مدد کنید؟ آنچه خدا به من (از ملک و مال بی‌شمار) عطا فرموده بسیار بهتر از این مختصر هدیه شماست که به شما داده، بلکه شما مردم دنیا خود بدین هدایا شاد می‌شوید.
هنگامی که [فرستاده ملکه سبا] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالی [اندک و ناچیز] یاری می دهید؟ آنچه خدا [از نبوّت و حکومت و ثروت] به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده [هدیه شما برای من شادی آور نیست]، این شمایید که با هدیه خود شادمانی می کنید،
چون قاصد نزد سليمان آمد، سليمان گفت: آيا مى‌خواهيد به مال مرا يارى كنيد؟ آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است. نه، شما به هديه خويش شادمان هستيد.
و چون [پیک‌] نزد سلیمان آمد، [سلیمان هدیه را دید و] گفت آیا به من مدد مالی می‌رسانید؟ بدانید که آنچه خداوند به من بخشیده است، از آنچه به شما بخشیده است بهتر است، آری [می‌بینم که‌] شما به هدیه‌تان دلخوشید
پس چون [فرستاده‌] نزد سليمان آمد، [سليمان‌] گفت: آيا مرا به مال يارى مى‌كنيد؟! آنچه خداى مرا داده بهتر است از آنچه شما را داده است، بلكه شما به پيشكش خود شادمانيد.
هنگامی که (رئیس و گوینده‌ی فرستادگان) به پیش سلیمان رسید (و هدیّه را تقدیم داشت، سلیمان شاکرانه) گفت: می‌خواهید مرا از لحاظ دارائی و اموال کمک کنید (و با آن فریبم دهید؟!). چیزهائی را که خدا به من عطاء فرموده است بسی ارزشمند و بهتر از چیزهائی است که خدا به شما داده است. (و من نیازی بدین اموال ندارم). بلکه این شمائید که (نیازمند دارائی و اموال هستید و) به هدیّه‌ی خود شادمان و خوشحالید. (زیرا شما تنها به بودن این دنیا معتقدید و سخت به وسائل زندگی و رفاه آن دل بسته‌اید. ولی ما بدین جهان و آن جهان باور داریم، و اینجا را پلی برای رسیدن به سعادت آنجا می‌دانیم).
پس هنگامی که (فرستاده‌اش) نزد سلیمان آمد، (سلیمان) گفت: «آیا مرا با مالی (سوی خود) می‌کشید و کمک می‌کنید؟ پس آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده. (نه،) بلکه به ارمغان خود شادمانی می‌کنید.»
پس هنگامی که بیامد سلیمان را گفت آیا کمک کنیدم به مال همانا آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلکه شما خود را به پیشکش خویشید شادمان‌

When he came to Solomon, he said, “Are you supplying me with money? What Allah has given me is better than what He has given you. It is you who delight in your gift.
ترتیل:
ترجمه:
النمل ٣٥ آیه ٣٦ النمل ٣٧
سوره : سوره النمل
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«جَآءَ»: ذکر فعل به صورت مفرد با توجّه به سردسته و گوینده فرستادگان است. «قَالَ»: حضرت سلیمان به عنوان تحدّث به نعمت خدا و برشمردن الطاف او، شاکرانه گفت. «تَفْرَحُونَ»: شادمان می‌شوید (نگا: آل‌عمران / . مغرور می‌گردید (نگا: هود / ، قصص / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ «36»

چون (پيك حامل هدايا) نزد سليمان آمد، سليمان گفت: آيا مرا با مالى ناچيز مدد مى‌كنيد؟ پس (بدانيد) آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است، (من با هديه‌ى شما شاد نمى‌شوم) بلكه شما هستيد كه به هديه‌ى خودتان خوشحاليد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36)

فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ‌: پس چون آمد رسول بلقيس نزد سليمان با هديه، قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ‌: فرمود سليمان بر سبيل انكار: آيا مدد مى‌دهيد مرا به مال و زياده مى‌گردانيد مرا به متاع دنيا، و حال آنكه مال و ثروت من از همه كس‌


«1» تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 401- 398 به نقل از مفسّرين عامّه. به پاورقى اين صفحات مراجعه شود.

جلد 10 - صفحه 44

بيشتر است. خطاب به رسول بلقيس و همراهان او يا به رسول و مرسل باشد بر سبيل تغليب مخاطب. بعد از آن فرمود: فَما آتانِيَ اللَّهُ‌: پس آنچه عطا فرموده مرا خداى تعالى از نبوت و ملك عظيم و علم و حكمت، خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ‌: بهتر است از آنچه داده است به شما از متاع دنيا؛ و بدين جهت مرا احتياجى به هديه شما نيست و آن را نزد من اهميتى نباشد. خلاصه چون سليمان عليه السّلام انكار امداد و تعليل آن نمود، اضراب نمود از اين كلام به بيان سببى كه موجب امداد آنها شده از عدم معرفت ايشان به رضاى سليمان عليه السّلام پس فرمود:

بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ‌: نه چنين است كه هديه شما مدد من و موجب خرسندى من باشد بلكه شما به هديه خود شاد مى‌شويد و مى‌نازيد، زيرا چون مطمح نظر شما زخارف دنيائى است پس خوشحال مى‌شويد از آنچه شما را اهدا كنند به جهت دوستى شما به زيادتى اموال خود و يا خوشحال مى‌شويد به هديه آوردن براى امثال خود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)

قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)

ترجمه‌

پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد

باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند

گفت اى جماعت كدام يك از شما مى‌آورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند

گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم‌

گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بى‌نياز و داراى كرم است‌

گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مى‌شناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند

پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان‌

و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران‌

گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينه‌ها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

تفسير

پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان‌


جلد 4 صفحه 151

بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نموده‌اند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چاره‌ئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفته‌اند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفته‌اند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفته‌اند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را


جلد 4 صفحه 152

نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكنده‌ئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفته‌اند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانسته‌اند و حضرت‌


جلد 4 صفحه 153

سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مى‌فهمم كه من از خود قوّه‌ئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كرده‌ام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بى‌نياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفته‌اند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مى‌شناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتاب‌پرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت‌


جلد 4 صفحه 154

فرمود نترس آنچه مى‌بينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمّا جاءَ سُلَيمان‌َ قال‌َ أَ تُمِدُّونَن‌ِ بِمال‌ٍ فَما آتانِي‌َ اللّه‌ُ خَيرٌ مِمّا آتاكُم‌ بَل‌ أَنتُم‌ بِهَدِيَّتِكُم‌ تَفرَحُون‌َ (36)

‌پس‌ چون‌ ‌که‌ آمد ‌اينکه‌ هدايا نزد سليمان‌ فرمود آيا ‌بر‌ ‌من‌ زياد ميكنيد مال‌ ‌را‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌خدا‌ بمن‌ عنايت‌ فرموده‌ بهتر ‌است‌ ‌از‌ آنچه‌ بشما داده‌ بلكه‌ ‌شما‌ باين‌ هدايا فرحناك‌ ميشويد.

خداوند بحضرت‌ سليمان‌ علاوه‌ ‌از‌ مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ و عصمت‌ تعليم‌ داد زبان‌ طيور ‌که‌ فرمود «عُلِّمنا مَنطِق‌َ الطَّيرِ» لشكري‌ ‌از‌ جن‌ و انس‌ و طيور باو عنايت‌ كرده‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ حُشِرَ لِسُلَيمان‌َ جُنُودُه‌ُ مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ وَ الطَّيرِ» و ملك‌ روي‌ زمين‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ خبر ‌است‌ چهار نفر تمام‌ صفحه‌ زمين‌ ‌را‌ سلطنت‌ كردند دو نفر كافر و دو نفر مؤمن‌ اما دو نفر كافر نمرود ‌بود‌ و بخت‌ النصر

جلد 14 - صفحه 140

و اما دو نفر مؤمن‌ ذو القرنين‌ ‌بود‌ و سليمان‌ و باد ‌در‌ تحت‌ فرمانش‌ ‌بود‌ و دولتي‌ ‌که‌ ميفرمايد: «وَ أُوتِينا مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ» لذا:

(فَلَمّا جاءَ سُلَيمان‌َ) حضرتش‌ رد نمود و قبول‌ نكرد و فرمود:

(أَ تُمِدُّونَن‌ِ بِمال‌ٍ) ميخواهيد زياد كنيد مرا بمال‌. مسئله‌: رد هدايا مذموم‌ ‌است‌ و عنوان‌ تحيه‌ دارد و ‌خدا‌ ميفرمايد وَ إِذا حُيِّيتُم‌ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحسَن‌َ مِنها أَو رُدُّوها (نساء ‌آيه‌ 86).

سزاوار ‌بود‌ سليمان‌ يك‌ هداياي‌ بيشتر و بالاتر ‌بر‌ ‌او‌ بفرستد بخصوص‌ كسي‌ ‌که‌ ‌از‌ مورچه‌ ران‌ ملخ‌ ‌را‌ قبول‌ كند! جواب‌: ‌اينکه‌ هديه‌ عنوان‌ تحيه‌ نداشت‌ بلكه‌ عنوان‌ رشوه‌ داشت‌ ‌در‌ حكم‌ رشاء ‌در‌ حكم‌ ‌بود‌ ‌که‌ قاضي‌ رشوه‌ بگيرد و حكم‌ دهد لذا لازم‌ ‌بود‌ رد كند و بفرمايد:

(فَما آتانِي‌َ اللّه‌ُ خَيرٌ مِمّا آتاكُم‌) ‌من‌ دعوت‌ ‌به‌ اسلام‌ ميكنم‌ و بتوحيد و اطاعت‌ پروردگار هديه‌ ‌شما‌ اينست‌ ‌که‌ تسليم‌ شويد و ايمان‌ آوريد و اطاعت‌ كنيد چنانچه‌ كفار و مشركين‌ قريش‌ ‌هم‌ ‌به‌ پيغمبر (ص‌) گفتند ‌هر‌ چه‌ ميخواهي‌ مال‌ بتو ميدهيم‌ و تو ‌را‌ رئيس‌ قرار ميدهيم‌ دست‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ دعوت‌ بردار و وظيفه‌ انبياء دعوت‌ بتوحيد و هدايت‌ بشر و نجات‌ ‌از‌ مهالك‌ ‌است‌.

(بَل‌ أَنتُم‌ بِهَدِيَّتِكُم‌ تَفرَحُون‌َ) بلي‌ اهل‌ دنيا ‌که‌ منظوري‌ ندارند بجز تحصيل‌ مال‌ و منال‌ و دين‌ ‌را‌ بدنيا ميفروشند باين‌ دنيا خشنود و فرحناك‌ ميشوند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 36)- مرا با مال نفریبید! فرستادگان ملکه سبا با کاروان هدایا، سر زمین یمن را پشت سر گذاشتند و به سوی شام و مقر سلیمان حرکت کردند، به گمان این که سلیمان از مشاهده منظره این هدایا خوشحال می‌شود، و به آنها شاد باش می‌گوید، اما «هنگامی که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد (سلیمان نه تنها از آنها استقبال نکرد بلکه) گفت: می‌خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید) آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است» (فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ).

مال چه ارزشی در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدایت و تقوا دارد؟

«بلکه شما هستید که به هدایای خود خوشحال می‌شوید» (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ).

و به این ترتیب سلیمان، معیارهای ارزش را در نظر آنها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهای دیگری برای ارزش در کار است.

نکات آیه

۱ - حضور سفیر ملکه سبا همراه با هدایا در نزد سلیمان(ع) (فلمّا جاء سلیمن) از تعبیر «جاء» به صورت مفرد، استفاده مى شود که تنها یکى از نمایندگان بلقیس (با این که آنان متعدد بودند) براى تقدیم هدایا به دربار سلیمان(ع) باریافت. گفتنى است که جمله «ارجع إلیهم» - که خطاب به یک فرد است - مطلب فوق را تأیید مى کند. بنابراین احتمال این که مراد از ضمیر «جاء» مال باشد - چنان که برخى از مفسران گفته اند - تضعیف مى شود.

۲ - امکانات اعطا شده از جانب خداوند، بسى بهتر و ارزشمندتر از امکانات داده شده از سوى بشر (فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم)

۳ - ناخشنودى سلیمان(ع) از عکس العمل دربار سبا در قبال نامه وى (قال أتمدّونن بمال)

۴ - بى اعتنایى سلیمان(ع) نسبت به هدایاى ملکه سبا و اظهار بى نیازى از آن (قال أتمدّونن بمال)

۵ - هدیه ملکه سبا، هدیه اى چشمگیر و پربها بود. (قال أتمدّونن بمال) از تعبیر «أتمدّونن بمال» استفاده مى شود که هدیه، فى نفسه داراى جاذبه کافى براى هر پادشاه مقتدرى بوده است; اما در چشم سلیمان پیامبر(ع) جایى نداشته است.

۶ - توبیخ دربار سبا توسط سلیمان(ع)، به خاطر تلقى مادى و نادرست آنان از نامه و دعوت وى (قال أتمدّونن بمال) استفهام در «أتمدّونن» براى توبیخ و سرزنش است.

۷ - هدف سلیمان(ع) از نوشتن نامه به دربار سبا، ایفاى رسالت الهى و معنوى خود بود، نه رسیدن به مال و حکومت بزرگ تر. (قال أتمدّونن بمال فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم)

۸ - ارجمندى عطایاى الهى و بى ارزشى هر عطاى غیر الهى در نظر سلیمان(ع) (أتمدّونن بمال فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم)

۹ - افتخار سلیمان(ع) به مقام نبوت و رسالت الهى خود و نه مال و قدرت مادى (فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم) مراد از «ما آتان اللّه» حقیقتى متفاوت با امکانات مادى است; چرا که اولاً دربار سبا نیز از آن امکانات مادى برخوردار بود ثانیاً بجاى «خیر» باید مى فرمود «ما آتانى اللّه أکثر ممّا آتاکم».

۱۰ - سلیمان(ع)، درصدد استفاده از هر فرصت براى بیان عقیده توحیدى خود و تبلیغ آن (فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم) یادآورى سلیمان(ع) به نماینده سبا نسبت به این حقیقت که آنچه او و آنها در اختیار دارند، همگى عطایایى است که خداوند به آنان بخشیده است، بیانگر مطلب یاد شده است.

۱۱ - تنها پادشاهان و دنیامداران، فریفته مال و مکنت دنیایند، نه مردان الهى و خداجوى. (بل أنتم بهدیّتکم تفرحون)

۱۲ - مقام سلیمان، مبرّا از پذیرش هدیه براى سکوت از حق و چشم پوشى از کفر و شرک (قال أتمدّونن بمال ... بل أنتم بهدیّتکم تفرحون)

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: ملاک ارزشها ۸، ۹
  • امکانات مادى: بى ارزشى امکانات مادى ۸
  • اولیاءالله: ویژگیهاى اولیاءالله ۱۱
  • پادشاهان: دنیاطلبى پادشاهان ۱۱; ویژگیهاى پادشاهان ۱۱
  • تبلیغ: استفاده از فرصت در تبلیغ ۱۰
  • خدا: ارزش عطایاى خدا ۲، ۸
  • سلیمان(ع): اهداف سلیمان(ع) ۷; بینش سلیمان(ع) ۸، ۹; بى اعتنایى سلیمان(ع) ۴; تنزیه سلیمان(ع) ۱۲; حق طلبى سلیمان(ع) ۱۲; روش تبلیغ سلیمان(ع) ۱۰; زهد سلیمان(ع) ۹، ۱۲; سرزنشهاى سلیمان(ع) ۶; شرک ستیزى سلیمان(ع) ۱۲; عمل به تکلیف سلیمان(ع) ۷; فلسفه نامه نگارى سلیمان(ع) ۷; قصه سلیمان(ع) ۱، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷; کفرستیزى سلیمان(ع) ۱۲; مقامات سلیمان(ع) ۹; موقعیت شناسى سلیمان(ع) ۱۰; ناخشنودى سلیمان(ع) ۳; نامه سلیمان(ع) ۳، ۶; نبوت سلیمان(ع) ۹; هدیه به سلیمان(ع) ۱، ۴
  • قوم سبأ: سرزنش اشراف قوم سبأ ۶
  • ملکه سبأ: بى اعتنایى به هدیه ملکه سبأ ۴; عظمت هدیه ملکه سبأ ۵; فرستادگان ملکه سبأ ۱
  • هدیه: ارزش هدیه ۲

منابع