النحل ٧٦

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ ضَرَبَ‌ اللَّهُ‌ مَثَلاً رَجُلَيْنِ‌ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ‌ لاَ يَقْدِرُ عَلَى‌ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ کَلٌ‌ عَلَى‌ مَوْلاَهُ‌ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ‌ لاَ يَأْتِ‌ بِخَيْرٍ هَلْ‌ يَسْتَوِي‌ هُوَ وَ مَنْ‌ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‌ وَ هُوَ عَلَى‌ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‌

ترجمه

خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می‌باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی‌دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!

|و خدا مثل [ديگرى‌] زد: دو مردند كه يكى از آنها گنگ است و هيچ كارى از او بر نمى‌آيد و سربار مولاى خويش است هر جا او را مى‌فرستد خيرى نمى‌آورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى‌دهد و خود بر راه راست است يكسان است
و خدا مَثَلى [ديگر] مى‌زند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمى‌آيد و او سربار خداوندگارش مى‌باشد. هر جا كه او را مى‌فرستد خيرى به همراه نمى‌آورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى‌دهد و خود بر راه راست است يكسان است؟
و خدا مثلی زده (بشنوید): دو نفر مرد یکی بنده‌ای باشد گنگ و از هر جهت عاجز و کلّ بر مولای خود که از هیچ راه، خیری به مالک خویش نرساند و دیگری مردی (آزاد و مقتدر) که به عدالت و احسان فرمان دهد و خود هم به راه مستقیم باشد، آیا این دو نفر یکسانند؟ (هرگز یکسان نیستند. مثل کافر و مؤمن بدین مثال ماند).
و خدا مَثَلی [دیگر] زده است: دو مرد را که یکی از آنان لال مادرزاد است [و] بر هیچ کاری قدرت ندارد و سربار سرپرست خویش است؛ او را هر کجا روانه می کند، منفعت و سودی نمی آورد، آیا چنین لال بی قدرت و بی سودی با کسی که [گویا و شنوا است و] به عدالت و انصاف فرمان می دهد و بر راهی راست قرار دارد، یکسان و مساوی است؟ [پس چرا معبودهای لال بی قدرت و بی سود را با خدای توانا و شنوا که ذاتش خیر بی نهایت است، برابر می دانید؟!]
و خدا مثَل دو مرد را بيان مى‌كند كه يكى لال است و توان هيچ چيز ندارد و بار دوش مولاى خود است، هر جا كه او را بفرستد هيچ فايده‌اى حاصل نمى‌كند. آيا اين مرد با آن كس كه مردم را به عدل فرمان مى‌دهد و خود بر راه راست مى‌رود برابر است؟
و [همچنین‌] خداوند از دو مرد مثلی می‌زند که یکی از آن دو گنگ است و قدرت بر هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا که می‌فرستدش، خیری به بار نمی‌آورد، آیا او و کسی که به داد فرمان می‌دهد و در راه راست می‌رود، برابرند؟
و خدا دو مرد را مَثَل مى‌زند: يكى از آن دو گنگ است كه بر هيچ چيز توانايى ندارد و سربار خواجه خويش است، هر جا كه او را فرستد نيكى و سودى نيارد آيا او با كسى كه به عدل و داد فرمان مى‌دهد و بر راه راست است برابر است؟
و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبان‌آور و کارکن و نان‌آور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد می‌خواند و در جاده‌ی صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامه‌ی درست در زندگی است؟).
و خدا مَثَلی (دیگر) زد: «دو مرد هستند که یکی از آنها لال است (که) کاری از او بر نمی‌آید حال آنکه سربار سرپرستش(نیز) می‌باشد. به هر جا که او را می‌فرستد هیچ خیری (به همراه) نمی‌آورد. آیا او با کسی که به عدالت فرمان می‌دهد و بر راهی بس راست است یکسان است‌؟»
و زده است خدا مثَلی دو مرد که یکیشان گنگ است توانائی ندارد بر چیزی و او است باری بر مهتر خویش به هر سویش گرداند نیارد به خیری آیا یکسان است او با آنکه امر کند به داد و او است بر راهی راست‌

And Allah cites the example of two men: one of them dumb, unable to do anything, and is a burden on his master; whichever way he directs him, he achieves nothing good. Is he equal to him who commands justice, and is on a straight path?
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٧٥ آیه ٧٦ النحل ٧٧
سوره : سوره النحل
نزول : ٢ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَبْکَمُ»: گنگ مادرزاد (نگا: مفردات راغب اصفهانی). «کَلٌّ»: سربار. کسی که در زندگی تنبل و بیکار بوده و ریزه‌خوار خوان دیگران باشد. «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ ...»: مراد بت‌پرست و خداپرست است، یا این که مراد مقایسه بتهای ناتوان با خداوند قادر مطلق و متصرّف در امور جهان است؛ چرا که بتها گنگ و ناتوان و سربار پرستنده خود می‌باشند و خداوند سمیع و علیم و دعوت‌کننده مردمان به سوی خوبیها و نیکیها است و پرستندگان خود را به راه راستی رهبری می‌کند که منتهی به سعادت در دنیا و خوشبختی در آخرت است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

ابن عباس گوید: این آیه درباره عثمان بن عفان و برده اش نازل گردیده و برده مزبور از مسلمان شدن امتناع مى ورزید و مولاى خود را به ندادن صدقه و امر به معروف نکردن تشویق می‌نمود.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «76» وخداوند دو مرد را مثال مى‌زند كه يكى از آن دو گُنگ است كه بر هيچ چيز توانايى ندارد و سربار مولاى خويش است، بگونه‌اى كه هر كجا او را مى‌فرستد، هيچ سودى با خود نمى‌آورد، آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى‌دهد و خود بر راه مستقيم مى‌رود برابر است؟.

پیام ها

1- شما كه دو انسان (مولى و عبد) را يكسان نمى‌دانيد، چگونه خالق و مخلوق را مساوى مى‌دانيد. «هَلْ يَسْتَوِي»

2- با سؤال ومثال، وجدان مردم را بيدار وبه فكر واداريد. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا* ... هَلْ يَسْتَوِي‌

جلد 4 - صفحه 555

3- ريشه‌ى شرك مردم، جهل است. «بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»

4- قدرت يك نعمت الهى است‌ «لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ- يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً»

5- رزق حسن زمانى زيباست كه همراه با انفاق باشد. «رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ» و زبان گويا زمانى ارزش دارد كه همراه با امر به عدالت باشد. «مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»

6- انفاق سرّى از انفاق عَلَنى، بهتر است. ( «سر» قبل از «جهر» آمده است)

7- زبان، كليد روزى است. أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ، كَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ‌ ... لا يَأْتِ بِخَيْرٍ

8- امر به معروف زمانى اثر دارد كه آمر نيز در راه درست باشد. «يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»

9- افراد مالك نيز از خود چيزى ندارند ودر سايه رزق الهى به نوايى رسيده‌اند.

(در آيه به جاى اينكه در برابر «مملوك» كلمه‌ى «مالك» قرار گيرد، «رَزَقْناهُ» آمده است)

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (76)

بعد از آن مثلى براى اصنام و اوثان بيان مى‌فرمايد:

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا: 1- بيان كرد خدا مثلى را و آن اين است كه: رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ‌: دو مردى كه يكى از آن دو گنگ و لال باشد نمى‌فهمد و فهميده نشود از او چيزى، يعنى مادرزاد كه نشنود و نگويد. لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ: توانائى ندارد بر فهم هيچ چيز از صنايع و تدابير به جهت نقصان عقلش.

وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ‌: و با اين همه سنگين و گران و وبال است امر او بر آقاى او و به رعايت و صيانت حال او درمانده باشد. أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ: هرجا كه توجه سازد او را، يعنى به هر مهمى كه او را فرستد، باز نيابد به خير و نيكوئى، و كارى نسازد و كفايتى نكند، زيرا از ما فى الضمير خود خبر نتواند دهد، و نه جوابى كه گويند در تواند يافت. اين بنده موصوف به صفات مذكوره، هَلْ يَسْتَوِي هُوَ: آيا برابر باشد او. وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‌: و كسى كه امر مى‌نمايد به راستى و درستى، يعنى سخن گوى باشد با كفايتى تمام و رشدى كامل و فهمى درست كه امر مى‌كند به عدل، و عدل صفتى است جامع جميع مكارم و فضايل. وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‌: و او در نفس خود بر راهى راست و سيرتى درست و طريقه‌اى پسنديده است، به هر مطلب كه توجه كند زود به مقصد برسد، پس چنانكه گنگ و لال بى‌حاصل مساوى، اين كامل فاضل نيست،

جلد 7 - صفحه 249

همچنين بتان بى‌اعتبار بى‌اقتدار را نسبت مساوات با حضرت پروردگار با اقتدار نخواهد بود.

2- در بيان وجه ضرب المثل آن كه خداوند تعالى مثل زده است كسى را كه اميدوارى خير در او باشد بتمامه با كسى كه هيچ اميدوارى در او نباشد و اصل خيرات هم تماما از حق تعالى باشد، پس چگونه تساوى خواهد بود بين ذات احديت و ميان ديگرى در عبادت و طاعت.

3- مراد مثل كافر است با مؤمن.

4- تفسير برهان‌ «1»- حضرت باقر عليه السّلام در فرمايش الهى: هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‌ قال هو على بن أبي طالب عليه السّلام‌ وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‌.

در تفسير روح البيان نقل نموده كه مراد از «ابكم» أبو جهل و اسمش عمرو بن هشام، و مراد از من يأمر بالعدل عمار بن ياسر عنسى است أبو جهل شكنجه مى‌نمود عمار را و مادرش سميه را كه كنيز أبو جهل بود براى مسلمان شدن او، عاقبت روزى به سميه گفت: ايمان آوردى به حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سبب دوست داشتن جمال او، و با نيزه چنان به دهان او زد كه وفات نمود، و اول شهيد در اسلام است از زنان.

تتمه: بعضى در آيه شريفه تحقيقى ذكر نموده به اينكه اشاره است به نفس اماره كه قدرت بر خير ندارد، زيرا از شأنش متابعت هوى و مخالفت امر مولى است؛ و روح كه از شأنش امر نمودن نفس است به طاعت الهى و حسن عبوديت سبحانى و دشمن مؤمن سه چيز باشد: نفس و شيطان و دنيا، پس محاربه كن نفس را به مخالفت آن، و شيطان را به ذكر الهى نمودن، و دنيا را به قناعت كردن. حكيمى گويد: نفس تو دزد باشد، مبادا تو را بدزدد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (75) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (76) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ (77)

ترجمه‌

زده است خدا مثلى بنده‌اى زر خريد كه قادر نميباشد بر چيزى و كسيكه روزى داديم او را از خودمان روزى خوبى پس او انفاق ميكند از آن پنهانى و آشكارا آيا يكسان ميباشند ستايش مر خدايرا است بلكه بيشتر ايشان نميدانند

و زده است خدا مثلى دو مرد كه يكى از آندو گنگ است كه قادر نيست بر چيزى و او بار گران است بر اختيار دارش بهر جا متوجّه نمايد او را نميآورد خيرى را آيا يكسان است او با كسيكه امر ميكند بعدالت و او است بر راه راست‌

و مر خدا را است علم غيب آسمانها و زمين و نيست فرمان روز قيامت مگر مانند چشم بهم زدن يا آن نزديكتر است همانا خدا بر همه چيز توانا است..


جلد 3 صفحه 303

تفسير

خداوند چون در آيه قبل نهى فرمود كفّار را از مثل زدن براى خدا بسبب نادانى آنها و دانائى او تعالى شأنه در اين آيه مثل خوبى زده است براى واضح نمودن تفاوت بتها را با خود براى آنها كه تشبيه نموده بودند خدا را بخلق با آنكه واضح است امر براى دانشمندان كه گفته‌اند ما للتّراب و ربّ الارباب باين تقريب كه دو نفر را فرض كنيد يكى بنده زر خريد كه بدون اذن مولى قادر بر امرى نيست و ديگر آزاد كه خداوند روزى او را فراوان و خوب فرموده و او هم كوتاهى در انفاق و اعانت فقراء در خفيه و آشكار ندارد آيا اين دو نفر با آنكه هر دو مخلوق و بشر و از افراد يك نوعند مساوى هستند در استحقاق حمد و ثناء و مدح يا يكى واجد اينمقام و ديگرى فاقد است و ضمير جمع باعتبار شيوع لفظ عبدا و معناى من موصوله است چون مراد دو نفر شخص معيّن نيست تا هل يستويان بفرمايد حال كه واضح است تفاوت اين دو نفر در استحقاق ثناء و عدم آن چگونه بتها كه جماد و پست‌ترين اجناس موجوداتند برابرند با خدا كه فوق موجودات است بتمام معانى و مراتب ذات و صفات و كمال و جلال و جمال بلكه هر چه هست پرتوى است از نور جمال و شعاع جلال او تعالى شأنه و تقدّست آياته پس مستحقّ حمد و ثناء او است نه غير او ولى بيشتر كفّار نميدانند و نعمت خدا را نسبت بغير ميدهند و پرستش و ستايش نااهل را مينمايند و بعضى تمثيل را براى بيان تفاوت حال كافر مخذول و مؤمن موفق يا جاهل غافل و عالم معلّم دانسته‌اند و براى مزيد توضيح يا اشاره بغباوت سامع خداوند مثل ديگرى براى بيان مقاصد مذكوره زده است باين تقريب كه دو نفر فرض كنيد يكى گنگ كه ظاهرا كر و لال مادر زاد است و قدرت ندارد كه احتياجات خود را رفع نمايد و محتاج بنگهدار و اختيار دارى است كه متكفّل امور او باشد و با اينحال و بال و بار گرانى است كه بر دوش مولى گذارده شده و احيانا اگر آن نگهدار و صاحب اختيار او را براى انجام خدمتى بفرستد خير و نفع و صلاحى را نميتواند براى او تحصيل كند چون كم عقل و ناتوان است آيا چنين كسى مساوى است با مؤمن سالم عاقل كامل عادل آمر بعدل و ناهى از ظلم كه در دين حقّ ثابت و مستقيم است چون تفاوت واضح است محتاج بجواب نيست و مثل براى فرق ميان معبود بحقّ و باطل و مؤمن و كافر و عالم و جاهل است و وجه شبه‌


جلد 3 صفحه 304

در هر دو مثل، عجز و فقر و احتياج و پستى و ناتوانى است در يكى و قوّت و قدرت و توانائى و بسط يد و عزّت و عظمت در ديگرى علاوه بر آنكه علم بأمور خفيّه آسمانها و زمين مخصوص بذات احديّت است و كسى را بر آن اطلاعى نيست مگر بعنايت او و قدرت خداوند بقدرى است كه ميتواند خلق اوّلين و آخرين را در يك آن كه مانند يك چشم بهمزدن خلق بلكه كمتر است زنده و مجتمع فرمايد براى حساب در روز قيامت كبرى و اين امر با آنكه بقدرى مشكل است كه عقلاء در تصوّر آن متحيّرند براى خدا آسانتر از برگردانيدن چشم از بالا بپائين يا بهم زدن آن است و خداوند بر هر امر ممكنى قادر است اختصاص بامر قيامت ندارد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً رَجُلَين‌ِ أَحَدُهُما أَبكَم‌ُ لا يَقدِرُ عَلي‌ شَي‌ءٍ وَ هُوَ كَل‌ٌّ عَلي‌ مَولاه‌ُ أَينَما يُوَجِّهه‌ُ لا يَأت‌ِ بِخَيرٍ هَل‌ يَستَوِي‌ هُوَ وَ مَن‌ يَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ هُوَ عَلي‌ صِراطٍ مُستَقِيم‌ٍ (76)

و مثل‌ ديگري‌ خداوند زده‌ ‌است‌ ‌که‌ دو نفر يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ لال‌ ‌است‌ قدرت‌ ‌بر‌ تلفظ ندارد و ‌او‌ و بال‌ و كل‌ّ ‌است‌ ‌بر‌ ولي‌ و صاحب‌ اختيار ‌خود‌ بهر كاري‌ توجّه‌ كند خر‌-‌ دلي‌ نفع‌ ندارد آيا مساوي‌ ‌است‌ ‌با‌ كسي‌ ‌که‌ امر بعدل‌ ميكند و ‌او‌ ‌بر‌ صراط مستقيم‌ ‌است‌ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا ‌اينکه‌ يك‌ مثال‌ ديگر ‌است‌ ‌براي‌ فرق‌ ‌بين‌ مؤمن‌ و كافر موحد و مشرك‌ عادل‌ و فاسق‌ مصلح‌ و مفسد رجلين‌ دو نفر احدهما يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ابكم‌ مشرك‌ اقرار بتوحيد نميكند كافر ايمان‌ نمياورد فاسق‌ تن‌ بعبادت‌ و اطاعت‌ نميدهد مثل‌ آدم‌ لال‌ ‌که‌ زبان‌ ندارد لا يَقدِرُ عَلي‌ شَي‌ءٍ چنان‌ موانع‌ ‌از‌ تقليد آباء و عنا دو عصبيّت‌ و هواي‌ نفس‌ و حب‌ شهوات‌ و حب‌ دنيا ‌براي‌ ‌او‌ سدّ ‌شده‌ كانه‌ قدرت‌ ندارد وَ هُوَ كَل‌ٌّ عَلي‌ مَولاه‌ُ ‌هر‌ چه‌ مواليان‌ ‌او‌ ‌را‌ نصيحت‌ و ارشاد و هدايت‌ كنند تأثيري‌ ‌در‌ ‌آن‌ ندارد و باعث‌ زحمت‌ و اذيت‌ ‌آنها‌ ميشود أَينَما يُوَجِّهه‌ُ لا يَأت‌ِ بِخَيرٍ جز فسق‌ و فجور و ظلم‌ و تعدّي‌ و فساد ‌از‌ ‌او‌ عمل‌ خيري‌ صادر نميشود هَل‌ يَستَوِي‌ هُوَ استفهام‌ انكاريست‌ هيچ‌ عاقلي‌ حكم‌ بتساوي‌ نميكند ‌با‌ كسي‌ ‌که‌ وَ مَن‌ يَأمُرُ بِالعَدل‌ِ بهدايت‌ و ارشاد امر بتوحيد و ايمان‌ و اطاعت‌ و امتثال‌ و امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و پند و اندرز ميدهد وَ هُوَ عَلي‌ صِراطٍ مُستَقِيم‌ٍ عملا و اخلاقا و عقيدة ‌بر‌ صراط مستقيم‌ ديانت‌ سير ميكند و قدمي‌ ‌بر‌ طرق‌ شيطاني‌ ‌بر‌ نميدارد.

160

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 76)- دگر بار مثال گویای دیگری برای بندگان بت، و مؤمنان راستین می‌زند و آنها را به ترتیب به گنگ مادر زادی که در عین حال برده و ناتوان است، و یک انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت می‌کند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه نموده، می‌فرماید: «و خداوند دو مرد را مثل زده: که یکی از آنها گنگ

ج2، ص586

مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ‌ءٍ).

«و او (در عین برده بودن) سرباری است برای مولا و صاحبش» (وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ).

به همین دلیل «او را به دنبال هر کاری بفرستد خوب انجام نمی‌دهد» (أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ).

به این ترتیب او دارای چهار صفت کاملا منفی است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانی مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامی که به دنبال کاری فرستاده شود، هیچ گام مثبتی بر نخواهد داشت.

«آیا چنین انسانی با آن کس که (زبان گویا و فصیح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد می‌کند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوی است»؟! (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

نکات آیه

۱- خلق در مقایسه با خدا، به مثابه لالهایى ناتوان و نیازمند سرپرستند. (و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر على شىء و هو کَلّ على موله)

۲- استفاده خداوند از مَثَل و مانند، براى تقریب مفاهیم وحى به ذهن توده مردم (و ضرب الله مثلاً رجلین)

۳- موجودات هستى، ناتوان و متکى به خداوند در حیات خویش (لایقدر على شىء و هو کَلّ على موله)

۴- همه پدیده هاى جهان بدون امداد و تدبیر خداوند، ناتوان از سامان دادن به امور و ارائه راه خیر و کمالند. (لایقدر على شىء ... أینما یوجّهه لایأت بخیر)

۵- ارزش واقعى انسان، به سودمند بودن و اثرآفرینى مثبت اوست. (أینما یوجّهه لایأت بخیر)

۶- همه خیرات و ارزشهاى موجودات عالم، از آنِ خداوند است. (أینما یوجّهه لایأت بخیر) بى تردید همه موجودات از نوعى خیر و ارزش رسانى برخوردارند. بنابراین نفى خیررسانى از موجودات، دلیل بر این است که منشأ همه خیرات خداوند است.

۷- دعوت به عدل، مهم ترین اثر و نشان انسان ارزشمند (و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر على شىء ... هل یستوى هو و من یأمر بالعدل)

۸- قابل مقایسه نبودن مخلوقات با خداوند، امرى روشن، بدیهى و به دور از ابهام است. (و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر على شىء ... هل یستوى هو و من یأمر بالعدل) برداشت فوق، از حذف جواب استفهام (هل یستوى هو ...) - که مى تواند این حذف به خاطر وضوح و بداهت آن باشد - استفاده گردیده است.

۹- خداوند، دعوت کننده انسانها به عدل (هل یستوى هو و من یأمر بالعدل) برداشت فوق، بر این اساس است که ضرب المثل آیه را در جهت نفى شرک بدانیم; یعنى، انسان لالِ ناتوان، مَثَلى باشد براى مخلوقات و امر کننده به عدل، مَثَلى باشد از خداوند.

۱۰- تنها انسان درست کردار و ایستاده بر صراط مستقیم، شایستگى دعوت دیگران به عدل را دارد. (و من یأمر بالعدل و هو على صرط مستقیم) توصیف امر کننده به عدل به اینکه خود در صراط مستقیم باشد، در حقیقت بیان شرط شایستگى براى چنین مسؤولیت است.

۱۱- لزوم اصلاح جامعه بشرى، بر مبناى عدالت و اکتفا نکردن به خودسازى (و من یأمر بالعدل و هو على صرط مستقیم) برداشت فوق، براى این است که خداوند در عین اهمیت دادن به خودسازى با بیان «و هو على صرط مستقیم»، موضوع دعوت به عدل و اصلاح جامعه را مطرح فرمود و حتى آن را مقدم آورد.

۱۲- دعوت به عدالت و بر صراط مستقیم بودن، منشأ قدرت، استقلال و خیرات براى جامعه است. (أحدهما أبکم لایقدر على شىء ... هل یستوى هو و من یأمر بالعدل و هو على صرط مستقیم) برداشت فوق، از تقابل «من یأمر بالعدل...» و «أحدهما أبکم ... لایأت بخیر» به دست آمد.

۱۳- انسان فاقد روحیه عدالت خواهى، انسانى گنگ و بى ارزش در بینش الهى * (أحدهما أبکم ... و من یأمر بالعدل) از تقابل «یأمر بالعدل» با «أبکم» مطلب فوق استفاده مى شود.

موضوعات مرتبط

  • اتکا: اتکا به خدا ۳
  • ارزشها: ملاک ارزشها ۱۳
  • اصلاح: اهمیت اصلاح اجتماعی ۱۱
  • انسان: آثار سودمندى انسان ۵; ملاک ارزش انسان ۵; نشانه هاى انسان ارزشمند ۷
  • تزکیه: اهمیت تزکیه ۱۱
  • ثابت قدمان: ثابت قدمان در صراط مستقیم ۱۰
  • جامعه: منشأ استقلال جامعه ۱۲; منشأ قدرت جامعه ۱۲
  • خدا: آثار امدادهاى خدا ۴; آثار تدبیر خدا ۴; دعوتهاى خدا ۹
  • خیر: منشأ خیر ۶
  • شخصیت: آسیب شناسى شخصیت ۱۳
  • صالحان: دعوتهاى صالحان ۱۰
  • صراط مستقیم: دعوت به صراط مستقیم ۱۲
  • ظالمان: لالى ظالمان ۱۳
  • عدالت: دعوت به عدالت ۷، ۹، ۱۰، ۱۲
  • عدالتخواهى: ارزش عدالتخواهى ۱۳
  • قرآن: روش تعالیم قرآن ۲; مثالهاى قرآن ۱، ۲
  • قیاس: قیاس باطل ۸; قیاس موجودات با خدا ۱، ۸
  • مثال: فواید مثال ۲
  • مثالهاى قرآن: تمثیل به لال ۱; مثل موجودات ۱
  • موجودات: اتکاى موجودات ۳; عجز موجودات ۳، ۴
  • مهتدین: دعوتهاى مهتدین ۱۰

منابع

  1. تفسیر جامع البیان.