المائدة ٢٧

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ اتْلُ‌ عَلَيْهِمْ‌ نَبَأَ ابْنَيْ‌ آدَمَ‌ بِالْحَقِ‌ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ‌ مِنْ‌ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ‌ يُتَقَبَّلْ‌ مِنَ‌ الْآخَرِ قَالَ‌ لَأَقْتُلَنَّکَ‌ قَالَ‌ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ‌ اللَّهُ‌ مِنَ‌ الْمُتَّقِينَ‌

ترجمه

و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!

و داستان دو فرزند آدم را به حق [به عنوان يك واقعه‌] بر آنها بخوان، آن‌گاه كه قربانى پيش بردند. پس، از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. [قابيل‌] گفت: حتما تو را خواهم كشت. [هابيل‌] گفت: خدا فقط از پرهيزكاران مى‌پذيرد
و داستان دو پسر آدم را به درستى بر ايشان بخوان، هنگامى كه [هر يك از آن دو،] قربانيى پيش داشتند. پس، از يكى از آن دو پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. [قابيل‌] گفت: «حتماً تو را خواهم كشت.» [هابيل‌] گفت: «خدا فقط از تقواپيشگان مى‌پذيرد.»
و بخوان بر آنها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بی‌تردید خدا (قربانی را) از متقیان خواهد پذیرفت.
وداستان دو پسر آدم را [که سراسر پند و عبرت است] به درستی و راستی بر آنان بخوان، هنگامی که هر دو نفر با انجام کار نیکی به پروردگار تقرّب جستند، پس از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد. [برادری که عملش پذیرفته نشد از روی حسد و خودخواهی به برادرش] گفت: بی تردید تو را می کشم. [او] گفت: خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد.
و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آنگاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مى‌كشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مى‌پذيرد.
و بر آنان داستان دو پسر آدم را به راستی و درستی بخوان، که چون قربانی‌ای عرضه داشتند، از یکی از آنها پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، [قابیل به هابیل‌] گفت تو را خواهم کشت، گفت خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد
و خبر دو فرزند آدم- هابيل و قابيل- را بر آنان بدرستى بخوان كه چون قربانى كردند از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. [آن كه قربانيش پذيرفته نشد- قابيل- به برادر] گفت: هر آينه تو را خواهم كشت. [برادرش- هابيل-] گفت: جز اين نيست كه خدا از پرهيزگاران مى‌پذيرد
داستان دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را چنان که هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان (تا بدانند عاقبت گناهکاری و سرانجام پرهیزگاری چیست). زمانی که هر کدام عملی را برای تقرّب (به خدا) انجام دادند. امّا از یکی (که مخلص بود و هابیل نام داشت) پذیرفته شد، ولی از دیگری (که مخلص نبود و قابیل نام داشت) پذیرفته نشد. (قابیل به هابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل بدو) گفت: (من چه گناهی دارم) خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!.
و خبر دو پسر آدم را به تمامی حقیقت بر ایشان بخوان. چون (هر یک از آن دو) قربانی‌ای پیش‌کش داشتند، پس از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل) گفت: «بی‌چون و بی‌امان تو را خواهم کشت.» (هابیل) گفت: «خدا بی‌گمان تنها از تقواپیشگان می‌پذیرد؛»
و بخوان بر ایشان داستان فرزندان آدم را به حقّ هنگامی که قربان کردند پس پذیرفته شد از یکیشان و پذیرفته نشد از دیگری گفت همانا می‌کشمت گفت جز این نیست که می‌پذیرد خدا از پرهیزکاران‌

And relate to them the true story of Adam's two sons: when they offered an offering, and it was accepted from one of them, but it was not accepted from the other. He Said, “I will kill you.” He Said, “Allah accepts only from the righteous.”
ترتیل:
ترجمه:
المائدة ٢٦ آیه ٢٧ المائدة ٢٨
سوره : سوره المائدة
نزول : ٢ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَبَأَ»: خبر. «بِالْحَقِّ»: متلبّس به حق و حقیقت. این واژه می‌تواند صفت مصدر محذوف (تِلاوَة)، یا حال فاعل فعل (أُتْلُ)، و یا حال مفعول (نَبَأَ) باشد. یعنی؛ خواندن راستین، یا تو که بر حقی، و یا خبری که راست است و با واقعیّت وفق دارد (نگا: اسراء / . «قرباناً»: چیزی که بدان وسیله می‌توان به خدا نزدیک شد؛ از قبیل حیوان قربانی و غیره (نگا: آل عمران / . مصدر است و مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»

(اى پيامبر!) داستان دو پسر آدم را به حقّ بر مردم بازخوان، آنگاه كه (هر يك از آن دو) قربانى پيش آوردند، پس از يكى (هابيل) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) قبول نگشت. (قابيل) گفت: حتماً تو را خواهم كشت، (هابيل) گفت: خداوند، تنها از متّقين قبول مى‌كند.

نکته ها

شايد مراد از تلاوت به حقّ آن باشد كه اين ماجرا در تورات تحريف شده و با خرافات، آميخته است و آنچه در قرآن آمده، حقّ است.

در روايات آمده است كه هابيل، دامدار بود و بهترين گوسفند خود را براى قربانى آورد و قابيل، كشاورز بود و بدترين قسمت زراعت خود را براى انفاق در راه خدا برگزيد. «1» قرآن مى‌فرمايد: هرگز به خير نمى‌رسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود: انگيزه قتلِ قابيل، حسادت او نسبت به‌پذيرش قربانى هابيل بود. «3»

پیام ها

1- بايد تاريخ گذشتگان را براى عبرت گرفتن خواند و بررسى كرد. «وَ اتْلُ»

2- تاريخ را از افسانه جدا كنيم. «بِالْحَقِّ» (ماجراى قربانى هابيل وقابيل افسانه و داستان بى‌اساس نيست.)

3- اصل، تقرّب به خداوند است نه قربانى، قربانى هرچه كه مى‌خواهد، باشد. «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» ( «قُرْباناً» نكره آمده است)


«1». كافى، ج 8، ص 113.

«2». آل‌عمران، 92.

«3». تفسير نورالثقلين.

جلد 2 - صفحه 276

4- پسر پيامبر بودن نقشى در ردّ يا قبول اعمال ندارد، بنابراين از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ»

5- تاريخ قتل وخونريزى هم‌زمان با تاريخ انسان است. نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ‌ ... لَأَقْتُلَنَّكَ‌

6- گاهى حسادت، تا برادركشى هم پيش مى‌رود. «لَأَقْتُلَنَّكَ»

7- به تهديد كننده‌ى به قتل هم بايد منطقى جواب داد. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ»

8- در قبول يا عدم قبول اعمال، انگيزه‌ها و خصلت‌ها مؤثّرند. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»

9- ملاك پذيرش اعمال، تقواست، نه شخصيّت افراد و نه نوع كار. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»

10- تفاوت در قبول و عدم قبول، براساس تقواست، نه تبعيض. «مِنَ الْمُتَّقِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»

چون حق تعالى تبيين حال اهل كتاب و نقض عهد و ارتكاب فواحش ايشان را نمود، در عقب آن بيان حال فرزند آدم كه در حق برادر خود نقض عهد و مرتكب قتل او شد به جهت تسليه خاطر مبارك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمايد:

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ‌: و بخوان اى پيغمبر بر اهل روزگار خود خبر دو پسر آدم عليه السّلام قابيل و هابيل را در حالتى كه اين خبر ملتبس است‌


«1» به كتاب گرانقدر الغدير، جلد 3، صفحه 126 تا 141 رجوع شود.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 64

به صدق و راستى و موافق آنچه در كتب سماويه متقدمه مى‌باشد. حسن بصرى گفته‌ «1»: مراد دو مرد بودند از بنى اسرائيل لكن قول اول اصح و اقوى است.

تبصره- علامه مجلسى رضوان اللّه عليه به سند معتبر روايت نموده كه:

سليمان بن خالد به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: مردم مى‌گويند كه آدم عليه السّلام دختر خود را به پسر خود تزويج نمود. فرمود: بلى، مردم مى‌گويند، لكن نشنيدى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: اگر مى‌دانستم آدم عليه السّلام دخترش را به پسرش نكاح كرده است هر آينه من زينب را به قاسم نكاح مى‌كردم، دين آدم را ترك نمى‌كردم. سليمان گفت: مردم گويند قابيل، هابيل را براى اين كشت كه به خواهر خود غيرت برد كه به هابيل دادند.

حضرت فرمود: اى سليمان تو هم اين را مى‌گوئى، شرم نمى‌كنى چنين امر قبيحى را به پيغمبر خدا روايت كنى. سليمان گفت: فداى تو شوم، پس سبب قتل قابيل، هابيل را چه بود؟ فرمود: آدم عليه السّلام به وحى الهى هابيل را وصىّ خود و اسم اعظم را به او داد، قابيل در خشم شد كه من اولى و احق هستم به كرامت و وصيّت. پس امر شد از جانب خداى تعالى به قربانى چنانچه فرمايد: «2» إِذْ قَرَّبا قُرْباناً: وقتى كه قربان كردند و تقرب جستند به خداى خود قربانى را، هابيل گوسفنددار بود، بره‌اى فربه و خوب كه به غايت دوست مى‌داشت آورد و بر سر كوهى نهاد. فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما: پس قبول شد يكى از آن دو كه هابيل بود بدين قسم كه آتشى سفيد بى‌دود از آسمان فرود آمد و گوسفند را بسوزانيد به جهت خلوص نيت او در قربان. در منهج- در خبر است كه حق تعالى اين بره قربانى هابيل را در بهشت پرورش مى‌داد تا فدائى براى اسمعيل عليه السّلام نازل فرمود. «3» وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ: و قبول نشد از ديگرى كه قابيل بود، چه آتش از قربانى او درگذشت و به آن التفات ننمود به جهت‌


«1» مجمع البيان ج 2 ص 182.

«2» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 245، حديث 44.

«3» منهج الصادقين، جلد 3، صفحه 213.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 65

سخط الهى بر عدم اخلاص او. پس قابيل را آتش خشم مشتعل، دود حسد ديده بصيرت او را تيره كرد، از غايت فرط حسد بر عدم قبولى قربانى. قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ‌: گفت به هابيل به خدا ترا بكشم و از دغدغه تو فارغ البال و آسوده شوم. در جواب قابيل‌ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‌: گفت هابيل اين است و جز اين نيست كه قبول مى‌فرمايد خداى تعالى عمل را از پرهيزكاران كه در قربان نيت خود را خالص ساخته‌اند، يعنى عدم قبول قربانى تو به جهت آنست كه ترك تقوى نموده‌اى، پس مرا چه گناه باشد كه در صدد قتل من شده‌اى.

تنبيه- آيه شريفه اشاره است به آنكه حاسد مى‌بايد حرمان خود را در آنچه محسود محظوظ شده داند نه در ازاله محسود، چه اين موجب ضرر او و عدم ترتب نفع است بر آن. و ايضا اشعار به آنكه طاعت مقبول نيست مگر از مؤمن متقى مخلص. و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه صفت متقين را فرمايد «1»: متقين در دنيا ارباب كمالات و ملكات پسنديده‌اند و گفتار ايشان درست و راست و لباسشان بطور اقتصاد و رفتارشان بطرز تواضع، بپوشند چشمان خود را از محرمات الهى و وادارند گوشهاى خود را بر شنيدن علم نافع در آخرت، فرود آيد نفوس هر يك از ايشان در بلاها و شدائد مثل كسى كه فرود آيد نفس او در فراخى و آسايش بسبب رضا به قضاى الهى و شكران به عطاى سبحانى بدون ملالت و كراهتى، اگر نبود مدت اجلى كه خدا برايشان محتوم نموده هر آينه قرار نمى‌گرفت ارواح در ابدان آنها لحظه‌اى به جهت اشتياق آنها به تواب ابدى و ترس از عقاب دائمى، عظيم گشت خالق در پيش نفوسشان، پس كوچك شد ما سوى در چشمشان، يعنى عظمت كبريائى را معتقد، پس حقارت مادون سبحانى در نظرشان جلوه‌گر شد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27»

ترجمه‌

و بخوان بر آنها خبر دو پسر آدم را براستى چون آوردند براى تقرب چيز موجب قربيرا پس قبول شد از يكى از آندو و قبول نشد از ديگرى گفت هر آينه‌


جلد 2 صفحه 197

خواهم كشت ترا گفت جز اين نيست كه قبول مينمايد خدا از پرهيزكاران‌

تفسير

قربان چيزى را گويند كه براى تقرب بخداوند برسم پيش‌كشى در مقام معينىّ حاضر مينمايند خواه حيوان باشد خواه متاع ديگر لذا بعد از آنكه حضرت آدم (ع) مأمور شد كه هابيل را وصىّ خود نمايد و باو تعليم كند اسم اعظم خدا را قابيل چون برادر بزرگ بود و متوقع اين معنى بود در غضب شد و حضرت آدم (ع) براى اسكات او و آنكه بداند اين موهبت بامر الهى است آندو را مأمور فرمود كه هر يك هديه براى تقرب بخداوند در كوهى كه در آن حوالى بود حاضر نمايند و قبول هديه هر يك دليل شايستگى او براى وصايت باشد و در آنزمان چون مستحقى نبود كه باو صدقه بدهند آتشى ميآمد و قربانى را ميسوزاند و اين علامت قبول بود هابيل كه گله‌دار بود بهترين گوسفندان خود را با مقدارى شير و سر شير براى قربانى حاضر نمود و با خلوص نيت راضى شد بحكم الهى و قابيل كه اهل زراعت بود دسته گندم ضعيفى كه پست‌ترين افراد محصول او بود براى احتمال ظفر بمقصود بدون خلوص نيّت برسم هديه آورد و در دل داشت كه اگر قربانى او قبول شود چه بهتر از اين و الا دست از مقصود خود بر ندارد ناگهان آتشى پديد آمد و قربانى هابيل را بسوخت و ذخيره آخرت او قرار داد و هديه قابيل باقى و برقرار و مردود بدنياى دنى گرديد در اين هنگام قابيل از فرط خشم برادر كوچك خود را تهديد بقتل نمود هابيل برادر را متنبّه كرد كه قبول و عدم قبول قربانى از جانب خدا بوده و علت آن خلوص نيت و پرهيزكارى متقرب است و آن اختيارى خود شخصى است تو هم مى‌خواستى تقوى را شعار نمائى و نيت را خالص كنى تا هديه‌ات مورد قبول حق شود و از اينجا معلوم ميشود كه مراد از تقوى پرهيزكارى در مقام عمل مشروط باخلاص است مانند عبادات و صدقات و نميتوان گفت مراد پرهيزكارى از تمام معاصى است و اعمال فساق مقبول نيست زيرا مستظهر از آيه شريفه آنستكه قبول تعلق بآن عملى گيرد كه تقوى تعلّق بآن گرفته است و تقواى در عمل قربى بآنستكه غير خدا را در آن شريك ننمايد و اطيب اموال خود را صدقه بدهد مانند هابيل و خروج از تقوى بآنستكه اغراض ديگرى ضميمه نمايد و از اخس اموال خود صدقه دهد مانند قابيل كه در صورت اول شخص متّقى در آن عمل خوانده ميشود و در صورت دوّم غير متّقى در آنعمل در ساير اعمال خواه متّقى باشد خواه نباشد در هر دو صورت فرق ندارد و


جلد 2 صفحه 198

اين نكته از مناسبت حكم با موضوع استفاده ميشود كه بر بسيارى از اعلام مخفى شده است غنيمت بدار و در منشاء اختلاف آندو برادر وجه ديگرى هم نقل شده است كه حضرت صادق (ع) در روايت عياشى آنرا ردّ فرموده و امر وصايت را منشاء اختلاف قرار داده است چنانچه بعرض رسيد لذا حقير هم از بيان آن وجه خوددارى نمودم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ اتل‌ُ عَلَيهِم‌ نَبَأَ ابنَي‌ آدَم‌َ بِالحَق‌ِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّل‌َ مِن‌ أَحَدِهِما وَ لَم‌ يُتَقَبَّل‌ مِن‌َ الآخَرِ قال‌َ لَأَقتُلَنَّك‌َ قال‌َ إِنَّما يَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِين‌َ «27»

تلاوت‌ فرما ‌براي‌ ‌آنها‌ خبر دو پسر آدم‌ ‌را‌ زماني‌ ‌که‌ تقرّب‌ نمودند ‌هر‌ يك‌ قرباني‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌از‌ يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ قبول‌ شد و ‌از‌ ديگري‌ مقبول‌ نيامد ‌گفت‌ ‌هر‌ آينه‌ تو ‌را‌ خواهم‌ كشت‌ ‌او‌ ‌گفت‌ منحصرا خداوند قبول‌ ميفرمايد ‌از‌ پرهيزكاران‌.

مفسرين‌ گفتند ‌که‌ حوّي‌ مادر آدميان‌ ‌در‌ ‌هر‌ زايشي‌ يك‌ پسر و يك‌ دختر ميآورد و آدم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ خواست‌ دختري‌ ‌که‌ ‌با‌ هابيل‌ آمده‌ تزويج‌ قابيل‌ كند و بعكس‌ و چون‌ خواهر قابيل‌ زيبا ‌بود‌ و خواهر هابيل‌ زشت‌ قابيل‌ ‌ يا ‌ بلسان‌ تورات‌ قائن‌ قبول‌ نكرد بنا شد بامر آدم‌ ‌هر‌ يك‌ قرباني‌ كنند هابيل‌ گوسفند فربه‌ ‌که‌ بهترين‌ گوسفندانش‌ ‌بود‌ ‌در‌ محل‌ قرباني‌ گذاشت‌ و قابيل‌ مختصر گندمي‌ ‌که‌ پست‌ترين‌ حبوباتش‌ ‌بود‌ آورد و علامت‌ قبول‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ آتشي‌ بيايد و قرباني‌ ‌را‌ بسوزاند

جلد 6 - صفحه 342

‌براي‌ قرباني‌ هابيل‌ آمد و ‌براي‌ قابيل‌ نيامد حسد برد و ‌در‌ مقام‌ قتل‌ هابيل‌ ‌بر‌ آمد القصه‌ و تعجب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌را‌ نسبت‌ بحضرت‌ ابي‌ جعفر الباقر ‌عليه‌ السّلام‌ ميدهد و حال‌ آنكه‌ اثري‌ ‌در‌ اخبار ائمه‌ راجع‌ بتزويج‌ خواهر و برادر نيست‌ و ‌اينکه‌ كلام‌ مجوس‌ ‌است‌ ‌که‌ تزويج‌ خواهر و برادر ‌را‌ جايز ميدانند بلكه‌ ‌در‌ اخبار تكذيب‌ ‌اينکه‌ تفسير ‌را‌ فرموده‌ و ‌آن‌ ‌را‌ افتراء دانسته‌ چنانچه‌ ‌در‌ برهان‌ ‌از‌ سليمان‌ ‌بن‌ خالد ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) سؤال‌ كرد ‌که‌ مردم‌ ‌يعني‌ عامه‌ ميگويند آدم‌ (ع‌) ‌بين‌ خواهر و برادر تزويج‌ نمود و عداوت‌ قابيل‌ ‌با‌ هابيل‌ ‌در‌ اثر تغاير ‌بر‌ ‌اينکه‌ موضوع‌ بوده‌ حضرت‌ فرمود

اما تستحيي‌ ‌ان‌ تروي‌ ‌هذا‌ ‌علي‌ نبي‌ اللّه‌ آدم‌

‌پس‌ سبب‌ ‌آن‌ ‌را‌ پرسيد ‌که‌ منشأ عداوت‌ چه‌ بوده‌ حضرت‌ فرمود امر وصايت‌ و خلافت‌ و تعليم‌ اسم‌ اعظم‌ بوده‌ ‌که‌ بامر ‌خدا‌ بهابيل‌ سپرده‌ شود و قابيل‌ بزرگتر ‌بود‌ و ‌خود‌ ‌را‌ سزاوارتر ميدانست‌ بنا شد قرباني‌ كنند ‌از‌ ‌هر‌ ‌که‌ قبول‌ شد ‌او‌ سزاوار ‌است‌ و چون‌ ‌از‌ قابيل‌ قبول‌ نشد حسد برد و ‌در‌ مقام‌ قتل‌ هابيل‌ ‌بر‌ آمد ‌پس‌ سؤال‌ كرد ‌که‌ سبب‌ پيدايش‌ اولاد آدم‌ چه‌ بوده‌ حضرت‌ فرمود چون‌ قابيل‌ بحد رشد رسيد خداوند جنيه‌ ‌را‌ فرستاد آدم‌ ‌را‌ تزويج‌ ‌او‌ نمود سپس‌ هابيل‌ بحد رشد رسيد حوريه‌اي‌ فرستاد تزويج‌ ‌او‌ نمود و ‌اينکه‌ منشأ حسد ‌او‌ شد ‌که‌ ‌من‌ بزرگتر ‌از‌ ‌او‌ هستم‌ چرا حوريه‌ نصيب‌ ‌او‌ ‌باشد‌ و جنيه‌ نصيب‌ ‌من‌ شود و ‌در‌ موقعي‌ ‌که‌ هابيل‌ كشته‌ شد عيالش‌ حوراء حامل‌ ‌بود‌ پسري‌ آورد اسم‌ ‌او‌ ‌را‌ آدم‌ هبة اللّه‌ گذاشت‌ سپس‌ حوّا پسري‌ آورد آدم‌ نام‌ ‌او‌ ‌را‌ شيث‌ گذاشت‌ خداوند حوريه‌ فرستاد تزويج‌ شيث‌ نمود و ‌او‌ دختري‌ آورد آدم‌ نام‌ ‌او‌ ‌را‌ درّة گذارد و ‌اينکه‌ دختر ‌را‌ تزويج‌ هبة اللّه‌ پسر هابيل‌ نمود و پيدايش‌ بني‌ آدم‌ ‌از‌ اينجا ‌است‌.

وَ اتل‌ُ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ عَلَيهِم‌ ‌بر‌ اهل‌ كتاب‌ ‌از‌ يهود و نصاري‌ نبأ ابني‌ آدم‌ هابيل‌ و قابيل‌ ‌در‌ تورات‌ قائن‌ تعبير كرده‌ ولي‌ ‌در‌ اخبار قابيل‌ و ‌در‌ قرآن‌ اسامي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ذكر نفرموده‌ و ‌در‌ بعض‌ كتب‌ معترضين‌ بقرآن‌ اعتراض‌ نموده‌ ‌که‌

جلد 6 - صفحه 343

قرآن‌ ‌براي‌ قافيه‌ قائن‌ ‌را‌ قابيل‌ گفته‌ و غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌در‌ قرآن‌ ذكري‌ ‌از‌ اسماء ‌آنها‌ نشده‌.

إِذ قَرَّبا قُرباناً ‌يعني‌ ‌هر‌ كدام‌ قرباني‌ كردند نه‌ اينكه‌ يك‌ قرباني‌ مشتركا نمودند فَتُقُبِّل‌َ مِن‌ أَحَدِهِما ‌که‌ هابيل‌ ‌باشد‌ چون‌ بهترين‌ اموالش‌ ‌که‌ گوسفندان‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌در‌ معرض‌ قرباني‌ قرار داد وَ لَم‌ يُتَقَبَّل‌ مِن‌َ الآخَرِ ‌که‌ قابيل‌ ‌باشد‌ چون‌ پست‌ترين‌ اموالش‌ ‌که‌ چند خوشه‌ گندم‌ پوسيده‌ آورد و علامت‌ قبول‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ آتشي‌ بيايد و قرباني‌ ‌را‌ بسوزاند ‌براي‌ هابيل‌ آمد و ‌براي‌ قابيل‌ نيامد.

قال‌َ لَأَقتُلَنَّك‌َ باغواي‌ شيطان‌ ‌که‌ باو ‌گفت‌ ‌که‌ ‌در‌ ازمنه‌ آتيه‌ نسل‌ هابيل‌ ‌بر‌ نسل‌ تو افتخار ميكنند ‌که‌ ‌ما اولاد آنيم‌ ‌که‌ قرباني‌ ‌او‌ قبول‌ ‌شده‌ ‌او‌ ‌را‌ بقتل‌ برسان‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ نسلي‌ بوجود نيايد.

قال‌َ هابيل‌ إِنَّما يَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِين‌َ معناي‌ متّقي‌ همان‌ درجه‌ اول‌ تقوي‌ ‌است‌ ‌که‌ ايمان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ تقواي‌ ‌از‌ كفر و شرك‌ و عقائد باطله‌ زيرا مؤمن‌ ‌اگر‌ عملي‌ نمود البته‌ باجر ‌خود‌ ميرسد بلي‌ كافر عملش‌ باطل‌ و عاطل‌ ‌است‌ و معلوم‌ ميشود ‌که‌ قابيل‌ ايمان‌ نداشته‌ و اول‌ كافر ‌در‌ اولاد آدم‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


نکات آیه

۱- داستان قربانى پسران حضرت آدم (ع) (هابیل و قابیل)، داستانى پرفایده، عبرت آموز و شایان ذکر (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق) آگاه نبودن قابیل از کیفیت دفن جسد هابیل، بیانگر این است که آنها از اولین انسانها بوده اند. بنابراین مراد از «آدم»، آدم ابوالبشر (ع) است و بنا به گفته مفسران، مقصود از فرزندان او، هابیل و قابیل هستند. گفتنى است که «نبأ» به خبرى گفته مى شود که داراى فایده بسیار باشد.

۲- هر یک از هابیل و قابیل هدیه اى را به رسم تقرب به پیشگاه خداوند تقدیم کردند. (اذ قربا قرباناً) «قربان» هر عمل نیکى است که با آن تقرب به خداوند قصد شود. (مجمع البیان)

۳- دو قربانى تقدیم شده از سوى هابیل و قابیل از یک نوع و از یک جنس بود.* (اذ قربا قرباناً) مفرد آوردن کلمه «قرباناً» على رغم اینکه هر کدام جداگانه هدیه اى را قربانى کردند مى تواند اشاره به این باشد که آن دو قربانى از یک جنس بوده است.

۴- پیامبر (ص) موظف به نقل صحیح داستان قربانى هابیل و قابیل براى اهل کتاب (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق) با توجه به آیات پیشین که درباره اهل کتاب بود، معلوم مى شود که مراد از ضمیر در «علیهم»، اهل کتاب هستند.

۵- قرآن، فراخوان مردم به درس آموزى و عبرتگیرى از رخدادهاى تاریخى (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق)

۶- ماجراى قربانى هابیل و قابیل، ماجرایى واقعى، نه افسانه و سمبلیک (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق) در برداشت فوق «بالحق» توصیف «نبأ» گرفته شده است. یعنى داستان فرزندان آدم، داستانى واقعى است.

۷- داستان قربانى فرزندان آدم، به گونه اى که در قرآن بیان شده، گزارشى واقعى و به دور از هرگونه باطل (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق) در برداشت فوق «بالحق» متعلق به «اتل» گرفته شده است.

۸- آثار اهل کتاب مشتمل بر داستان قابیل و هابیل به گونه اى تحریف شده و آمیخته با باطل (بالحق) کلمه «بالحق» به قرینه آیات گذشته، که درباره اهل کتاب بود، مى تواند اشاره به تحریفهایى باشد که در آثار اهل کتاب نسبت به فرزندان آدم وجود دارد.

۹- تنها قربانى یکى از دو فرزند آدم، مقبول درگاه خداوند قرار گرفت. (فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر)

۱۰- هابیل سزاوار و شایسته بهره مندى از پاداشهاى الهى با پذیرفته شدن قربانى وى (فتقبل من احدهما) «تقبل» به پذیرفته شدنى اطلاق مى گردد که مقتضى پاداش باشد. (مفردات راغب)

۱۱- هر یک از فرزندان آدم، آگاه به پذیرش و یا رد قربانى خود و برادر خویش (قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین) جمله «انما یتقبل اللّه» و نیز تصمیم قابیل براى کشتن هابیل مى رساند هر یک از آن دو متوجه پذیرش و رد قربانى خویش شدند. بسیارى از مفسران برآنند که قربانى هابیل با آتشى از غیب بسوخت. و سوختن قربانى نشانه پذیرش آن بوده است.

۱۲- تصمیم قطعى قابیل بر کشتن برادرش هابیل پس از جریان قربانى (قال لاقتلنک) لام و نون تأکید نشانه تصمیم قطعى قابیل بر قتل است.

۱۳- قابیل، برادرش هابیل را به قتل تهدید کرد. (قال لاقتلنک)

۱۴- پذیرش قربانى هابیل و رد شدن قربانى قابیل، عامل انگیزش قابیل به قتل برادرش هابیل (فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک)

روایات و احادیث

۱۵- رد قربانى قابیل و پذیرش قربانى برادرش هابیل، برانگیزنده احساس حسادت در وى نسبت به هابیل * (قال لاقتلنک) به نظر مى رسد که پس از پذیرفته شدن قربانى هابیل، انگیزه اى براى تصمیم قابیل جز حسادت در کار نبوده و گویا روشنى این مسأله، موجب آن شده که در کلام به آن پرداخته نشود. برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق (ع) تأیید مى کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .[۱]

۱۶- حسد و خودخواهى، ریشه و آغاز برادرکشى در تاریخ (قال لاقتلنک)

۱۷- حسد، زمینه ساز سستى مناسبات و روابط عاطفى در میان انسانها

۱- . تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۲، ح ۸۳; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۱۰، ح ۱۲۵. (نبأ ابنى ءادم ... قال لاقتلنک) با توجه به اینکه حسادت قابیل، باعث نادیده گرفتن عاطفه برادرى خود نسبت به هابیل شد.

۱۸- حسد، زمینه ساز قتل و جنایت (قال لاقتلنک) برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق (ع) تأیید مى کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .[۲]

۱۹- هابیل پذیرفته نشدن قربانى برادرش قابیل را معلول بى تقوایى او دانست. (و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۰- خداوند، عمل نیک را تنها از پرهیزگاران مى پذیرد. (انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۱- مشروط بودن پذیرش اعمال نیک به تقوا، پاسخ هابیل به اعتراض قابیل بر پذیرفته نشدن قربانى او (قال انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۲- هابیل، انسانى خداشناس، پرهیزگار، آگاه به معارف الهى و برخوردار از ادب و منطق در روابط اجتماعى (قال انما یتقبل اللّه من المتقین) تصریح نکردن هابیل به بى تقوایى قابیل، حاکى از ادب اوست و تبیین علت پذیرش و رد اعمال، حاکى از اندیشه منطقى و آشنایى او با معارف الهى است.

۲۳- قابیل، انسانى ناآشنا به معارف الهى، بى تقوا و حسود (قال لاقتلنک ... قال انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۴- تقواى هابیل، زمینه ساز پذیرفته شدن قربانى او از سوى خداوند (فتقبل من احدهما ... قال انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۵- خداوند، تنها عمل نیکى را مى پذیرد که همراه با تقوا باشد. (انما یتقبل اللّه من المتقین) برخى برآنند که مراد از شرطیت تقوا براى پذیرش عمل، رعایت تقوا در خود عمل است، یعنى عمل باید شرایط تعیین شده از سوى خداوند، همانند خلوص و ... را دارا باشد.

۲۶- پذیرش و رد اعمال از سوى خداوند، بر اساس ملاک و معیارى معین (انما یتقبل اللّه من المتقین)

۱- . تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۲، ح ۸۳; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۱۰، ح ۱۲۵.

۲۷- رفتار آدمى هنگامى که همراه با تقوا و پارسایى باشد، موجب قرب به خداوند است. (اذ قربا قرباناً ... انما یتقبل اللّه من المتقین) «قربان» به عملى گفته مى شود که با آن قصد تقرب به خدا مى شود. بنابراین قبولى قربانى به معناى حصول تقرب به خداست که در آیه شریفه مشروط به تقوا شده است.

۲۸- بى تأثیرى نسب و پیوند خویشى با انبیا و اولیا در پذیرش و رد اعمال از سوى خدا (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق ... انما یتقبل اللّه من المتقین)

۲۹- وجود زمینه هاى گرایش به خیر و شر در انسان از آغاز آفرینش (قال لاقتلنک ... انما یتقبل اللّه من المتقین) با توجه به اینکه هابیل و قابیل هر دو فرزندان آدم بودند، لکن راههاى متضادى را برگزیدند، معلوم مى شود گرایشهاى درونى انسانها متفاوت است.

۳۰- فربه ترین گوسفند هابیل، قربانى قبول شده وى به درگاه خدا و دسته اى از خوشه هاى گندم یا مانند آن، قربانى قبول نشده قابیل (و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم بالحق اذ قربا قرباناً) از امام سجاد (ع) درباره قربانى نمودن فرزندان آدم (ع) روایت شده: ... قرب احدهما اسمن کبش کان فى صیانته و قرب الاخر ضغثا من سنبل فتقبل من صاحب الکبش و هو هابیل و لم یتقبل من الاخر ... .[۳]

۳۱- فرمان حضرت آدم (ع) به هابیل و قابیل براى قربانى کردن به درگاه خدا (اذ قربا قرباناً) از امام باقر (ع) روایت شده: ... ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: «و اتل علیهم نبأ ابنى ءادم...».[۴]

۳۲- در گرفتن آتش و به کام خود فروبردن قربانى هابیل، نشانه پذیرفته شدن آن از سوى خداوند (فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر) از امام باقر (ع) روایت شده: ... فتقبل قربان هابیل و لم یتقبل قربان قابیل و هو قول اللّه عزوجل: «و اتل علیهم ...» و کان القربان اذا قبل تاکله النار ... .[۵]

۳۳- هابیل و قابیل، مأمور به قربانى کردن براى خدا در پى مخالفت قابیل در مورد فرمان خدا به انتصاب هابیل به وصایت حضرت آدم (ع) و دریافت اسم اعظم خداوند (اذ قربا قرباناً) از امام صادق (ع) روایت شده: ... ان اللّه تبارک و تعالى اوحى الى آدم ان یدفع الوصیة و اسم اللّه الاعظم الى هابیل و کان قابیل اکبر منه فبلغ ذلک قابیل فغضب فقال: انا اولى بالکرامة و الوصیة فامرهما ان یقربا قرباناً بوحى من اللّه الیه ففعلا ... .[۶]

موضوعات مرتبط

  • آدم (ع): اوامر آدم (ع) ۳۱ ; قصه آدم (ع) ۳۱ ; وصىّ آدم (ع) ۳۳
  • اسم اعظم:۳۳
  • انبیا: خویشاوندى با انبیا ۲۸
  • انسان: گرایشهاى انسان ۲۹
  • تاریخ: ذکر حوادث تاریخ ۵، ۷ ; عبرت از تاریخ ۱، ۵ ; فواید نقل تاریخ ۱
  • تقرب: به خدا ۲ ; زمینه تقرب ۲۷
  • تقوا: آثار تقوا ۲۱، ۲۴، ۲۵، ۲۷
  • حسد: آثار حسد ۱۶، ۱۷، ۱۸ ; عوامل حسد ۱۵
  • خدا: افعال خدا ۲۰ ; پاداش خدا ۱۰ ; عصیان از خدا ۳۳
  • خویشاوندى: نقش خویشاوندى ۲۸
  • خیر: گرایش به خیر ۲۹
  • رفتار: پایه‌هاى رفتار ۱۴
  • شرور: گرایش به شرور ۲۹
  • عجب: آثار عجب ۱۶
  • عمل: تقوا در عمل ۲۷ ; شرایط قبولى عمل ۲۱، ۲۵ ; قبول عمل صالح ۲۰، ۲۵ ; ملاک رد عمل ۲۶، ۲۸ ; ملاک قبولى عمل ۲۶، ۲۸
  • عواطف: زمینه تضعیف عواطف ۱۷
  • فرزندان آدم (ع): قربانى فرزندان آدم (ع) ۱۱ ; قصه فرزندان آدم (ع) ۱، ۷، ۹، ۱۱، ۳۰
  • قابیل: بى تقوایى قابیل ۱۹، ۲۳ ; تحریف قصه قابیل ۸ ; جهل قابیل ۲۳ ; حسد قابیل ۱۵، ۲۳ ; ردّ قربانى قابیل ۱۴، ۱۵، ۱۹، ۲۱، ۳۰ ; عصیان قابیل ۳۳ ; قربانى قابیل ۱، ۳، ۴، ۶، ۷، ۹، ۳۱ ; قصه قابیل ۲، ۴، ۶، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۹، ۲۱، ۳۱ ; مسؤولیت قابیل ۳۳ ; هدیه قابیل ۲
  • قتل: زمینه قتل ۱۸ ; قتل در تاریخ ۱۶ ; منشأ قتل ۱۶
  • قربانى: زمینه قبول قربانى ۲۴ ; قبول قربانى ۹
  • متقین: عمل صالح متقین ۲۰
  • محمد (ص): و اهل کتاب ۴ ; مسؤولیت محمد (ص) ۴
  • هابیل: ادب هابیل ۲۲ ; انتصاب هابیل ۳۳ ; پاداش هابیل ۱۰ ; تحریف قصه هابیل ۸ ; تقواى هابیل ۲۲، ۲۴ ; تهدید هابیل ۱۳ ; خداشناسى هابیل ۲۲ ; علم هابیل ۲۲ ; فضایل هابیل ۱۰، ۲۲ ; قبول قربانى هابیل ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۲۴، ۳۰، ۳۲ ; قتل هابیل ۱۲، ۱۴ ; قربانى هابیل ۱، ۳، ۴، ۶، ۷، ۹، ۳۱ ; قصه هابیل ۲، ۴، ۶، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۹، ۲۱، ۲۴، ۳۱، ۳۲ ; مسؤولیت هابیل ۳۳ ; منطق هابیل ۲۲ ; هابیل در اهل کتاب ۸ ; هابیل و قابیل ۱۲، ۱۳، ۱۵ ; هدیه هابیل ۲

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۱۶۵; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۵۹، ح ۴.
  2. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۱۶۵; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۵۹، ح ۴.
  3. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۱۶۵; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۵۹، ح ۴.
  4. کافى، ج ۸، ص ۱۱۳، ح ۹۲; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۵۸، ح ۱.
  5. کمال الدین، ص ۲۱۳، ح ۲، ب ۲۲; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۱۲، ح ۱۳۱.
  6. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۲، ح ۸۳; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۱۰، ح ۱۲۵.