الكهف ٧٠

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ فَإِنِ‌ اتَّبَعْتَنِي‌ فَلاَ تَسْأَلْنِي‌ عَنْ‌ شَيْ‌ءٍ حَتَّى‌ أُحْدِثَ‌ لَکَ‌ مِنْهُ‌ ذِکْراً

ترجمه

(خضر) گفت: «پس اگر می‌خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم.»

|گفت: پس اگر از پى من آمدى، از چيزى سؤال مكن تا خود از آن با تو سخن آغاز كنم
گفت: «اگر مرا پيروى مى‌كنى، پس از چيزى سؤال مكن، تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم.»
آن عالم گفت: پس اگر تابع من شدی دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتی که من خود تو را از آن راز آگاه سازم.
گفت: [ای موسی!] اگر دنبال من آمدی، از هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره [حقیقتِ] آن با تو آغاز سخن کنم.
گفت: اگر از پى من مى‌آيى، نبايد كه از من چيزى بپرسى تا من خود تو را از آن آگاه كنم.
گفت اگر از من پیروی می‌کنی از هیچ چیز از من سؤال مکن تا آنکه درباره آن با تو سخن بگویم‌
گفت: اگر از من پيروى خواهى كرد، پس مرا از چيزى مپرس تا خود براى تو سخنى از آن پديد آرم.
(خضر) گفت: اگر تو همسفر من شدی (سکوت محض باش و) درباره‌ی چیزی (که انجام می‌دهم و در نظرت ناپسند است) از من مپرس تا خودم راجع بدان برایت سخن بگویم.
گفت: «اگر مرا پیروی می‌کنی، از چیزی مرا مپرس تا (خود) از آن برایت یادی آغاز کنم.»
گفت پس اگر پیرویم کردی نپرس مرا از چیزی تا پدید آرم برای تو از آن سخنی را

He said, “If you follow me, do not ask me about anything, until I myself make mention of it to you.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٦٩ آیه ٧٠ الكهف ٧١
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أُحْدِثَ»: پدیدار می‌کنم. «ذِکْراً»: یاد. بیان. «أُحْدِثَ ... ذِکْراً»: آغاز سخن می‌کنم. به سخن می‌پردازم.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً «70»

(خضر) گفت: پس اگر در پى من آمدى، از چيزى (از كارهاى شگفت من) مپرس، تا آنكه خودم درباره‌ى آن سخن آغاز كنم.

نکته ها

چنانكه در آيات قبل بيان كرديم؛ حضرت موسى با آنكه از پيامبران اولواالعزم است و در علم شريعت، اعلم مى‌باشد، ولى در ساير علوم، دانش خضر بيشتر بوده است.

پیام ها

1- مربّى و معلّم بايد از ظرفيّت شاگردان آگاه باشد. إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ‌ ...

2- در واگذارى مسئوليّت‌هاى فرهنگى، بايد لياقت‌ها شناخته و ضعف‌ها گوشزد شود. إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ‌ ...

3- ظرفيّت افراد براى آگاهى‌ها متفاوت است، حتّى موسى تحمّل كارهاى خضر را ندارد. «لَنْ تَسْتَطِيعَ»

4- رشد علمى بدون صبر، ميسّر نيست. رُشْداً ... وَ كَيْفَ تَصْبِرُ

5- بسيارى از مجادلات و كدورت‌ها، در اثر بى‌اطلاعى افراد از افكار و اهداف يكديگر است. وَ كَيْفَ تَصْبِرُ ...

6- آگاهى و احاطه‌ى علمى، ظرفيّت و صبر انسان را بالا مى‌برد. «كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»

7- با صبر و لطف الهى مى‌توان به رشد و كمال رسيد. «إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً»

8- براى هر كارى كه در آينده مى‌خواهيم انجام دهيم، مشيّت الهى را فراموش نكرده و «إِنْ شاءَ اللَّهُ» بگوييم. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً»

9- خضر معصوم بود، چون موسى تعهّد كرد كه از دستورهاى او نافرمانى نكند.

«لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»

جلد 5 - صفحه 203

10- اطاعت از معلّم وصبر در راه تحصيل، ادب وشرط تعلّم است. سَتَجِدُنِي‌ ... صابِراً

11- تعهّد گرفتن در مسايل علمى و تربيتى جايز است. «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي»

12- سؤال كردن، زمان دارد وشتابزدگى در سؤال، ممنوع است. فَلا تَسْئَلْنِي‌ ... حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ‌

13- تمام كارهاى انبيا، با دليل، منطق و حكيمانه است. «أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً»

14- استاد و مربّى بايد از ذهن شاگردان، ابهام زدايى كند. «حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي‌: گفت خضر پس اگر پيروى كنى مرا. فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ: پس مپرس مرا از چيزى كه منكر آيد به نظر تو و وجه صحت آن را ندانى، يعنى افتتاح به سؤال مكن. حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً: تا من احداث كنم و ابتدا نمايم براى تو از آن چيز بيانى كه تو دريابى حكمت آن را، يعنى بايد حدوث بيان و كشف مصلحت آن از من باشد بدون سبقت سؤال تو، موسى عليه السلام قبول نمود.

جلد 8 - صفحه 91

در كافى حضرت صادق عليه السلام فرمايد:

لو كنت بين موسى و الخضر لاخبرتهما انّى اعلم منهما و لا نبأتهما بما ليس فى ايديهما لأنّ موسى و الخضر اعطيا علم ما كان و لم يعطيا علم ما يكون و ما هو كائن حتّى تقوم السّاعة و قد ورثناه من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وراثة «1».

اگر بودم من ميان موسى و خضر عليهما السلام، هر آينه خبر مى‌دادم ايشان را كه من داناتر هستم از ايشان، و خبر مى‌دادم به آنچه در دست آنها نبود؛ زيرا موسى و خضر عطا شده بودند علم آنچه بود، و عطا نشده بودند علم آنچه مى‌باشد و آنچه خواهد بود تا قيام قيامت، و بتحقيق ارث برديم آن علم را از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله، ارث بردنى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى‌ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)

ترجمه‌

پس يافتند بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى‌

گفت باو موسى آيا پيروى‌


جلد 3 صفحه 439

كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى‌

گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن‌

و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش‌

گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى‌

گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى‌

پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايسته‌اى‌

گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن‌

گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت‌

پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى‌

گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.

تفسير

در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحه‌اى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد


جلد 3 صفحه 440

تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحه‌اى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبه‌اى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمى‌توانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو


جلد 3 صفحه 441

گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مى‌پيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مى‌بينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بى‌گناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.


جلد 3 صفحه 442

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ فَإِن‌ِ اتَّبَعتَنِي‌ فَلا تَسئَلنِي‌ عَن‌ شَي‌ءٍ حَتّي‌ أُحدِث‌َ لَك‌َ مِنه‌ُ ذِكراً (70)

‌گفت‌ خضر بموسي‌ ‌پس‌ ‌اگر‌ همراه‌ ‌من‌ آمدي‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ سؤال‌ نكن‌ ‌از‌ ‌هر‌ چيزي‌ ‌تا‌ ‌خود‌ ‌من‌ ‌براي‌ ‌شما‌ سرّ ‌آن‌ ‌را‌ بيان‌ كنم‌ (مسئلة) ‌اگر‌ انسان‌ امري‌ ‌را‌ مشاهده‌ كرد ‌بر‌ خلاف‌ ظاهر و ‌لو‌ بداند ‌که‌ بدون‌ حكمت‌ و مصلحت‌ نيست‌ لكن‌ سؤال‌ ‌از‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌او‌ مانعي‌ ندارد غاية الامر طرف‌ ‌اگر‌ صلاح‌ ميداند حكمت‌ ‌آن‌ ‌را‌ بيان‌ كند ميكند و ‌اگر‌ صلاح‌ نميداند خودداري‌ مي‌كند ‌تا‌ بموقع‌ ‌خود‌ ‌که‌ مصلحت‌ اقتضاء كند و ‌اينکه‌ تكليف‌ ‌که‌ خضر بحضرت‌ موسي‌ كرد و قال‌َ فَإِن‌ِ اتَّبَعتَنِي‌ فَلا تَسئَلنِي‌ عَن‌ شَي‌ءٍ حَتّي‌ أُحدِث‌َ لَك‌َ مِنه‌ُ ذِكراً واجب‌ نبود ‌بر‌ موسي‌ قبول‌ ‌اينکه‌ امر و ندارد ‌هم‌ ‌که‌ موسي‌ قبول‌ كرده‌ ‌باشد‌ البتّه‌ بايد موسي‌ بتكليف‌ ‌خود‌ عمل‌ كند.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 70)- ولی از آنجا که شکیبایی در برابر حوادث ظاهرا زننده‌ای که انسان از اسرارش آگاه نیست کار آسانی نمی‌باشد بار دیگر آن مرد عالم از موسی تعهد گرفت و به او اخطار کرد و «گفت: پس اگر می‌خواهی به دنبال من بیایی (سکوت محض باش) از هیچ چیز سؤال مکن تا خودم به موقع آن را برای تو باز گو کنم»! (قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‌ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً).

موسی این تعهد مجدد را سپرد و در معیت این استاد به راه افتاد.

نکات آیه

۱- خضر، با درخواست موسى(ع) در مورد همراهى با او، به صورت مشروط، موافقت کرد. (قال فإن اتبعتنى فلاتسئلنى عن شىء)

۲- شرط خضر براى همراهى موسى(ع) با او، سؤال نکردن از چیزى قبل از توضیح خود او بود. (فلاتسئلنى عن شىء حتّى أُحدث لک منه ذکرًا)

۳- خضر، خواهان تعجیل نکردن موسى در فهم اسرار بود و او را بر متابعت بى چون و چرا از خود، الزام نکرد. (حتّى أُحدث لک منه ذکرًا)

۴- خضر موسى(ع) را از این که آنچه انجام خواهد داد، بى دلیل و حکمت نیست، آگاه ساخت. (حتّى أُحدث لک منه ذکرًا)

۵- خضر(ع) به موسى(ع) وعده داد که در نهایت، بخشى از اسرار کار خود را براى او تبیین خواهد کرد. (أُحدث لک منه ذکرًا) «من» در «منه» براى تبعیض است و گویاى این که خضر، تنها، به بیان گوشه اى از ویژگى هاى کردار خویش وعده داد.

۶- شتاب زدگى در پرسش، پیش از فرا رسیدن زمینه آگاهى، دور از ادب تعلّم است. (فلاتسئلنى عن شىء حتّى أُحدث لک)

موضوعات مرتبط

  • پرسش: عجله در پرسش ۶
  • تعلم: آداب تعلم ۶
  • خضر(ع): بیان راز عمل خضر(ع) ۴، ۵; پیروى از خضر(ع) ۳; تعالیم خضر(ع) ۴; خواسته هاى خضر(ع) ۳; قصه خضر(ع) ۱، ۲، ۳، ۵; وعده هاى خضر(ع) ۵
  • موسى(ع): پیروى موسى(ع) ۳; خواسته هاى موسى(ع) ۱; صبر موسى(ع) ۳; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۵; وعده به موسى(ع) ۵; همراهى موسى(ع) با خضر(ع) ۱، ۲

منابع