الفرقان ٩

از الکتاب
کپی متن آیه
انْظُرْ کَيْفَ‌ ضَرَبُوا لَکَ‌ الْأَمْثَالَ‌ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ‌ سَبِيلاً

ترجمه

ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند، آن گونه که قدرت پیدا کردن راه را ندارند!

بنگر چگونه براى تو مثل‌ها زدند و گمراه شدند، در نتيجه نمى‌توانند راهى بيابند
بنگر چگونه براى تو مَثَلها زدند و گمراه شدند؛ در نتيجه نمى‌توانند راهى بيابند.
بنگر تا چه داستان و مثلها برای تو زدند؟ پس چنان گمراه شدند که دیگر هیچ راه رشد و هدایتی نتوانند یافت.
بنگر که چگونه [و برپایه چه امور نامعقولی] اوصافی برای تو بیان کردند، پس [به سبب لجاجت، تکبّر، دشمنی و تعصّب] گمراه شدند و نمی توانند راهی [به سوی حق] بیابند.
بنگر كه چگونه برايت داستانها مى‌آورند. گمراه شده‌اند و توان راه‌يافتنشان نيست.
بنگر که چگونه برای تو مثل می‌زنند و گمراه شده‌اند و راهی [به جایی‌] نمی‌توانند برد
بنگر كه چگونه براى تو مَثَلها زدند- چگونه تو را وصف كردند-، پس گمراه شدند و نتوانند كه راهى بيابند.
(ای پیغمبر!) ببین چگونه برای تو مثلها می‌زنند (و گاهی تو را جادو شده، و گاهی دیوانه، و زمانی دروغگو، و وقتی تعلیم‌دیده‌ی بیگانگان غیر عرب می‌نامند، و بدین وسیله از راه راست و طریقه‌ی مباحثات و محاجات درست بدر می‌روند) و گمراه می‌شوند و نمی‌توانند (به سوی جاده‌ی حقیقت و بیان حجّت) راهی پیدا کنند (و بر یک سخن ماندگار بمانند، و هر زمان قولی و هر لحظه نقلی دارند).
بنگر چگونه برای تو مَثَل‌ها(ی باطلی) زدند، پس گمراه شدند؛ در نتیجه نمی‌توانند راهی (راست) بیابند.
بنگر چگونه زدند برای تو مثَلها را پس گمراه شدند پس نتوانند راهی را

Look how they invent examples for you. They have gone astray, and cannot find a way.
ترتیل:
ترجمه:
الفرقان ٨ آیه ٩ الفرقان ١٠
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الأمْثال»: مراد مثالهای بی‌پایه و اساس و تشبیهات نادرست و ناروا است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا «9»

بنگر كه چگونه براى تو مَثَل‌ها زدند (و تو را چگونه وصف كردند) پس گمراه شدند؛ در نتيجه نمى‌توانند راهى (به حقيقت) بيابند.

نکته ها

ممكن است معناى آيه اين باشد: كسانى كه با طرح توقّعات و بهانه‌هاى نابجا مانع ارشاد انبيا مى‌شوند، راه به جايى نمى‌برند؛ يعنى در هدف موفّق نمى‌شوند. به قول شاعر: عِرض خود مى‌برى و زحمت ما مى‌دارى.

پیام ها

1- بهانه‌جوئى‌هاى دشمن را با دقّت بنگريد. «انْظُرْ»

2- در برابر تضعيف‌هاى مخالفان، شما نيز انحرافات آنان را بيان كنيد. «ضَرَبُوا لَكَ‌

جلد 6 - صفحه 231

الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا»

3- تشبيه و تمثيل نابجا، زمينه‌ى انحراف است. «فَضَلُّوا»

4- رها كردن منطق و معجزه و كمالات پيامبر و رفتن به سراغ مال و مقام و بهانه‌جويى، گمراهى است. «فَضَلُّوا»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»

انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ‌: بنگر اى پيغمبر به ديده بصيرت چگونه‌

جلد 9 - صفحه 307

زدند معاندان و جاحدان براى تو مثلها را، يعنى سخنان ناشايست و ناپسند گفتند و تو را ساحر و مفترى پنداشتند، گاهى تو را محتاج متروك به مرتبه‌اى كه تمناى گنج براى تو نمودند، و گاهى تو را ناقص از قيام به امور دانستند. فَضَلُّوا:

پس گمراه شدند از طريق حق و صواب، و نشناختند مقام رسالت را، و تميز ندادند ميان نبى و متنبّى را، و در وادى ضلالت افتادند. فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا:

پس توانائى ندارند به راهى كه ابطال نبوت تو كنند و نمى‌يابند طريقى را به حجت و برهان بر آنچه مى‌گويند، يعنى قدرت ندارند به الزام تو به حجج، و ابطال امر تو به دليل و برهان. يا راه به رشد و هدايت نمى‌برند و بدين سبب، حيران و سرگردان و به هيچ سخن قرار نمى‌گيرند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‌ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى‌ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»

ترجمه‌

برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بنده‌اش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده‌

آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى‌

و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را

و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى‌


جلد 4 صفحه 58

كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را

و گفتند افسانه‌هاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه‌

بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان‌

و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشته‌اى پس باشد با او بيم دهنده‌

يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شده‌ئى را

به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر

آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.

تفسير

تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نموده‌اند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نموده‌اند و مشركين عرب پنداشته‌اند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمى‌توانستند از خودشان دفع ضررى كنند


جلد 4 صفحه 59

يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشته‌اند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفته‌اند گوينده اين مزخرف بود تصور مى‌نمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيه‌ئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و


جلد 4 صفحه 60

خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نموده‌اند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كرده‌اند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است‌


جلد 4 صفحه 61

بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بى‌بهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نموده‌اند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّص‌تر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمى‌بينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مى‌فرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا


جلد 4 صفحه 62

پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعدده‌ئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


انظُر كَيف‌َ ضَرَبُوا لَك‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا يَستَطِيعُون‌َ سَبِيلاً «9»

نظر كن‌ و ‌به‌ ‌بين‌ چگونه‌ مثل‌ مي‌زنند ‌براي‌ تو ‌پس‌ گمراه‌ شدند و ‌پس‌ ‌از‌ ضلالت‌ و گمراهي‌ ديگر استطاعت‌ ندارند ‌که‌ براه‌ حق‌ و مستقيم‌ سير كنند‌-‌ بگذار ‌تا‌ بميرد ‌در‌ عين‌ ‌خود‌ پرستي‌.

(انظُر) بنظر عقلي‌ و قلبي‌ و روحي‌ و نفساني‌ نه‌ ‌به‌ نظر جوارحي‌.

(كَيف‌َ ضَرَبُوا لَك‌َ الأَمثال‌َ) گاهي‌ قرآن‌ ‌را‌ افك‌ بگويند، گاهي‌ ‌رسول‌ ‌را‌ مفتري‌ ‌به‌ خوانند، گاهي‌ قرآن‌ ‌را‌ اساطير الاولين‌ ‌به‌ شمارند، گاهي‌ القاء كنز ‌بر‌ ‌او‌ توقع‌ داشته‌ باشند گاهي‌ باغ‌ و بستان‌ ‌بر‌ ‌او‌ شرط كنند گاهي‌ ‌او‌ ‌را‌ مسحور و جن‌ زده‌ بشمارند ‌با‌ مزخرفات‌ ديگر مجنونش‌ بگويند كذابش‌ نام‌ نهند و امثال‌ اين‌ها.

(فَضَلُّوا) ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ حجة ‌از‌ ‌هر‌ جهت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ شد و مشاهده‌ معجزات‌ بسياري‌ كردند، ‌مع‌ ‌ذلک‌ قبول‌ نكردند و ‌در‌ ضلالت‌ ‌خود‌ سير كردند، ديگر قابل‌ هدايت‌ نيستند و راه‌ بجايي‌ پيدا نميكنند.

(فَلا يَستَطِيعُون‌َ سَبِيلًا)‌-‌ تنبيه‌‌-‌ دنيا پرستان‌ تمام‌ سعادت‌ و خوبي‌ ‌را‌ همين‌ زخارف‌ دنيوي‌ ميدانند ‌با‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ حب‌ الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة‌-‌ ولي‌ اهل‌ اللّه‌ پست‌ ترين‌ اشياء ‌را‌ همين‌ علاقه‌ ‌به‌ دنيا و زخارف‌ ‌او‌ مي‌دانند، چنانچه‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ بابن‌ عباس‌ فرمود تمام‌ دنيا و ‌ما ‌فيها‌ ‌در‌ نظر ‌من‌ مثل‌ گوشت‌ گنديده‌ ‌است‌ ‌در‌ دست‌ آدم‌ خوره‌ دار و مثل‌ پيغمبري‌ ‌که‌ دارد‌-‌ عرض‌ ‌له‌ مفاتيح‌ الدنيا فلم‌ يقبلها‌-‌ و ‌به‌ فرمايد انا فقير و احب‌ الفقراء.

582

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 9)- این آیه پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان می‌کند:

«ببین چگونه برای تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).

این جمله تعبیر گویایی است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنی که محتوای آن شاهد گویای ارتباطش با خداست به یک مشت سخنان واهی و بی‌اساس دست زده و می‌خواهند با این حرفهای بی‌پایه، چهره حقیقت را بپوشانند.

نکات آیه

۱ - خداوند، پیامبر(ص) را به اندیشه و تحلیل در چگونگى و شیوه هاى مخالفت و مبارزه سران کفر و شرک با قرآن و رسالت آن حضرت، فراخواند. (انظر کیف ضربوا لک الأمثل)

۲ - ضرورت اندیشه در چگونگى و شیوه هاى مخالفت و مبارزه سران کفر و شرک با قرآن و پیامبراسلام(ص) و تحلیل عمیق آن براى رهبران جامعه اسلامى (انظر کیف ضربوا لک الأمثل)

۳ - کیفیت موضع گیرى و شیوه هاى مبارزاتى سران کفر و شرک علیه قرآن و رسالت پیامبر(ص)، امرى شگفت آور و در خور تأمل و اندیشیدن (انظر کیف ضربوا لک الأمثل) «کیف» اسم استفهام است; ولى در این آیه براى بیان تعجب به کار رفته است، نه استفهام حقیقى.

۴ - گمراهىِ گریز ناپذیر سران کفر و شرک، پیامد برخوردهاى عناد آلود و بهانه جویانه آنان با قرآن و پیامبر(ص) (إن هذا إلاّ إفک... و قالوا مالِ هذا الرسول ... إن تتّبعون إلاّ رجلاً مسحورًا ... فضلّوا فلایستطیعون سبیلاً) «فاء» در «فضلّوا» براى سببیت و در «فلایستطیعون» تفسیریه است; یعنى، برخوردهاى عناد آلود کافران با پیامبر(ص) سبب گمراهى آنان بود و این گمراهى، موجب نیافتن راهى براى گریز از آن گردید.

۵ - برخورد عناد آلود و بهانه جویانه با تعالیم آسمانى، در پى دارنده گمراهى هدایت ناپذیر و مانع دستیابى به حق (انظر کیف ضربوا لک الأمثل فضلّوا فلایستطیعون سبیلاً)

۶ - سران کفر و شرک على رغم به کار بردن شگردهاى گوناگون تبلیغى علیه قرآن و پیامبر(ص)، از دستیابى به اهداف خود ناتوان و ناکام بودند. (إن هذا إلاّ إفک ... قالوا مالِ هذا الرسول ... لولا أُنزل إلیه ملک ... إلاّ رجلاً مسحورًا . انظر ... فلایستطیعون سبیلاً) مقصود از ناتوانى در یافتن راه، مى تواند ناتوانى از دستیابى به راه موفق و مؤثر براى پیگیرى اهدافشان باشد; یعنى، «فلایستطیعون سبیلاً إلى إبطال أمرک...».

۷ - استفاده از شیوه هاى بهانه جویانه و دروغ علیه قرآن و پیامبر(ص)، شیوه اى ناموفق و ناکام (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک ... أسطیرالأوّلین ... رجلاً مسحورًا... فضلّوا فلایستطیعون سبیلاً)

موضوعات مرتبط

  • تحلیل سیاسى: اهمیت تحلیل سیاسى ۲
  • تعقل: تعقل در روش مبارزه دشمنان قرآن ۱، ۲; تعقل در روش مبارزه دشمنان محمد(ص) ۱ ، ۲; تعقل در روش مبارزه رهبران شرک ۱، ۲، ۳; تعقل در روش مبارزه رهبران کفر ۱، ۲، ۳
  • خدا: دعوتهاى خدا ۱
  • دشمن شناسى: اهمیت دشمن شناسى ۱، ۲ ، ۳
  • دین: آثار دشمنى با دین ۵
  • رهبران: آثار بهانه جویى رهبران شرک ۴; آثار بهانه جویى رهبران کفر ۴; آثار دشمنى رهبران شرک ۴; آثار دشمنى رهبران کفر ۴; حتمیت گمراهى رهبران شرک ۴; حتمیت گمراهى رهبران کفر ۴; شکست توطئه رهبران شرک ۶; شکست توطئه رهبران کفر ۶; شگفتى روش مبارزه رهبران شرک ۳; شگفتى روش مبارزه رهبران کفر ۳; عجز رهبران شرک ۶; عجز رهبران کفر ۶; عوامل گمراهى رهبران شرک ۴; عوامل گمراهى رهبران کفر ۴
  • رهبران دینى: اهمیت تعقل رهبران دینى ۲
  • قرآن: آثار دشمنى با قرآن ۴; تهمت به قرآن ۷; شکست توطئه دشمنان قرآن ۶; شکست توطئه علیه قرآن ۷
  • گمراهى: عوامل گمراهى ۵
  • محمد(ص): آثار دشمنى با محمد(ص) ۴; تهمت به محمد(ص) ۷; دعوت از محمد(ص) ۱; شکست توطئه دشمنان محمد(ص) ۶; شکست توطئه علیه محمد(ص) ۷
  • هدایت: موانع هدایت ۵

منابع