الزمر ٤٢

از الکتاب
کپی متن آیه
اللَّهُ‌ يَتَوَفَّى‌ الْأَنْفُسَ‌ حِينَ‌ مَوْتِهَا وَ الَّتِي‌ لَمْ‌ تَمُتْ‌ فِي‌ مَنَامِهَا فَيُمْسِکُ‌ الَّتِي‌ قَضَى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ‌ وَ يُرْسِلُ‌ الْأُخْرَى‌ إِلَى‌ أَجَلٍ‌ مُسَمًّى‌ إِنَ‌ فِي‌ ذٰلِکَ‌ لَآيَاتٍ‌ لِقَوْمٍ‌ يَتَفَکَّرُونَ‌

ترجمه

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند!

|خداوند روح انسان‌ها را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند، و [نيز] روح كسى را كه نمرده است، به هنگام خواب [قبض مى‌كند] پس آن [روح‌] را كه مرگ را بر او مقدر كرده نگاه مى‌دارد، و ديگرى را تا سر آمدى معيّن باز مى‌فرستد. قطعا در اين [امر] براى مردمى كه م
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‌] خوابش نمرده است [قبض مى‌كند]؛ پس آن [نفسى‌] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى‌دارد، و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگى دنيا] بازپس مى‌فرستد. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى [از قدرت خدا]ست.
خداست آن که وقت مرگ ارواح خلق را می‌گیرد و آن کس را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می‌کند، سپس آن را که حکم به مرگش کرده جانش را نگاه می‌دارد و آن را که نکرده (به بدنش) می‌فرستد تا وقت معیّن (مرگ). در این کار نیز ادله‌ای (از قدرت الهی) برای متفکران پدیدار است.
و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد، و روحی را که [صاحبش] نمرده است نیز به هنگام خوابش [می گیرد]، پس روح کسی که مرگ را بر او حکم کرده نگه می دارد، [و به بدن باز نمی گرداند] و دیگر روح را تا سرآمدی معین باز می فرستد؛ مسلماً در این [واقعیت] برای مردمی که می اندیشند، نشانه هایی [بر قدرت خدا] ست.
خدا جانها را به هنگام مردنشان مى‌گيرد، و نيز جان كسانى را كه در خواب خود نمرده‌اند. جانهايى را كه حكم مرگ بر آنها رانده شده نگه مى‌دارد و ديگران را تا زمانى كه معين است بازمى‌فرستد. در اين عبرتهاست براى آنهايى كه مى‌انديشند.
خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها، و نیز آن را که نمرده است در خوابش، می‌گیرد، سپس آن را که مرگش را رقم زده است، نگاه می‌دارد، و دیگری را تا زمانی معین گسیل می‌دارد، بی‌گمان در این امر برای اندیشه‌وران مایه‌های عبرت است‌
خداست كه جانها را هنگام مرگشان مى‌گيرد و آن را كه نمرده باشد در خوابش [مى‌گيرد]. پس آن [جان‌] را كه حكم مرگ بر آن رفته است نگاه مى‌دارد و آن ديگر را تا سرآمدى نامبرده بازمى‌فرستد- كسى را كه هنگام مرگ او نرسيده از خواب بيدار مى‌كند-. هر آينه در اين براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هاست.
خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها برمی‌گیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه می‌دارد، و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسیده به تن) باز می‌گرداند تا سرآمد معیّنی (و وقت مشخّصی که پایان عمر است). در این مسأله (ی خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانه‌های روشنی (از مبدأ و معاد و قدرت خدا و ضعف انسانها) برای اندیشمندان است.
خدا جان‌های انسانی مردمان را هنگام مرگشان (به تمامی) همی می‌ستاند، و جان‌هایی را که در خوابشان نمرده‌اند (قبض می‌کند). پس جان‌های آنان را که مرگ را برشان حتمی کرده (برون بدن) نگاه می‌دارد، و آن دیگران را تا هنگامی معین (به زندگی دنیا) باز پس می‌فرستد. قطعاً در این (امر) برای مردمی که می‌اندیشند نشانه‌هایی (از قدرت و رحمت خدا) است.
خدا دریابد جانها را هنگام مرگشان و آنکه نمرده است در خوابگه خویش است پس نگاهدارد آن را که مرگ را بر او گذرانیده است و رها کند آن دگر را تا سرآمدی نامبرده همانا در این است آیتهائی برای گروهی که بیندیشند

Allah takes the souls at the time of their death, and those that have not died during their sleep. He retains those for which He has decreed death, and He releases the others until a predetermined time. In that are signs for people who reflect.
ترتیل:
ترجمه:
الزمر ٤١ آیه ٤٢ الزمر ٤٣
سوره : سوره الزمر
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یَتَوَفّی»: کاملاً دریافت می‌دارد. به تمام و کمال قبض می‌کند و برمی‌گیرد. «الأنفُسَ»: ارواح. «مَوْتِها»: مراد مرگ اجسام است. «یُمْسِکُ الَّتی ...»: اشاره به حالت مرگ است که موت کبری است و در آن روحها با بدنها به طور کامل قطع رابطه می‌کنند و برای همیشه به عالم ارواح می‌روند. «یُرْسِلُ الأُخْری»: اشاره به حالت خواب یا موت صغری است که چهره ضعیفی از مرگ است و روحها با بدنها به طور ناقص قطع ارتباط می‌کنند. یا می‌توان گفت: ارواح میان عالم روحانی و دنیای جسمانی در جولان و نوسانند. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: مراد پایان عمر انسانها است. یادآوری: از این آیه استفاده می‌شود که: - انسان ترکیبی از روح و جسم است - روح موجودی جدا از جسم است و هنگامی که با آن رابطه پیدا کند نشانه حیات پدیدار می‌گردد - انسان به هنگام خواب در آستانه مرگ قرار می‌گیرد (نگا: انعام / ). عبدالکریم خطیب معتقد است که (نفس) در قرآن، نه روح است و نه جسم. بلکه انسانیّت انسان، یا انسان معنوی است (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «42»

خداوند است كه جان‌ها را به هنگام مرگشان به طور كامل مى‌گيرد، و (جان) آن را كه نمرده است در هنگام خواب (مى‌گيرد)، پس آن را كه مرگ بر او قطعى شده نگاه مى‌دارد و جان‌هاى ديگر را (كه مرگش فرا نرسيده) براى مدّتى معين (به جسم آنان) باز مى‌گرداند. بى شك در اين (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بيدارى)، براى گروهى كه فكر مى‌كنند نشانه‌هايى بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد.

نکته ها

«يَتَوَفَّى» از «وفى» به معناى دريافت كامل امرى است و در مورد مرگ به معناى گرفتن جان به طور كامل است.

سؤال: در آيه‌ى 61 سوره‌ى انعام مى‌فرمايد: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» فرشتگان ما جان را مى‌گيرند و در آيه‌ى 11 سوره‌ى سجده مى‌فرمايد: «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ» ملك الموت جان شما را مى‌گيرد و اين آيه مى‌فرمايد: خدا جان‌ها را مى‌گيرد، كدام صحيح است؟

پاسخ: امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند براى عزرائيل‌ «مَلَكُ الْمَوْتِ» ياورانى از فرشتگان قرار داده است كه جان مردم را مى‌گيرند و تحويل او مى‌دهند و او جان‌ها را با آنچه شخصاً قبض كرده به خدا تحويل مى‌دهد. «1»

در حديث مى‌خوانيم: به هنگام خواب روح در بدن مى‌ماند ولى نفس به آسمان مى‌رود و رابطه ميان نفس و روح مثل رابطه خورشيد و شعاع خورشيد است. اگر خدا بخواهد و مرگش رسيده باشد روح نيز از بدن جدا و به نفس مى‌پيوندد وگرنه نفس از آسمان نازل و به روح ملحق مى‌شود. «2»


«1». بحار، ج 6، ص 144.

«2». تفسير مجمع البيان.

جلد 8 - صفحه 177

سؤال: هنگام مرگ كه روح از بدن جدا مى‌شود كجا مى‌رود؟

پاسخ: هنگام مرگ، روح به بدنى مثل همين بدن كه نامش قالب مثالى است ملحق و در برزخ با آن بدن، كامياب يا عذاب مى‌شود و در خواب نيز، روح با همان بدن سبك و قالب مثالى رؤيا مى‌بيند و به اطراف مى‌رود.

جسم انسان در حكم يك اتومبيل و روح در حكم راننده‌ى آن است؛

گاهى هم ماشين روشن است و هم راننده پشت فرمان، كه اين، حالت بيدارى است.

گاهى ماشين روشن است ولى راننده پياده مى‌شود و مى‌رود كه اين حالت خواب است. زيرا قلب و معده و كليه كار مى‌كنند ولى روح جدا مى‌شود و به بَدَنى مشابه ملحق شده و به اطراف مى‌رود. اين همان بدنى است كه ما در رؤياهاى خود با آن سير و سفر مى‌كنيم و قالب مثالى نام گذارى شده و به قدرى سبك و چابك است كه بدون واسطه مى‌تواند در آسمان‌ها پرواز و در اقيانوس‌ها شنا و در يك لحظه به اطراف دنيا برود.

گاهى هم ماشين خاموش و هم راننده جدا مى‌شود كه اين حالت مرگ است. «1»

در سخنان پيشوايان دينى نيز مرگ و قيامت، به خواب و بيدارى مثال زده شده است. در حديث مى‌خوانيم: «كما تنومون تموتون» همان گونه كه مى‌خوابيد مى‌ميريد و همان گونه كه بيدار مى‌شويد زنده مى‌گرديد.

لقمانِ حكيم به فرزندش مى‌گفت: اگر قدرت داشتى خواب و بيدارى را از خود دور كنى خواهى توانست مرگ و معاد را هم از خود دور نمايى! «2»

پیام ها

1- جسم و روح، دو حقيقت مستقل هستند و به هنگام مرگ يا خواب از هم جدا مى‌شوند و روح پس از مرگ باقى مى‌ماند. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»


«1». اينجانب در كتاب معاد در بحث برزخ در اين زمينه مطالبى آورده‌ام.

«2». تفسير مخزن العرفان.

جلد 8 - صفحه 178

2- مرگ و خواب، برادر يكديگرند. «حِينَ مَوْتِها- فِي مَنامِها»

3- اگر بدانيم كه هر شب جان مى‌دهيم، از غرور و غفلت و گناه فاصله مى‌گيريم.

«وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها»

4- مرگ و حياتِ ما به دست خداست. اللَّهُ يَتَوَفَّى‌- قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ‌- يُرْسِلُ‌ ...

5- هيچ كس براى هميشه زنده نمى‌ماند. «يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى»

6- خواب و بيدارى براى همه‌ى انسان‌هاست، ولى تنها اهل فكر از آن درس مى‌گيرند. «لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42)

بعد از آن بيان بعث را فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ‌: خداى قبض مى‌كند جميع نفسها را، حِينَ مَوْتِها:

هنگام مردن ايشان، يعنى نزد انقضاى آجال قطع حيات ايشان فرمايد.

بيان: گرچه عزرائيل قبض نفوس را نمايد، لكن چون به امر و فرمان الهى است، پس در حقيقت خداى تعالى توفى نفوس فرمايد.

وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها: و فرا مى‌گيرد نفسهائى كه نمرده است در

جلد 11 - صفحه 249

خواب آن، يعنى قطع تصرف و تدبير آن مى‌كند از آن نه قطع حيات، فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‌: پس نگاه مى‌دارد در آن جهان آن نفوسى كه حكم كرده شده است، عَلَيْهَا الْمَوْتَ‌: بر او مرگ، وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌: و مى‌فرستد نفوس ديگر كه از آن زندگانى است به ابدان ايشان، إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى‌: تا وقت نام برده شده يعنى هنگام اجل.

تبصره:

اطلاق نفس، بر مجموع روح و بدن است؛ اما نفسى كه به معنى روح فقط باشد جمع آن بر نفوس مى‌كنند نه انفس، پس توفى انفس اماته آنست كه سلب آن چيزى است كه به آن زنده و حساس و ادراك است از صحت اجزاء و سلامتى آلات آن، چه نزد انتفاء اين حالات هيئت مجموعه به اجتماع باقى نمى‌ماند و اطلاق توفى آن در حالت نوم بر سبيل تشبيه نائمين است به موتى، و وجه شبه «بينهما» انتفاء آثار آنست از تصرف و تدبير.

تتميم:

در بدن آدمى نفس و روح هر دو باشد، و ميان اين دو شعاعى است به مثابه شعاع آفتاب. نفس (روح انسانى) آنست كه عقل و تميز به آن متعلق است. و روح «حيوانى» نفس و تحرك به آن قائم باشد، هرگاه بنده به خواب رود خداى تعالى قبض نفس او مى‌كند و روح او را باقى گذارد؛ وقت مرگ قبض هر دو فرمايد، پس زوال روح مستلزم زوال نفس است بدون عكس، و مؤيد اينست روايت عياشى از حضرت باقر عليه السلام فرمود: هيچكس به خواب نمى‌رود مگر آنكه نفس او به آسمان عروج و روح در آن مى‌ماند و ميان روح و نفس او شعاعى پيدا شود مانند شعاع آفتاب، پس اگر اذن الهى تعلق يابد به قبض ارواح، روح اجابت نفس نمايد، و اگر اذن تعلق به بقاى روح شود، نفس اجابت روح كند، اينست معنى (اللّه يتوفى الانفس ...) و هرگاه نفس نائم ملاحظه ملكوت سماوات نمايد، آنچه در خواب مى‌بيند قابل تعبير؛ و آنچه ميان زمين و آسمان مشاهده كند تخيلات شيطانيه باشد. «1» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ‌: بدرستى كه در اين توفى و امساك هر آينه علامات‌


«1» مجمع البيان طبرسى (چ 1401 ق- قم) ج 4 ص 501 بنقل از عياشى.

جلد 11 - صفحه 250

واضحه است بر كمال قدرت الهى و دلالات لايحه است بر حشر و نشر در روز قيامت، لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ‌: براى گروهى كه تفكر و تأمل نمايند در اين امور و برهان توحيد و معاد را دريابند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى‌ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41) اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45)

ترجمه‌

همانا ما فرستاديم بر تو كتابرا براى مردمان بحق پس كسيكه هدايت يافت پس بر نفع خود او است و هر كه گمراه شد پس جز اين نيست كه گمراه ميشود بزيان خود و نيستى تو بر آنها كارگزار

خدا ميگيرد جانها را هنگام مرگ آنها و آنرا كه نمرده است در خواب آن پس نگاه ميدارد آنرا كه حكم كرد بر آن بمرگ و رها ميكند ديگرى را تا وقتى نامبرده شده همانا در اين هر آينه آيتها است براى گروهى كه تفكر ميكنند

آيا گرفتند غير از خدا شفيعانى بگو آيا و اگر چه باشند كه مالك نمى‌شوند چيزى را و نه درك ميكنند

بگو براى خدا است شفاعت تمامى مر او را است پادشاهى آسمانها و زمين پس بسوى او برگردانيده ميشويد

و چون ياد شود خدا بتنهائى مشمئز و گرفته ميشود دلهاى آنها كه ايمان نمى‌آورند بآخرت و چون ياد شوند آنها كه غير از اويند آنگاه آنها شاد ميشوند

تفسير

خداوند متعال قرآن كريم را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود براى‌


جلد 4 صفحه 500

هدايت و نيل بندگان خود بخير و سعادت دنيا و آخرتشان پس كسيكه راه يافت و موفّق شد بتصديق قولى و عملى آن كه در آيات سابقه گوشزد شد بر نفع و صلاح خود قيام و اقدام نموده و كسيكه اعراض و كناره گيرى نمود و گمراه شد پس آن گمراهى بر ضرر و زيان دنيا و آخرت او تمام شده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مسئوليّتى در اين باب ندارد چون او و كيل و كفيل و رقيب و نگهبان و نگهدار مردم از خطا و خلاف نبوده و نيست و نميتواند مردم را اجبار و اكراه بقبول هدايت و دين اسلام نمايد چون قدرت تامّه مخصوص بحق و ايمان اجبارى فائده ندارد خدا است داراى چنين قدرتيكه ميگيرد و قبض مينمايد جانهاى اهل عالم را در وقت مرگشان بتمامى و آن مقدار از جانى را كه نميميرد و بكلى قطع علاقه از بدن نميكند در وقت خواب رفتن آنها و پس از گرفتن جانها نگهميدارد آن جانى را كه حكم فرموده است بر آن بمردن و قطع نمودن علاقه خود را از بدن بتمامى و ميفرستد آنمقدار از جانى را كه قطع ننموده است علاقه خود را از بدن واقعا اگر چه قطع نموده ظاهرا باز ببدن تا مدّتيكه مقدّر فرموده براى بقاء در دنيا و تصرّف آن در بدن و اين از عجايب قدرت الهى است كه جانى را كه از عالم غيب آمده و تعلّق تدبيرى ببدن دارد بقدريكه عقل و شعور و ادراك دارد بگيرد و بقدريكه تنفّس و حسّ و حركت داشته باشد باقى بگذارد و اگر كسى فكر كند يقين ميكند كه اينكار جز از قادر يگانه كه در قدرت و ساير صفات كمال مثل و مانند ندارد ساخته نيست عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه هيچ كس نيست كه بخوابد مگر آنكه نفس او بآسمان عروج مينمايد و روح او در بدنش باقى ميماند و ما بين آن دو رشته‌ئى مانند شعاع خورشيد موجود است پس اگر خداوند اذن دهد در قبض ارواح اجابت ميكند روح نفس را و اگر اذن دهد خدا در ردّ روح اجابت ميكند نفس روح را و اين است معناى قول خداوند اللّه يتوفّى الانفس حين موتها تا آخر پس آنچه به‌بيند نفس در ملكوت سماوات آن تعبير دارد و آنچه به‌بيند در بين آسمان و زمين آن خيالات شيطانى است و تعبير ندارد و وجه آنكه قبض روح گاهى نسبت بخدا داده ميشود و گاهى بملك الموت و گاهى بملائكه در سوره نساء گذشت و از ابن عباس ره نقل شده كه مراد از نفس جهت عقل و تميز است و مراد از روح منشأ تنفّس و حركت و؟؟؟ در


جلد 4 صفحه 501

آنستكه مشركين مكّه بتها را كه جمادات بى‌شعور و ادراكى بيش نيستند شفيعان خود قرار دادند بايد از آنها سؤال نمود كه آنها با آنكه هيچ قدرت و اراده و اختيارى ندارند و مالك و متصرّف در چيزى نمى‌باشند ميتوانند شفاعت كنند از پرستش كنندگان خودشان با آنكه هيچ كس بدون اذن خدا قادر بر شفاعت نيست و هر شفاعتى در هر وقت و از هر كس صادر شود اختيارش با خدا است كه بايد قبلا اجازه داده باشد و بعدا قبول فرمايد و سلطنت حقّه حقيقيّه در آسمانها و زمين با او است و برگشت تمام خلق بحكم و فرمان او است و بايد روزى در پيشگاه او حاضر شوند و بپاداش اعمال خود برسند و عجب‌تر از همه آنستكه كفّار قريش وقتى گفتگو از خداوند يگانه پيش مى‌آيد دلهاشان مشمئز و گرفته و رويشان منقبض و درهم و نفوسشان متنفّر و ملول ميگردد و وقتى صحبت بتها و هوا پرستان دنيا طلب در ميان مى‌آيد منبسط و مسرور و فرحناك و شادمان ميشوند بطوريكه آثار مسرّت از چهره آنها ظاهر ميگردد و از بعضى روايات استفاده ميشود مشمئز و گرفته شدن آنها از ذكر اولياء خدا كه آل محمّد عليهم السّلامند و انبساط و سرورشان بذكر كسانيكه غصب حق ايشانرا نمودند و العلم عند اللّه تعالى و اوليائه و ظاهرا مراد از رد روح باذن خدا در روايت عياشى ابقاء آن در بدن است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


اللّه‌ُ يَتَوَفَّي‌ الأَنفُس‌َ حِين‌َ مَوتِها وَ الَّتِي‌ لَم‌ تَمُت‌ فِي‌ مَنامِها فَيُمسِك‌ُ الَّتِي‌ قَضي‌ عَلَيهَا المَوت‌َ وَ يُرسِل‌ُ الأُخري‌ إِلي‌ أَجَل‌ٍ مُسَمًّي‌ إِن‌َّ فِي‌ ذلِك‌َ لَآيات‌ٍ لِقَوم‌ٍ يَتَفَكَّرُون‌َ (42)

خداوند متعال‌

جلد 15 - صفحه 320

ميگيرد نفوس‌ ‌را‌ زمان‌ موت‌ ‌آنها‌ و نفسي‌ ‌که‌ نمرده‌ ‌است‌ ‌در‌ حال‌ نوم‌ ‌خود‌ ‌پس‌ ميگيرد ‌آن‌ نفسي‌ ‌که‌ تقدير ‌شده‌ و قضاء الهي‌ جاري‌ ‌شده‌ ‌بر‌ ‌آن‌ نفس‌ مرگ‌ ‌را‌ و رها ميكند نفس‌ ديگري‌ ‌که‌ تقدير نشده‌ ‌تا‌ مدتي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌او‌ تعيين‌ ‌شده‌ بدرستي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ گونه‌ تقديرات‌ آياتيست‌ ‌براي‌ قومي‌ ‌که‌ بفكر بيايند اللّه‌ُ يَتَوَفَّي‌ الأَنفُس‌َ حِين‌َ مَوتِها توفي‌ اخذ بقوه‌ ‌است‌ مثل‌ توفي‌ دين‌ ‌که‌ ‌از‌ مديون‌ ميگيرد بخلاف‌ وفا دين‌ ‌که‌ ‌خود‌ مديون‌ اداء ميكند و معلوم‌ ميشود ‌که‌ نفوس‌ طالب‌ موت‌ نيستند و حاضر بمرگ‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بشدت‌ ميگيرند مگر نفوس‌ عاليه‌ مثل‌ صديقه طاهره‌ ‌که‌ عرض‌ ميكند

«اللهم‌ عجل‌ وفاتي‌ سريعا»

‌ يا ‌ آنكه‌ پيغمبر باو خبر ميدهد ‌که‌ تو كسي‌ هستي‌ ‌از‌ اهل‌ بيت‌ ‌من‌ ‌که‌ بمن‌ زود ملحق‌ مي‌شود متبسم‌ ميشود و مثل‌ امير المؤمنين‌ ‌که‌ ميفرمايد

«فزت‌ برب‌ الكعبه‌»

و مثل‌ ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌که‌ عرض‌ ميكند

«الهي‌ وفيت‌ بعهدي‌ اوف‌ بعهدك‌»

و اصحابش‌ ‌که‌ ‌بر‌ يكديگر سبقت‌ ميگرفتند ‌ يا ‌ موسي‌ ‌بن‌ جعفر

«‌ يا ‌ ‌من‌ يخلص‌ الشجر ‌من‌ ‌بين‌ ماء و طين‌ و يخلص‌ اللبن‌ ‌من‌ ‌بين‌ فرث‌ و دم‌ و يخلص‌ الطفل‌ ‌من‌ ‌بين‌ مشيمة و رحم‌ خلصني‌ ‌من‌ حبس‌ هارون‌ و يده‌»

و امثال‌ اينها.

تنبيه‌: ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ توفي‌ ‌را‌ نسبت‌ بخود ميدهد.

اللّه‌ُ يَتَوَفَّي‌ الأَنفُس‌َ ‌در‌ جاي‌ ديگر نسبت‌ بملك‌ الموت‌ ميدهد. قُل‌ يَتَوَفّاكُم‌ مَلَك‌ُ المَوت‌ِ الَّذِي‌ وُكِّل‌َ بِكُم‌ سجده‌ آيه 11 ‌در‌ جاي‌ ديگر نسبت‌ بملائكه‌ ميدهد الَّذِين‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِكَةُ ظالِمِي‌ أَنفُسِهِم‌ و الَّذِين‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِكَةُ طَيِّبِين‌َ نحل‌ آيه 30 و آيه 34 چون‌ ملائكه‌ اعوان‌ ملك‌ الموت‌ و بامر ‌او‌ و ملك‌‌-‌ الموت‌ مامور بامر الهي‌ نسبت‌ توفي‌ بتمام‌ صحيح‌ ‌است‌ چنانچه‌ قاتل‌ ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ شمر، ‌إبن‌ سعد، ‌إبن‌ مرجانه‌، يزيد ‌هر‌ كدام‌ بامر ديگري‌.

وَ الَّتِي‌ لَم‌ تَمُت‌ فِي‌ مَنامِها تحقيق‌ لازم‌: اينكه‌ انسان‌ داراي‌ روح‌ حيواني‌ ‌است‌ و ‌آن‌ بخاريست‌ ‌در‌ مكينه بدن‌ بسا خاموش‌ ميشود و بسا روشن‌ بسا بخار هست‌ و بسا تمام‌ ميشود بعين‌ مثل‌ ‌آن‌ مثل‌ نفت‌ و بنزين‌ و قوه برق‌ ‌است‌ بسا

جلد 15 - صفحه 321

خاموش‌ ميشود و بسا روشن‌ و بسا تمام‌ ميشود ‌در‌ حال‌ خواب‌ خاموش‌ ميشود و ‌در‌ حال‌ بيداري‌ روشن‌ و ‌در‌ حال‌ موت‌ تمام‌ ميشود و قابل‌ قبض‌ نيست‌ و داراي‌ روح‌ انساني‌ و ملكوتيست‌ ‌که‌ ‌در‌ حال‌ نوم‌ بدن‌ ‌را‌ رها ميكند و سير ميكند ‌به‌ عالم‌ بالا و روح‌ حيوانيش‌ باقي‌ ‌است‌ ‌در‌ بدن‌ و ‌آن‌ نفس‌ انساني‌ بسا يك‌ حقايقي‌ ‌را‌ مشاهده‌ ميكند خواب‌ رحمانيست‌ و قابل‌ تأويل‌ ‌است‌ و بسا شياطين‌ چيزهايي‌ بنظر ‌او‌ ميآورند خواب‌ شيطاني‌ ‌است‌ تاويل‌ ندارد و ‌در‌ ‌اينکه‌ حال‌ نوم‌ ‌اگر‌ بخار حيواني‌ تمام‌ شد ديگر نفس‌ انساني‌ برنميگردد چون‌ اسباب‌ ‌از‌ دستش‌ گرفته‌ ميشود مثل‌ اينكه‌ ‌اگر‌ نفت‌ و بنزين‌ تمام‌ شد ديگر ماشين‌ و مكينه‌ ‌در‌ تحت‌ فرمان‌ راننده‌ نيست‌ مگر روز قيامت‌ ‌که‌ ‌در‌ مكينه بدن‌ نفت‌ و بنزين‌ كنند و روشن‌ كنند نفس‌ ‌بر‌ ‌آن‌ سوار ميشود و ‌در‌ تحت‌ فرمان‌ نفس‌ ميآيد ‌خدا‌ ميفرمايد ‌که‌ آنكه‌ ‌در‌ حال‌ نوم‌ نمرد و بخار حيوانيش‌ باقي‌ ‌است‌ ‌پس‌ قبض‌ نميكنيم‌ بيدار ميشود و ‌پس‌ ‌از‌ بيداري‌ آنهم‌ دو قسم‌ ‌است‌ يك‌ قسم‌ ‌که‌ اجلش‌ و مدتش‌ تمام‌ ميشود روح‌ ‌آن‌ ‌را‌ نگه‌ ميداريم‌.

فَيُمسِك‌ُ الَّتِي‌ قَضي‌ عَلَيهَا المَوت‌َ و آنكه‌ اجلش‌ نرسيده‌.

وَ يُرسِل‌ُ الأُخري‌ إِلي‌ أَجَل‌ٍ مُسَمًّي‌ مدتي‌ ‌که‌ خداوند تعيين‌ فرموده‌.

إِن‌َّ فِي‌ ذلِك‌َ لَآيات‌ٍ لِقَوم‌ٍ يَتَفَكَّرُون‌َ ‌در‌ قدرت‌نمايي‌ حق‌ ‌از‌ نوم‌ و بيداري‌ و سير نفس‌ انساني‌ و موت‌ و قبض‌ ارواح‌ و نفوس‌ ‌هر‌ آينه‌ آياتيست‌ محير العقول‌ چه‌ نحوه‌ ميرود و بچه‌ كيفيت‌ برميگردد و چه‌ وقت‌ تمام‌ ميشود و چه‌ موقع‌ ايجاد ميشود و تجديد ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 42)- سپس برای این که روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خداست می‌گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند» (اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها).

«و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب» می‌گیرد (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها).

و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفی از آن.

بعد می‌افزاید: «سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می‌دارد (به گونه‌ای که هرگز از خواب بیدار نمی‌شوند) و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می‌گرداند تا سر آمدی معین» (فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی).

آری «در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).

نکات آیه

۱ - خداوند، جان ستان انسان ها به هنگام مرگ (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها)

۲ - تنها خداوند جان ستان حقیقى انسان ها است و عوامل دیگر (چون عزرائیل) واسطه و مأمور او هستند. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها) تقدم اسم جلاله (اللّه) بر خبر فعلى مقید، تخصیص مضمون خبر است. بنابراین اختصاص جان ستاندن به خداوند - در حالى که در آیات دیگر این عمل به فرشته مخصوص (ملک الموت) نسبت داده شده - گویاى حقیقت بالا است.

۳ - روحِ انسان تمام حقیقت او است. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها) «توفّى» (مصدر «یتوفّى») به معناى دریافت تام و کامل شىء است و آنچه از انسان به وقت مرگ دریافت مى شود، روح او است نه جسم وى. با توجه به این معنا دو حقیقت روشن مى شود: ۱- حقیقت انسان به روح او است که در دنیا و آخرت باقى و جاودانه است. ۲- انسان از دو عنصر جسم و روح تشکیل یافته که به هنگام مرگ از هم جدا مى شوند.

۴ - مرگ، دریافت کامل حقیقت آدمى است. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها)

۵ - جسم و روح آدمى، دو حقیقت بوده و به هنگام مرگ از هم جدا مى شوند. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها)

۶ - جدا شدن روح از بدن به هنگام خواب (و الّتى لم تمت فى منامها) در برداشت یاد شده «و الّتى» عطف بر «الأنفس» دانسته شده است; یعنى، «یتوفّى نفس الّتى لم تمت فى منامها; خدا دریافت مى کند روح کسى که نمرده و در حال خواب است».

۷ - خواب، پدیده اى شبیه به مرگ (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها و الّتى لم تمت فى منامها) کاربرد «توفّى» در مورد خواب انسان، به مانند کاربرد آن در مورد مرگ او، ناظر به شباهت مرگ و خواب مى باشد.

۸ - بقاى روح آدمى در عالم پس از مرگ (فیمسک الّتى قضى علیها الموت)

۹ - بازگشت روح به بدن، پس از مرگ در دنیا ممکن نیست. (فیمسک الّتى قضى علیها الموت) برداشت یاد شده با توجه به معناى امساک است که به معناى چنگ زدن به چیزى و حفظ آن مى باشد.

۱۰ - مرگ، قضا و حکم صادره از سوى خداوند و سرنوشتى محتوم (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها ... فیمسک الّتى قضى علیها الموت)

۱۱ - بازگشت روح به بدن، هنگام بیدار شدن از خواب (و یرسل الأُخرى إلى أجل)

۱۲ - حیات و عمر آدمى در دنیا، محدود و داراى مدت معین و مشخص (و یرسل الأُخرى إلى أجل) کاربرد واژه «أجل» در مورد انسان، به معناى مدت تعیین شده براى حیات انسان است (مفردات راغب).

۱۳ - «زندگى و مرگ» و «خواب و بیدارى» انسان ها، تحت تدبیر خداوند قرار دارد. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها و الّتى لم تمت فى منامها ... و یرسل الأُخرى إلى أجل مسمًّى)

۱۴ - حقیقت خواب، خروج روح از بدن و حقیقت بیدارى بازگشت آن به بدن است. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها و الّتى لم تمت فى منامها ... و یرسل الأُخرى إلى أجل مسمًّى) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که خداوند مى فرماید: جان انسان ها را در حال خواب دریافت مى کنم و کسانى که مرگشان در آن حال مقدر شده باشد در همین حال مى میرند و آن دسته که برایشان مقدر نشده باشد آن جان رها و آزاد مى گردد تا اجلشان فرا رسد. پس روح انسان در حال خواب قبض مى شود و این همان حقیقت خواب است و وقتى در حال بیدارى به بدن بازمى گردد تا اجل فرا رسد، این همان حقیقت بیدارى مى باشد.

۱۵ - «حیات و مرگ» و «خواب و بیدارى»، در بردارنده آیات متعدد خداوند و جلوه هاى گوناگون قدرت او (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها ... فیمسک ... و یرسل الأُخرى ... إنّ فى ذلک لأیت) جمع آمدن «آیات» مى رساند که آیه و نشانه بودن «حیات و مرگ» و «خواب و بیدارى»، از جهات مختلف و گوناگون است.

۱۶ - تنها متفکران و اندیشمندان، از توان لازم براى بهره مندى از معارف بلند قرآن برخوردارند. (اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها ... إنّ فى ذلک لأیت لقوم یتفکّرون)

۱۷ - تفکر و اندیشه وسیله درک درست حقایق الهى (إنّ فى ذلک لأیت لقوم یتفکّرون)

روایات و احادیث

۱۸ - «عن أبى جعفر(ع) قال: ما من أحد ینام إلاّ عرجت نفسه إلى السماء و بقیت روحه فى بدنه و صار بینهما سبب کشعاع الشمس فإن أذن اللّه فى قبض الأرواح اجابت روح النفس و إذا اذن اللّه فى رد الروح أجابت النفس الروح و هو قوله سبحانه: «اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها و الّتى لم تمت فى منامها»;[۱] امام باقر(ع) فرمود: هیچ کس نیست که به خواب رود مگر این که نفس او به آسمان مى رود و روح او در بدنش مى ماند و ارتباطى مشابه خورشید و شعاعش بین نفس و روح باقى مى ماند. پس اگر خداوند اجازه در قبض روح ها دهد، روح نفس را اجابت مى کند [و مرگ حاصل مى شود] و اگر خداوند اجازه دهد روح برگردد و (قبض نشود) نفس آن را پذیرفته و به او ملحق مى شود و این سخن خداوند سبحان است که مى فرماید: اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها».

۱۹- «سئل الصادق(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها» ...فقال إنّ اللّه تبارک و تعالى جعل لملک الموت أعوناً من الملائکة یقبضون الأرواح... فتتوفّاهم الملائکة و یتوفّاهم ملک الموت من الملائکة مع ما یقبض هو و یتوفّاه اللّه عزّوجلّ من ملک الموت;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ: «اللّه یتوفّى الأنفس حین موتها» سؤال شد، حضرت فرمود: خداوند - تبارک و تعالى - براى ملک الموت دستیارانى از ملائکه قرار داده که ارواح را قبض مى کنند... پس آنها را ملائکه دریافت مى کنند و ملک الموت ارواح را از ملائکه دریافت مى کند و به همراه ارواحى که خودش قبض نموده، ضمیمه مى نماید و خداوند از ملک الموت تمامى ارواح را دریافت مى کند».

موضوعات مرتبط

  • اجل: اجل مسمى ۱۲
  • انسان: ابعاد انسان ۵; اجل انسان ۱۲; حقیقت انسان ۳، ۴; محدودیت عمر انسان ۱۲
  • بدن: حقیقت بدن ۵
  • بیدارى: آثار بیدارى ۱۱; بیدارى از آیات خدا ۱۵; حقیقت بیدارى ۱۴، ۱۸; منشأ بیدارى ۱۳; نقش بیدارى ۱۵
  • تشبیهات قرآن: تشبیه به مرگ ۷; تشبیه خواب ۷
  • تفکر: آثار تفکر ۱۷
  • توحید: توحید افعالى ۲
  • حقایق: ابزار درک حقایق ۱۷
  • حیات: حیات از آیات خدا ۱۵; نقش حیات ۱۵
  • خدا: آثار اذن خدا ۱۸; آثار تدبیر خدا ۱۳; اختصاصات خدا ۲; افعال خدا ۱; مقدرات خدا ۱۰; نشانه هاى قدرت خدا ۱۵
  • خواب: آثار خواب ۶; حقیقت خواب ۷، ۱۴، ۱۸; خواب از آیات خدا ۱۵; منشأ خواب ۱۳; نقش خواب ۱۵
  • روح: استحاله بازگشت روح ۹; بازگشت روح ۱۴، ۱۸; بقاى روح ۸; حقیقت روح ۵; زمینه بازگشت روح ۱۱; قابض روح ۱، ۲; مفارقت روح ۵، ۶، ۱۴، ۱۸; نقش روح ۳
  • زندگى: منشأ زندگى ۱۳
  • عزرائیل: نقش عزرائیل ۲، ۱۹
  • علما: علما و قرآن ۱۶
  • قرآن: استفاده از قرآن ۱۶; تشبیهات قرآن ۷
  • کارگزاران خدا : ۲
  • متفکران: متفکران و قرآن ۱۶
  • مردگان: احیاى مردگان ۹
  • مرگ: آثار مرگ ۴، ۵; حتمیت مرگ ۱۰; مرگ از آیات خدا ۱۵; منشأ مرگ ۱، ۲، ۱۳; نقش مرگ ۱۵
  • ملائکه: ملائکه مرگ ۲، ۱۹

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۸۱; نورالثقلین، ج ۴- ، ص ۴۸۷، ح ۵۶.
  2. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۸۲، ح ۲۶; بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۴۴، ح ۱۵.