الانسان ١

از الکتاب
کپی متن آیه
هَلْ‌ أَتَى‌ عَلَى‌ الْإِنْسَانِ‌ حِينٌ‌ مِنَ‌ الدَّهْرِ لَمْ‌ يَکُنْ‌ شَيْئاً مَذْکُوراً

ترجمه

آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!

مگر نه اين است كه مدت زمانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود
آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟!
آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که چیزی هیچ لایق ذکر نبود؟
آیا بر انسان زمانی از روزگار گذشت که چیزی در خور ذکر نبود؟
هرآينه بر انسان مدتى از زمان گذشت و او چيزى در خور ذكر نبود.
آری مدتی از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزی قابل ذکر نبود
آيا بر آدمى روزگارى بر آمد كه چيزى يادكردنى نبود؟
آیا (جز این است که) مدّت زمانی بر انسان (در شکم مادر، به گونه‌ی نطفه و جنین) گذشته است و او چیز قابل ذکر و شایسته‌ی توجّه نبوده است؟!
آیا زمانی از دهر [:طول زمان جهان] بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود؟!
آیا گذشت بر انسان گاهی از روزگار که نبود چیزی یادآورده‌

Has there come upon man a period of time when he was nothing to be mentioned?
ترتیل:
ترجمه:
سوره الانسان آیه ١ الانسان ٢
سوره : سوره الانسان
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«هَلْ أَتی ...»: = قَدْ أَتی. استفهام تقریری است و مراد تحقّق و تذکّر است، یعنی بلی که چنین زمانی بوده است. «مَذْکُوراً»: قابل ذکر. دارای نام و نشان.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


هَلْ أَتى‌ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً «1» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً «2»

آيا بر انسان دوره‌اى از روزگار گذشت كه چيزى قابل ذكرى نبود؟ همانا ما انسان را از نطفه‌اى آميخته (از نطفه مرد و زن) آفريديم تا او را بيازماييم، پس او را شنوا و بينا گردانيديم.

نکته ها

«دهر» به معناى زمان و دوران و «أَمْشاجٍ» جمع «مشيج» به معناى مخلوط است.

امام باقر عليه السلام در روايتى فرمودند: «كان شيئا لم يكن مذكورا» «1» انسان، چيزى بود ولى قابل ذكر نبود و بعداً قابليّت پيدا كرد.

امام صادق عليه السلام مى‌فرمايد: انسان در تقدير الهى بود، ولى چيز موجودى نبود. «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» «2»

امام باقر عليه السلام فرمودند: مراد از «نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ»، اختلاط نطفه مرد با زن است. «3»

براى بيدار كردن وجدان خفته، گاهى مسائل قطعى در قالب سؤال مطرح مى‌شود. چنانكه مادر از فرزند خود مى‌پرسد: آيا من به تو شير ندادم؟ در اين آيه هم كلمه‌ «هَلْ» به معناى «قد» مى‌باشد. هَلْ أَتى‌ عَلَى الْإِنْسانِ‌ ... يعنى به تحقيق، بر هر انسانى دورانى گذشته كه‌


«1». تفسير برهان.

«2». تفسير كنزالدقائق.

«3». تفسير نورالثقلين.

جلد 10 - صفحه 322

چيز قابل ذكر نبوده است.

ناچيز بودن انسان گاهى طبيعى است، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» ولى گاهى به خاطر عملكرد نامناسب، انسان خودش را به مرز ناچيز بودن مى‌رساند. چنانكه قرآن مى‌فرمايد: يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ... اى اهل كتاب! اگر كتاب آسمانى را برپا نداريد، هيچ هستيد. «1»

قرآن، 12 مرتبه از آفرينش انسان از نطفه ياد كرده است، تا هم قدرت خداوند معلوم شود كه از نطفه‌اى انسان مى‌سازد و هم انسان دچار غرور و تكبّر نگردد.

پیام ها

1- انسان، بايد درباره منشأ وجود خود فكر كند. «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»

2- انسان موجودى نوآفريده و حادث است. «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»

3- انسان در مسير وجودى خود، روند تكاملى داشته و مراحلى را طى نموده است: ابتدا وجود نداشت، «لَمْ يَكُ شَيْئاً» «2» بعد از بوجود آمدن هم، چيز قابل ذكرى نبود «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»

4- ياد ضعف‌ها، غرور انسان را برطرف و او را تسليم خداوند مى‌كند. «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»

5- آفرينش انسان از نطفه‌اى ناچيز، جلوه‌اى از عظمت الهى است. إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ ...

6- خداوند، با صورت‌گرى روى آب، قدرت نمايى مى‌كند. «مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ»

7- آفرينش انسان، حكيمانه و هدفدار است. خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‌ ... نَبْتَلِيهِ‌

8- انسان، موجودى مسئول و مكلّف است. (آزمايش كردن نشانه تكليف است.)

«نَبْتَلِيهِ»

9- همه انسان‌ها در طول تاريخ مورد آزمايش الهى واقع مى‌شوند. «نَبْتَلِيهِ»


«1». مائده 68.

«2». مريم، 67.

جلد 10 - صفحه 323

10- بيان دو ويژگى شنوايى و بينايى براى نمونه است وگرنه تمام اعضاى بدن مورد امتحان واقع مى‌شوند. «سَمِيعاً بَصِيراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

هَلْ أَتى‌ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً «1»

هَلْ أَتى‌ عَلَى الْإِنْسانِ‌: (استفهام براى تقرير و تقريب است) يعنى‌


«1» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 467.

جلد 13 - صفحه 408

بتحقيق آمد پيش از اين به زمان اندك بر آدمى، حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ: هنگامى محدود و معين از زمان ممتد غير محدود، لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً: در حالتى كه نبود آدمى چيزى ياد كرده شده، چه او عنصر بوده و نطفه در اصلاب پدران، و هيچكس نام او نمى‌برد و نمى‌دانست كه نام او انسان خواهد بود، نه اسمى و نه رسمى و نه نامى و نشانى از او نبود.

حضرت باقر عليه السّلام فرمايد: كان شيئا و لم يكن مذكورا. «1» در كافى- حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: كان مقدورا غير مذكور. «2» بيان: اكثر مفسران برآنند كه مراد به اين انسان، آدم عليه السّلام است، كه چهل سال در ميان مكه و طائف افتاده بود قبل از نفخ روح در او، و در آن مدت بعضى زمان خاك، و برخى ديگر گل، و برخى حمأ و صلصال بود.

ابن شهر آشوب روايت نموده كه در تفسير اهل بيت عليهم السّلام مراد انسان، حضرت على عليه السّلام است. و دليل بر اين قول، آنكه فرمود: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ، و معلوم است بر اينكه آدم عليه السّلام خلق نشد از نطفه. در تفسير اهل البيت مذكور است كه مراد به انسان، على بن ابى طالب عليه السّلام، و استفهام در معنى نفى، يعنى هيچ زمانى بر انسان نگذشت كه او در آن زمان مذكور نبود، بلكه هميشه مذكور و معروف بود. و چگونه چنين نباشد آن كس كه نامش با نام نامى خدا و رسول بر ساق عرش و بر درهاى بهشت و سرادقات عرش نوشته بودند پيش از خلق عالم، «3» چنانچه در مناقب خوارزمى مذكور است كه جابر بن عبد اللّه انصارى از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده:

مكتوب على باب الجنّة: لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ بن ابى طالب‌


«1» منهج الصادقين، جلد 10، صفحه 94.

«2» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 468.

«3» مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 103.

جلد 13 - صفحه 409

اخور رسول اللّه قبل ان يخلق السّموات و الارض بالفى عام. «1» و در كتب فريقين مذكور است: مكتوب على ساق العرش: لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، ايّدته بعلىّ و نصرته به. «2» و نزول اين سوره به اتفاق، در شأن اهل البيت عليهم السّلام است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

هَلْ أَتى‌ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً «1» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً «2» إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً «3» إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً «4»

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً «5» عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً «6» يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً «7» وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‌ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً «8» إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً «9»

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً «10»

ترجمه‌

آيا گذشته است بر انسان وقتى از روزگار كه نبود چيزى كه ياد كرده شود

همانا ما آفريديم انسانرا از نطفه كه اجزائى است مخلوط بهم و آزمايش ميكنيم او را پس قرار داديم او را شنوا و بينا

همانا ما نموديم باو راه را با آنكه شكر گزار باشد يا كفران كننده‌

همانا ما مهيّا نموديم براى كافران زنجيرها و غلها و آتش سوزان را

همانا نيكان مى‌آشامند از جامى كه باشد ممزوج بآن كافور

از چشمه‌اى كه مى‌آشامند از آن بندگان خدا جارى ميكنند آنرا جارى كردنى‌

وفا ميكنند به نذر خود و ميترسند از روزى كه ميباشد سختى آن فاش و منتشر

و ميدهند طعام را با آنكه دوست دارند آنرا به فقير و يتيم و اسير

با قصد آنكه جز اين نيست كه اطعام ميكنيم شما را براى رضاى خدا نميخواهيم از شما پاداشى و نه سپاس گزارى‌

همانا ما ميترسيم از پروردگارمان در روزى گرفته و در هم در نهايت سختى و شدّت.

تفسير

در مجمع نقل نموده كه روايات خاصه و عامّه موافق شده بر نزول آيات اينسوره از انّ الابرار يشربون تا كان سعيكم مشكورا در باره امير المؤمنين‌


جلد 5 صفحه 316

و حضرت زهرا و حسنين و فضّه خادمه ايشان عليهم السّلام و آنكه اجمال اينقصّه آنستكه حسنين عليهما السلام مريض شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وجوه اصحاب از آن دو عيادت نمودند و بحضرت امير گفتند خوب است براى شفا دو فرزند خود نذرى فرمائى و او سه روز روزه نذر فرمود و حضرت زهرا و فضه خادمه هم بآنحضرت در نذر تأسى نمودند و خداوند آن دو را شفا داد و حضرت امير آن ايّام چيزى نداشت سه صاع جو كه هر صاعى قريب به يك من تبريز است از يكنفر يهودى قرض كرد و در بعضى از روايات است كه گرفت و بنا شد در عوض براى او پشم ببافد و آورد آن جو را نزد حضرت زهرا و او يكصاع از آنرا آرد فرمود و نان پخت و چون امير المؤمنين عليه السّلام از نماز مغرب فارغ شد خدمت او آورد كه افطار نمايند ناگاه فقيرى آمد و سؤال نمود پس نانها را باو دادند و با آب افطار نمودند و چون روز دوم شد صاع ديگر را آرد كرد و نان پخت و در وقت افطار حاضر نمود پس يتيمى آمد و سؤال نمود و ايشان نانها را باو دادند و با آب افطار كردند و چون روز سوّم شد بقيّه جو را حضرت زهرا آرد فرمود و نان پخت و در وقت افطار خدمت امير عليه السّلام حاضر نمود پس اسيرى آمد و طلب نمود و ايشان نانها را باو دادند و با آب افطار نمودند و چون روز چهارم شد و از نذر فارغ شده بودند حضرت امير با حسنين عليهما السلام خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند با آنكه ضعيف شده بودند پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گريه كرد و جبرئيل سوره هل انى را نازل نمود و در بعضى از روايات سه مرتبه اطعام بمسكين و يتيم و اسير را كه بيان شد در سه روز بوده است در يكروز هر مرتبه يك سوّم جو موجود مطبوخ ذكر گرديده و آنكه ديگر چيزى براى خودشان باقى نماند و بنابر اين شايد نذر صدقه دادن بفقرا و ايتام و اسيران بوده ولى آنچه قبلا ذكر شد مؤيّد بروايات مأثوره از ائمه اطهار و مفسّرين كبار است و اضافاتى دارد كه بملاحظه اختصار ذكر نشد و ظاهرا آيات شريفه شامل است هر مؤمنى را كه عامل بآن باشد اگر چه در باره آنذوات مقدّسه نازل شده است چنانچه قمّى ره در نقل خود از امام صادق عليه السّلام تصريح بآن نموده و چون بناى كلام الهى بر جمع بين انذار و تبشير است ميفرمايد آيا روزگارى بر انسان گذشته است كه اسم و رسمى‌


جلد 5 صفحه 317

از او در عالم وجود نداشته اگر چه اصل آنها كه خاك و آب است موجود بوده و اين سؤال براى آنستكه متوجه شوند كه نبودند و بود شدند تا ثابت شود كه خالقى دارند و او خدا است و لذا هل را بقد تفسير نموده‌اند و از چند روايت معتبر استفاده ميشود كه مراد آنستكه در تحت علم و قدرت خدا معلوم و مقدور بوده‌اند ولى در خارج موجود و مذكور نبوده‌اند خلاصه آنكه چيزى بوده‌اند ولى نام و نشانى از انسانيّت در عالم نداشته‌اند و نيز ميفرمايد همانا ما خلق نموديم انسانرا از نطفه كه اجزاء مخلوط بيكديگر است از آب مرد و زن و امشاج جمع مشيج بمعناى مخلوط است و صفت يا بدل از نطفه قرار داده شده باعتبار اجزاء آن كه آميخته با يكديگر است چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آب مرد و زن مخلوط شده‌اند با هم بتمامى و اين در حالى است كه امتحان ميكنيم او را بتكليف بر اداء واجبات و اجتناب از محرّمات پس قرار داديم او را شنوا و بينا تا متمكن باشد از شنيدن و ديدن آيات كتاب تدوينى و تكوينى و عمل بوظائف خود و ما راه راست و طريق مستقيم ببهشت را باو نموديم و خير و شرّش را بيان كرديم با دلائل و امارات موصله بمطلوب ولى بعضى از آن نوع اخذ و عمل نمودند و شكر كردند و بعضى ترك نمودند و كفران كردند و كافر شدند چنانچه از صادقين عليهما السلام نقل شده و ما براى كفّار زنجيرها و غلهاى گرانى آماده نموديم كه بدست و پا و گردن آنها نهيم و وارد در آتش سوزان جهنّمشان نمائيم و امّا ابرار كه خوبان و شكر گزارانند مى‌آشامند از جام شرابى كه براى خنكى و معطّر شدن ممزوج بكافور شده از چشمه‌اى كه مى‌آشامند از آن بندگان خوب خدا و هر جا بخواهند آنچشمه را براى خودشان جارى ميكنند بخوبى و آسانى و بنابر اين عينا بدل است از من كأس و در اصل من عين بوده و منصوب بنزع خافض شده و باء در بها زائده يا بمعناى من است در مجالس از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن چشمه‌اى است در خانه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و از آنجا جريان پيدا ميكند بخانه‌هاى پيغمبران و اهل ايمان و حال مردان نيكوكار از اينقرار است كه بنذرى كه خودشان كردند وفا مينمايند با آنكه تكليفى است كه خودشان براى خودشان ايجاد


جلد 5 صفحه 318

نمودند چه رسد بتكاليفى كه خدا براى ايشان معيّن فرموده پس سزاوار است كه چنين رزقى خداوند براى ايشان مقرّر فرموده باشد و ميترسند از روز كه شرّ و سختى آنروز فاش و منتشر و واصل بتمام اطراف و جوانب است و اطعام ميكنند طعام خودشان را با آنكه دوست دارند آنرا و محتاج بآن هستند بفقير و يتيم از اهل ايمان و اسير از مشركان چنانچه در مجالس از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و نيّت ايشان در قلبشان آنستكه اطعام كنند بآن سه كس كه ذكر شد براى رضاى خدا بدون توقع عوض و انتظار شكر گزارى از آنها يا مدح و ثنائى از احدى ولى اينمعنى را بر زبان جارى نميكنند چنانچه در حديث سابق تصريح بآن شده است و چون ميترسند از خدا و روز جزا كه روز عبوس و ترش روئى مردم است و در نهايت گرفتگى و شدّت است بوظائف خودشان عمل مينمايند و براى رضاى خدا انفاق ميكنند و ظاهرا از اين آيه ميتوان استدلال نمود بر صحّت عبادت و انفاق بقصد نجات از عذاب آخرت و آنكه آيات اگر چه نازل در شأن اهل بيت نامبرده است ولى جارى است در حق تمام اهل ايمان چون عبادت ايشان ظاهرا از ترس عذاب و طمع در بهشت نبوده بلكه فقط براى اهليّت حقّ بعبادت و اطاعت بوده است و اتّصاف روز بعبوس و قمطرير كه بمعناى شديد و سخت است باعتبار وقوع عبوس و شدّت و سختى در آنست مانند آنكه ميگويند ليل قائم و يوم صائم و امثال اين توسعات در كلام عرب و عجم زياد است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ

هَل‌ أَتي‌ عَلَي‌ الإِنسان‌ِ حِين‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم‌ يَكُن‌ شَيئاً مَذكُوراً «1»

بعضي‌ گفتند: ‌سورة‌ الدهر، بعضي‌ گفتند: ‌سورة‌ الانسان‌، بعضي‌ گفتند: ‌سورة‌ الأبرار لكن‌ ‌در‌ اخبار تعبير ‌به‌ سوره‌ هل‌ أتي‌ فرموده‌اند و ‌ما ‌هم‌ متابعت‌ اخبار كرديم‌.

و ‌در‌ فضيلت‌ ‌اينکه‌ سوره‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابويه‌ مسندا ‌از‌ حضرت‌ باقر (ع‌) ‌است‌ فرمود:

(‌من‌ قرأ ‌سورة‌ هل‌ أتي‌ ‌في‌ ‌کل‌ غداة خميس‌ زوجه‌ اللّه‌ ‌من‌ الحور العين‌ ثمان‌ ماتة عذراء)

و ‌در‌ نسخه ديگر‌-‌ مائة عذراء و اربعة آلاف‌ ثيب‌ و ‌کان‌ ‌مع‌ النبي‌ (ص‌)، و اخبار ديگر ‌از‌ خواص‌ القرآن‌ ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ (ص‌) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) روايت‌ كرده‌اند خالي‌ ‌از‌ ضعف‌ نيست‌ لذا صرف‌ نظر كرديم‌.

هل‌ أتي‌ ‌علي‌ الانسان‌ حين‌ ‌من‌ الدهر ‌لم‌ يكن‌ شيئا مذكورا آيا آمد ‌براي‌ انسان‌ زماني‌ ‌که‌ ‌از‌ روزگار ‌که‌ هيچ‌ ذكري‌ ‌از‌ ‌او‌ نبود.

هَل‌ أَتي‌ عَلَي‌ الإِنسان‌ِ مراد جنس‌ انسان‌ ‌است‌ ‌از‌ آدم‌ ‌الي‌ يوم القيامة.

حِين‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ دهر مرور زمان‌ ‌است‌ شب‌ و روز.

لَم‌ يَكُن‌ شَيئاً مَذكُوراً اسمي‌ ‌از‌ بشر نبود و خبري‌ ‌از‌ ‌او‌ نرسيده‌ ‌بود‌.

جلد 17 - صفحه 310

اقول‌: قبل‌ ‌از‌ خلقت‌ آسمانها و زمين‌ دهري‌ نبود ‌پس‌ ‌از‌ خلقت‌ آسمانها و زمين‌ ‌که‌ تشكيل‌ شب‌ و روز بگردش‌ كره‌ زمين‌ وضعي‌ و انتقالي‌ شب‌ و روز و ماه‌ و سال‌ تشكيل‌ شد ‌اينکه‌ قسمت‌ ‌را‌ دهر ميگويند. خداوند ملائكه‌ ‌را‌ و طايفه‌ جن‌ ‌را‌ شيطان‌ و ‌غير‌ شيطان‌ و انواع‌ حيوانات‌ ‌از‌ طيور و هوام‌ و انعام‌ و سباع‌ و حيوانات‌ دريايي‌ ‌را‌ خلق‌ فرمود ولي‌ اسمي‌ ‌از‌ بشر نبود. و ‌خدا‌ ميداند ‌از‌ موقع‌ تشكيل‌ دهر ‌تا‌ خلقت‌ بشر چه‌ اندازه‌ طول‌ كشيده‌ و ملائكه‌ همه‌ اينها ‌را‌ مشاهده‌ ميكردند ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ خطاب‌ رسيد بملائكه‌:

وَ إِذ قال‌َ رَبُّك‌َ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي‌ خالِق‌ٌ بَشَراً مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ حجر ‌آيه‌ 28، ‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد: إِذ قال‌َ رَبُّك‌َ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي‌ خالِق‌ٌ بَشَراً مِن‌ طِين‌ٍ ص‌ ‌آيه‌ 71، ‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد: هُوَ الَّذِي‌ خَلَق‌َ مِن‌َ الماءِ بَشَراً فرقان‌ آيه 56. و جمع‌ ‌بين‌ اينها اينكه‌ خداوند آب‌ و تراب‌ ‌را‌ مخلوط يكديگر كرد طين‌ شد و ورزيده‌ شد صلصال‌ شد و ‌آن‌ بخار حيواني‌ ‌که‌ روح‌ حيواني‌ ‌است‌ باو افاضه‌ شد حمأ مسنون‌ شد و قبل‌ ‌ان‌ خلقت‌ تراب‌ و آب‌ و روح‌ بخاري‌ هيچ‌ نبود لذا هيچ‌ اسمي‌ و رسمي‌ ‌از‌ انسان‌ نبود، روح‌ انساني‌ ‌را‌ ‌در‌ عالم‌ ارواح‌ خلق‌ فرموده‌ ‌بود‌ لكن‌ ‌آن‌ روح‌ مجرد ‌است‌ نه‌ ماده‌ دارد نه‌ صورت‌ نه‌ شكل‌ و شمائل‌ نه‌ مكان‌ لذا قابل‌ مشاهده‌ ملائكه‌ نبود و ديدني‌ نبود و هيچ‌ خبري‌ و اسمي‌ و رسمي‌ ‌در‌ ميان‌ ملائكه‌ نبود و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ اينكه‌ امروز ‌با‌ ‌اينکه‌ اسباب‌ و وسائل‌ ‌که‌ اجزاء داخلي‌ انسان‌ ‌را‌ مشاهده‌ ميكنند روح‌ انساني‌ ‌را‌ ‌که‌ مجرد ‌است‌ درك‌ نميكنند فقط ‌آن‌ بخار حيواني‌ ‌را‌ ممكن‌ ‌است‌ حس‌ كنند لذا منكر مجردات‌ شدند ‌حتي‌ منكر ‌خدا‌ شدند زيرا ‌آن‌ روح‌ مجرد مركب‌ ‌از‌ وجود و ماهيت‌ ‌است‌ ‌که‌ وجودش‌ ‌غير‌ ‌از‌ ذات‌ ‌او‌ ‌است‌ خدايي‌ ‌که‌ صرف‌ وجود ‌است‌ و ماهيت‌ ندارد چگونه‌ مشاهده‌ ميشود باري‌: لَم‌ يَكُن‌ شَيئاً مَذكُوراً فقط ‌در‌ علم‌ الهي‌ ‌که‌ بتمام‌ عوالم‌ احاطه‌ دارد ‌بود‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 1)- با این که بیشترین بحثهای این سوره پیرامون قیامت و نعمتهای بهشتی است، ولی در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینه ساز توجه به قیامت و رستاخیز است، می‌فرماید: «آیا (چنین نیست که) زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود»! (هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).

منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل می‌شود.

نکات آیه

۱ - انسان در برهه اى از روزگار، وجود خارجى نداشت; بلکه موجودى حادث و نوآفریده است. (هل أتى على الإنسن حین من الدهر لم یکن شیئًا مذکورًا) «هل» در این آیه، براى استفهام تقریرى است و مفاد آن اثبات مضمون جمله است; یعنى، «قد أتى على الإنسان». گفتنى است که جمله «لم یکن شیئاً مذکوراً» به معناى «کان معدوماً» دانسته شده است. بر این اساس، مفاد آیه شریفه این است که انسان موجودى نوپیدا بوده و در برهه اى از زمان، وجود خارجى نداشته است.

۲ - پیدایش انسان در زمین، داراى روند تکاملى بود و با پشت سر گذاشتن دورانى دراز، به تدریج چهره انسانى یافت. (لم یکن شیئًا مذکورًا) برداشت یاد شده، مبتنى بر این است که مفاد جمله «لم یکن شیئاً مذکوراً» چنین باشد: انسان در برهه اى از زمان چیزى بود; ولى آن چیز هنوز قابلیت نام انسان را نداشت; بلکه به تدریج تکامل یافته و چهره انسانى پیدا کرد.

۳ - ترغیب خداوند، به مطالعه در مبدأ پیدایش انسان و نعمت وجود او در جهان هستى (هل أتى على الإنسن حین من الدهر لم یکن شیئًا مذکورًا) آغاز شدن سوره با طرح مسأله پیدایش انسان در برهه اى از زمان، مى تواند به منظور جلب توجه انسان ها، به این مسأله و ترغیب آنان به مطالعه درباره آن باشد.

روایات و احادیث

۴ - «عن حُمران قال: أباجعفر(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «هل أتى على الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً» فقال: کان شیئاً و لم یکن مذکوراً...;[۱] حمران گوید: از امام باقر(ع) از سخن خداوند عزّوجلّ «هل أتى على الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً» سؤال کردم فرمود: انسان، موجود بود; ولى هنوز شایستگى نام انسان را نداشت».

موضوعات مرتبط

  • انسان: تشویق به مطالعه خلقت انسان ۳; تکامل خلقت انسان۲; خلقت انسان ۱، ۴; کیفیت خلقت انسان ۲
  • خدا: تشویقهاى خدا ۳

منابع

  1. محاسن برقى، ج ۱، ص ۲۳۴; تفسیربرهان، ج ۴، ص ۴۱۰، ح ۲.